شخصیت مجری شبکه اهلبیت (ع)
* ۱- فحاشی به مخاطب. ۲- بی ادبی و تحقیر تلفن کنندگان و احمق و بیسواد خواندن آنان. ۳- تمسخر مخاطبان و خنده های بی معنی و سبک بر آنان. ۴- قطع کردن تلفن هایی که نظر مخالف دارند. ۵- پخش کامل تلفن های که تملق میگویند و او را آیه الله خطاب میکنند. ۶- هوچی گری در بحث های منطقی و تبدیل آن به بحث های جدلی. ۷- هتاکی به مراجع تقلید شیعه و ذریه حضرت زهرا(س).
* حال به نحوه تعامل و گفتگوی با مخالف از منظر قرآن توجه نمایید: قرآن در مقام نکوهش از کافران، مشرکان و منافقان تعابیر مختلفی را به کار برده است؛ اما هرگز از تعابیر زشت، ناروا، سبّ و دشنام استفاده نمیکند. بلکه از مومنان میخواهد که مشرکان را دشنام ندهند: وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیرِ عِلْمٍ؛ ( و آنهایی را که جز خدا میخوانند دشنام ندهید که آنان از روی دشمنی به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد). در قرآن از هیچ قوم و ملیتی بخاطر رنگ، زبان، قومیت و ملیت نکوهش نشده و ملاک ارزش و برتری انسانها تقوای آنان دانسته شده است. آن جا که میفرماید: «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.»
در آیه ی: «الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا یعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ؛ (بادیه نشینان عرب، در کفر و نفاق سخت تر، و به اینکه حدود آنچه را که خدا بر فرستادهاش نازل کرده، ندانند، سزاوارترند. و خدا دانای حکیم است.) که شدیدترین لحن را در نکوهش بادیه نشینان دارد. مفسرین میگویند: آیه ناظر به قضیه خارجیه است، یعنی به گروهی خاص از بادیهنشینانِ عصر نزول بخاطر برخی جهالتها اشاره دارد نه به همه بادیه نشینان در زمان های مختلف.
دعوت قرآن به نرمخویی در دعوت مخالفان به پذیرش حق، در سیره پیامبران نیز مشهود است. خداوند سبحان خطاب به موسی و هارون آن هنگام که برای هدایت فرعون برانگیخته شدند، می فرماید: إذهَبا إلی فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغی فَقولا لَهُ قَوْلا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أوْ یَخْشی؛ ( به سوی فرعون بروید که او به سرکشی برخاسته، و با او سخنی نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد). چنین برخوردی با دشمن لجوجی همچون فرعون نشان گر نهایت لطف و عنایت در باره سرکشانِ نادان است. یا در ماجرای برخورد حبیب نجّار با مشرکان چنین آمده است: وَما لِیَ لا أعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی وَإلَیْهِ تُرْجَعون أأتَّخِذُ مِنْ دونِهِ آلِهَهً إنْ یُرِدْنِ الرَّحْمانُ بِضُرٍّ لاتُغنِ عَنّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَلایُنْقِذونِ إنّی إذاً لَفی ضَلال مُبین إنّی آمَنْتُ بِرَبِّکُم فَاسْمَعونِ؛ ( آخر چرا کسی را نپرستم که مرا آفریده است و شما به سوی او بازگشت مییابید؟ آیا به جای او خدایانی را بپرستم که اگر رحمان بخواهد به من گزندی برساند، نه شفاعتشان به حالم سود میدهد و نه میتوانند مرا برهانند؟). گفتگویی لطیف و در نهایت ملاطفت و مهربانی در این آیه منعکس شده و مشرکان را در قالب گفتگوی با خود، مورد نکوهش قرار میدهد تا بر اخلاص در دعوت تاکید بیشتری داشته باشد.
زیرا در این آیه فطرتی که مبدأ آفرینش را در مییابد و ریشه خلقت خود را به خوبی میشناسد، مورد پرسش قرار میگیرد که با وجود چنین باوری چه چیزی او را از رهپویی در مسیر راست و درستی که خود در وجودش آن را لمس کرده و او را به سوی خدا میکشاند و به خالقی واحد و بیشریک منتهی میسازد، دور کرده است؟! «إنّی إذاً لَفی ضَلال مُبین» باری، با چنین اذعانی از درون نفس، پس باید بر ضلالت آشکار خود مهر تایید زند! این را باید نوعی خود آگاهی صادقانه دانست که به این اقرار انجامیده است: «إنّی آمَنْتُ بِرَبِّکُم فَاسْمَعونِ؛ من به پروردگار شما ایمان آورده ام و این اعتراف مرا بشنوید.» حبیب نجّار از آنان میخواهد که این ندای باطنی اش را بشنوند و این همان آواز فطرت است که از هر تهدیدی قویتر و از هر تکذیبی کوبندهتر است. آنان باید به این اعتراف خود آگاهانه که از درون هر انسان آزادی برخاسته و از هر گونه هوا و هوسهای زود گذر عاری است، گوش فرا دهند.
پیامبر(ص) نیز با لطف و مدارا با دشمنان خود برخورد میکرد: قُل مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماواتِ وَالاْرْضِ قُلِ الله وَإنّا أو إیّاکُمْ لَعَلی هُدی أو فی ضَلال مُبین؛ بگو: «کیست که شما را از آسمانها و زمین روزی میدهد؟» بگو: «خدا و در حقیقت یا ما، یا شما بر هدایت یا گمراهی آشکاریم.» این نهایت انصاف، عدالت و ادب در جدل و گفتگو است که پیامبرِ کریمی در مرحله دعوت به حق به مخالفان خود که میکوشد تا آنان را از گمراهی نجات دهد، بگوید: به ناگزیر یکی از ما بر مدار هدایت و دیگری بر مدار گمراهی است و از تعیین هدایت یافته و گمراه شونده اجتناب کند تا از این طریق با آرامش و بیآنکه با درشتخویی همراه شود یا تمایل خود را به ادامه مجادله و ستیزِ در گفتگو نشان دهد، مخاطب را به تدبر و تفکر را بر انگیزاند! چرا که او هدایتگر و معلم آنان است که هدایت و ارشاد آنان را می طلبد، نه خوار کردن و زمین زدن آنان را! در جای دیگر نیز، مخالفان نادانش را که به او افترا میزدند، با لطیف ترین تعبیر مورد خطاب قرار می دهد: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما أدری مایُفْعَلُ بی وَلابِکُم إنْ أتَّبِعُ إلاّ مایوحی إلَیَّ وَما أنا إلاّ نَذیرٌ مُبین؛ بگو: «من از پیامبران، نودرآمدی نبودم و نمیدانم با من و با شما چه معاملهای خواهد شد. جز آنچه را که به من وحی میشود، پیروی نمیکنم؛ و من جز هشداردهندهای آشکار نیستم.»
یا در جای دیگر می فرماید: وَإذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلْحَقِّ لَمّا جاءَهُم هذا سِحْرٌ مُبینٌ أم یَقولونَ افْتَراهُ قُل إنِ افْتَرَیْتُهُ، فَلا تَمْلِکونَ لی مِنَ اللهِ شَیْئاً هُوَ أعْلَمُ بِما تُفیضونَ فیهِ کَفی بِهِ شَهیداً بَینی وَبَیْنَکُم وَهُوَ الْغَفورُ الرَّحیم؛ (و چون آیات روشن ما بر ایشان خوانده شود، آنان که چون حقیقت به سویشان آمد منکر آن شدند، گفتند: «این سحری آشکار است.» یا میگویند: «این (کتاب) را بربافته است.» بگو: «اگر آن را بربافته باشم، در برابر خدا اختیار چیزی برای من ندارید. او آگاهتر است به آنچه در آن فرو میروید. گواه بودن او میان من و شما بس است، و اوست آمرزنده مهربان.) این نمونه آشکاری از جدال احسن پیامبر است که با مخالفان نادان با رفق و مدارا رفتار کرد و در فضایی آرام و مهربانانه، عقل آنان را به داوری گرفت. این پرسش که آیا آنان قرآن را افتراء پیامبر(ص) به خداوند میدانند، استفهام انکاری است. زیرا بسیار بعید است که آنان این سخن را پس از آشکار شدن حق نزد آنان گفته باشند! در این جا با نرمی و ملایمت سخن پیامبر اکرم، پاسخ این نسبت ظالمانه داده شده است که اگر من بر خداوند افترا بسته باشم با چنان عقوبتی مواجه خواهم شد که حتی شما نمیتوانید مانع آن شوید. این پاسخی منطقی است که مخاطبان اگر عقول خود را بکار اندازند، آن را در مییابند! و در آیه ی: «أم یَقولونَ افْتَراهُ؟ قُل إنِ افْتَریتُهُ فَعَلیَّ إجرامی وَأنا بَریءٌ مِمّا تُجْرِمون؛ می فرماید: یا (در باره قرآن) میگویند: «آن را بربافته است.» بگو: «اگر آن را به دروغ سر هم کردهام، گناه من بر عهده خود من است، و من از جُرمیکه به من نسبت میدهید برکنارم.» این است منطق قران در به چالش کشیدن مخالف، پاسخی منطقی، مودبانه و در عین نرمی و ملاطفت!
بر همین اساس، پیامبر فرمان میگیرد تا در خطاب با مردم و نیز در مقابل دشنام و ناسزای مخالفان، به نرمی و ملایمت رفتار کند. این سلوکی حکیمانه است که از پیامبر کریمیشایسته است. نیز مومنان را از درشتی در خطاب با مردم از هر گروهی که باشند اعم از کافران و مشرکان، برحذر میدارد، تا سخنان ناشایست بر زبان آنان جاری نشود. از مومنان می خواهد تا ادب، وقار و جایگاه رفیع خود را حفظ کنند و به بت های مشرکان دشنام ندهند، زیرا چه بسا ممکن است این کار آنان را به دشنام خداوند وا دارد در حالی که آنان عظمت قدر الاهی و بلندای مقام خداوند را نمیدانند و دشنام بتهای پست و حقیر آنان، بهانه به دست مشرکان برای دشنام خداوند بزرگ مرتبه دهد. این فرمان نیز از ادبی حکایت دارد که شایسته مومنی است که به دین خود اطمینان دارد و به باور حق خود دل بسته و دارای قلبی آرام است که به امور بیفائده هیچ اعتنایی ندارد. زیرا دشنام بتهای مشرکان زمینه هدایتشان را فراهم نمیآورد، بلکه به عکس به دشمنی آنان با حق خواهد افزود. با این حال مومنان را با چنین کاری که فائدهای بر آن مترتب نیست، چه کار؟!
حال خود قضاوت کنید و رفتار حسن اللهیاری را با دستورات قران و سیره نبوی(ص) مقایسه نمائید تا فرق بین شیعه واقعی و یک سفیه متشیع سبک مغز را دریابید.