بسیاری معنای عشق را نفهمیدهاند/هر کس دلشوره داشت عاشق نیست
به گزارش موعود، حجتالاسلام والمسلمین شهاب مرادی در گفتوگو با ماهنامه خانه خوبان عوامل رشد فزاینده طلاق و دلایل کاهش ازدواج و نیز راههای برون رفت از بحرانهای خانوادگی را به بحث نشسته است.
* طلاق، یک ناهنجاری اخلاقی
بداخلاقیهای سیاسی و اجتماعی نقش زیادی بر روابط خانوادگی دارد. باید برای این موضوعات فکری کرد. طلاق یک مسئله و ناهنجاری اخلاقی است؛ منشأ طلاق فشار روانی و استرس است و ضرهای جبران ناپذیری به شخص و جامعه وارد میکند و این قضیه در ارتباط با زنان و کودکان در جامعه بیشتر است، زیرا این قشر از قشرهای آسیب پذیر جامعه به شمار می روند.
* علت افزایش طلاق در سالهای اخیر چه بوده است؟ چه دلیلی برای افزایش دو برابری طلاق در۴ سال اخیر وجود دارد؟
دختری که در ۱۹ سالگی ازدواج کرده و شش ماه بعد طلاق گرفته است، تحتفشار روانی قابلتوجهی است، حتی خواهر و برادرهای این افراد هم تحتفشار هستند. آمار بالای طلاق تنها در سال گذشته نشان می دهد که جامعه در چه منجلاب و گرفتاری فرو رفته و چرا به این موضوعات توجه بیشتر نمیشود تا جامعه در یک ورشکستگی اخلاقی، اجتماعی و روانی فرو نرود.
* مهارتهای زندگی را به فرزندان بیاموزیم
به جای برگزاری و همایش های بی تأثیر، مهارت افزایی، شوهر داری، طریقه محبت کردن، همسر داری، تربیت کردن فرزند را به فرزندان و جامعه بیاموزیم و حتی در دانشگاها و مدارس بجای اینکه وقت دانشجو را با مباحث بی ارزش که هیچ ارزشی برای زندگی او ندارد، بگیریم، مبانی دینی و ارزشی برگرفته از آموزه های مکتب اسلام ناب محمدی( ص) را مانند طریقه خانه داری، انتخاب شوهر و همسر را آموزش بدهیم تا جامعه مفیدتری داشته باشیم.
به نظر میرسد در رابطه با این آموزشها بهشدت مشکل داریم!باید بدانیم اشکال در نظام آموزشی است،مدرسه و محیط های آموزشی مانند کانون پرورش جای تربیت نیست، مدرسه جای آموزش و تحصیل است و این جایگاه خطیر به عهده پدر در محیط و خانواده است. مدرسه و مراکز دیگر نمی تواند نقش خانواده را در تربیت فرزند به عهده بگیرند زیرا نظرها و سلیقه ها در این گونه مراکز متفاوت میباشد،در آموزش مهمترین هدف جامعه، رسیدن به شغل است نه تربیت .
اگر آموزه های دینی در خانواده و مراکز آموزشی و پرورشی به درستی اجرا شود و انواع مهارت افزایی در دوست یابی را بیاموزند و آسیبهای دوستی خیابانی و عشق های خیابانی را یاد بدهند و هشدار هم بدهند دیگر جوان حاضر نخواهد بود به طرف این گونه موضوعات برود و چه برسد به اینکه به آن فکر کند.
بسیاری معنای عشق را اشتباه فهمیدند و گمان میکنند هرکس احساس دل شوره و بیقراری داشته باشد و قلبش تند بزند، پس عاشق شده است.
عشق معنای پاکی دارد که در خیابانها و پارکها به دست نمی آید، بلکه باید در محیط خانه و خانواده آن را پیدا کرد.
* نقش خانواده در تربیت و مهارت
والدین باید در تربیت خانواده نقش مؤثری داشته باشند و تربیت را به مدرسه واگذار نکنند و از مسجد انتظار پرورش را نداشته باشند، از آنجا که خانواده خود نیاموخته، نمیتواند آموزش بدهد. اغلب خانوادهها سواد کافی در خصوص مسائل دینی و تربیتی را ندارند.
*برای انتخاب درست باید چه نکاتی را مدنظر قرارداد؟
انتخاب همسر به مجموعهای از مهارتها نیاز دارد. مثلا فرد قبل از انتخاب همسر باید بدبین باشد، اما پس از انتخاب همسر باید تعامل و تفاهم کند و پس از عروسی هم باید کاملاً خوشبینی حاکم باشد. پس از عروسی باید خودخواهی برود و فداکاری جایگزین آن شود. جای توجه به مسائل «خودم» قبل از ازدواج است، اما متأسفانه جوانان ما، قبل از انتخاب همسر، کاملاً ایثارگر هستند، اما بعد از انتخاب همسر میپرسند پس خودم چی؟ برخی از ازدواج، برداشت اشتباهی دارند. مثلاً وقتی پسر فردی شرور است، میگویند با ازدواج خوب میشود! ولی ازدواج که برای خوب شدن پسر نیست. ازدواج میکند و اوضاع بدتر هم میشود.
این عدم توانایی انتخاب درست از کجا ناشی میشود؟ چرا ما متوجه نمیشویم که بیشتر طلاقها از همین مورد ناشی میشود؟
در جامعه با یک آمار چهار میلیونی از زنانی روبهرو هستیم که همیشه دختران و خانوادههای آنها اغلب دلایلی همچون اعتیاد، خشونت، و محدود کردن، را علت طلاق می دانند در حالی که مشکل اعتیاد است. پسرها و خانواده آنها نیز اغلب پاسخ میدهند: به دلیل مشکلات روحی و روانی دختر! اما کمتر میشنویم که بگویند من طلاق گرفتم، چون انتخاب همسر بلد نبودم؛ چون خانواده بلد نبودند از من حمایت کنند و بلد نبودند از من در انتخاب همسر پشتیبانی کنند.
هیچکس نمیگوید من طلاق گرفتم چون در مرحله انتخاب همسر مشکل داشتم. کمتر کسانی هستند که بگویند ما انتخابمان خوب بود، اما آن عواملی که میتوانست ما را در کنار هم خوب نگه دارد، نمیشناختیم یا مهارتهای لازمش را نداشتیم بسیار کمتر میشنویم که کسی بگوید «من هم سهمی در طلاق داشتم». در مشاورهها کم میشنویم که بگوید من آمدهام تا سهم خودم را شناسایی و ضعفهایم را جبران کنم.
* عدم شناخت اصلیترین مسئله
نباید آمار طلاق را بر اساس آمار و درصد اشتباه انتخاب همسر و ازدواج بیان کنیم. بلکه باید بگوییم۱۰۰ ازدواج داریم حالا از این ۱۰۰ ازدواج چند مورد منجر به طلاق میشود؟ و چند مورد منجر به آشفتگی و عدم تناسب و در مقابل، چند درصد موجب رضایت و تولید آرامش و تشکیل یک خانواده موفق، شاد و مولد آرامش میشود؟
اما ما با تمام نق زدنها و با تمام طنزهایی که در حقیقت، خودشان ناقض تفاهم جامعه هستند، غیرمستقیم به این آمار دامن میزنیم؛ مثلاً شما در یک جلسه چهارهزارنفری هستید و بهمحض اینکه مجری میگوید: هرکسی عکس مادر خانم در جیب داشته باشد، زنذلیل است، همه میزنند زیر خنده! اینکه جامعه تا این اندازه روی این نسبتها حساس است، نشان میدهد که آشفتگی و گسستگی در خانوادههای ما یک موضوع کاملاً جدی است. روشن است که واژههایی مانند زنذلیل در جامعهای ایجاد میشود که رابطه زن و شوهر تعریف درستی ندارد.
* فرآیند مرحله انتخاب
بسیاری از مشکلاتِ پس از ازدواج که منجر به طلاق و شکست میشود، به روزگار قبل از ازدواج و به مرحله انتخاب برمیگردد.
یکی از مهمترین دغدغههای جوانان قبل از ازدواج که نقطه تمرکز نگرانیهای دختران و پسران است، شناخت همسر آیندهشان است، اما بیشتر افراد از کمهزینهترین و درستترین شیوه و آسان، که همان حذف موارد اشتباه و نادرست در گام نخست است، غفلت میکنند! اساساً فرایند شناخت کامل همسر، همزبانی و تفاهم با او پروسهای طولانی دارد و مراحل تکمیلی آن در ایام پس از ازدواج (بین شش ماه تا سه سال پس از ازدواج و تشکیل خانواده) اتفاق میافتد؛ البته در این مدت نباید به انتظار معجزه نشست، زیرا ازدواج با برخی افراد ریسک بسیاری میطلبد و از آغاز آشنایی قابل پیشبینی است و صرف ابراز علاقه و امثال آن چیزی را تغییر نمیدهد.
اینگونه ازدواجها در تمام موارد به شکست (اعم از طلاق و جدایی، سردی روابط و…) منجر میشود. راهکار عاقلانه و مطمئن، حذف انتخابهای نادرست است؛ البته مهارتهای بسیاری وجود دارد که دختر و پسر قبل و پس از ازدواج باید آنها را فرابگیرند.
*مهارتهایی که زن و مرد باید در حین زندگی بدانند
باید مهارت زندگی مشترک را بلد باشیم، اما نکته اصلی این است که این مهارت باید در کجا فراگرفته شود؟ متأسفانه در مدارس به ما کار گروهی یاد ندادهاند، . همه ما لجبازی را بهتر از رفاقت یاد گرفتهایم. از آنجا که کار گروهی بلد نیستیم، بعد از ازدواج نمیتوانیم بگوییم که یکی شدهایم؛ شما یکی نشدهاید. شما دو نفر هستید که یک خانواده را تشکیل دادهاید که این خانواده هویت دارد. یکی از مواردی که سبب ایجاد اختلاف زوجهای جوان میشود، دخالت والدین یا دوستان و اطرافیان است درحالی که اولین ضرورت خانواده نوپا، درک استقلال است؛ باید بدانند که خودشان یک خانواده هستند، مثل خانواده پدر و مادر همسرشان. همانگونه که آنها را مستقل میدانند، این احساس استقلال را در خودشان هم داشته باشند. دوم اینکه مناسبات و ارتباطاتشان را با سایر خانوادهها تنظیم کنند. تنظیم نوع رابطه با دیگران بسیار مهم است.
اسلام یک میزان مشخص و ثابت برای روابط معین نمیکند. یکجا میگوید: با نزدیکانت در ارتباط باش حتی بهاندازه یک سلام! در جای دیگر میگوید: با نزدیکانت در ارتباط باش بهاندازه نوشیدن یک لیوان آب! این توصیهها به این معناست که قطع رابطه و قطعرحم خط قرمز است. کیفیت آن کم و زیاد میشود ولی نباید قطع شود.
همه انسانها باید ارتباط خود را با خانواده اصلیشان که در آن نقش فرزند را دارند، حفظ کنند و حقوق واجبی را که در قبال والدین، برادر و خواهربه عهده دارند، انجام دهند. این وظیفه است، یعنی باید بهعنوان خانواده نوپا یک مناسباتی را با خانوادههای اصلیشان داشته باشند. زن و شوهر جوان باید تمرین کنند تا مناسبات خانواده نوپا را با خانواده همسرشان تنظیم کنند؛ یعنی در نیکی به والدین، همسرمان را یاری کنیم، اما باید دقت کرد که همه اینها با حفظ استقلال خانواده باشد؛ یعنی وقتی خانواده ما کاری را برای خانواده خودش یا خانواده همسرش انجام میدهد، یک خانواده مستقل این کار را انجام داده است نه پسر برای پدرش یا دختر برای والدینش.
گاهی خانوادهها حمایت میکنند و ما تصور میکنیم که دخالت میکنند. وقتی حمایت میکنند باید از آنها تشکر کنیم. خود پذیرفتن حمایت، بهنوعی نشانگر کرامت آدمی است.
بعضی از زوجها میگویند ما حمایت کسی را نمیخواهیم، ولی باید بدانید اگر جوان و خانواده نوپا، به صورتیکه کرامتشان حفظ شود، کمک یا حمایتی را قبول کنند، رفتار کریمانه انجام دادهاند. دخالت و تحقیر بد و حمایت خوب است. باید تفاوت این دو برای زوجها و والدین آنها توضیح داده شود. ومهارت و آموزههای بسیاری آموزش داده شود.
*بهترین زمان برای فرزند دارشدن
این موضوع تحت تأثیر باورهای گوناگونی است که در خانوادهها شکلگرفته است. باورهایی مانند اینکه فرزند، مزاحم خوشی و تفریح زوج است یا اینکه فرزند ما را به ادامه زندگی مجبور میکند.
باورها را باید اصلاح کرد که فرزند موجب برکت در زندگی است. باید باور کنیم که رسول خدا(ص) به فرزندان ما مباهات میکنند! باید درک کنیم که فرزند، مزه زندگی را شیرینتر و مفهوم خانواده را بهتر میکند. زمانی که اینگونه مفاهیم به باور تبدیل شود در کنار برخی مهارتها و آموزهها، زن و شوهر میتوانند برای فرزند دارشدن، برنامهریزی و زمانبندی کنند؛ آموزههایی همانند اینکه در علوم پزشکی میگویند بارداری بالای ۳۵ سال ریسک بالایی دارد.
آموزش مهارتهای زندگی، نقش اساسی در شکلگیری یک زندگی موفق دارد و فقدان آن سبب بروز بسیاری از مشکلات میشود
مهارتهای زندگی مسئله سادهای نیست که هرکسی بیاید و ادعا کند که آن می داند یا اگر کتاب بخواند، میتواند آن را یاد بگیرد. اینکار نیاز به مربی، نظارت، استاد و معلم است. کسانی که میخواهند این مهارتهای زندگی را فرابگیرند، باید در کلاسهای آموزشی مهارت تربیت فرزند، شوهر داری و همسردرای شرکت کنند. حرف بزنند و تمرین کنند.