گروهی بر این باورند چون اسلام همه چیز دارد و یک دین کامل است، پس باید طب را نیز بهعنوان یک علم دارا باشد و طب اسلامیبرترین طب است و وجود روایات بیشمار طبی را گواه درستی این نظر میدانند.
نیم نگاهی به علم پزشکی از منظر اسلامبه مناسبت روز پزشک
اول شهریور به عنوان بزرگداشت ابوعلی سینا، طبیب و دانشمند شهیر ایرانی و روز پزشک نامگذاری شده است.
گفتوگویی با حجتالاسلام علیرضا رحیمیثابت، مدیر پروژه نرمافزار جامع طب به جایگاه طب دراندیشه اسلامی:
*به عنوان اولین سئوال بگویید چه تعریفی از طب ارایه شده است؟
بهترین تعریفی که برای دانش طب میتوان ارائه نمود، تعریف جامع و مانعی است که ابنسینا در کتاب «قانون در طب» ذکر کرده است:
«إنَّ الطِّبَّ عِلْمٌ یَتَعَرَّفُ مِنْهُ أَحْوَالُ بَدَنِ الإنْسَانِ مِنْ جِهَهِ مَا یَصِحُّ وَ یَزُولُ عَنِ الصِّحَّهِ، لِیَحْفَظَ الصِّحَّهَ حَاصِلَهً، وَ یَسْتَرِدَّهَا زَائِلَه»؛ «طب، دانشى است که از آن، حالات بدن انسان از لحاظ تندرستى و نبود آن، شناخته مىشود و هدف از آن، حفظ تندرستى موجود و تلاش براى بازگرداندن سلامتی است، هنگامى که سلامتی از دست مىرود ».
بنا بر این تعریف، غایتی که برای دانش پزشکی ارائه شده، عبارت است از، حفظ تندرستی و اعاده آن در صورت بیماری؛ لذا قیودی که به دنبال واژه طب از سوی اشخاص و محافل مختلف مطرح میباشد، صرفا مبین مکتب و شیوه اتخاذ شده برای رسیدن به این هدف مشترک میباشد. طب، یک تعریف بیشتر ندارد وآن بین همه مکاتب طبی مشترک است.
*نظر شما در خصوص مفهوم طب سنتی چیست؟
گروهی بر این باورند چون اسلام همه چیز دارد و یک دین کامل است، پس باید طب را نیز بهعنوان یک علم دارا باشد و طب اسلامیبرترین طب است و وجود روایات بیشمار طبی را گواه درستی این نظر میدانند. گروه دیگر میگویند: طب، علمی تجربی است و دین در حوزه علوم تجربی هیچ تعهدی ندارد و فلسفه دین و بعثت انبیا و نزول کتب آسمانی برای هدایت بشر به توحید و معاد است و هر آنچه در این هدف قرار دارد، مورد توجه دین بوده است و الزاما کامل بودن دین به معنای دربرداشتن همه علوم تجربی و بشری نیست.
جا دارد که در تعیین درستی یکی از این دو نظر، دانشمندان بزرگ و صاحبنظران نامآشنا اظهار نظر کنند، اما آنچه در این مختصر به نظر ما میرسد این است، همان گونه که اعتدال در مزاج، در طب بهترین حالت مزاج شمرده شده، در افکار و رفتار نیز اعتدال، بسیار خوب به نظر میآید. شاید این دو نظر، هر دو، به اعتباری درست باشد؛ یعنی بگوییم: ما هم در اسلام، طب داریم و هم به یک معنا نداریم.
برای توضیح مطلب بهاجمال میگوییم: از کثرت روایات طبی و استفاده از بعضی آیات قرآن چنین استنباط میشود که گویا، دین و اولیای دین به سلامتی جسم انسان در کنار سلامتی روان او توجه و عنایت خاصی داشتهاند؛ یعنی همان گونه که معروف است: عقل سالم، در بدن سالم است؛ لذا نمیشود دین از کنار آن به سادگی گذشته باشد و توجه و اشاراتی به حوزه سلامت نداشته باشد. طب و بهداشت چیزی است که ضرورت حیاتی برای انسان دارد؛ هم در بعد جسمانی و هم در بعد روحانی؛ چرا که انسان در صورتی میتواند به معارف الهی و انجام تکالیف خود موفق گردد که از بدن سالم برخوردار باشد؛ انسان بیمار نمیتواند بهخوبی بیندیشد و تحقق فقه تکلیفی در صورت سلامت بدنی، امکانپذیر است؛ لذا در روایت منسوب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میخوانیم که: «العلم علمان: علم الأدیان و علم الأبدان. »
اما نظریه دوم که میگوید: در دین چیزی به نام طب نداریم؛ آری اسلام، بهعنوان یک دین، مکتب طبی خاصی را معرفی نکرده است و چنانکه در بحث طب مزاجی خواهیم گفت، «طب روایی» در مبانی نظری، همان طب مزاجی است و تباین مبنایی با مکتب «طب مزاجی» ندارد- چنانکه امام صادق (علیه السلام) بهصراحت به طبیب هندی فرمود: « أُدَاوِی الْحَارَّ بِالْبَارِدِ وَ الْبَارِدَ بِالْحَارِّ وَ الرَّطْبَ بِالْیَابِسِ وَ الْیَابِسَ بِالرَّطْبِ وَ أَرُدُّ الْأَمْرَ کُلَّهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. وَ أَسْتَعْمِلُ مَا قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَعْلَمُ أَنَّ الْمَعِدَهَ بَیْتُ الدَّاءِ وَ أَنَّ الْحِمْیَهَ هِیَ الدَّوَاءُ وَ أُعَوِّدُ الْبَدَنَ مَا اعْتَادَ »(گرمى را با دواى سرد و سردى را با داروى گرم و رطوبت را با خشکى و خشکى را با رطوبت درمان مىکنم و همه کار را بخداى عز و جل باز میگردانم و آنچه را که رسول خدا فرموده است بکار میبندم که فرمود: بدان که معده جایگاه درد است و بدن را از آن چه که عادت کرده باز میدارم) که در واقع زیربنای مکتب طب مزاجی است- هرچند در ارائه مصادیق درمان، با طب مزاجی اختلاف دارد؛ یعنی اختلاف مصداقی. شاید منظور منکرین وجود طب در اسلام، این باشد که در اهداف اولیه و اصلی دین، مسئله طب و طبابت بهعنوان یک منصب برای اولیای دین وجود ندارد؛ یعنی در اهداف اولیه دین چیزی به نام تأمین تندرستی انسان نیامده است و دین تعهدی برای آن ندارد.
*پس مقصود از طب اسلامی چیست؟
تعبیر طب اسلامیکه شاید از زمان ترجمه «طب العرب» ادوارد براون، بر سر زبانها افتاد، دو تفسیر درست میشود برای آن در نظر گرفت:
۱. طب در تمدن اسلامی:
طب اسلامیبه معنای طب در تمدن اسلامی، سخن مناسبی است. طب، به این معنا، امری است که از شرق (هند) تا غرب (اندلس) را در بر میگیرد. وجود نوابغ پزشکی از شرق اسلامی، چون ناظم جهان و… و از غرب اسلامی، چون حکیم ابوالقاسم زهراوی و… و بزرگان از طبیبان در قطب تمدن اسلامی (ایران)، چون محمد زکریای رازی و ابن سینا و… دلیل بر این ادعاست.
طب اسلامیبدین معنا چیزی جز طب مزاجی نیست؛ چنانکه در لابهلای کتابهای نگارشیافته در دوران اسلامی، بهوضوح این نکته مشاهده میشود.
در این تفسیر از طب اسلامی، استفاده از چیزهای حرام، اعم از مسکرات و خبائث برای درمان بیماران تجویز شده است و بسیاری از طبیبان بزرگ که خود اشخاص متشرع و دینداری بودهاند، در جایگاه طب و درمان بیماران به استفاده از محرمات دستور داده و نسخههای درمانی از آن را در کتابهای خود نوشتهاند.
۲. طب در روایات اسلامی:
طب اسلامیبه معنای وجود روایات طبی که از آن به طب روایی تعبیر میشود سخن درستی است؛ زیرا وجود روایات بسیاری در زمینه درمان و بهداشت با قطع نظر از مباحث فقهی و رجالی، جای تردید نمیگذارد که در اسلام توجه خاصی به علم طب وجود دارد.
ما در روایات، به موارد زیادی برمیخوریم که در زمینه تندرستی و درمان بیماری میباشد. وجه مشترک غالب این روایات، ساده بودن و دور بودن از هرگونه مباحث تخصصی طبی است و نکته دیگر، استفاده از مواد غذایی شناختهشده و در دسترس اکثر مردم میباشد و در برخی روایات نیز استفاده از داروهای بیضرر توصیه شده و بهندرت نیز بعضی از تراکیب دارویی، مانند دوای اطریفل، دوای بلغم و… که از مفردات بیضرری ترکیب یافته، مشاهده میشود.
بهطور کلی از روایات طبی استفاده میشود که اولیای دین، عموم مردم را مخاطب قرار داده و روشهایی را که هر شخص، اعم از طبیب و عامیبهسادگی بتواند از آنها بهره ببرد، در پیش گرفتهاند. در این بین، برخی از راهکارهای درمانی بدون دارو، چون حجامت و فصد نیز توصیه شده که در موارد خاص از آنها استفاده کنند و با اینکه برخی از آنان با سیستم درمان متداول زمان آشنا بودهاند، باز در مناسبتهای مختلف به آن اشاره نمودهاند؛ مثل درمان به ضد که شیوۀ درمان مزاجی است یا درمان خلط خون با توجه به غلبۀ آن با تعبیر « إِذَا تَبَیَّغَ بِأَحَدِکُمُ الدَّمُ فَلْیَحْتَجِمْ لَا یَقْتُلْهُ »، پس در یک جمله میتوان گفت: شیوه درمان روایی، شیوهای است بهظاهر ساده، همگانی و بدون عوارض.
*آیا اشتراک مبنایی بین طب روایی و طب سنتی وجود دارد؟
بین طب مزاجی و طب اسلامی در مبانی، تباین کلی وجود ندارد. نقطه افتراق و اختلاف، در مصادیق است؛ در طب روایی، استفاده از محرمات و خبائث، مذموم و در پارهای موارد، بهشدت منع شده است، پس طب مزاجی بهنوعی مورد تایید ضمنی از سوی پیامبر و ائمه (علیهم السلام) واقع شده است؛ هرچند، در موارد و مصادیق، اختلاف نظر، واضح و صریح است.
*مبانی طب مزاجی در قرآن و روایات چیست؟
خداوند واژه مزاج را که بهظاهر اشاره به مزاج (شالوده طب سنتی) دارد، در سه آیه آورده است:
۱.وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ
۲.کانَ مِزاجُها کافُوراً
۳.کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلا
از لغویون بزرگ شیعه، مرحوم سید علیخان معصومی، در کتاب «الطراز الأول» ذیل سه آیه شریفه، مزاج را تعریف میکند و میفرماید:
«وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ؛ أی ما یُمزَجُ به من تسنیمٍ و هو عینٌ فی الجنَّه أَو هو أَشرفُ شرابٍ فی الجنَّه …
المصطلح:
المِزَاجُ، کیفیَّه متشابهه فی أَجزاءِ المرکَّب متوسِّطه بین الأَضداد و إِطلاقُهُ على هذه الکیفیَّه مجازٌ؛ لأَنَّه فی الحقیقه عباره عن اختلاطِ أَجزاءِ العناصر بعضها ببعضٍ؛ إِلَّا أَنَّ ذلک الامتِزَاجُ لمَّا کان سبباً لهذِهِ الکیفیَّه المتوسِّطه سمِّیت مِزَاجاً، تسمِیه للمسبَّبِ باسمِ السّبَبِ».
بنابراین میتوان گفت: مراد از مزاج، در آیات شریفه، همان مزاج طبی است.
در روایات شریفه نیز به عباراتی برخورد میکنیم که صریحا یادآور مبانی طب مزاجی است:
قَالَ (صلی الله علیه و آله): بَشِّرِ الْمَحْرُورِینَ بِطُولِ الْعُمُر.
قَالَ (صلی الله علیه و آله): أَصْلُ کُلِّ دَاءٍ الْبُرُودَه.
کُلْ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ الْبَارِدَ فِی الصَّیْفِ وَ الْحَارَّ فِی الشِّتَاءِ وَ الْمُعْتَدِلَ فِی الْفَصْلَیْنِ (رساله ذهبیه).
در بسیاری از روایات، به مقوله اخلاط اشاره شده که آن هم از مبانی طب مزاجی است؛ بهطوری که برخی، این مکتب طبی را طب اخلاطی خواندهاند.
*ایران چه جایگاهی در پیشرفت طب داشته است ؟ و اینکه طب سنتی را طب یونانی می خوانند درست است؟
نقش ایران در تمدن اسلامی، قابل تردید نیست؛ وجود دانشمندان ایرانی در همه زمینههای علوم، خود دلیلی بر این مدعاست. ادیبترین ادبای عرب، ایرانی بودهاند. وجود طبیبان بزرگ ایرانی نیز خود دلیل بر نقش کلیدی ایران در شکلگیری طب است.و اینکه طب سنتی را طب یونانی دانستن، سخن صوابی نیست؛ زیرا درست است که بسیاری از طبیبان بزرگ از یونان و روم بودهاند و نقش آثار علمى بقراط در دانش پزشکى، بهخصوص پس از ترجمه آنها به زبان عربى، قابل تردید نیست، ولی اعتراف سیریل الگود که در صفحات آغازین کتاب تاریخ پزشکى ایران و خلافت شرقى، مبین ورود نظریه ارکان اربعه و در پى آن اخلاط اربعه از فلسفه ایرانى به یونانى است، خود از تأثیرگذاری طب سنتی ایران بر یونان حکایت مینماید.بنابراین طب سنتی چه در جنبه ابداع و چه در جنبه انتقال از دیگر تمدنها و رشد و تعالی یافتن آن در مکتب طبی ایرانی، حکایت از نقش اساسی و منحصربهفرد ایران و اسلام در آن دارد و به نام طب ایرانی و اسلامیشناخته میشود.
____
حوزه