محمد محسن علی الصغیر
ترجمه: محمد صادق شریعت
تعریف استشراق
استشراق در تعبیری موجز عبارت از آن دسته از پژوهشهای غربیانی است که در خصوص میراث شرق و به ویژه مسایلی مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن آن انجام میپذیرد.۱
بنابراین خاورشناس فردی است از دیار مغربزمین که میراث شرق و هر آنچه را که به نوعی به تاریخ و زبان و ادبیات و هنر و علوم و عادات و سنن او تعلق دارد، بررسی میکند و میکاود.
یک خاورشناس برای کاوش این میراث ناگزیر از داشتن ابزارهایی است که او را به هدف مورد نظر خود رهنمون میشوند. یکی از ابزارهایی که یک مستشرق باید به آن مجهز گردد فراگرفتن کامل زبان مشرقزمین، و تخصص یافتن در زبانی است که آثار عمده و برجستهای در زمینههای تاریخ، هنر، ادب و علوم از خود بر جای نهاده است. این زبان بیتردید «زبان عربی» است. به همین دلیل است که «آلبرت دیتریش» خاورشناس معاصر آلمانی عقیده دارد که مستشرق پژوهندهای است که میکوشد شرق را بکاود و بفهمد و از این رو تا زمانی که زبان شرق را به طور کامل فرا نگرفته باشد نمیتواند به نتایج درست، دست یابد.۲
اصطلاح استشراق به دوران قرون وسطی و حتی به دورتر از آن بازمیگردد یعنی به دورانی که دریای مدیترانه در آن هنگام وجود داشت. چنان که گفته شده است این دریا در وسط جهان واقع شده بود و تمام جهات اصلی در ارتباط با آن مشخص میشد.
هنگامیکه مرکز ثقل رویدادهای سیاسی از دریای مدیترانه به شمال انتقال یافت، باز هم اصطلاح شرق از بین نرفت تا خود دال بر کشورهایی باشد که در شرق دریای مدیترانه قرار گرفته بودند.۳
به نظر میرسد که اصطلاح شرق از نظر جغرافیایی تنها منحصر به این نقطه نشده بلکه نقاط غربی جزیرهالعرب و نیز شمال افریقا را هم در بر میگرفته
است. این اصطلاح پس از فتوحات اسلامی رواج یافت.
بنابراین کشورهایی نظیر مصر، مغرب و شمال افریقا و مردم سایر کشورهای شرقی که عربیت را اختیار کردند، در قلمرو اصطلاح شرق برشمرده شدند، چرا که دین آنها اسلام و زبانشان عربی بود.
همچنان که اصطلاح شرق از مرزهای جغرافیایی پا فراتر نهاد و تا غرب شبهجزیره و شمال افریقا را فراگرفت، اصطلاح استشراق هم از حوزه غربیها خارج شد و به طور کلی بر هر عرب شناس اطلاق گردید هرچند که آنان مسلمان نبودند و به زبان عربی هم سخن نمیگفتند.
کار این دسته از خاورشناسان هم آن بود که در زبان و ادبیات شرق به کاوشگری و تحقیق بپردازند هرچند که خود نیز شرقی بودند. از همین رو این تعریف و اصطلاح نیز شامل حال آنان شد و آنها هم در جرگه «خاورشناسان» جای گرفتند.
در پرتو آنچه گفته شد، اطلاق استشراق روسی بر کسی که با ابزارهای یاد شده، مسایل فرهنگی شرق را میکاورد بیراه نخواهد بود. همچنین اطلاق استشراق ژاپنی یا استشراق امریکایی یا استشراق انگلیسی.
اسلام و زبان عربی در نظر استشراق به عنوان موضوعی پربار جلوه کرد و بر دیگر موضوعات برتری جست برای قرآن کریم تقدیر چنین بود که در یک زمان اسلام و زبان عربی را در آغوش خود بپرورد تا آنجا که قرآن یکی از غنیترین موضوعات در نظر خاورشناسان در آمد. آنان تمام جزئیات و کلیات قرآن را کاویدند و بررسیها و تحقیقات آکادمیک را در پیرامون قرآن به شکلی جالب توجه و اعجابآور مطرح ساختند.
انگیزههای استشراق
به طور کلی استشراق در بررسی و کاوشهای عربی و اسلامی خود دارای انگیزههایی بوده است. این انگیزهها از نظر شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند و در کل میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
۱. پژوهشها و بررسیهایی که به انگیزههای تبشیری انجام پذیرفته است.
۲. پژوهشهایی که در پس آنها اغراض و اهداف استعماری نهفته است.
۳. تحقیقات و پژوهشهایی که صرفاً به انگیزههای علمی، انجام یافته است.
اینک برای روشنتر شدن حقیقت، به تشریح هر یک از موارد سهگانه فوق میپردازیم.
۱. انگیزههای تبشیری
«رودی بارت» بر این عقیده است که هدف اصلی تلاشهای خاورشناسان در سالهای آغازین قرن دوازدهم میلادی و نیز در قرون بعدی، عبارت از همان «تبشیر» بوده است. وی تبشیر را چنین تعریف میکند:
تبشیر یعنی به مسلمانان با زبان خودشان بباورانند که اسلام دین باطلی است و در عوض زمینه گرایش و جذب آنها را به دین مسیح فراهم سازند.
میتوان همین نکته را از کتاب بزرگی که به قلم «نورمن دانیل» و با عنوان اسلام در سال ۱۹۶۰م نگارش یافته به خوبی استنباط کرد.۴
اتهامات خاورشناسان تبشیری درباره اسلام و قرآن و پیامبر در کتابی به نام المبشرون و المستشرقون فی موقفهم من الاسلام به قلم استاد «محمد البهیّ» ذکر شده و مؤلف کوشیده است تا آنها را اثبات کند. این کتاب از سوی دکتر «محمد یحیی الهاشمی» مورد نقد و بررسی قرار گرفت. وی ضمن ردّ کل کتاب، بیشتر مقاصد حاشیهای خاورشناسان را نیز مورد انتقاد قرار داد و تمام آنها را نفی کرد.۵
البته ما نمیتوانیم این اتهامات را اجمالاً و یا مفصلاً نفی کنیم. زیرا برخی از این اتهامات تا حدودی هم صحیح و درست به نظر میآیند، از طرفی ما نمیتوانیم تمام تحقیقات و تلاشهای خاورشناسان را بیفایده بخوانیم و آنها را همه از نوع تلاشهای تبشیری بدانیم.
چنین قضاوتی خالی از غلو و تندروی نیست. بلکه ما میتوانیم برخی از تلاشهای خاورشناسان را درست و صواب قلمداد کنیم و برخی دیگر را مورد اتهام قرار دهیم.
طبیعی است که خاورشناسان هم انسانند و در میان انسانها هم افراد سطحی یافت میشوند و هم افراد دقیق و ژرفنگر.
مشاهده میشود که گروهی از خاورشناسان چه در زمانهای گذشته و چه حتی در زمان ما ادعا میکنند که قرآن معجونی است از خرافات و اسلام مجموعهای است از بدعتها و مسلمانان، افرادی وحشی و خونریزند. کسانی همچون «نیکلا دکیز»، «فیفش»، «فراچی»، «هوتنگر»، «ویلیاندر» و «بریدو» در جرگه همین مستشرقان جای دارند.۶
این گروه از خاورشناسان به انگیزههای تبشیری مردم را به چشمپوشی از قرآن و اسلام میخوانند و میکوشند اهمیت این دو را اندک جلوه دهند و مردم را از اطراف آنها پراکنده سازند و برای فریب سادهلوحان و بدگمانان پردههای ضخیمیبر تاریخ درخشان اسلامیبیفکنند. اما اظهارنظرهایی که تحت این نقابها و پوششها انجام میپذیرد، به سخنان و اظهارنظرهای احساسی و عاطفی شبیهتر است و لذا نمیتواند مقبول نظر پژوهندگان واقع شود.
گروهی از خاورشناسان آلمانی و یهودی همچون «ویلژف گلدزیهر» و بول به این باور گراییدهاند که قرآن پس از وفات پیغمبر(ص) و در همان دوران صدر اسلام تحریف و تبدیل شده است.
اینان همچنین درباره شخص پیغمبر(ص) میگویند که آن حضرت مبتلا به صرع بود! و آنچه را که وی وحی مینامید همان سخنانی بوده که در پی نوبههای صرع بر او فرود میآمد! پیغمبر در حالت صرع، تعادل خود را از دست میداد، عرق میکرد و دچار تشنجات بسیاری میشد و کف از دهانش بیرون میآمد آن گاه چون بهبود یافت ادعا میکرد که به او وحی شده است و سپس آنچه را که وحی پروردگارش میپنداشت، بر مؤمنان میخواند.۷
گروهی از خاورشناسان منصف و به خصوص «سرویلیام مویر» در کتاب خود به نام زندگی محمد به این ادعاهای دروغ پوشالی پاسخ گفتهاند. آنچه مویر در این کتاب درباره مقام قرآن و عدم تحریف آن گفته خود بهترین ردیه بر این شرارتها و کینهتوزیهای کورکورانه است. مویر سخنان این مستشرقان را فرار از بحث استوار علمی تلقی کرده است.
وی در این کتاب به بحث درباره پدیده وحی پرداخته و دروغها و ادعاهای نادانان درباره حالات صرع آن حضرت را نفی کرده است. وی میگوید:
کسی که به صرع مبتلاست از آنچه که در اثنای این حالت بر او واقع میشود چیزی به یاد نمیآورد. زیرا حرکت شعور و اندیشه کاملاً در این حالت متوقف میماند.۸
این نکتهای است که ما در حالت بیهوشی و اغما هم آن را آشکارا مشاهده میکنیم. پدر«هنری لامنس» و «ون هامر» نیز عقیده «مویر»را درباره تفاوت میان حالت صرع و وحی، تأکید کردهاند.۹
برخی از این خاورشناسان نیز ادعا میکنند که پیامبر(ص) جادوگر بوده و از آنجا که از رسیدن به مقام پاپ ناکام مانده دست به اختراع آیین جدیدی زد تا از دوستانش انتقام گیرد.۱۰
«امیل در منگهام» یکی از مستشرقانی است که به این یاوهگویی رسواخیز پاسخ داده و با حمله به این دروغگویان اباطیل و اتهامات سخیف و مخالف با واقع ایشان را رد کرده است.۱۱
بدین ترتیب در واقع خاورشناسان تندرو پاسخ خود را از دهان مستشرقان منصف شنیدند.
واقعیت آن است که بسیاری از راههایی که برخی از مستشرقان پوییدهاند، فاقد ویژگی یک تحقیق علمی است. و به همین خاطر از سوی دیگر مستشرقان مردود شناخته شدهاند. چرا که این تحقیقات متکی به هیچ دلیل دینی یا تاریخی یا واقعیت اجتماعی شناخته شدهای نبود و تنها بر هواهای نفسانی و گرایش به عواطف و احساسات اتکا داشت که از این بابت باید واقعاً اظهار تأسف کرد.
۲. انگیزههای استعماری
گاه انگیزههای استعماری در کشورهای عربی و اسلامی مستشرقان را بر آن میداشت که زبان شرق را فراگیرند و در یکی از فنون مربوط به شرق تخصص حاصل کنند. وجود همین انگیزه گاه سبب میشدکه در نزد مستشرق احساسی خاص نسبت به مسایل شرق ایجاد شود، اما این احساس به گونهای نبود که بر سرشت استعمارگری آنان غالب آید، بلکه این احساس تابع طرحهای از پیش ترسیم شده استعمار میشد. مثلاً در این راستا کوشش مستشرقان آن بود که مسلمانان را در اعتقادات خود دچار تردید و دودلی کنند و یا آرمانهای آنان را سبک بشمارند و پیشوایان ایشان را مورد انتقاد و نکوهش قرار دهند و از اهمیت میراث آنان بکاهند.
گاه سرشت کار این نکته را برمستشرق دیکته نمیکرد اما هدف اول و آخر استعمار از تلاش و کار مستشرق در اینجا و آنجا همین بود.
از این رو گاه شیوه استعماری، با برنامههایی که برای کار مستشرق تدارک میدید، همچون ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و برجسته کردن وجوه اختلاف و یا تعدد مذاهب کار استشراق را به رسوایی میکشانیده ملحوظ کردن این اهداف خاورشناس را به بزرگ کردن این گرایشها و درگیریها سوق میداد و آنگاه بود که او میتوانست از میان این شکافها زهر خود را در میان مردم بپراکند و چنین وانمود کند که اسلام دین تفرقه و دشمنی و شکاف است. در این گونه موارد خاورشناس اغلب اموری را که در دین نبود به اصطلاح به صورت «من درآوردی» به دین میافزود و مسایلی را که اتفاق نیفتاده بود، واقع شده میپنداشت و آنها به مناقشه میپرداخت. این موارد به ویژه در اموری که به دین، میراث، تاریخ کشورها یا به تصویر کشیدن جامعه و یا پژوهشهای روانشناختی ملتهای استعمار شده مربوط میشد، رواج بیشتری مییافت.
به عنوان نمونه «کریستین اسنوک هورگرونیه» (1857 ـ ۱۹۳۶ م) یکی از مستشرقانی است که بر آگاهیهای علمی او از شرق بسیار تکیه میشود. وی مؤلف رسالهای است موسوم به العید المکی که در سال ۱۸۸۰ م منتشر شده و تاکنون نیز ارزش خود را از دست نداده است. او در این رساله به بررسی انتقادی آیات مربوط به ابراهیم در قرآن و اینکه او نخستین نیای اسلام و سازنده کعبه میباشد پرداخته است. با این همه وی در سال ۱۸۸۵م شش ماه به طور مخفیانه به منظور خدمت به اهداف استعماری، در میان مسلمانان مکه زندگی کرد و در راه انجام مأموریت استعماری هلندی ـ هندی خویش کتابی درباره مکه نوشت.۱۲
کشورهای استعمارگر امکانات و کمکای گوناگونی در اختیار مستشرقان قرار میدادند تا آنجا که میتوان گفت انگیزه اقتصادی یا رسیدن به دستاوردهای شخصی یا سیاسی به طمع برخورداری از مقام و پول و ثروت، محرک برخی از مستشرقان در امر شرق شناسی یا یکی از مرحجات و مقتضیات علاقمندی آنان به این پیشه شد.
استاد «نجیب العقیقی» در این باره میگوید: هنگامیکه حکومتهای غربی دست اندرکار برقراری روابط سیاسی با حکومتهای شرقی شدند و خواستند مواریث آنها را به یغما برند، از ثروتهایشان برخوردار شوند و ملل شرق را تحت استعمار خویش درآورند، مستشرقان را به جمع اطرافیان خویش افزودند و آنها را محرم اسرار خود گرفتند و ایشان را در پوشش نظامیگری و یا امور دیپلماتیک به کشورهای شرقی روانه کردند و کرسی زبانهای شرقی را در دانشگاههای بزرگ و یا مدارس مخصوص و کتابخانههای عمومی و چاپخانههای دولتی به آنان سپردند و حقوق فراوانی هم برای آنان در نظر گرفتند و به القاب بزرگ و عضویت در مجامع علمی مفتخرشان کردند.۱۳
گاه انگیزه اقتصادیی که کوششهای استعماری آن را موجب شده بود با اهداف علمی پیوند میخورد بدین اعتبار که استشراق مأموریت و شغلی عملی بود که نخبگان و متخصصان باید عهدهدار آن میشدند. «بنابراین استادان و مترجمان زبانهای شرقی در قرون وسطی و مستشرقان اولیه و علمای فن جدل و… به خاطر بنیان نهادن نهضت اروپا بر میراث عربی به پاداشهای بسیار بزرگی دست یافتند».14
۳. انگیزههای علمی
در حین بررسی جنبش خاورشناسی، متوجه این نکته شد که کلاً هدف علمی از پژوهش قرآن کریم و میراث عربی یکی از سالمترین انگیزهها و شریفترین اهداف بوده است.
بسیاری از این مستشرقان زبان عربی را به عنوان فرهنگ، ادب و تمدن لمس کردهاند و قرآن را نقطه اوج این زبان دانسته و با انگیزههای علمی و تنها به خاطر آگاهی از قرآن و لذت بردن ازآن به کاوش و پژوهش در این کتاب بزرگ پرداختهاند و آثار بزرگ و قابل ستایشی در این راه از خود بر جای نهادهاند.
البته این قضاوت جنبه عمومی ندارد و موارد شاذّ و نادری نیز برخلاف آنچه گفته شد یافت میشود اما میتوان ادعا کرد که آنچه ما گفتیم در مورد بیشتر این مستشرقان درست مینماید.
به هر حال انگیزه علمی، با تمام ضمایم آن، والاترین انگیزه و هدف این دسته از خاورشناسان قلمداد میشود.
شایان ذکر است که همواره جدالی بزرگ میان دانشمندان و ادیبان ما و این مستشرقان درباره درستی این انگیزه و یا نادرستی آن جریان دارد. استاد نجیب العقیقی ضمن نقل این جدالها به بررسی آنها پرداخته و مخلصانه جانب مستشرقان را گرفته و گفته است که استشراق کاری علمی و آزادانه است که پایههای آن بر اصول تحقیق و ترجمه و تصنیف قرار دارد.۱۵
با وجود آنچه گفته شد، ما وظیفه داریم که در مقابل آثار و تلاشهای مستشرقان در ارتباط با پژوهشهای قرآنی موضع احتیاط را رعایت کنیم. زیرا آنان معمولاً میخواهند قرآن را از طریق راهها و شیوهها و استنتاجات خود که از فهم اصیل قرآنی هم به دور است، به ویژه در زمینه تفسیر و ترجمه، مقهور سازند. اما تفسیر هر چند که دقیق باشد، باز نمیتواند مقصود قرآن را آن چنان که به زبان عربی قادر است، به زبان دیگر بیان کند و ترجمه نیز هر چقدر هم که لفظ به لفظ صورت پذیرد باز هم با اصول بلاغی و ساختارهای زیباشناختیای که قرآن ارایه کرده است بسیار تفاوت دارد.
همچنان که ما باید در برابر تفسیر و ترجمه قرآن توسط مستشرقان، جانب احتیاط را از دست ندهیم این وظیفه را نیز عهدهدار هستیم که در کتابهایی که آنان درباره تاریخ قرآن نگاشتهاند و در آنها مدعی تحریف قرآن شدهاند به دقت بنگریم تا مبادا به همان لغزشها و خلطهایی که مستشرقان بدانها دچار گشتهاند، مبتلا شویم.
این دیدگاه نه بدان معناست که ما ارزش و اصالت تلاشهای مستشرقان را نادیده میانگاریم بلکه این امر ما را به بررسی انتقادی تلاشهای آنان در جهت رسیدن به حقیقت علمی محض، سوق میدهد.
ماهنامه موعود شماره ۷۰