پس از فتح مکّه و پیروزی و اقتدار مسلمانان، پیامبر گرامی اسلام (ص) برای گسترش اسلام، نامه های متعدّدی را به سران قبایل و کشورهای مختلف نوشتند و آنها را به دین مبین اسلام دعوت کردند، از جمله نامه ای بود که به مسیحیان نجران نوشتند و از آنها خواستند که اسلام بیاورند.
جریان مباهله
پس از فتح مکّه و پیروزی و اقتدار مسلمانان، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) برای گسترش اسلام، نامه های متعدّدی را به سران قبایل و کشورهای مختلف نوشتند و آنها را به دین مبین اسلام دعوت کردند، از جمله نامه ای بود که به مسیحیان نجران نوشتند و از آنها خواستند که اسلام بیاورند.
ابن کثیر در البدایه والنهایه متن نامه را چنین ذکر کرده است:
بِسْمِ إِلَهِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى أُسْقُفِّ نَجْرَانَ وَ أَهْلِ نَجْرَانَ إِنْ أَسْلَمْتُمْ فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیْکُمُ اللَّهَ إِلَهَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أَدْعُوکُمْ إِلَى عِبَادَهِ اللَّهِ مِنْ عِبَادَهِ الْعِبَادِ وَ أَدْعُوکُمْ إِلَى وَلَایَهِ اللَّهِ مِنْ وَلَایَهِ الْعِبَادِ فَإِنْ أَبَیْتُمْ فَالْجِزْیَهُ فَإِنْ أَبَیْتُمْ فَقَدْ آذَنْتُکُمْ بِحَرْبٍ وَ السَّلَامُ؛ [۱] به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، از محمّد، پیامبر خدا به اُسقف نجران و اهل نجران! اگر اسلام بیاورید، پس من ستایش میکنم با شما خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را؛ امّا پس از آن، پس همانا شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا، و از سرپرستی بندگان به سرپرستی خدا دعوت میکنم. اگر ابا کردید، جزیه دهید! و اگر باز ابا کردید، شما را به جنگ فرا می خوانم.
بیهقی در دلائل النبوه[۲] و صالحی نیز در سبل الهدی[۳] نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مانند ابن کثیر آوردهاند؛ ولی یعقوبی صدر نامه را کمی متفاوت آورده است. به این شکل که: بِسْمِ اللَّهِ فَإنِّی أحْمَد إِلَیْکُمْ إِلَهِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ ….[۴]
زمانی که اسقف نجران نامه پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) را دریافت کرد، مجلس مشورتی تشکیل داد و پس از بحت و مناظرات فراوان، قرار شد هیئتی را به نمایندگی از مسیحیان نجران نزد حضرت بفرستند.
هیئتی از نمایندگان نجران مرکّب از شصت نفر برای دیدار رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و مذاکره با آن حضرت به سوی مدینه حرکت کردند که در میان ایشان چهارده نفر از بزرگان آنها بودند و در میان چهارده نفر نیز سه نفر بودند که سمت ریاست و بزرگی بر سایرین را داشتند و مورد احترام تمام مسیحیان آن زمان بودند.[۵]
یکی از این سه نفر به عنوان عاقب به معنای امیر و صاحب رأی بود و مقامش به صورتی بود که بدون مشورت او کاری انجام نمی دادند و او در آن زمان نامش عبد المسیح بود و دیگری ملقّب به سید که نام او ایهم بود و سومی اسقف، کشیش و روحانی آنها بود به نام ابو حارثه بن علقمه.
اسقف نجران همراه عاقب به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسیدند. حضرت، اسلام را بر آنها عرضه کرد. آنها عرض کردند: بدون تردید ما پیش از تو مسلمان بوده ایم. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اسلام سه چیز را از شما منع کرده است: اوّل این گفتارتان را که خدا فرزندی برای خود برگزیده است. دوم خوردن گوشت خوک و سوم سجده کردن شما برای بت. در این صورت شما دروغ میگویید. آنها گفتند: پدر عیسی کیست؟[۶] در این هنگام آیه پنجاه و نه سوره آل عمران نازل شد: (( إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ))؛ [۷] مثل عیسی نزد خداوند مانند مثل آدم است که او را از خاک خلق کرد و سپس به او گفت: باش پس میباشد.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آن را برای مسیحیان خواند و پس از گفتگوهایی آنها را به مباهله دعوت کرد.
مسیحیان نجران به مباهله با کیفیتی که در آیه ذکر گردیده، راضی شدند. صبح روز بعد، ابو حارثه گفت: ببینید چه کسی با او آمده است؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در حالی که دست حسن و حسین (علیهما السلام) را در دست داشت و حضرت فاطمه (علیهما السلام) پشت سر او و علی بن ابی طالب (علیهما السلام) پیش رویش بودند، آمد. عاقب و سید نیز همراه دو پسر خود که به مروارید و زیورها آراسته بودند و اطراف ابو حارثه را گرفته بودند، آمدند. ابو حارثه گفت: کسانی که همراه او هستند، کیستند؟ گفتند: این پسرعمویش و این دخترش و این دو، پسرانش هستند.
سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روی دو زانوی خود ایستاد و سپس رکوع کرد. ابو حارثه گفت: به خدا قسم! چنان به دو زانو ایستاد که پیامبران برای مباهله می ایستادند. سید به او گفت: ای ابو حارثه! برای مباهله نزدیک برو. ابو حارثه گفت: همانا من مردی را میبینم که برای مباهله مصمّم است و بیم دارم که راستگو باشد؛ زیرا اگر راستگو باشد، یک سال نمیگذرد که یک نفر مسیحی در دنیا باقی نمی ماند.[۸]
ابن سعد در طبقات الکبری[۹] و بلاذری در فتوح البلدان[۱۰] و قاضی ابرقوه در سیره رسول الله (صلی الله علیه وآله)[۱۱] نیز به این مطلب اشاره کردهاند؛ امّا عده ای دیگر از مورّخین نوشتهاند: زمانی که مسیحیان نجران خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) را دیدند، گفتند: اگر این رخساره ها خدا را قسم دهند که کوه ها را از جای بکند و نابود کند، خدا حتماً دعای آنها را مستجاب خواهد کرد.[۱۲]
زمانی که مسیحیان نجران دیدند پیامبر (صلی الله علیه وآله) با عزیزترین و محبوب ترین افراد خاندان خود برای مباهله حاضر شده است، از مباهله با او ترسیدند. ابو حارثه گفت: ای ابو القاسم! ما با تو مباهله نمیکنیم؛ ولی به تو جزیه می دهیم. پیامبر (صلی الله علیه وآله) با آنها صلح کرد.
پی نوشت:
[۱]. البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۵۲. [۲]. دلائل النبوه، ابو بکر بیهقی، دار الکتب العلمیّه، بیروت، ۱۴۰۵ ق، ج۵، ص۳۸۵. [۳]. سبل الهدی، محمّد بن یوسف صالحی، دار الکتب العلمیّه، بیروت، ۱۴۱۴ ق، ج۶، ص۴۱۵. [۴]. تاریخ یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب یعقوبی، دار صادر، بیروت، بی تا، ج۱، ص۴۴۹. [۵]. سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۷۳. [۶]. طبقات الکبری، ابن سعد، دار الکتب العلمیّه، بیروت، ۱۴۱۸ ق، ج۵، ص۶۱. [۷]. آل عمران/ ۵۹. [۸]. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۹. [۹]. طبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۶۱. [۱۰]. فتوح البلدان، احمد بن یحیی بلاذری، دار المکتبه الهلال، بیروت، ۱۹۸۸ م، ص۷۱. [۱۱]. سیره رسول الله (صلی الله علیه وآله)، اسحاق بن محمّد قاضی، خوارزمی، تهران، ۱۳۷۷ ش، ج۱، ص۵۱۰. [۱۲].الکامل، . ابن اثیر، ج۷، ص۳۵۹؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۲، ص۵۹؛ شرف النبی، ابو سعید خرکوشی، دار البشائر الإسلامیه، مکّه، ۱۴۲۴ ق، ص۱۴۴.فاطمه کرمی