مراقب حلــق خود باش
لقمان در نصیحت به پسرش میگوید: من در راستای طول عمر و سفرهای خود با چهارصد نفر از اولیای الهی ملاقات کردم، به نصایح و اندرزهای آنها گوش فرا دادم و از میان آن همه، پندهای چهار موعظه را گزینش نمودم. یکی از آنها این است: هرگاه کنار سفره غذا نشستی، مراقب حلق خود باش که غذای حرام نخوری.
••• یک وعده با ما باش!
در تاریخ آمده است مهدی عبهاسی (سومین خلیفه بنیعبهاس) نیاز به قاضی داشت. شخصی به نام شریک قاضی را به حضور طلبید و منصب قضاوت را به او پیشنهاد کرد. او آن را به خاطر نامشروع بودنش در آن دستگاه طاغوتی نپذیرفت. مهدی عبهاسی به او گفت: یکی از سه کار را باید انجام دهی: ۱. قاضی شوی؛ ۲. آموزگار فرزندانم گردی؛ ۳. یک وعده در کنار سفره ما با ما همغذا شویم.
شریک، فکر کرد و دید سومی آسانتر است. از اینرو در یک وعده غذای خلیفه شرکت کرد و از غذای لذیذ او خورد.کارفرمای غذا گفت: باهمین غذا کار شریک خلاصه شد.
آری همین غذای حرام آن چنان شریک را دگرگون کرد که هم قاضی شد و هم معلهم فرزندان خلیفه و روزی با حقوقپرداز بر سر ماهیانهاش بگومگو کرد. حقوقپرداز گفت: مگر بار گندم به ما فروختهای که این همه پافشاری میکنی؟
شریک جواب داد: سوگند به خدا دینم را که مهمتر از بار گندم است، فروختهام.
••• غذای سگ
روزی هارونالرهشید (پنجمین خلیفه عبهاسی)از سفره سلطنتی خود یک دست غذا برای بهلول، شاگرد معروف امام کاظم(ع)، فرستاد. بهلول آن را نپذیرفت و به آورنده گفت: آن راپیش سگهای پشت حمهام بینداز تا آنها بخورند.
آورنده غذا عصبانی شد و گفت: ای ابله! این غذا ویژه خلیفه است. نزد هر یک از صاحب منصبها میبرم، به من جایزه میدهند؛ ولی تو اینگونه گستاخی به غذای خلیفه میکنی.
بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگهای بغداد بفهمند که غذای خلیفه است، آن را نمیخورند.
••• انگور تلخ
مؤسهس حوزه علمیهه قم، مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری (متوفهی ۱۳۵۵ هـ . ق.) از علمای ربهانی تشیهع و در تهذیب نفس و صفای باطن، بسیار ممتاز بود. روزی با چند نفر به دعوت صاحب باغی وارد آن باغ شد. او در میان میوهها، علاقه خاصهی به انگور داشت. وقتی که وارد باغ شد و خوشههای انگور را دید، احساس علاقه بیشتر کرد. با همراهان در جایگاه باغ نشستند و مقداری انگور طلبید. ظرفی پر از انگور آوردند و کنار او نهادند؛ ولی او از آن انگور نخورد. حاضران تعجهب کردند و عرض کردند: چرا نمی خوری؟ او گفت: میل ندارم. عرض کردند: چرا؟ شما که خیلی به انگور علاقهمند بودی. فرمود: آری میل داشتم؛ ولی اکنون میل ندارم. حاضران با اصرار پرسیدند: راز این دگرگونی چیست؟ آیت الله حائری در این هنگام، پس از پرسوجو از زمین و آب و شیوه صاحب باغ و… دریافت که همهاش از راه حلال است؛ ولی نمیدانست که راز میل نداشتنش به انگور چیست؟ ناگاه باغبان آمد و گفت: من دیدم انگورهای این باغ هنوز شیرین نشده، بلکه ترش و شیرین است، ناچار به باغ همسایه رفتم و از باغ او انگور شیرین چیدم و آوردم، به این نیهت که بعداً از او اجازه بگیرم. به این ترتیب، معمها حل شد و فهمیدند که آیت الله حائری بر اثر توفیقات الهی، به مرحلهای از بصیرت و معنویت رسیده که خداوند او را از خوردن مال حرام یا شبهه ناک مصون داشته است.
یکی از علمای ربهانی و مراجع تقلید، مرحوم آیتالله العظمی سیهد محمهدباقر دُرچهای اصفهانی، از اساتید آیت الله العظمیبروجردی(ره) و از پارسایان وارسته روزگار است کــه در سال ۱۳۴۲ هـ . ق. در ۷۱ سالگی در «دُرچه» نزدیک «اصفهان» رحلت کرد و مرقدش در «تخت فولاد» اصفهان است.
وی که دارای صفای باطن در سطح اعلی بود، نسبت به غذا مراقبت عجیبی مینمود تا آنجا که آقای جلالالدهین همایی نقل میکند:
اگر او احیاناً لقمه شبههناک خورده بود، بیدرنگ انگشت در گلو میکرد و همه را بیرون میآورد.
خودم یک بار از نزدیک دیدم، یکی از بازرگانان ثروتمند، آن جناب را همراه چند نفر از علما به خانه خود دعوت کرد. ایشان این دعوت را پذیرفت و به خانه او رفتند. میزبان سفره متنوهع و پرزرق و برقی انداخت. آن جناب طبق عادت همیشگی، مقدار کمی از غذای آن سفره خوردند. پس از صرف غذا، میزبان قبالهای مشتمل بر مسئلهای که به فتوای آیت الله دُرچهای حرام بود، برای امضاء به محضر آن بزرگوار آورد. آیت الله دُرچهای دریافت که این مهمانی، مقدهمه آن امضای سند بوده است و شبهه رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و به تنش لرزه افتاد و به میزبان گفت: من به تو چه بدی کردم که این زقهوم را به حلق من وارد کردی؟ چرا این سند را قبل از نهار نیاوردی تا دست به این غذای آلوده نزنم؟
آنگاه آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه، مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد و همه را استفراغ نمود. سپس نفس راحتی کشید.