چرا در دیدار با خضر نبی(ع) علم لدنی به موسی(ع) داده نشد

e02e6d829c18a27d0a348f41beb8627b - چرا در دیدار با خضر نبی(ع) علم لدنی به موسی(ع) داده نشد

موسی(ع) وقتی فهمید خضرنبی(ع) علم لدنی دارد، به او گفت: آیا می‌توانی از آن علم لدنی خود به من بدهی؟ گفت: تو هرگز نمی‌‏توانی با من شکیبایی کنی! و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از رموز آن آگاهی نیافتی، صبر کنی؟!

 

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین جلسه تفسیر قرآن به تفسیر آیات ۳۰ تا ۳۳ سوره بقره پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون، وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین، قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم، قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم‏فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون»

*بهره‌مندی خلیفه خدا از علم لدنی

این آیات الهی، نشانه‌ای از علم انسان، بهره‌مندن شدن از علم لدنی (نه اکتسابی) و همان علم حقیقی که تبیین می‌شود: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ‏ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ»، است.

جالب است که عنوان «عَلَّمَ» که پروردگار عالم در عبارت «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» تبیین می‌فرماید، در سوره الرّحمن نیز آمده که باید دید دلیل این رحمانیّت و این که چرا عنوان این سوره، رحمن است؛ چیست.

بارها هم بیان کردیم که پروردگار عالم، همه سور را با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» آغاز کرده، جز سوره توبه که اصلاً «بِسْمِ اللَّهِ» نفرمود، حتّی در آن‌جا «بِسْمِ اللَّهِ القاصم الجبّارین» هم نفرمود.

در رحمانیّت، نکته‌ای خوابیده، از جمله این سوره الرّحمن که اصلاً به عنوان رحمن نامیده شده است. جالب است که در ابتدا می‌فرماید: ‏«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» و بعد بیان می‌فرماید: «خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ». تا آن‌جا که هر چه آیات، جلو می‌رود، پروردگار عالم مدام بیان می‌فرماید: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‏» ألا ای جنّ و انس، کدام یک از نعمت‌های خدایتان را انکار می‌کنید؟!

در ادامه، خلقت انسان به صورت «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّار» تبیین می‌شود و جالب این است که بلافاصله جنّّ را هم می‌فرماید: «وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نار» که مرحله اوّل، انسان و مرحله دوم، جنّ است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون‏»، همان‌طور که قبلاً هم بیان کردیم: شرافت جنّ نسبت به ملائکه بیشتر است، کما این که شرافت انسان نسبت به شرافت اجنّه و ملائکه بیشتر است.

نکته‌ای که اولیاء خدا بیان کردند، این است که «عَلَّمَ» در «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» یا «عَلَّمَهُ الْبَیانَ»؛ تبیین به همان علم لدنی است که در این جا نیز می‌فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها». خیلی جالب است که بیان کردم، این آیات، نشانه این علم انسان است و البته از خصوصیّت بارز خلیفه‌اللّهی است.

پروردگار عالم خودش علیم و حکیم است، پس باید خلیفه‌اش هم علیم و حکیم باشد. منتها معلوم است که علیم در مقابل ذوالجلال و الاکرام نیست؛ بلکه نازله است. یا حکیم به معنی آن حکمتی که ذوالجلال و الاکرام دارد، نیست؛ بلکه نازله است.

امّا حتّی به انسان‌ها برای طیّ طریق بیان می‌کنند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُه»، هلاک می‌شود، آن کسی که حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند.

اگر پروردگار عالم بخواهد انسان را هدایت کند، از ناحیه حکیم است و إلّا اگر کسی، حکیم نداشته باشد، هلاک می‌شود. این علم و حکمت هم به خلیفه‌اش واگذار شده و این نکته بسیار مهمّی است.

*هدایت الهی در زمان غیبت معصوم بر عهده کیست؟

پروردگار عالم در سوره کهف هم به صراحت می‌فرماید: بدانید ما به آن کسی که حکیم است، علم لدنی می‌دهیم «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» .

این آیات راجع به مسائلی است که برای موسی‌بن‌عمران به وجود آمد. نکاتی را بیان می‌کند که من به بعضی از این نکات از آیه ۶۰ الی ۶۵ به صورت گذرا اشاره می‌کنم. در ابتدا می‌فرماید: موسی‌بن‌عمران با رفیقش از آن مکان بیرون آمد و رنج و سختی‌هایی کشیدند. بعد به یوشع، آن نبیّ مکرّم برخورد کردند.

این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، گاهی هر کدام در یک محله و روستایی برای هدایت انسان‌ها بودند و در همه جا هم بودند. حالا من در اینجا یک حاشیه‌ای بزنم. شاید سؤال ‌شود: در قدیم، گاهی چند نبی با هم بودند. مثل این آیات که بیان می‌کند موسی‌ بن‌ عمران به یوشع‌ نبی(ع) برخورد می‌کند. امّا امروزه، انبیاء نیستند و فقط حضرت حجّت(عج) است که آن هم در پرده غیبت است! چرا وضعیّت الآن این‌گونه است؟!

اتّفاقاً این که بیان می‌فرمایند: «عُلَمَاءُ أُمَّتِی‏ کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏‏»، یا در جایی دیگر می‌فرمایند: «عُلَمَاءُ أُمَّتِی أفضل‏ من ‏ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏»، همین است. منتها منظور از علماء، هر کسی که عمامه به سر باشد، نیست؛ بلکه عالم ربّانی و عالم عامل است که خودشان هادی هستند.

لذا علماء، هدایت‌گران الهی هستند که نقش انبیاء و در زمان غیبت ائمّه، نقش ائمّه را دارند، «مَنْ‏ کَانَ‏ مِنَ‏ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوه‏» .

ضمن اینکه امروزه، در عالم وسایل ارتباط جمعی بسیار فراوان است. امّا اگر فرض کنیم، در یک جایی هیچ چیزی نیست، ذوالجلال و الاکرام بدون هادی، به هیچ عنوان آن‌ها را بازخواست و عذاب نمی‌کند. خودش فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً‏»، بعد هم فرمود: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدى». از طرف من هادی می‌آید که شما باید از او پیروی کنید. حالا وقتی هادی نفرستد، دیگر چه بازخواستی می‌خواهد بکند؟!

ارتباط بشر با پروردگار عالم، از طریق انبیاء، اولیاء و هادیان الهی است. امّا اگر فرض بگیریم، در جایی هادی نبود، بدانید پروردگار عالم برای آن‌ها، هیچ عذابی تعیین نمی‌کند.

البته این مطلب، محال است؛ چون خودش فرموده: هادی الهی می‌فرستد و به طرقی تبیین می‌کند. حتّی این مطلب امکان دارد در خودشان باشد. مثلاً یک کسی را از بین خودشان می‌گذارد که آن‌ها را به خوبی‌ها دعوت کند و یک موقع به سمت گناه و شهوات نروند. لذا الهاماتی را برای بعضی تبیین می‌کند.

حتّی ما در حالات عامیانه خودمان هم داریم و می‌بینیم یک نفر در میان یک خانواده، خیلی خوب درمی‌آید. مثلاً همه آن فامیل خدای ناکرده، اهل مطربی و بزن و برقص و کثافات‌کاری و اختلاط و ماهواره و … هستند، امّا یک نفر در بین آن‌ها بسیار عالی درمی‌آید «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّت‏» که روایات تبیین می‌کنند: منظور از این آیه، این است که قلب‌های یک عدّه، مرده و یک نفر از بین آن‌ها، حیّ خارج می‌شود. بعد چنین کسانی، سایرین را دعوت می‌کنند. لذا این هم یک نوع هادی است. البته نمی‌خواهیم بگوییم این‌ها ادّعای پیامبری پیدا کنند، اشتباه نشود؛ امّا می‌خواهیم بگوییم: پروردگار عالم، عالم را بدون هادی نمی‌گذارد و این، قاعده‌ای است که خودش قرار داده است.

*نشان دادن علم لدنی حضرت خضر نبی، به موسی‌ بن‌ عمران

حالا موسی‌ بن‌ عمران و یوشع‌ نبی(ع) با هم برخورد می‌کنند. پروردگار عالم در این آیات سوره کهف به داستانی اشاره می‌فرماید که در اینجا نمی‌توانم آن را بیان کنم و گذرا رد می‌شویم. می‌فرماید: «قالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَهِ فَإِنِّی نَسیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً» یعنی شیطان، باعث فراموشی من شد و ماهی به طرز شگفت‌انگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت! «قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً» موسی گفت: این، همان مقصدی است که ما در طلب آن هستیم که ما را برگرداند.

در ادامه می‌فرماید: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» موسی کلیم، یوشع و رفیقش، بنده‌ای از بندگان ما را در آنجا پیدا کردند. «آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» که ما، رحمت و لطف خاصّی را از جانب خود به او دادیم. «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» و از نزد خودمان، به او، علم لدنی دادیم.

حالا، او کیست که به او، علم لدنی دادند؟ حضرت خضر نبی، معلّم الانبیاء!

وقتی موسی فهمید که او، علم لدنی دارد، «قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»، به او گفت: آیا می‌توانی از آن علم لدنی خود به من بدهی؟ «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً»، گفت: تو هرگز نمی‌‏توانی با من شکیبایی کنی! «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از رموز آن، اصلاً علم و آگاهی نیافتی، صبر کنی؟! «قالَ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصی‏ لَکَ أَمْراً»، موسی گفت: إن‌شاءالله من را صابر می‌بینی و هیچ موقع با امر تو مخالفت نمی‌کند. حالا آمد و آن قضایا که می‌دانید، اتّفاق افتاد.

حالا می‌خواهم این را بیان کنم: اینکه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» بیان شده، علم لدنی است، نه اکتسابی و خدا همه آنچه را که علم لدنی بود، داد.

شاید سؤال پیش بیاید که چرا به موسی‌ بن‌ عمران نداده است؟

اوّلاً بیان کردند: این برخورد موسی‌ بن‌ عمران با حضرت خضر، قبل از بعثت و پیامبری اوست؛ یعنی قبل از آن رسالت عظمای اوست که صاحب تورات بشود و إلّا حالت نبی را داشته است.

امّا مورد بعدی هم این است که پروردگار عالم، حضرت خضر را قرار می‌دهد که موسی‌بن‌عمران بداند اگر خدا بخواهد عنایت کند، چگونه عنایت می‌کند.

*صاحبان علم‌های مکنون الهی!

لذا پیامبر عظیم‌الشّأن، خاتم الأنبیاء، حضرت محمّد مصطفی(ص) در این زمینه، روایتی دارند که خیلی عجیب است و باید آن را بسیار بیان کرد، امّا مع‌الأسف کم بیان شده است. حضرت می‌فرمایند: «إنَّ مِن العِلمِ کَهَیئَهِ المَکنونِ لا یَعلَمُهُ إلاّ العُلَماءُ بِاللّهِ، فَإذا نَطَقوا بِهِ لا یُنکِرُهُ إلاّ أهلُ الغِرَّهِ باللّه»، برخى از دانش‌ها هستند که مانند سیما و شکل و شمایلی می‌مانند که مکنون و پوشیده‌ هستند و جز عالمانِ الهى، کسى، آن‌ها را نمى‌داند.

یعنی یک سری از علم‌ها هست که پوشیده شده است. من این مطلب را راجع به دعا هم بیان کردم. لذا به خصوص در این ماه‌ها که ماه دعاست، اگر إن‌ شاء الله در دل شب بلند شدید، شما هم این را بخواهید و آن، این است: خدایا! خوبان عالمت دعاهایی بلد هستند که ما از آن دعاها محروم هستیم و نمی‌دانیم؛ تفضّلاً این دعاها را در حقّ همه ما، مستجاب‌ شده قرار بده. یعنی خدایا! ما آن دعاها را بلد نیستیم، امّا تو فضل داری و عنایت می‌کنی، حالا با این که ما آن دعاها را نمی‌دانیم و به زبان جاری نمی‌کنیم، امّا مثل آن کسی که بر زبانش جاری کرده و دعا کرده، برای ما مستجاب‌شده آن دعاها را بنویس.

لذا معنی این دعایی که می‌گوییم، فقط این نیست که دعایش را بلد باشیم و دعا کنیم، بلکه بالاتر از آن، می‌خواهیم آن دعاها در حقّ ما مستجاب‌ شده باشد.

حالا در اینجا هم می‌فرمایند: یک عدّه، علم‌هایی را دارند که دیگران ندارند. تازه این علم‌ها مثل صورت و هیئت پوشیده و مکنون است که کسی آن را نمی‌بیند و از آن، آگاهی ندارد. یعنی اصلاً کسی به این علم‌ها دستیابی ندارد و نمی‌داند این علم‌ها هم در عالم موجود است. «إلاّ العُلَماءُ بِاللّهِ»، مگر آن علمایی است که عالمان الهی و بالله هستند.

در این‌جا دقّت بفرمایید که نمی‌فرماید: «العُلَماءُ لِلّهِ»، – «للّهِ» یعنی متعلّق به خدا – بلکه می‌فرماید: «العُلَماءُ بِاللّهِ». «بِاللّهِ» یعنی این‌ها به خدا چسبیده‌اند. «باء» معانی مختلفی در باب حروف دارد. بیان می‌شود: «کلمه واحده تدلّ علی معانٍ مختلفه». یعنی یک کلمه، واحده است، امّا معانی مختلفی دارد. کلمه هم اسم، فعل و حرف است. لذا حرف هم که جزء کلمه است، گاهی معانی مختلفی دارد. یکی از معانی «باء» هم اتّصال است. یعنی این‌ها به خدا متّصل هستند، با خدا هستند و به خدا چسبیده‌اند؛ یعنی همه وجودشان، خدایی و الهی است.

*چه کسانی علم الهی را انکار می‌کنند؟

بزرگان و علماء ما که علم لدنی دارند؛ یکی از دعاهایی که بیان می‌کنند و ما نمی‌دانیم و مخصوص به خودشان است، این است: خدایا! موقع سخن، کلام را به تو می‌سپاریم که نکند از آنچه که مکنون است و بنا نیست بیان شود؛ سخن بگوییم که به جای هدایت، امکان دارد گاهی بعضی به واسطه آن‌ها بیراهه روند. لذا خدایا! ما را از آن سخنان و علم‌هایی که بناست بیجا بر زبان ما جاری شود، محافظت بفرما. پس علماء با بیان دعا، خود را در حصن حصین قرار می‌دهند.

لذا حتّی اگر علم لدنی هم به جا بیان نشود، درست نیست. حالا پیامبر در ادامه این روایت می‌فرمایند: « فَإذا نَطَقوا بِهِ لا یُنکِرُهُ إلاّ أهلُ الغِرَّهِ باللّه»، وقتی آن‌ها این علوم الهی و دانش‌ها را بر زبان جاری می‌کنند، کسی آن‌ها را انکار نمی‌کند، مگر آن که مغرور و غافل از خدا باشد.

بارها این مثال را بیان کردم که اگر دویست، سیصد سال پیش کسی بیان می‌کرد که با یک شیئی مانند میکروفون که در مقابل من قرار می‌گیرد و وسایل دیگری که می‌گذارند، می‌توان صدا را تا هزار متر آن طرف‌تر هم برد و …؛ می‌گفتند: مگر می‌شود؟! این بیچاره قاطی کرده! حالا می‌بینیم که ممکن است.

لذا اولیاء خدا هم وقتی حرف‌هایی از علم‌های لدنی می‌زنند، باورش برای بعضی سخت است.

*علمی‌که ملائکه نمی‌دانستند و آدم می‌دانست، چه بود؟!

آن «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»، همین علم لدنی است که همه را دارد. منتها حضرت آدم، همه را تبیین نکرد و بعضی مسائل همین‌طور ماند. مانند ائمّه که بارها شنیدید، هر کدام از ائمّه هدی می‌خواستند از این دنیای فانی کوچ کنند و به سمت پروردگار عالم در آن جنّت‌المأوی بروند؛ آن علوم خودشان را به امام بعدی می‌دادند. یعنی در آن لحظات آخر، این علوم الهی را به آن‌ها می‌دادند و این، یعنی همین علم لدنی. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»، این است.

علم لدنی چیست که ملائکه نفهمیدند و وقتی به آن‌ها گفته شد: «أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین»؛ گفتند: «قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم»؟

پیامبر عظیم‌الشّأن، خاتم الأنبیاء، حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «عِلمُ الباطِنِ سِرٌّ مِن أسرارِ اللّهِ عَزَّوجلَّ و حُکمٌ مِن حُکمِ اللّهِ، یَقذِفُه فی قُلوبِ مَن شاءَ مِن عِبادِهِ»، علم باطنی، سرّی از اسرار الهی است و حکمی از احکام خدا نیز می‌باشد که حکم معنی حکمت هم می‌دهد و به تعبیری، حکمتی از حکمت‌های خداست.

باز هم در اینجا همان بحث «کلمه واحده تدلّ علی معانٍ مختلفه» است. اتّفاقاً می‌گویند: حکم را هم به این خاطر حکم می‌گویند که قاضی، با آن ادلّه‌ای که دارد، از جمله هوش خودش، به حکمت رسیده و بیان می‌کند. برای همین است که می‌گویند: کار قاضی بسیار سخت است.

«یَقذِفُه فی قُلوبِ مَن شاءَ مِن عِبادِهِ»، خدا در دل هر کسی از بندگانش که بخواهد، قرار می‌دهد که معلوم است کدام بندگان هستند. مگر نمی‌گوییم: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ‏ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ»؟ این هم همان‌طور است. لذا باید آمادگی داشته باشد.

*چه کنیم علم لدنی داشته باشیم؟

منتها یک نکته‌ای هم هست و آن، اینکه آیا ما هم می‌توانیم از این علم لدنی که در آیه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» هم به آن اشاره شده، بهره‌مند شویم؟ بله، حتّی ما که معصوم نیستیم، می‌توانیم همه علمی را که خدا به آدم داده، بگیریم – این مطلب، خیلی سنگین است، آسان از آن نگذریم –

البته شرط دارد و شرط آن را خود پیامبر عظیم‌الشّأن، خاتم الأنبیاء، حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند. این روایت را به عنوان یک کد، نصب العین خود قرار بدهید. اگر از شما سؤال کردند که آیا ما هم می‌توانیم علم لدنی داشته باشیم، بگویید: بله! چه کسی گفته؟ پیامبر فرمودند. حضرت چگونه فرمودند؟

حضرت فرمودند: «مَن تَعَلَّمَ فعَمِلَ عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَم یَعلَمْ»- خوب است این روایت را حفظ کنید؛ چون کاربردی است و به دردتان می‌خورد – آن کسی که یک علمی را یاد بگیرد و عمل کند؛ آن‌ وقت خدا آن چیزی را که نمی‌دانسته، به او می‌آموزد، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها».

پس معلوم شد اگر ما دنبال علم لدنی می‌گردیم، راهش این است که به یک علم عمل کنیم. آن‌وقت علم دیگری به ما می دهد. به ان هم عمل کنیم. دوباره به ما علم می‌دهد و … تا اینکه یک موقع می‌بینید شما هم همان «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» شدید. پس می‌توانیم.

«مَن تَعَلَّمَ»، «فعَمِلَ»، این فاء، تحقیقیّه است و معنی «پس» می‌دهد. یکی از معانی «فاء» در المغنی به معنای تحقیقیّه است. یعنی به تحقیق، عمل کند. «عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَم یَعلَمْ». پس ما هم می‌توانیم علم لدنی پیدا کنیم.

*راه به دست آوردن علم بدون فساد و ضرر!

بیان کردیم: علم با سواد تفاوت دارد و چون فرمودند: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ‏ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء»، هر کسی عالم بشود و علم الهی داشته باشد، در او فساد نیست. لذا همان‌طور که بیان کردیم، اگر علم هسته‌ای از روز نخست، در دست عالم مهذّب بود، در آن، فساد به وجود نمی‌آمد.

البته جالب است که آن طرف آبی‌ها، العربیّه و …، این مطلب را انتشار داده و شروع به تمسخر کرده بودند که این فرد گفته: اگر علم هسته‌ای از روز اوّل، دست مسلمانان بود، دیگر بمب اتم ساخته نمی‌شد! حالا آن‌ها هر چه می‌خواهند، مسخره کنند، این مطلب طبق روایات ما صحیح است. معلوم است که جاهل به این ظواهر نگاه می‌کند.

اگر علم، علم الهی بود؛ مطمئناً در آن، هیچ فسادی نبود. یک مثال بزنم، شیخ بها، شیخ‌العجائب، کاشی درست کرده که در زاینده‌رود است، امّا هر چه آب می‌خورد، رنگ آن، براق‌تر و زنده می‌ماند! منار جنبان را درست کرد که از خشت است، نه بتن آرمه، پنجاه متر هم پایین نرفته، امّا ضد زلزله است. ژاپنی‌ها آمدند گفتند: اگر نه یا ده ریشتر هم زلزله بیاید، مقاوم است، امّا نمی‌دانیم چه کار کرده است! در زمان طاغوت یک عدّه خواستند ببینند چه کار کرده، یکی از مناره‌های آن را خراب کردند. لذا اگر مرد الهی باشد، در علم او فسادی نیست و ضرری برای کسی ندارد. حتّی سال‌ها گذشته و معلوم است که هر چیزی به مرور زمان فرسوده می‌شود. مانند خود ما که فرسوده می‌شویم، دنیا می‌آییم، طفلیم، بعد کودکیم، جوان می‌شویم و دیگر رشیدیم. فکر هم می‌کنیم همیشه جوانیم، امّا چهل به بالا سرازیری است، آرام آرام کمر درد و پادرد می‌گیرد، گوشش نمی‌شنود و …. امّا کاشی که او ساخته، هنوز زنده و برّاق است، چه کرده؟!

حالا خوب به این روایت دقّت کنید، پیامبر عظیم‌الشّأن، خاتم‌الأنبیاء، حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «لَو خِفْتُمُ اللّهَ حقَّ خِیفَتِهِ لَعَلِمْتُمُ العِلمَ الّذی لا جَهلَ مَعهُ»، اگر از خدا چنان که باید و شاید بترسید؛ یعنی واقعاً خداشناس باشید، گناه نکنید و اهل فسق و فجور نباشید؛ «لَعَلِمْتُمُ العِلمَ الّذی لا جَهلَ مَعهُ» دانشى به دست می‌آورید که جهلی با آن نیست.

حالا روایتی را بیان می‌کنم که ببینیم چه چیزی، جهل را پیش می‌آورد؟ وجود مقدّس امام باقر(ع) می‌فرمایند: «إنَّ الجَهل لولدها فاسد یفسد الشیء»، جهل، فسادی را به بارمی‌آورد که خیلی بزرگ است. یعنی جهل، عامل فساد است و مفسده ایجاد می‌کند.

اینجا هم پیامبر(ص) می‌فرمایند: اگر از خدا چنان که باید بترسید، یعنی گناه نکنید؛ «لَعَلِمْتُمُ العِلمَ الّذی لا جَهلَ مَعهُ» خداوند علمی‌به شما می‌دهد که هیچ ظلمت، تاریکی و فسادی در آن نیست. چون جهل، ظلمت و تاریکی است و علم، نور است.

لذا بیان شد: اگر به علم، عمل کنیم، خدا علم دیگری به ما می‌دهد، «مَن تَعَلَّمَ فعَمِلَ عَلَّمَهُ اللّه ُ ما لَم یَعلَمْ» و اگر از خدا ترسیدیم؛ یعنی گناه نکردیم و فهمیدیم خدا همه جا هست، معلوم است که خدا علمی‌به ما می‌دهد که اصلاً در آن، جهلی نیست. یعنی علمی‌که ناب و سراسر نور است و در آن فسادی نیست (جهل همان فساد است).

لذا منظور از «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ»، این است و خدا، این‌ چنین علم می‌دهد. پس در این جلسه با این دید به این آیات وارد شدیم. البته همان‌طور که در جلسات قبل بیان کردم، این آیات الهی، خیلی بحث دارد. گرچه ما باید از بعضی از مباحث آن سریع‌تر بگذریم، چون بشر این‌طور است که خیلی حوصله باز کردن مباحث را ندارد و إلّا در این آیات، مطالب زیادی است که باید بیان شود. هر چند اگر عمر صد و پنجاه ساله هم داشته باشیم و هر روز، روزی دو ساعت هم تفسیر بگوییم، باز هم تمام نمی‌شود. آن هم تازه به قدر فهم انسانی ما که فرق می‌کنیم. قران، غوغاست.

حالا إن‌شاءالله ادامه بحث را در جلسه آینده بیان می‌کنیم.

*تکثیر نسل؛ جهاد امروز ما

پروردگارا! به اولیاء و انبیائت، ما را با قرآن، زنده بدار؛ ما را با قرآن، بمیران؛ ما را با قرآن، مأنوس حقیقی بگردان؛ ما را عامل به آیات قرآن کریمت قرار بده.

خدایا! قرآن ناطق، آقا جانمان، به فریادمان برسان. ما را مطیع قرآن ناطقت بگردان. ما را جزء سربازان حقیقی قرآن ناطقت بگردان. نایب قران ناطقت، امام‌المسلمین، رهبر عظیم‌الشّأنمان را محافظت بفرما.

خدایا! دشمنان قرآن و دشمنان قرآن ناطقت و در رأس آن‌ها، صهیونیسم جهانی، یهود، ریشه‌کن بگردان. دو بازوی یهود، این دشمنان قرآن و دشمنان قرآن ناطقت؛ یعنی وهابیّت و بهائیّت ملعون را قلع و قمع و نیست و نابود بگردان.

خدایا! ما را هشیار و بیدار بگردان.

یک نکته‌ای هم به شما بگویم و بحث را تمام کنم. من باز در آخر بحثم هشدار می‌دهم و قصد دارم این مطلب را همیشه در آخر مباحث تفسیر، اخلاق و … بیان کنم و آن، این که خطر بسیار عظیمی دارد ما را دربرمی‌گیرد که باید بیدار و هشیار باشیم و به سمت تکثیر نسل برویم.

اگر قرآن، اسلام را قبول داریم، اگر وطنمان را دوست داریم، باید بدانیم خطر بزرگی در پیش رو داریم. من مجمل می‌گویم، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل، خیلی از مطالب را نمی‌توانم باز کنم، امّا عزیزم! تکثیر نسل! تکثیر نسل! تکثیر نسل! خطر، جدّی است!

یک موقعی حضرت آقا می‌فرمودند: در باب فرهنگ مواظب باشیم، این‌ها دارند تهاجم می‌کنند، بحث تهاجم فرهنگی بسیار مهم است و …. یک بار دیگر فرمودند: شبیخون فرهنگی است. بعد هم فرمودند: دیگر تمام شد و غارت کردند، غارت فرهنگی!

حالا هم باید بدانیم که این خطر هم خیلی جدّی است، نشود یک روزی که خدا نیاورد، مهدیه‌هایی وجود نداشته باشد! حالا را نبینیم و بگوییم: مگر می‌شود؟! امّا اگر بشود، وامصیبتا می‌شود! من سربسته دارم می‌گویم، مراقب باشیم که کشور علوی، کشور چیز دیگری نشود!

امام زمان، امیدش به ایران است. نکند نعوذبالله، نستجیربالله، امید امام زمان را ناامید کنیم. همه چیز را به خودش بسپارید. تربیت فرزند را به خودش بسپارید، وضع اقتصادی را به خودش بسپارید و …. مگر ما نبودیم که خانواده‌هایمان، هفت، هشت بچّه داشتند و صبح تا شب هم در خیابان بودند و …. حالا نگوییم الآن ماشین است و خطرناک است. آن موقع هم طور دیگری می‌زدند، مثلاً زیر گاری می‌رفتند و …. لباس بچّه بزرگ‌تر را برای بچّه کوچک می‌پوشیدند و …. حالا باید لباس هر کدام از بچّه‌ها مجزا باشد و …. حالا ما که شاید فقط یکی دو بار لباس نو به تنمان دیدیم که برای خودمان باشد، بزرگ نشدیم؟!

اگر بخواهیم، می‌توانیم زمانه را تغییر دهیم. امّا اگر مدام دنبال ماهواره و تبلیغات تلویزیون که مردم را به تجمّل‌گرایی دعوت می‌کند، بودیم؛ معلوم است که دیگر آن‌گونه نمی‌توانیم زندگی کنیم.

حالا من کاری به زمان و مکان و … ندارم، کلّی می‌گویم که مراقب باشیم طوری نشود که نعوذبالله کس دیگری حاکم بر ما شود و ما فقط بنشینیم و بگوییم: زمانه تغییر کرده و …. امّا آن‌ها تولیدمثلشان زیاد شود و بعد ما گرفتار شویم.

الآن طوری شده که دیگر حضرت آقا صدایشان درآمده است. حاج آقای آقاتهرانی محضر آقا رفتند و گفتند: آقا! ما راجع به چه مطلبی صحبت کنیم، اقتصاد، فرهنگ، سیاست و …؟ آقا فرمودند: همه این‌ها را کنار بگذارید، به مبلّغین بگویید فقط راجع به نسل صحبت شود؛ چون خطر بزرگ، اینجاست.

حالا نمی‌دانم که ما متوجّه می‌شویم یا خیر. خدایا! یا صاحب الزّمان! ما داریم تکلیف شرعی خودمان را انجام می‌دهیم.

پروردگارا! نسل محبّین اهل‌بیت را روزافزون بگردان.

خدایا! این نسل را وسعت و برکت بده.

خدایا! بر این مملکت امام زمان، دشمنان ولایت و دشمنان اهل‌بیت مسلّط مگردان.

«السّلام علیک یا أباعبداللّه»

من می‌ترسم همین سلامی هم که می‌دهیم، ابی‌عبدالله بگویند: مدام سلام می‌دهید که چه شود؟! بروید، بروید نسل درست کنید. این حرف را به مزاح نگیرید. بعضی از موارد را در قالب تمثیل می‌گویم، دیگر خودتان متوجّه شدید که خوب است و إلّا من، خیلی نمی‌توانم باز بگویم.

لذا بترسیم از آن زمانی که اباعبدالله بگویند: من اصلاً روضه و سلام شما را قبول ندارم. یا امام زمان با این که امام کریم هستند و این‌چنین نمی‌گویند، امّا طوری شود که بگویند: بروید …، من اصلاً نمی‌خواهم برای سلامتی من دعا کنید. بروید آن کاری را که از شما می‌خواهم، انجام بدهید. گریه و دعا و … را نمی‌خواهم، الآن کار عملیّاتی از شما می‌خواهم. لذا جهاد امروز ما، این است.

«السّلام علیک یا أباعبداللّه»

_____

فارس

همچنین ببینید

ميعاد و موعود

به مناسبت سالروز نهم شهریور 1357 - امام موسی صدر شهید بی نشانسخنرانى امام موسى صدرانديشه ظهور مهدى (ع) به شيعيان اختصاص ندارد، اين عقيده در ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *