آیتالله سیدرضا بهاءالدینی(ره)
- ولایت؛ بزرگترین نعمت
بزرگترین و مهمترین نعمت و رحمت الهی برای موجودات، نعمت ولایت است؛ نعمت ولایت ولات(ع). خداوند متعال میفرماید:
ثم لتسئلنّ یومئذٍ عن النّعیم.۱
روز قیامت از نعمتهای داده شده از جانب خدا از همه شما میپرسند.
در این آیه، نعمتی که مورد مؤاخذه و سؤال است، نعمت ولایت است، سؤال از نعمت ولایت است که آیا حق این نعمت ادا شده است؟ ولایت، مورد توجه حق و پیغمبر خدا است. پیغمبر خدا(ص) از روز اوّل به این مسئله که قدرت مسلمین باید در دست رجل الهی باشد و مرد الهی باید اسلام را پیاده کند، اهتمام داشت. مسئله خلافت مولا علی(ع) برای این است که احکام شرع و قوانین اسلامیباید به دست مرد الهی اجرا شود. تمام حوادثی که از مبدأ تاریخ اسلام تا امروز، متوجه مسلمانان شده است، برای این است که حکومت به دست رجل الهی نبوده است. نعمت ولایت، برای منافقان، چپ و راست و شرق و غرب هم رحمت است و یکی از فواید آن، این است که در وجود، آرامش ایجاد میکند. آنقدر که [در اسلام] اهتمام به ولایت هست، به نماز نیست. سفارشهای پیامبر نسبت به اهل بیت(ع) به مصلحت اجتماع بوده است، نه اینکه پیامبر رعایت اهل بیت را کرده باشد.۲
- لزوم تقویت ولایت
حال که رحمت و نعمت ولایت نصیب ما شده است، باید آنرا تقویت کنیم. نیروی ولایت است که نیروهای شیطانی را از بین میبرد و تا نیروهای شیطانی از بین نرود، حکومت برقرار نمیشود. فقط حرکت و قدرت ولایی است که میتواند قدرتهای شیطانی شرق و غرب را نابود کند. در حکومت اسلامی، حیوانات هم استفاده میکنند. اسلام حتّی در برخورد با نباتات(گیاهان) و اشجار هم آداب دارد. آداب اسلام، سلطهگری و غارتگری نیست. روش اسلام عدالت اجتماعی است، لکن هنوز آنطور روشن نیست. بالاخره یک روز باید مرد الهی در این جهان حکومت کند و شما آثار حکومت الهی را مشاهده کنید. تمام قدرتها باید جمع شوند و قدرت ولایی را تأیید کنند، تا همه قدرتهای شیطانی نابود شوند. و این معنایی است که پیغمبر خدا(ص) از اوّل نسبت به آن اهتمام داشت. پیغمبر خدا و ائمه و اولیا، کار خود را کردند؛ لکن اجتماع نتوانست قدرت الهی را حس کند. مردان الهی و حقپرست، باید این حکومت را به دست گیرند، تا بشر تکامل پیدا کند. مبدأ هر کمال علم و دانش است، مبدأ هر سعادت علم و دانش است. باید از این مبدأ حرکت کرد، تا انسانشناس و خداشناس شد. باید دستگاه خدا را فهمید و با آن آشنا شد.
- خلیفه خدا، واسطه فیض
«خلیفهالله کسی است که صفات و علم و کارهایش خدایی باشد.۳ خلیفهالله، واسطه فیض است. همه برکات از عقل و مخلوق اوّل است که پیامبر است و حیات آفرینش از حیات پیغمبر خداست.
… اینها در دنیا قابل تصور نیستند. اهل بیت عصمت و طهارت، دوازده امام، مولی علی(ع)، پیامبر خدا(ص) و حضرت زهرا(س) و اینگونه هستند. جهان مثل اینها ندارد. بدانید تمام این مجالس از برکات اینها است، کلمات۴ مال اینها است. آثار مال اینها است. همین مجلس هم از آثار پیامبر خداست. اگر پیامبر خدا نبود، این مجالس هم نبود. اگر حیاطی در آفرینش هست، حیات پیغمبر خداست. همه به برکت حیات پیغمبر خداست. بدانند که پیغمبر خدا به گردن همه اجتماع، به گردن جن و انس و ملائکه تا روز قیامت دارای حق است.۵
اگر الآن در تمام کره زمین چهار نفر اهل صلاح باشند، از برکات پیامبر خداست؛ خودشان اهل صلاح نشدهاند، بلکه زحمات پیامبر خدا آنها را اهل صلاح کرده است. اینطور انسانهایی نیز داریم که نور آنها تا قیامت میتواند آتشها را خاموش کند. در زمان ظهور حضرت مهدی(ع)، روشن میشود که این اعتراض ملائکه بیجاست.۶
اعتراض ملائکه به خدا این بود که چرا میخواهی انسانی را خلیفه خود کنی که در زمین فساد انگیزد. ملائکه جنبه ناریّت انسان را میدیدند. لذا فساد و سفاکی او در دیدشان بود. ملائکه حساب نوریّت انسان را نکرده بودند؛ که نوریّت اگر در اطاعت حق واقع شود، ناریّت او را خاموش میکند. تا آنجا که انسان نبی خاتم و ائمه معصومین(ع) میشود که نوریت او تا قیامت آتشها را میگیرد و منشأ اثر است و انتخاب آن هم از جانب خداست.
- امامت از جانب خدا
و إذا إبتلی ابراهیم ربّه بکلماتٍ فاتمّهن قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً.۷
وقتی خدا ابراهیم را با حوادث گوناگون آزمود و او از عهده همه آزمایشها نیکو برآمد، ذات اقدس احدیت فرمود حال تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.
کسی دیگر قدرت ندارد و نمیتواند امامساز، نبیساز و خلیفهاللهساز باشد. خلیفهالله کسی است که به حسب اسلاف و ارحام، طیّب و طاهر باشد. آبا و امّهات و اجداد او به غزارت(کثافت) دنیا آلودگی پیدا نکرده باشند. خلیفهالله کسی است که مثل عیسیبن مریم(ع) در طفولیت میگوید:
إنّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا.۸
من بنده خدایم، خدا به من کتاب داده و مرا پیغمبر نموده است.
من بنده خدا هستم، مطیع خدا هستم، مطیع هوا و هوس نیستم. جعل(قرار دادن) امامت و خلافت، از مجعولات (قرارداده ها)حق است، از مجعولات الهی است. این مثل حرکت منظومه شمسی است؛ کسی قدرت ندارد نظام شمسی را ایجاد کند. حرکت آنها را به گونهای تنظیم کند که گیاهان زنده شوند، انسانها و حیوانات حرکت کنند. «سخّر لکم الشمس و القمر۹؛ آفتاب و ماه را مسّخر دست شما کردیم». خلیفهالله نیز این چنین است. جاعل نمونه صفات حقتعالی خود حقتعالی است. علی(ع) درباره رسول خدا(ص) میفرمایند:
و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان کان فطیماً اعظم ملکٍ من ملائکته یسلک به طریق المکارم.۱۰
خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا از همان وقتی که حضرتش را از شیر گرفتند، شب و روز او را به راههای اخلاق کریمه و صفات پسندیده رهنمود سازد.
از وقتی که پیامبر خدا را از شیر گرفتند، دستگاه خدا مواظب او بوده است. موسی(ع) باید در خانه فرعون تربیت شود؛ ولی تربیت الهی. فرعون با آن درندگی باید در برابر موسی رام باشد و این غیر از قدرت الهی قدرت دیگری نیست. هزاران بیگناه نابود میشود تا موسی پیدا نشود، ولی موسی در خانه فرعون تربیت میشود. خلیفهالله اینچنین نمایندهای است. باید مالک هوا و هوس خود و مالک نفس خود باشد. مالکیتی که موسی میگوید: «لا أملک الّا نفسی و أخی»11؛ از همه جمعیت بنیاسرائیل فقط مالک دو چیز شدم: مالک نفس خودم و مالک برادرم. مالکیتی که علی(ع) به مالک میگوید: «فأملک هواک»12… پس جاعل و سازنده نماینده خدا خود خداست، شما نمیتوانید خلیفه الهی جعل کنید. اگر قدرت و حکمت و علم و صبر الهی نباشد، او در برابر کودتاها و توطئهها مضطرب میشود. این چنین نیرویی باید از جانب خدا در او باشد. اضطراب را باید خدا حفظ کند. سکونت و آرامش مال خدا است. فقط خدا میتواند حافظ باشد.»13
«خلیفهالله و نماینده حق باید در برابر توطئههای شیطانی آرامش داشته باشد، سکون خود را از دست ندهد، اضطراب پیدا نکند. مثل ما نباشد که اگر همسایه در مورد ما سوء نیت دارد، تا صبح خوابمان نبرد. خلیفهالله در برابر حزب شیطان، آرامش و قدرت و علم میخواهد و غیرخدا نمیتواند چنین موجودی را بسازد. شما اگر خیلی زرنگ هستید غیبتها را تعطیل کنید. تهمتها، فحشها و دروغها را تعطیل کنید، اگر این چنین کردید، تازه یک نصف آدمی میشوید؛ به حساب حال خودتان نمیتوانید خلیفهالله بسازید.»14
آن کس که خلیفهالله را نمیشناسد و قدرت شناخت ندارد، چگونه او را یقین کند. امام رضا(ع) در مرو مفصل خطبه خواند و در فرازی فرمود:
این جهّال چگونه میخواهند تعیین خلیفه کنند و حال آنکه فکر آنها به قله بلند امامت نمیرسد:
امامت؛ گرانقدرتر، بلندمرتبهتر، گستردهتر و ژرفتر از آن است که مردم بتوانند با عقول خود یا به واسطه افکارشان به آن دست یابند.۱۵
مسئله ولایت و امامت آن است که آدم ابوالبشر با توسل به آنها حرکت را آغاز میکند.
- توسل آدم(ع)، به خمسه طیبه(ع)
علما در شرح، تفسیر و توضیح آیه مبارک:
فتلقّی آدم من ربّه کلماتٍ فتاب علیه.۱۶ حضرت آدم کلماتی را از پروردگارش دریافت کرد و با توسل به آنها توبه کرد و توبه او مورد قبول واقع شد.
فرمودند: «آدم وقتی که به وسیله وسوسه شیطان از بهشت بیرون رفت و از مرتبه جهت الهی تنزل پیدا کرد، کلماتی را از خدای تعالی تلقی کرد. تلقی و لقای کلمات، به وصول و رسیدن به آنها است. کلمات و اسمای اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، گاهی با القای خدای تعالی به نفوس بشری واصل میشود؛ یعنی خدا القا میکند، و گاهی وصول و لقای کلمات به محاوره است؛ همانطور که با شما مذاکره میکنیم و کلماتی از طریق گوش شما به قلب شما میرسد و قلب شما با کلمات ملاقات میکند. خدای تعالی این کلمات و اسمای خمسه طیبه و اسمای معصومین(ع) را به آدم القا کرد و این کلمات به قلب آدم رسید. کلمات، همین اسامی چهارده معصوم است.۱۷ هم اسما کلمات است و هم مسمّا. اسما، کلمات اصطلاحی و لغوی است. مسمّا هم کلمات لغوی است، بلکه تمام موجودات آفرینش داخل در کلمهاند. «کلم»، به حسب معنای لغوی جرح است. تمام این انوار مقدس، جارح حجابهای ظلمت و حجابهای بیعدالتی و ظلم هستند. انواری که الآن در جهان بشریت هست، از برکات اهل بیت عصمت است. همانطور که نور شمس، شکافنده تاریکی شب است. انوار الهی هم شکافنده ظلمتهای حکومتهای طاغوتی هستند. به وسیله این انوار، ظلمتهای جهل و حجابهای قلب برطرف و محو میشود. حجاب قلب را باید برنامه اسلام، با علوم و معارف اسلام، با فقه اسلامی و با اخلاق و آداب و معاشرتهای اسلامیبرطرف کرد.»18
«اسامی اهل بیت(ع) و همچنین مسمّی داخل در کلمات هستند. اینها حجابهای ظلمت را نابود میکنند. اگر در عالم حیاتی هست، به برکت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. این نور شکافنده تاریکیهای جهل و ظلمت و طاغوت و طاغوتیان است. کلمه، معنایش جارح است. این کلمات را آدم از خدای تعالی و به القای او تلقی کرد، یعنی خدا الق کرد و آدم تلقی کرد، هم اسما را و هم مسمّا را. نجات آدم به وسیله همین اسما است؛ به این معنا که کمال عبودیتی که اسلام دارد و کمال عبودیتی که اهلبیت عصمت و طهارت(ع) دارند، همان، سازنده آدم هم هست. آدم به ملاقات اهلبیت عصمت و طهارت، به حسب اسما و به حسب مسمّی ساخته شده است، گرچه اهل بیت(ع) در زمان آدم نبودند. نحوه لقای آدم به اهل بیت، همان نحوه لقای به خدای تعالی است، نحوه لقاءالله است، انسان همانطور که به لقاءالله واصل میشود، آدم هم آن روز به لقای اهل بیت(ع) واصل شد و آن سازندگی را که در مقام کمال عبودیت و کمال انسانیت است به دست آورد. همه باید از این سازندگی استفاده کنند. همه باید از این بیت استفاده کنند. بیت علم، بیت اهل بیت نبوت و رسالت است. به همین وسیله، آدم ساخته شد و به مرتبه اوّل رجوع کرد، همان مرتبه عالی، همان بهشت، و بهشتی است.»19 با دقت در این بیان بلند اوج انتساب ولایتی حضرتش روشن و آشکار میگردد که میفرماید:
نحوه لقای آدم با اهل بیت، همان نحوه
لقاءالله است.
در منهجالصادقین، مرحوم ملافتحالله کاشانی میگوید: اصّح روایت آن است که حق- سبحانه- به استشفاع آل عبا، قبول توبه آدم کرد؛ چه این روایت از ائمه صادقین(ع) مأثور است و در کتب دیگران مسطور است و از آن جمله «ابن مغازلی شافعی»، که یکی از اعاظم اهل سنّت است، به اسناد خود از ابن عباس روایت کرده است که او فرمود:
من از حضرت رسالت پرسیدم: که یا رسولالله آن کلمات که آدم از پروردگار خود تلقی نمود و آن را وسیله قبول توبه خود گردانید، کدام کلمات بود؟ حضرت فرمود: که آن اسم، من و علی و فاطمه و حسن و حسین بود که آدم از پروردگار خود تلقی نمود و آن را وسیله شفاعت خود ساخت و گفت خداوندا به حرمت این اسامی و قدر و مرتبه محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین که توبه من را قبول کنی و از آنچه از من صادر شده است، درگذری. حق تعالی از برکات این اسما از زلّت(خطا) او درگذشت و او را برگزید و تاج اجتبا بر سر او نهاد.۲۰
نقل قول ابن مغازلی را بدین جهت از مؤلف و مفسر محترم منهجالصادقین آوردیم تا دانسته شود که علاوه بر محدثان شیعه، عامه نیز روایت توسل حضرت آدم به ائمه معصومین(ع) را دارند و باید دانست که آشنایی با ولات و فهم و درک آنان که خود کلمهاللهاند و درک و فهم کلام و گفتههای آنان، بدون طهارت باطن و تزکیه ممکن نیست.
- تزکیه شرط درک کلام خدا، پیامبر و ائمه(ع)
«اگر میخواهید موفق به درک و فهم کلمات انبیا، کلمات کتاب خدا، نهجالبلاغه، و کلمات صحیفه سجادیه شوید، باید مزکی شوید. اگر مزکّی شدید درک میکنید. آنچه را متکلم اراده کرده است، معلوم نیست بفهمید، لکن مصادیق مفاهیم به اختلاف نفوس مختلف است. قرآن میگوید:
لایمسّه إلّا المطهرّون.۲۱
کتاب عزیز را غیر از انسان مطهّر نمیتواند بفهمد.
فهم حکیمانه میگوید: مراد از مطهّر، مطهر از پلیدیهاست، مطهر از رذائل نفسانی و مطهر از شرک است. تا زمانی که انسان از این رذائل طهارت پیدا نکند و پاک نشود، با کتاب خدا آشنا نمیشود. درک فقهی میگوید: یعنی تماس بدنی و اعضا و جوارح؛ یعنی بیوضو نمیتوان دست به قرآن بزنی، این هم درست است. این هم مطهر است. طهارت از ارجاس، تطهیر است.
- اهل بیت(ع) در مرتبه اعلای طهارت
تطهیر در آیه:
إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً.۲۲
تطهیر از رذائل است و با تطهیر از اعیان نجس، خیلی فاصله دارد. انسان در تطهیر از اعیان نجس، ظرف چند دقیقه میتواند سرتاپای بدن نجس را با آب تطهیر کند، ولی در تطهیر از رذائل، انسان پنجاه سال هم زحمت بکشد، معلوم نیست موفق به آن شود. لذا باید گفت: مورد این آیه، اهل بیت عصمت و طهارت هستند و کسی جز ولایت رتبه اعلای طهارت را ندارد.۲۳
پینوشتها:
با استفاده از سیری در آفاق، یادنامه آیتالله بهاءالدینی با تلخیص.
۱. سوره تکاثر، آیه ۸.
۲. پیاده شده از نوار.
۳. همان.
۴. مراد از کلمات، کلمات ادعیه مثل دعای عرفه امام حسین(ع) ترددی فی الاثار یوجب بعدالمزار (این مقام مال اوست کس دیگر نمیتواند این حرف را بزند این حرف مال آن مرد الهی است).
۵. همان.
۶. همان.
۷. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۴.
۸. سوره مریم (۱۹)، آیه ۳۰.
۹. سوره بقره (۲)، آیه ۳۳.
۱۰. نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۹۲.
۱۱. سوره مائده (۵)، آیه ۲۵.
۱۲. نهجالبلاغه صبحی صالح، نامه ۵۳، ص۴۲۶.
۱۳. پیاده شده از نوار.
۱۴. همان.
۱۵.کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، ج۱، ص۱۹۹.
۱۶. سوره بقره (۲)، آیه ۳۴.
۱۷. در تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۵۶، ذیل آیه شریف، روایات متعدد آمده است که بیشتر آن حاکی است که کلماتی که القاء به حضرت آدم شد، نام خمسه طیبه بود. امّا از آنجایی که «کلهم نورٌ واحد» و چهارده معصوم یک نورند، سخن آقا اوج بیشتر دارد.
۱۸. پیاده شده از نوار.
۱۹. همان.
۲۰. تفسیر منهجالصادقین فی الزام المخالفین، ج۱، ص۱۶۶.
۲۱. سوره واقعه (۵۶)، آیه ۷۹.
۲۲. سوره احزاب (۳۳)، آیه ۳۳. به درستی که خدا اراده کرده رجس و پلیدی را از شما دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.
۲۳. پیاده شده از نوار، (در تفاسیر عامه آمده است که این آیه در طهارت نبی خاتم و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین(ع) نازل شده است. ثعلبی در تفسیرش و حاکم حسکانی در شواهدالتنزیل، ج۲، ص۵۲ به بعد و صفحات ۳۱، ۱۱، ۲۸، ۲۹،۳۱در المنثور ذیل آیه مورد بحث، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۰۰.
ماهنامه موعود شماره ۷۸