ایراد سخنرانی با عنوان «انسان درصبحگاه آفرینش» همراه بود با دورتازه ای از سلسله نشستهای فرهنگ مهدوی. نشستهایی که با محوریت «قبیله لعنت: بررسی سیر تحوّل و عمل ابلیس از هبوط آدم تا مجامع مخفی معاصر» به صورت کارگاه آموزشیِ به هم پیوسته ای ترتیب داده شده است. بدین ترتیب هشتاد و پنجمین نشست از سلسله نشستهای فرهنگ مهدوی، مصادف بود با اوّلین جلسه از این سلسله کارگاه، با عنوان «صبحگاه آفرینش».
سخنران این کارگاه آموزشی، محقّق حوزه ی غرب شناسی و مهدویت، «اسماعیل شفیعی سروستانی» است.
ما نیازمند «حیات معنادار»یم
سردبیر ماهنامه موعود در ابتدای سخنانش به این نکته اشاره کرد که این سلسله موضوعات می تواند در انسجام ذهنی و ملاک دهی در تحلیل مسائل روز کمک کننده باشد. او در مقدّمه ی سخنانش به این موضوع اشاره کرد که به خاطر آنکه عصر حاضر، عصر «انفجار اطّلاعات» است، بسیاری از ما، علی الخصوص جوانان، دچار «رودل ذهنی» میشویم؛ یعنی اطّلاعات را «از هر کجا»، «هر زمان» و «هر چه که بود» در ذهنمان می ریزیم و این سبب میشود که نتوانیم درست را از نادرست تشخیص دهیم. ایشان بیان کردند:
«میان برو بچّه های ما مطالعه تعطیل است و اینترنت و رسانه های دیگر، جایگزین مطالعه در آنها شده است. در حالی که از منشأ اطّلاعات، تولید کننده و تهیّه کننده این اطلاعات سؤال نمیکنند. رودل ذهنی، بیماری شایع عصر ما، در میان نسل جوان است به همین خاطر میزان آسیب پذیری آنان بالا است.
اطلاعاتی که از منشأهای مختلفی می آیند، صاحب حجّتهای مختلفند. وقتی کسی از حجج مختلف پیروی میکند، راه رفتن خودش هم یادش می رود.»
او در ادامه در بیان به هم ریختگی ذهن ما، آن را به کشکولی در هم، که مخلوطی از اجزای بی ارزش و کم ارزش و گهگاهی ارزشمند است، تشبیه کرد که در اثر به روز شدن دائم اطّلاعات، دائم در حال به هم ریختن است. اجزایی که با هیچ رشته ای به هم متصّل نیستند و سرانجام سبب آشفتگی ذهنی میشوند. او افزود:
«ما نیازمند آن هستیم که بتوانیم این اشیاء پراکنده را از هم جدا کنیم. سپس رشته ای را به دست بیاوریم که بتواند این اشیاء را به هم پیوند بزند و اطّلاعاتمان را «معنادار» کند. بخشی از اطّلاعات پراکنده ی موجود در ذهن ما، اصلاً ارزش ندارد و باید به دور افکنده شود. بخشی از این اطلاعات، مانند قند است که با ریختن آب روی آن، از بین می رود و بخش بسیار اندکی از آن ارزشمند و راهگشا است و ضامن حیات دنیوی و عقبای طیّب و طاهر ماست. این بخش ارزشمند، باید از میان سایر اطّلاعات تفکیک شود و سپس با رشته ای به هم متصّل گردد تا حیات ما معنا دار شود. ما نیازمند حجّتی برای تفکیک این داشته ها و یافتن نخی برای ارتباط دادن این اجزا منتشریم تا بتوانیم به قرار و ثبات برسیم. آن موقع است که سخنمان معنا پیدا میکند.»
محقّق حوزه فرهنگ و تفکّر، با توضیح عنوان «قبیله لعنت» (در برابر «قبیله رحمت»)، منابع متعدّد و دسته اوّل و مطالعات چندساله پشت آن، هدف نگارش و سخنرانی دراین باره را «یافتن حجّتی» برای فکر و عمل کردن دانستند.
ابلیس و سرپیچی از خلیفه الله
مدیر مسئول مؤسّسه موعود، با پایان یافتن مقدّمه، سخنانش را با «خلیفه قرار دادن انسان توسط خداوند» آغاز کرد و درباره ی صبحگاه آفرینش توضیح داد. ایشان درباره آیه «جعل خلیفه» توضیح دادند و سپس به اعتراض فرشتگان پرداختند و بیان کردند که پس از آنکه حضرت آدم(علی نبیّنا و آله و علیه السّلام)، به فرمان خداوند، علم خود را درباره اسماء خداوند بر فرشتگان عرضه کردند، کرّوبیان متوجّه قضاوت زودهنگام خود شدند و از این کار پشیمان گشتند. ایشان توضیح دادند:
«پس از این بود که فرمان سجده بر آدم(ع) صادر شد و همگی سجده کردند؛ الّا ابلیس که استکبار ورزید و حسب این نافرمانی بود که از طرف خداوند خطاب رسید: «علیک لعنتی؛ لعنت من بر تو باد» و «انت رجیم». بنابراین او بر حسب آنچه که کرد از درگاه خداوند رانده شد و حسب آنکه ابلیس بنا را بر توبه و انابه نگذاشت، با بی شرمی تمام به نوعی طلب مزد عبادات چند هزار ساله اش را کرد مورد لعن واقع شد. ابلیس پیش از آنکه از فرمان خداوند سرپیچی کند، چند هزار سال بر بلندای عرش در کنار فرشتگان رحمت در عبادت به سر میبرد؛ به گونه ای که بال به بال ملائک می پرید.
ابلیس در برابر فرمان اخراج خداوند گفت: «مرا تا روز قیامت زنده بدار» و خداوند فرمود: «نه تا روز قیامت؛ بلکه تا وقت معلوم زنده می مانی».
کین و حسد ابلیس درباره آدم(ع) اوّلین و مهمترین نقطه عطف حیات بشر است. حسد و کین درباره آدم و مقام آدم(ع).
همین جا به نکته ای اشاره میکنم: تمام کسانی که سجده کردند و از جمله ابلیس، در سیمای آدم، خلیفه خدا دیدند. چرا که خداوند فرموده بود: «میخواهم در زمین خلیفه ای بگمارم.» انسان کامل و حضرت ولیّالله، قرآن ناطق است که عدد صفات او به عدد صفات خداوند جلّ و علاست. چرا که خلیفه خداوند، جانشین او، قائم مقام او، صاحب اختیار است و حقّ دخل و تصرّف در همه امور کلّی و جزئی عالم را دارد و الزاماً باید واجد تمام صفات او باشد؛ الّا آنکه انسان کامل، مخلوق وساکن عالم امکان است و خداوند، واجب الوجود است. پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله) و اوصیای ایشان، خلیفه اللهاند و واجد تمامی صفات جمال و جلال خداوند به نحو تامّ و اتمّ هستند؛ از این رو تمامّیت قرآن در هیئت بیرونی و ظاهری، متجلّی در سیمای علی و اولاد علی(علیهم السلام) است.
پس وقتی خداوند فرمود که من می خواهم قائم مقام خودم را در زمین بگذارم؛ یعنی آقای عالم امکان، رئیس کلّ موجودات عالم امکان (از جمله ملکوتیان و غیرملکوتیان). ملکوتیان، در آن صبحگاه آفرینش، در صورت آدم(ع)، هفتاد و پنج کیلو گوشت و استخوان ندیدند؛ بلکه نام محمّد(ص) را بر سیمای او دیدند. یعنی در سیمای پدر، فرزند را دیدند. در سیمای آدم نگریستند؛ امّا حقیقت نهفته در آدم(ع) را دیدند که کسی نبود جز محمّد و آل محمّد(ع).
حسد ابلیس هم به همین موضوع برمیگشت. چرا که می دانست خداوند دارد کسی را خلق میکند که ابلیس و تمام فرزندانش میبایست در تمام طوایف، به ولایت او گردن بگذارند.
ابلیس نمی توانست برتری و مقام خلیفگی آدم(ع) را بپذیرد. لذا وقتی از او سؤال کردند که چرا از فرمان خداوند سرپیچی کردی، گفت: «من از آتشم او از خاک. من از آدم برترم!» بنابراین او را از درگاه خداوند اخراج کردند تا خلق عالم بدانند که خودبرتربینی و استکبار ورزی کیفری جز رانده شدن ندارد.»
هبوط و قتل هابیل، نتیجه دسیسه ابلیس
شفیعی سروستانی، در ادامه سخنانش، هبوط حضرت آدم و حوّا (ع) از بهشت را نتیجه دسیسه ابلیس خواند و بیان کرد که ابلیس پس از آن در زمین کمین کرد تا افرادی را که از صراط مستقیم ولایت بیرون می ماندند، در دام خود بکشاند. سپس به ماجرای پرنکته و نغز هابیل و قابیل اشاره کردند:
«از حضرت آدم و حوّا(ع)، فرزندانی به دنیا آمدند و از جمله ی آنها، هابیل و قابیل بودند. واقعه ای رخ داد و در اثر هبوط و در اثر حرکت بعدی ابلیس، این دو برادر با هم درگیر شدند. یعنی اوّلین رویارویی آدم(ع) در آن بهشت با ابلیس، موجب هبوط شد و در دومین برخورد و عمل، ابلیس به جان قابیل افتاد و دو انشعاب به وجود آمد.
خداوند در قرآن به پیامبر(ص) می فرماید: «ای رسول خدا! داستان دو پسر آدم را که داستانی است به حقّ (و خالی از خلاف واقع) برای مردم بیان کن که هردو [پسر] در راه خدا و به منظور نزدیک شدن به او چیزی پیشکش کردند.
هابیل دامپرور و قابیل کشاورز و زارع بود. هر دو به درگاه خداوند پیشکشی فرستادند. هابیل برای پیشکشی، گوسفندی درشت و پرورده انتخاب کرد، ولی قابیل به خاطر داشتن رگه ای از صفات مذموم، بخل ورزید و گندم های پلاسیده ای برای پیشکشی برد. به هر صورت قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل نه.
در منابع روایی ما آمده است که وقتی پیشکش هابیل قبول شد، قابیل گرفتار طوفانی از حسد شد و در خلوت خودش با وسوسه ی ابلیس چنین دید که حالا که قربانی اش قبول نشده است، فرزندان هابیل به فرزندان او فخر خواهند فروخت و همین سبب شد که او توطئه ای برای حمله به هابیل بچیند.
در کلامی زیبا آمده است که هابیل قوچ بزرگی را آورد و تقدیم خداوند نمود ولی قابیل رفت و پست ترین محصول زراعتی خودش را آورد؛ قبول نشد؛ گویا فراموش کرده بود که «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون؛ به مقام نیکان نمیرسد؛ مگر آنکس که آن چیزی که بیشتر مورد پسند اوست، قربانی کند.»
انسان های اوّلیه ی جاهل، دروغ قرن
شفیعی سروستانی با مورد انتقاد قرار دادن منابع در دسترس جوانان و نوجوانان، نظریه تکامل و وجود انسانهای اوّلیه جاهل را دروغ و تحریف خواند و بیان کرد:
«منابع آموزشی محرّف، که در دست و بال همه مدارس و در کلّ عالم پخش است، منشأ خلق و سیر حرکت و حضور انسان در زمین را «جهل» معرّفی میکند. هر کجا در مجلّات و کتب، حتّی کتب آموزشی کودکان و نوجوانان که مراجعه کنید، داستان خلقت انسان را با انسان های اوّلیه که نه علم داشتند و نه عقل و شعور، نه از آتش خبر داشتند، نه زبان می دانستند و نه چیزی نمی فهمیدند، همان موجودات میمونی بودند که از میمونها در طیّ تحوّلات داروینی، شکل گرفته بود و هنوز هم در دانشگاه های ما این فرضیه های محرّف دروغین و محرّف و جعلی را به خرد بچّههای ما می دهند.
در دبیرستان های ما نیز نظریه داروین را، دانسته و ندانسته تدریس میکنند؛ در حالیکه این فرضیات در اساس از نظر کتب دینی آسمانی کاملاً مردود است.
وقتی منشأ خلقت را جهل و بیخبری قرار میدهند، حیات و سیر حیات بشر در زمین را در حدّ ابتدایی و غیر قابل تأمّل جلوه می دهند تا حوزه تمدّنی مدرن را سرآمد معرفی کنند. به همین خاطر به زبان فرانسوی به این ماجرا، «پروقره (پروگره)، تکامل» میگویند تا نشان دهند که بشر از صفر تا صد آمده است و صد، حوزه تمدّنی مدرن است و عصر انبیاء و اولیا هم عصر ماقبل رشد و تکامل اصلی است، پس قابل اعتنا نیست. پس از این طریق، تمام منابع و دریافتهای مرتبط با دریافت وحیانی انبیاء عظام الهی را مردود، ابتدایی، محصول جهل و محصول دوران نوجوانی بشر معرفی میکنند. در حالی که وقتی به کتب آسمانی مراجعه میکنیم، متوجّه میشویم که از نقطه آغاز زندگی، بشر با عالی ترین درجه از لطف و رحمت خداوند و علم مواجه است: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها».
بنابراین وقتی منشأ را جهل نشان می دهند، برای این است که بتوانند عصر مدرن را قلّه و سرآمد نشان دهند؛ در حالی که بشر آرام آرام با فاصله گرفتن از دریافتهای وحیانی، از حقایق دور و در زمین اسیر و زمینگیر شد. یعنی از سیر و سفر آسمانی و حقیقی که مراد اصلی بود، فاصله گرفت و سیر در زمین جایگزین آن شد. بدین ترتیب، مقام انسان، به مقام حیوانی تنزّل یافت و انسان در شأن و شأنیت، در کنار میمون قرار گرفت و نه بالاتر. در نهایت گفتند، انسان، حیوان [ناطق] است!»
قبیله رحمت، قبیله لعنت
شفیعی سروستانی، پس از این سخنان به بیان ادامه نبوّت و سلسله حق پرداخت که از طریق شیث(ع)، فرزند آدم(ع) محقّق شد تا بدین ترتیب مشخّص شود که خداوند در هیچ دوره ای از حیات بشر، زمین را خالی از حجّت قرار نداده است. ایشان در ادامه با بیان روایتی از امام معصوم(ع) شرح دادند که دوران بشر دولت های بسیاری بر خود دیده است و آخرین دولتی که ظفر مییابد، دولت حقّ امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) است. دولتی که در پایان همه دولت ها می آید تا حجّت بر همه تمام شده باشد که نتوانند بگوین: «اگر ما هم بودیم اینگونه عمل میکردیم». سخنران با استناد به سخنی از امام صادق(ع) دوران زندگی بشر را تقسیم شده میان دو دولت حقّ و باطل دانست و گفت:
«مردی از صادق آل محمّد(ع) از تفسیر آیه مبارکه «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاس؛ ما روزهای (نصرت و غلبه) را بین مردم متداول میگردانیم.» سؤال کرد. آن حضرت در جواب فرمود: از زمانی که خداوند حضرت آدم(ع) را خلق کرده همیشه دو دولت در کار بوده است:
– دولت خدای عزّوجلّ که دولت انبیاء و اوصیاء باشد.
– دولت ابلیس. موقعی که دولت برای انبیاء و اوصیاء باشد، خدا علناً پرستش میشود و موقعی که دولت برای ابلیس لعنه الله باشد، خدا به نحو پنهانی پرستش می شود.»
نخستین مسجد، نخستین معبد
سردبیر ماهنامه موعود، در سخنانشان، به اهمّیت پرستش و پرسش (از هستی)، که ذاتی وجود آدمی است، اشاره کردند و بیان داشتند که از این منظر، تاریخ ساخته شدن نخستین عبادتگاه میبایست در مطالعات فرهنگی مورد توجّه قرار بگیرد. ایشان در ادامه با بیان این نکته که مسجد «جعل و ساخت خداوند حکیم» و معبد از «سازه های شیطان» است، تاریخ ایجاد نخستین مسجد را پیش از آفرینش حضرت آدم(ع) دانستند و درباره ساختن آن شرح دادند:
«پرسش و پرستش ذاتی وجود آدمی است؛ امّا در اینکه «چه می پرستد؟» سخن متفاوت میشود و در اینکه «آیا ره به حقیقت پیدا کرده است؟» سخن عوض میشود. اینکه بت را می پرستد یا خدای احد واحد را سخن دیگری است؛ امّا هیچ انسانی را نمی توان یافت که یکی از این دو صفت ذاتی را نداشته باشد: پرسش و پرستش.
عموم احکام، اوامر و نواهی الهی، پاسخگوی طلب و نیاز جان آدمی است و چون اوّلین انسانی که پا بر زمین میگذارد، حامل آن طلب باطنی هست، بلافاصله باید پاسخش داده شود. لذا آنکه خالق انسان است و می داند که پرسش و پرستش ذاتی اوست، می داند همین که این آدم روی پا ایستاد، طلب جانش پرستش است و پیش از خلقت او، باید به این نیازش پاسخی داده شده باشد. به همین دلیل در آئین حقیقی انبیا و اولیای آدمی، عبادتگاه، عمرش به درازای عمر خلق انسان و حضور آدمی در میانه ی هستی است؛ بلکه بیشتر. این نکته ای است که ابلیس نیز به خوبی می داند.»
ایشان افزودند: «مسجد با معبد در منشأ تفاوت دارد. ما در سلسله ی تاریخ انبیا و اوصیا از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص)، معبد نداریم. معبد سلیمان هم جعلی است. مسجد و سجده گاه، جعل و مخلوق خداوند است و معبد، جعل ابلیس است.»
مسجد الحرام، نخستین مسجد
نویسنده و محقّق مطالعات فرهنگی و مهدوی، با تذکّر دراین باره که ساخت کعبه و مسجد الحرام به حضرت ابراهیم(ع) بازنمیگردد و سابقه آن به پیش از خلقت انسان بازمیگردد، با خواندن روایتی از امام سجّاد(ع) مرجع مسجد را چنین بیان کردند:
«امام سجّاد(ع) می فرمایند: […]آغاز طواف بر این خانه چنین بود که: چون خداوند ـ عزّ وجلّ ـ به فرشتگان فرمود: «میخواهم در زمین خلیفه ای قرار دهم، فرشتگان گفتند:
«خدایا! خلیفهای غیر از ما ؟! از کسانی که در زمین ظلم کرده و خون می ریزند و به یکدیگر حسد و خشم و ستم می ورزند؟ پروردگارا! آن خلیفه را از ما قرار ده که ما در زمین تباهی نکرده و رشک نمی ورزیم و خشم و ستم به یکدیگر نمیکنیم و تنها تو را ستایش و تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میکنیم و فرمانبردار تو بوده و از فرمان تو سرکشی نمیکنیم.»
خداوند متعال فرمود: «من آنچه را که شما نمی دانید میدانم.» فرشتگان تصوّر کردند آنچه که در جواب خداوند گفته اند، ردّ فرمان او بوده و خداوند از گفته آنان به خشم آمده است. آنان به عرش خداوند پناه برده و از بیم خشم او گریستند و سه ساعت گرد عرش خداوند طواف کردند. خداوند به ایشان نگریست و رحمت خویش را بر ایشان نازل گردانید و در زیر عرش خود، خانهای بر چهار ستون از زَبَرجدّ بنا کرد و آن را به وسیله یاقوت احمر پوشانید. آن خانه به «ضراع» نام بردار گردید. آنگاه خداوند به فرشتگان فرمود: «عرش را رها کرده، گِرد این خانه طواف کنید.» گوید: پس فرشتگان از آن به بعد گرد آن خانه طواف میکردند و برای آنان طواف به دور آن آسان تراز طواف بر عرش بود و آن همان «بیت المعمور؛ خانه آباد» است که خداوند از آن نام برده است. در هر شبانه روز هفتاد هزار فرشته بدان وارد گشته و طواف میکنند و خارج میشوند و دیگر هرگز به آنجا باز نمیگردند.
آنگاه خداوند فرشتگان را به زمین گسیل داشت و فرمان داد که برای من خانه ای در زمین همچون این خانه بسازید و خداوند به خلق خود در زمین فرمان داد که بر گرد این خانه طواف کنند؛ همچنانکه فرشتگان و اهل آسمان بر بیت المعمور طواف میکنند.»
پس از این روایت، سخنران از جای گذاری «حجرالاسود» توسط حضرت آدم(ع)، در خانه کعبه سخن گفتند و بیان داشتند که این سنگ، نشانه و تذکّری بود برای آدم(ع) و فرزندان او درباره عهد انسان با پروردگار خویش، در روز الست، درباره «خداوندی خداوند و امامت و ولایت اهل بیت(ع)». سپس، سخنران، به بیان تاریخ کعبه و ساخت آن در دوران انبیاء و اولیا پرداختند و ماجرای ساختن مجدّد آن توسط حضرت ابراهیم(ع) را توضیح دادند.
آتشکده قابیل، نخستین معبد
پس از بیان مفصّل تاریخ مسجدالحرام، مدیر مسئول مؤسّسه موعود، به بیان تاریخچه نخستین معبد پرداخت. ایشان در ضمن سخنانشان به این موضوع اشاره کردند که ابلیس، در جهت محقّق ساختن سوگندش برای منحرف کردن آدم(ع) و نسل او، ابتدا سبب ساز هبوط آدم(ع) شد و سپس زمینه ساز قتل هابیل توسط قابیل. پس از آن ابلیس در پی محقّق ساختن نقشه ای دیگر، از قابیل برای پیاده سازی آن استفاده کرد. ایشان درباره ساخت نخستین معبد توسط قابیل با وسوسه ابلیس توضیح دادند:
«نشانه قبول شدن پیشکشی هابیل و قابیل، آتشی بود که پیشکشی را فرا میگرفت و میبُرد. بدین ترتیب وقتی قابیل مشاهده کرد که گوسفند هابیل توسط آتش ربوده شد، در آنجا به وسوسه ابلیس، آتشکده ای درست کرد و با خودش گفت که همینجا آنقدر می مانم که قربانی من هم قبول شود! بدین ترتیب، سنگ بنای معبد گذاشته شد. پیش از آن، هرگز معبدی وجود نداشت؛ بلکه مسجد وجود داشت.
امام محمّد باقر(ع) می فرمایند: «پس شیطان نزدش (قابیل) آمد، و اثر شیطان در انسان چنان است که خون در رگها جریان دارد، و به او گفت: ای قابیل! قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی تو پذیرفته نگشت و اگر او را به حال خود (زنده) بگذاری، فرزندانی پیدا میکند که آنها به فرزندان تو افتخار کنند و بگویند: مائیم فرزندان کسی که قربانی اش پذیرفته شد. پس او را بکش تا فرزندی پیدا نکند که بر فرزندان تو افتخار کنند. قابیل نیز هابیل را کُشت…»
ابلیس، برای فریفتن و اغوای قابیل، بر بال تکبّر و حسادت نفسانی او سوار شد و او را وادار به قتل برادر ساخت؛ امّا به این بسنده نکرد. او ریسمانی برگردن قابیل افکنده بود که میتوانست به سبب آن، نه تنها او را وادار به جنایات پیدرپی کند؛ بلکه از او مصدری برای بدعت جدید در حوزه فرهنگی و مادّی انسان بعد از قابیل بسازد. واقعهای که رخ داد و سنگبنای معابد شیطانی و فرهنگ معبدی گزارده شد.»
شفیعی سروستانی، در این قسمت سخنانش، بیان داشت که انسان برای پرستش غیر از خدا، پیش از بت پرست و شیطان پرست شدن، اوّل توسط ابلیس از راه مستقیم (راه ولایت اهل بیت(ع)) ربوده میشود. چنانچه خداوند فرموده است که کسانی که در داخل قلعه ولایت امیرالمؤمنین (ع) بمانند، گرفتار عذاب خداوند نخواهند شد:
«کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ کلمه لااله الّا الله حصن و دژ حکم من است و هرکس داخل دژ محکم میشود از عذابم در امان می ماند.»