هرمنوتیک در مغرب زمین، رشتهای نوظهور است که بر بسیاری از قلمروهای فرهنگ غرب تأثیر گذارده است. در سالهای اخیر، برخی در ایران نیز به ویژه در حوزه تفکر دینی، با بهره از اندیشههای هرمنوتیکی غرب، به بحث در حوزه معارف اسلامی پرداختهاند.
ریکور معتقد است که «گفتمان» دو قالب بنیادین دارد؛ گونه گفتاری و نوشتاری گفتمان (متن) با یکدیگر متفاوتند. بنابراین، او در نوشتههای متأخر خود، متن را محور هرمنوتیک میداند؛ معنای گستردهای برای آن قایل میشود و آن را به نوشتار و مکتوب منحصر نمیکند. او همچنین معتقد است که «فلسفه اراده» دست کم با سه «گفتمان» مرتبط است؛ گفتمان وضعی درباره عمل که تجسم بخش سهم پدیدار شناسی و تحلیل زبانی درباره عمل است؛ گفتمان دیالکتیکی که ارزشی و ارشادی است و بر آن است که ارتباط افعال انگیزشی و عقلانی را درک کند و گفتمان هرمنوتیکی که با مقوله تفسیر سر و کار دارد. امکان گفتمان اخیر با این اندیشه ریکور تضمین میشود که «عمل را میتوان نوعی متن دانست.» ریکور بر آن است باید با عمل اجتماعی به سان متن رفتار شود. اعتقاد ریکور به لزوم ترکیب تبیین و فهم در عمل فهم و تفسیر او را از دیگر متفکران هرمنوتیکی متمایز میکند. از نظر وی، درک و تفسیر متن، عمل معنادار اجتماعی و حوادث تاریخی، نیازمند روشی است که آمیزهای از این دو عنصر باشد. ثمره معرفت شناختی ترکیب ریکور آن است که مرزبندی میان علوم طبیعی و علوم انسانی برداشته میشود و تقابل آنها خاتمه مییابد. اهمیت هستی شناختی نگاه ریکور به روش شناسی علوم انسانی نیز آن است که دیگر کسی نمیتواند به اتکای دیدگاه روش شناختی خود، حقیقت فهم را در مقابل حقیقت تبیین قرار دهد؛ زیرا بنابر تحلیل ریکور، حقیقت محصول ترکیب این دو روش تبیینی و معناکاوانه است.
جنبه تبینی در نظریه جدید ریکور، ویژه بررسی و تبیین ساختار متن است و از این نظر، عمیقاً تحت تأثیر ساختار گرایی است. ریکور از ساختار گرایان دو روش تبیینی را فرا گرفت: یکی روش تبیین جنبههای افقی متن، و دیگری روش تبیین مراتب و سطوح زبانی آمیخته با متن.
نظریه تفسیری ریکور، نظریهای ترکیبی است که دستاوردهایی متنوع از زبان شناسی، فسلفه زبان، ساختار گرایی و هرمنوتیک را در هم میآمیزد. اکنون برخی از عناصر آن را به اجتمال یادآور میشویم. ریکور به تبع اصیل بتو نیست، زبان شناس فرانسوی، به وجود تمایز میان «زبان» و «گفتمان» معتقد است. همچنین واحد زبان، «نشانه» است و واحد گفتمان «جمله». هرمنوتیک نیز واقعه زبانی یا گفتمان مبتنی بر زبان شناسی «جمله» است. ریکور به پیروی از فرگه معنای قضیه را غیر از محکی آن میداند. معنا عبارت از چیزی است که در هر قضیه و ساختار زبانی یافت میشود، اما محکی فقط در گفتمان پدید میآید. از نظر ریکور درک معنا که از راه تبیین ساختار لفظی به دست میآید، عنصر مشترک در فهم هر گونه گفتمان است. همچنین وجه تمایز گفتمان از زبان آن است که گفتمان، افزون، دارای محکی و مفاد نیز هست. تفسیر متن از دیدگاه ریکور، عبارت است از فرآیند «به خود اختصاص دادن» متن. «به خود اختصاص دادن» متن به «خویشتن فهمی» و دستیابی به فهمی متفاوت از خویش منجر میگردد ریکور همچنین بر آن است که مؤلف و مراد و مقصود او هیچ نقشی در فرآیند تفسیر متن ندارد. مؤلف مد نظر ریکور، مؤلف ضمنی است و نه مولف واقعی؛ یعنی فنونی که به مدد آنها متن خلق شده است و نه انسان فراهم آورندهی اثر. از نکات مهم نظریه تفسیری ریکور آن است که متن از مفسر و خواننده آن نیز مستقل است. تفسیر متن از نظر ریکور در بردارنده سه عنصر «تبیین»، «فهم» و «به خود اختصاص دادن» است. او این فرآیند سه مرحلهای را «قوس هرمنوتیکی» مینامد. ریکور «قوس هرمنوتیکی» یا فرآیند تفسیر را به پلی تشبیه میکند که آغازش تبیین ساختار متن و انتهایش «به خود اختصاص دادن» آن است. این قوس در تقابل با «حلقه هرمنوتیک» هیدگر و گادامر است. فهم متن در نظر ریکور، مراحلی متوالی را طی میکند و از سطح به عمق معنا شناختی متن کشانده میشود و سرانجام در تعامل با مفسر قرار میگیرد و امکان وجودی خاصی را به روی او میگشاید و او را به فهمی متفاوت از خویش میرساند. نظریه تفسیری ریکور بر پدیدههای اجتماعی نیز قابل تطبیق است.
وی به امکان ارایه قرائتهای مختلف از متن معتقد است از نظر ریکور، فرایند تفسیر متن، فرآیندی کل گرایانه و ترکیبی است. متن مرکّبی است که باید ساخته شود، اما انتخاب اجزای اصلی و مهم این کل، نیازمند «داوری» است.
از نظر ریکور، تنها چاره برای تشخیص تفسیر معتبر از نامعتبر، تبعیت از منطق احتمال است. باید نشان داد که در میان قرائتهای گوناگون از متن، کدام قرائت محتملتر است. دو مفهوم «اعتبار» و «حقیقت» از مفاهیم اساسی نظریه تفسری او هستند. و بر این گمان است که با طرح امکان تشخیص تفسیر معتبر، مانع سقوط هرمنوتیک خویش به وادی شکاکیت میشود و از طرف دیگر، به رسمیت شناختن دعوای صدق و حقیقت در تفاسیر، هرمنوتیک وی را از ساختار گرایی متمایز میکند. ریکور در مقاله «هرمنوتیک و نقد ایدئولوژی»، دربارهی دعاوی هابرماس و مباحثه وی با گادامر به داوری و اظهار نظر میپردازد. او تفکیک قلمرو هرمنوتیک از نقد ایدئولوژی را نمیپذیرد.
ریکور بر آن است که هرمنوتیک و نقد ایدئولوژی، هر یک منظر و پایگاهی دارد. از این رو، میخواهد نشان دهد که هر دو، دغدغههای قابل قبولی دارند و باید شناخت بهتری از هم پیدا کنند. از نظر وی، برخورداری هرمنوتیک از تفکر انتقادی شرایطی چهارگانه دارد. هرمنوتیکی که میخواهد جنبه انتقادی داشته باشد، اولاً باید متن را به لحاظ معنایی مستقل بداند؛ دوم آن که باید بر جدا انگاری زیانبار میان تبیین و فهم غلبه کند؛ سوم آن که وصول به لحظهی کمال هرمنوتیکی مستلزم امکان نقد واقعیت است و شرط چهارم نیز مربوط به وضعیت ذهنیت مفسر در عمل تفسیر است. اگر عمل فهم متن به «خویشتن فهمی» مفسر منتهی شود، راه برای نقد ایدئولوژی هموار میگردد.
از دیدگاه ریکور، نقد ایدئولوژی نمیتواند بیارتباط با هرمنوتیک محقق شود؛ چرا که نمیتوان علاقه حاکم بر علوم اجتماعی انتقادی را کاملاً متمایز و بیارتباط با علاقه راهبر علوم هرمنوتیکی و تاریخی دانست نقد ایدئولوژی به علاقه رهایی بخش میاندیشد و بر آن است که انحرافها و تحریفهای حاکم بر ظرفیت ارتباطی بشر در عرصه اجتماع را کشف کند. داوری ما درباره هرمنوتیک ریکور چند محور اساسی دارد. نخست ضمن یادآوری وجوه تمایز این هرمنوتیک با پیشینیانش، به پارهای ابتکارها و دستاوردهای هرمنوتیکی وی و سپس به نقد پیش فرضها و دورن مایه نظریه تفسیری ریکور خواهیم پرداخت.
۱ـ هرمنوتیک ریکور متواضعانهتر از هرمنوتیک فلسفی است و مدعی هستی شناسی و پدیدار شناسی بنیادین و عام برای فهم نیست. ریکور معتقد است که پذیرش نوع نگاه هیدگر، موجب فراموش کردن پرسشهای اساسیِ هرمنوتیکی میشود. راه حل پیشنهادی ریکور آن است که از راه معنا شناسی به هستی برسیم. هستی شناسی مد نظر ریکور، به تدریج و با تفسیر همه امور تأویل پذیر و نمادین به دست میآید و به فهم متن اختصاص ندارد. البته هستی شناسی ریکور، نه مستقل است و نه یک پارچه، بلکه ناقص و ضمنی و توأم با دیدگاههای معارض است و نتایجی روشن و قابل اعتماد نیز به بار نمیآورد. در هرمنوتیک ریکور، نقش محوری از آن پیوند تبیین با فهم است. او با تلفیق تبیین و فهم و با به میدان آوردن «روش»، آشتی دوباره میان هرمنوتیک و معرفت شناسی و روش شناسی برقرار میکند و گسست و شکافی را که هیدگر و گادامر با طرح هستی شناسی بنیادین در سنت هرمنوتیک ایجاد کرده بودند، ترمیم میکند. همچنین ریکور در مقابل هرمنوتیک فلسفی از امکان طرح بحث «اعتبار» در تفسیر دفاع میکند.
۲ـ ریکور به استقلال معنایی متن از مؤلف و زمینه پیدایی آن اعتقاد دارد. به نظر میرسد که وی با این اعتقاد، مسأله مهم اهداف تفسیر را نادیده گرفته است. حقانیت مستقل دیدن متن از مؤلف و «زمینه»ی آن، بستگی انکار ناپذیر به هدف مفسر از مراجعه به متن دارد. همچنین امکان «زمینه زدایی» درباره هر متنی وجود دارد، اما اقدام به آن وابسته به نوع هدفی است که در فرآیند تفسیر تعقیب میشود. از این رو، دیدگاه تفسیری ریکور در مقولاتی نظیر تفسیر متون دینی فاقد کارآیی و نفوذ است. پیش فرض مهم دیگری که از ارکان نظریه تفسیری ریکور محسوب میشود، تفکیکی است که به پیروی فرگه بین «معنا» و «مفاد» برقرار میکند. ریکور معنا را متعلق به زبان میداند. اما مفاد چیزی است که فقط در گفتمان موجود میشود.
فرآیند تفسیر متن از نظر ریکور دو بعد دارد: بعد نشانه شناختی که مربوط به درک معناست و بعد معنا شناختی که به درک مفاد و محکی متن مربوط میشود. به نظر میرسد در این جا خلط مبحث صورت پذیرفته و آنچه از این دو اصطلاح مد نظر فرگه است، با آنچه ریکور اراده کرده است، تناسبی ندارد. از نظر فرگه «معنا» عبارت از محتوای اندیشه، و «محکی» عبارت از چیزی است که صدق جمله در گرو آن است. اما در نظر ریکور، «معنا» مربوط به سطح زبانی متن است که امری نامربوط به دنیای خارج از متن است، و «محکی» و «مفاد» واقعیت و دنیایی است که ریشه کلمات و جملات ماست. نقد دیگر بر ریکور آن است که وی نمیتواند تصویری منطقی از نحوه شکلگیری «معنا» ارایه دهد.
احمد واعظی- کتاب نقد، ص ۱۱۵-۱۴۶