برکت یک گوشه چشم مولا

گزارشی از مرکز نشر معارف اسلامی در جهان
محمود مطهری‌نیا

«… از شدت فقر تنها یک قرآن بین بستگان من وجود دارد که خواندن آن را به نوبت انجام می‌دهیم. لذا با شنیدن آوازه مؤسسه شما مبنی بر ارسال کتب اسلامی و قرآن، به صورت رایگان، به وجد آمده با فروش کفش‌های خود! پول تمبر نامه را تهیه کرده و برایتان درخواست نامه‌ای را فرستادم…»
* * *
«من برای کمک هزینه تحصیلی به شهر «لاگوس» رفتم تا شغلی پیدا کنم و بتوانم هزینه خود و تحصیلاتم را تأمین کنم؛ ‌ در یکی از روزهای تعطیلات به یک کتاب‌فروشی برخورد کردم که در کنار مسجد مرکزی شهر لاگوس کتاب‌های اسلامی عرضه می‌کرد؛ در این میان کتابی از مرکز اسلامی‌شما «مرکز نشر معارف اسلامی در جهان» توجهم را به خود جلب کرد. کتاب‌های دیگری نیز از انتشارات مرکز شما آنجا بود که هم اینک اسمشان را به خاطر نمی‌آورم.
نخست تردید کردم که این کتاب را بخرم یا خیر؟ چون آن را به قیمت دو واحد پول نیجریه «نیره» قیمت‌گذاری کرده بودند؛ در حالی که من آن روز فقط پانزده واحد پول نیجریه در اختیار داشتم؛ یا باید خوراک مایحتاج روزمره خود را تأمین می‌کردم و یا می‌بایست این کتاب را می‌خریدم. در این لحظات حساس و تردیدآلود می‌کردم، گویی به من الهام شد که این کتاب را تهیه کن که برایت مفید خواهد بود، من هم به این ندای غیبی پاسخ مثبت دادم. کتاب را با همه نیازی که به پول داشتم خریدم و با خود به منزل بردم و به مطالعه آن مشغول شدم.
مطالب کتاب به قدری مرا مجذوب و تحت تأثیر قرار داد که لحظه‌ای آن را به کنار نگذاشتم و مرتب مطالعه می‌کردم. فردای آن روز مقداری پول از دوستم قرض گرفتم و با عجله به سمت کتاب‌فروشی رفتم تا بقیه کتب انتشاراتی مرکز اسلامی‌شما را خریداری کنم اما با کمال تأسف وقتی به محل فروش کتاب‌ها مراجعه کردم، گفتند: تمام شده است! بسیار ناراحت و غمگین شدم؛ اما از سوی دیگر بسیار خوشحال و سرزنده بودم از اینکه همین یک کتاب وسیله هدایت من گردید و مرا به راه راست و حقیقت سوق داد؛ من در بیست و نه ژوئن ۱۹۹۰ مسلمان شدم و می‌توانم بگویم که این کتاب اسلامی سبب تحول عظیمی در من گردید. به طوری که با ایمان راسخی که به خدای تعالی یافتم خود را در برابر سختی‌ها و مشکلات ثابت‌قدم و مستحکم می‌بینم. آن گونه که با این روحیه قوی و ایمان استوار می‌توانم در برابر هر گونه ناملایمات بایستم.
من هنوز در شگفتم که در آن روز با وجود مشکلات مادی و ضروری بودن تهیه مایحتاج روزمره، این چه ندای غیبی بود که مرا واداشت تا کتاب یاد شده را بخرم و از آن بهره‌مند شوم…»
فلورنسو (نیجریه)

آنچه در بالا خواندید گزیده‌ای از دو نامه‌ای بود که به «مرکز نشر معارف اسلامی در جهان» ارسال شده بود. محتوای تکان‌دهنده این دو نامه و ده‌ها نامه دیگر که در کتاب نگرشی بر عملکرد سی ساله مرکز نشر معارف اسلامی در جهان و صحبت‌هایی که در این سو و آن سو می‌شنیدیم ما را بر آن داشت تا به دنبال تهیه گزارشی از فعالیت‌های این مرکز باشیم.
تلفنی وقتی را برای گفت‌وگو هماهنگ کردیم و آدرس مرکز را از همکاران مجموعه گرفتیم. در کوچه پس کوچه‌های قم و پشت حرم حضرت معصومه(س) و آن سوی پل آهنچی پرس‌پرسان به سر قرار رسیدیم.
با توجه به عنوان «مرکز نشر معارف اسلامی در جهان»‌ و این که شنیده بودیم مجموعه با بیش از ۱۲۰ کشور جهان در ارتباط است گمان می‌کردیم با ساختمانی عظیم و مجلل ـ آن‌گونه که رسم مؤسساتی است که ادعای تبلیغ جهانی دارند ـ مواجه شویم ولی در نهایت ناباوری منزلی ساده و معمولی در یکی از کوچه‌های قدیمی‌شهر قم که اگر تابلوی کوچک مرکز نبود احدی متوجه تفاوت این منزل با دیگر منازل داخل کوچه نمی‌شد.
* * *
یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
قم، انتظام ۲۱
ساعت ۵ بعد از ظهر سر قرار رسیدیم. زنگ در مؤسسه را زدیم و وارد شدیم.
در بدو ورود وارد اتاقی شدیم که ده‌ها زونکن در قفسه‌هایی که از کف تا سقف یکی از دیوارهای اتاق را پوشانده بود. روی هر کدام از این زونکن‌ها نام یک یا چند کشور دیده می‌شد.
پس از هماهنگی به ساختمان جنبی مؤسسه که منزل شخصی آیت‌الله سید مجتبی موسوی لاری بود رفتیم.
اندکی بعد ایشان تشریف آورده و با رویی بسیار گشاده و آغوشی باز و مهربان از ما استقبال کردند. بعد از احوال‌پرسی و قدری صحبت‌های خودمانی کمی از فعالیت‌های مؤسسه فرهنگی موعود در عرصه‌های مختلف برای ایشان گفتیم. البته به واسطه سابقه آشنایی دیرینه ایشان با موعود صحبت‌های ما خیلی مختصر بود.
از ایشان درخواست گفت‌وگو برای درج در مجله نمودیم ولی به شدت استنکاف ورزیدند و هرچه اصرار کردیم و بهانه‌های مختلفی آوردیم حتی اجازه عکس گرفتن را به ما ندادند. البته امیدواریم درج این گزارش موجب ملال خاطرشان نشود و ما را حلال کنند.
کمی از وضعیت نشر و کتاب‌خوانی در ایران گله کردند و از قول سفیر ایران در یکی از کشورهای بسیار فقیر و عقب‌افتاده آفریقایی نقل کردند که آن سفیر گفته بود در آن کشور به رغم فقر اقتصادی شدیدی که مردم با آن دست به گریبان هستند با این حال خیلی شدید اهل مطالعه‌اند؛ این علاقه به مطالعه به قدری زیاد است که حتی روزی یک گدا و متکدی کنار خیابان را دیدم که نشریه‌ای در دست داشت و آن را مطالعه می‌کرد و تنها زمانی که یک نفر رد می‌شد سرش را از نشریه بلند می‌کرد و دستش را برای گدایی جلوی او می‌گرفت!
باز تعریف می‌کردند از بعضی از کشورهای آسیای میانه که شاید جمعیت آنها به شش میلیون نفر نمی‌رسد ولی تیراژ کتاب‌ها در آنجا میلیونی است و گاه یک کتاب تا یکی دو میلیون نسخه هم چاپ می‌شود. اما در ایران علی‌رغم حضور این همه مؤلف و این مقوله تنوع آثار… و باز هم از این گله‌مند بودند چرا همواره ما راه حل مشکل کتاب‌خوانی را فقط افزایش تعداد کتاب‌خانه‌هایی می‌دانیم که همسایه‌های آنها هم به درون آن نمی‌روند و هیچ توجه به آموزش و پرورش و تحولی که نیازمند آن است نداریم.
آیت‌الله موسوی لاری روش تبلیغ خود را چنین توصیف کرد که ما بیشتر سراغ فطرت رفته و از کانال توحید گفت‌وگو را شروع می‌کنیم. متأسفانه در حوزه مهدویت، مطالبی که با این سبک نوشته شده باشند نداریم و فقط یک جزوه کوچکی از مرحوم شهید صدر به این سبک و سیاق موجود است و دیگر هیچ.
باید ما مطالبی بنویسیم که سراغ فطرت افراد رفته و با استناد به علوم روزی باشد که آنها قبول دارند و نه آیات و روایاتی چرا که این‌ها که برای یک نامسلمان یا بی‌دین مفهومی ندارد. آیه و روایت مال مسلمان‌هاست و تا کسی مسمان نشده باشد که نمی‌توان به این‌ها استناد کرد.
ایشان از کسانی انتقاد کردند که تا می‌خواهند راجع به حضرت مطلبی بنویسند فوری برای اثبات عمر می‌گویند فلان گیاه چقدر عمر کرد و بهمان حیوان و یا حتی انسان چقدر. آخر، طول عمر حضرت جنبه اعجازی دارد و زمینی و عادی کردن آن اصلاً درست نیست و خلاف منظور الهی است. گویا عده‌ای هستند که اصلاً دنبال این هستند که جریان را کاملاً عادی جلوه دهند.
گفتیم آمدیم که تا کمی ازخاطرات و تجربیات و درددل‌های شما را برای مخاطبان دلسوز مجله ضبط و نقد کنیم. مجدداً خیلی جدی‌تر از دفعات قبل اجازه ضبط ندادند ولی این ماجرای عجیب را برای ما نقل کردند و گفتند:
«ایام پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ برای عمل جراحی معده به آلمان رفته بودم البته این عمل لغو و عبث بود و هیچ ثمره‌ای برای ما نداشت. در همان مدت امام موسی صدر هم به آنجا تشریف آورده بودند و بعد از آن هم بنا داشتند به مراکش بروند. آقای محققی هم از طرف مرحوم آیت‌الله بروجردی مسئول دفتر اسلامی‌هامبورگ بود. آن دو بزرگوار هر دو قد رشید و تنومندی داشتند و من جثه‌ام کوچک بود. تا آن زمان روحانیون کمی‌به اروپا رفته بودند و لذا این لباس خیلی برای مردم آنجا شناخته شده نبود. وقتی ما سه نفر در خیابان راه می‌رفتیم برای مردم خیلی جالب بود و مشغول تماشای ما می‌شدند.
پس از بازگشت به ایران خاطرات سفر به آلمان را طی چند مقاله برای درج در مجله «مکتب اسلام» که تنها نشریه مذهبی آن زمان و پرتیراژترین مجله مذهبی حتی تا زمان فعلی است نوشتم. این مجله چند صدهزار تیراژ داشت و مخاطبان آن لحظه‌شماری می‌کردند که شماره جدید آن چاپ شود و مطالب آن را مطالعه کنند.
مدتی که از چاپ این سلسله مقالات در آنجا گذشت، هرچند بیماری بسیار آزارم می‌داد مجموعه مطالب را کنار هم گذاشتم و مقداری دیگر مطلب هم به آن افزودم و نامش را «اسلام و سیمای تمدن غرب» گذاشتم.
آیت‌الله مکارم شیرازی خیلی اظهار علاقه کردند که پیش از چاپ آن را مطالعه کنند. از همین رو دست‌نوشته‌های خود را نزد ایشان بردم و چند روز بعد برای پس گرفتن آنها رفتم از مطالب اظهار خرسندی می‌کردند و خوششان آمده بود. در آن زمان که کپی و زیراکس نبود و آن نسخه تنها نسخه‌ای بود که من داشتم.
در مسیر برگشت ابتدا به یک ساعت‌سازی رفتم و کارم که تمام شد، سمت محله و حسین‌آباد رفتم و در آنجا مقداری میوه خریدم و به خانه برگشتم. وسط حیاط منزل ناگهان متوجه شدم که دست‌نوشته‌ها همراهم نیست.
بلافاصله برگشتم و از ساعت‌سازی و میوه‌فروشی سراغ آنها را گرفتم خبر نداشتند. مطمئن شدم که برگه‌ها را در تاکسی جا گذاشته‌ام. سراغ پلیسی که در شلوغ‌ترین و پرترددترین محله قم کشیک می‌داد رفتم و ماجرا را برای او تعریف کردم و گفتم جلوی هر تاکسی‌ای را که می‌آید بگیر و بپرس آیا کاغذها را دیده یا نه؟ آن زمان تعداد تاکسی‌های قم خیلی کم بود.
با ناامیدی تمام به منزل برگشتم و به شدت حالم بد شد. در اوج مریضی و آشفتگی‌ام ناگهان متوجه وجود مقدس حضرت بقیهالله(ع) شدم و عرضه داشتم که اگر عنایت کنید و این کتاب پیدا شود حتماً آن را به شما تقدیم خواهم کرد.
بعد از ظهر به هر زحمتی بود از منزل بیرون آمدم و سراغ پلیس رفتم و باز به ساعت‌سازی و میوه‌فروشی سر زدم ولی هیچ خبری از مطالب نبود که نبود. با ناامیدی تمام و تا حدی بی‌هدف شروع کردم به قدم زدن و پیاده‌روی به این امید که جایی افتاده باشد و آن را پیدا کنم. مدتی که گذشت ناگهان به خودم آمدم و دیدم در محله‌ای هستم که صبح اصلاً به آنجا نیامده بودم. فوری برگشتم و به خودم نهیب زدم که آخر تو که اینجا نیامده بودی بی‌خود در اینجا دنبال چه می‌گردی؟
در مسیر برگشت یک میوه‌فروش دوره‌گرد را دیدم که با چرخ‌دستی‌اش گوشه‌ای ایستاده بود. احساس کردم که یک نفر به من می‌گوید که برو از او سراغ بگیر شاید خبر داشته باشد. به خودم گفتم آخر من که صبح اینجا نیامده بودم که او خبر داشته باشد. ولی باز گویا مرا هل می‌دادند که حالا برو از او بپرس شاید دیده باشد.
با کلی عذرخواهی و معذرت برای فروشنده ماجرا را نقل کردم و از او پرسیدم که آیا خبری دارد یا نه؟ در نهایت ناباوری دیدم که یکی از صندوق‌های میوه را برداشت و نوشته‌ها را بدون روزنامه‌ها و برگه‌هایی که به دورش پیچیده بودم درآورد و گفت: همین‌هاست؟ دیدم که تمام مطالبم هست و عجیب بود که حتی یک برگه از آنها را به جای پاکت به مشتری‌هایش نداده بود. آخر آن زمان که پلاستیک و پاکتی نبود. گفت: گوشه خیابان افتاده بود. من هم آنها را برداشتم.
همانند صبح ولی این دفعه از شدت خوشحالی دوباره به شدت حالم بد شد و گوشه‌ای افتادم. بعد از آن بلافاصله پیگیر چاپ کتاب شدم و وقتی چاپ شد در ابتدای آن نوشتم:
تقدیم به پیشگاه مقدس آقا امام زمان(ع)
مدتی از چاپ کتاب گذشته بود که دیدم شخصی با واسطه از انگلیس پیغام آورده که من حاضرم این کتاب را بدون هیچ هزینه‌ای به زبان انگلیسی برگردانم و اجازه‌اش را از مؤلف برایم بگیرید. کتاب به زبان انگلیسی چاپ شد و اندکی بعد یک محقق آلمانی که متن انگلیسی را خوانده بود مشابه آن پیغام را برای ما فرستاد و پس از او یک ژاپنی و پس از او هم یک اسپانیایی و… تا جایی که الآن به بیش از ۱۷ زبان زنده دنیا ترجمه شده و تنها در انگلیس به چاپ بیست‌وسوم رسیده است. و این‌ها همه‌اش از عنایت حضرت بوده است.»
مرکز نشر معارف اسلامی در جهان با تعداد اعضایی کمتر از انگشتان یک دست از طریق مکاتبه با ۱۲۰ کشور جهان در ارتباط است و بدون وابستگی به هیچ نهاد و شخصیتی صرفاً با استفاده ازکمک‌های مردمی‌که برایشان ارسال می‌شود، کتاب‌های متنوع و متعدد اسلامی را به ۴۸ زبان زنده دنیا برای متقاضیان ارسال می‌کنند. مخاطبان اکثراً در قاره آفریقا و آمریکا هستند.
خسته نباشید و دست مریزاد خدمت ایشان، دو فرزند بزرگوار و تنها کارمند نیمه‌وقتشان عرض کرده و از خداوند متعال توفیق روزافزونشان را خواستاریم.


ماهنامه موعود شماره ۶۹

Check Also

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *