شجاعت سه مرتبه یا سه معنا دارد: مرتبه اول نترسیدن از دیگران به خصوص افراد زورگو و قدرتمند است. مرتبه دوم که بالاتر است، تسلط بر هوا و هوس و نفس امّاره است؛ بالاتر از این دو مرتبه، این است که انسان در جزر و مدّ روزگار خود را نبازد. مرتبه اول شجاعت، به خوبی در شخصیت حضرت زینب(س) ظهور و بروز داشت؛ به گونهای که در دوران اسارت و پس از آن، هیچگاه از افراد زورگویی چون ابنزیاد و یزید نترسید و در برابر سخنان ناحق و بیمنطق آنان با عزت و اقتدار تمام و با قاطعیت ایستادگی کرد.
حضرت آیتالله حسین مظاهری،در گفتاری باعنوان «زینب(س) و احیای دین» آورده است:
امام حسین(ع) برای احیای اسلام قیام کرد. به گواهی تاریخ، پس از شهادت ایشان، طولی نکشید که ریشه بنیامیه خشکید و اسلام باقی ماند؛ اما باید توجه داشت که پس از شهادت امام حسین(ع) نوبت به امام سجّاد(ع)، حضرت زینب(س) و اهل بیت رسید که با اسارت خود، موج شهادت و وقایع جانسوز کربلا را سراسری کنند. اگر قضیه اسارت رخ نمیداد، موج کربلا در جهان منتشر نمیشد. در واقع، حرکت حسینی ابتدا با اسارت و سپس با عزاداری شیعیان، جاودان و سراسری شد و همیشه باقی خواهد ماند. از این رو میتوان گفت: شهادت، اسارت و عزاداری در یک راستا هستند.
حضرت زینب(س) با تلاش و فداکاری فراوان، سفر اسارت را بسیار خوب اداره کرد و به ثمر رسانید. از این جهت، اسلام مرهون زحمات آن بانوی بزرگوار است. البته در این میان نباید از نقش اساسی امام سجّاد(ع) غافل شد؛ چرا که آن حضرت در مدت سی و چهار سال بعد از شهادت امام حسین(ع)، برای احیا و پرورش حرکت حسینی تلاش کرد و تشیع را در بین مردم جا انداخت و باعث شد که شجره طیبه قرآن به بار بنشیند.
حضرت زینب(ع) در دوران اسارت، قافلهسالار کاروان اسرا بود و زیر نظر امام سجاد(ع) اهداف اسارت را دنبال کرد. در حقیقت اگر زینب نبود، نتایج متعالی از اسارت به دست نمیآمد و اهداف اصلی قیام امام حسین(ع) محقّق نمیشد.
شایستگی حضرت زینب(ع)
قافلهسالاری کاروان اهل بیت و به ثمر نشاندن خون شهدای مظلوم کربلا، لیاقت خاصی میطلبید که زینب(س) از آن برخوردار بود. در حقیقت حضرت زینب برای پیروزی در وظیفه خطیری که بر عهده داشت و نیز برای نتیجهگیری از شهادت و اسارت، نیازمند برخورداری از فضایل نیکو و صفات حسنه اخلاقی بود. به عبارت دیگر، قافلهسالار اسرای کربلا باید به صفاتی از جمله صبر، گذشت، وفا، اخلاص، ایثار و شجاعت متصف باشد و زینب چنین بود. او قضیه کربلا و وظایف خویش را در دوران طفولیت، از مادر گرامیاش حضرت زهرا(س) آموخته بود؛ مثلاً طبق آنچه در برخی مقاتل آمده است، حضرت زهرا(س) پیراهنی که با دست مبارک خود، رشته و بافته و دوخته بود، به زینب داد که در وقت وداع، به برادر بدهد و از طرف مادر، زیر گلوی او را نیز ببوسد. امیرالمؤمنین(ع) نیز دخترش را از واقعه کربلا آگاه ساخته بود. پس حضرت زینب(س) از کودکی برای این حرکت سرنوشتساز تربیت و برای سربلندی در این میدان آماده شده بود و با اطلاع قبلی و با بصیرت کامل به کربلا آمد و خالصانه برادر خویش را همراهی کرد.
تبلور شجاعت
شجاعت سه مرتبه یا سه معنا دارد: مرتبه اول نترسیدن از دیگران به خصوص افراد زورگو و قدرتمند است. مرتبه دوم که بالاتر است، تسلط بر هوا و هوس و نفس امّاره است؛ بالاتر از این دو مرتبه، این است که انسان در جزر و مدّ روزگار خود را نبازد. مرتبه اول شجاعت، به خوبی در شخصیت حضرت زینب(س) ظهور و بروز داشت؛ به گونهای که در دوران اسارت و پس از آن، هیچگاه از افراد زورگویی چون ابنزیاد و یزید نترسید و در برابر سخنان ناحق و بیمنطق آنان با عزت و اقتدار تمام و با قاطعیت ایستادگی کرد.
در مجلس ابن زیاد وقتی اسرا وارد مجلس شدند، حضرت زینب(س) در گوشه نشست که در دید نامحرم نباشد. ابنزیاد گفت: «دیدی خدا با شما چه کرد؟» حضرت برخاست و با شدت فراوان فرمود: «ما رأیتُ إلّا جمیلا. هؤُلاء قومٌ کتب الله علیهمُ القتل فبرزوا إلى مضاجعهم و سیجمعُ الله بینک و بینهُم فتُحاجُّ و تُخاصمُ فانظُر لمن الفلجُ یومئذٍ، ثکلتک أمُّک یا ابن مرجانه!»۱ چیزی جز زیبایی ندیدیم. شهادت و اسارت، سرنوشت ما بود و ریشه شما را خواهد سوزاند؛ اما به زودی خواهی مرد. پس، منتظر باش ببین چه کسی رسوا میشود؟ مادرت به عزایت بنشیند! ابن زیاد از این کلمات شجاعانه بهاندازهای عصبانی شد که دستور قتل حضرت را داد؛ امّا مشیّت الهی اقتضا نکرد و نیّت شوم او عملی نشد.
در مجلس یزید هم حضرت زینب(س) با شجاعت تمام، خطبه بسیار کوبندهای خواند. آن جلسه به عنوان جشن پیروزی ترتیب داده شده بود؛ اما سخنان قاطع حضرت زینب(س) و امام سجّاد(ع) یزید را رسوا کرد و پیروزی ظاهری او را به شکستی مفتضحانه مبدل ساخت. حضرت زینب(س)بعد از حمد الهی، خطاب به یزید فرمود: «تو فکر میکنی که خداوند ما را ذلیل و تو را عزیز کرده است؟ هرگز چنین نیست؛ زیرا خدا به تو مهلت داده است که هرچه میخواهی، ظلم کنی تا عذاب خود را زیاد کنی. پس صبر کن و عاقبت خود را ببین.» سپس این آیه شریفه را قرائت کرد: «و لا یحسبنّ الذین کفروا أنّما نُملی لهم خیرٌ لأنفُسهم إنّما نُملی لهم لیزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مُهین».۲در بخش دیگری از خطبه نیز میفرماید: «ای یزید! تو دشمن پیامبری. تو و کسانی که تو را بر حکومت نشاندند، به زودی خواهید فهمید که ظالمان چه جایگاه بدی دارند. هرچند مجبورم با تو سخن بگویم، امّا تو در نزد من خوار و کوچکی!»۳
رسوایی و ترس یزید
خطبههای کوبنده و رفتار شجاعانه و همراه با قاطعیّت حضرت زینب و امام سجّاد(ع) در شام، چنان تأثیرگذار بود که بنیامیّه را رسوا کرد. حتی یزید که در ابتدا ادعای فراوانی در حقانیت خود داشت، در نهایت و پس از آنکه رسواییاش آشکار شد، به ظاهر اظهار پشیمانی کرد و همه تقصیرها را به گردن ابن زیاد انداخت. سپس بر خلاف توصیه برخی اطرافیان، نه تنها اسیران را نکشت، بلکه دستور داد آنان را به همراه تعدادی محافظ به مدینه ببرند و مراعات حالشان را بکنند. هنگام عزیمت کاروان نیز به امام سجّاد(ع) گفت: «خدا لعنت کند پسر مرجانه را، اگر من با پدرت روبرو شده بودم، نمیگذاشتم او را بکشند. وقتی به مدینه رسیدی، هر درخواستی داشتی، بنویس تا اجابت کنم.»۴
مظهر وظیفهشناسی
برخورداری از شجاعت، حتی در مرتبه اول آن، این توان را به انسان میدهد که پس از تشخیص وظیفه، به آن عمل نماید و هراسی از موانع انجام وظیفه نداشته باشد. حضرت زینب(س) چنین بود؛ یعنی شناخت وظیفه و عمل به وظیفه در سیره ایشان، به خصوص در مدت اسارت به خوبی مشهود بود؛ برای مثال، وقتی وظیفه ایشان اقتضا میکرد که سخنرانی کند و با خطبه خواندن، به افشاگری بنیامیه بپردازد، به خوبی به وظیفه خود عمل میکرد و از هیچ کس ترس و واهمه نداشت. خطبههای حضرت در بازار کوفه، مجلس ابنزیاد، بازار شام و مجلس یزید بسیار عالی و کوبنده بود و در تاریخ ثبت شده است. ایشان چنان خطبه میخواند که به تعبیر راوی، گویا امیرالمؤمنین(ع) خطبه میخواند. با شروع خطبه ایشان، همه ناگهان ساکت میشدند و سخنان آن بانوی بزرگوار را میشنیدند.۵
حتی در همان روزهای اول اسارت، در کوفه، نزدیک بود مردم با اطلاع از حقایق و با افشاگری حضرت زینب، علیه بنیامیّه قیام کنند، اما چون شورش آنان در آن موقعیّت، منجر به سرکوب میشد و نتیجه مطلوب، یعنی انتشار سراسری موج کربلا را در بر نداشت، امام سجّاد(ع) مانع آن شدند و فرمودند: «یا عمّه اسکُتی… أنت بحمدالله عالمهٌ غیرُ مُعلّمه، فهمهٌ غیرُ مُفهّمهٍ:۶ عمّهجان، صبر کن؛ شما عالم و زن فهمیدهای هستید که بدون معلم به این درجه رسیدهاید.» حضرت نیز سکوت اختیار کرد.
تقوای حضرت زینب(ع)
مرتبه دوم شجاعت، یعنی غلبه بر هوای نفس نیز در شخصیّت حضرت زینب(س) تجلّی بارزی داشت. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «أشجعُ النّاس من غلب هواه:۷ شجاعترین مردم کسی است که بر نفس خود مسلّط باشد»؛ به همه واجبات مخصوصاً به نماز اهمیت دهد و در عمل به مستحبات به خصوص نماز شب، انس با قرآن و خدمت به خلق خدا کوشا باشد و از گناهان و حتی مکروهات اجتناب ورزد. چنین کسی با مداومت بر عبادت، به مقام عبودیت نائل خواهد شد.
حضرت زینب(س) به مقام عبودیت رسیده بود و چنان در آن مقام پیش رفته بود که امام حسین(ع) هنگام خداحافظی، از او خواستند که در نماز شب خود، به آن حضرت دعا کند. حضرت زینب(س) با ریاضتهای دینی به مقام عبودیت رسیده بود و در آن مقام، از نماز لذت میبرد؛ زیرا بهترین لذت در مقام عبودیت، نماز، به خصوص نماز شب است. به تعبیر قرآن، نماز شب انسان را به مقام محمود میرساند؛ ۸ مقامیکه حضرت زینب(س) از آن برخوردار بود.
اهتمام به نماز شب
نماز شب آن حضرت هیچگاه، حتی در این مسافرت و در شام عاشورا ترک نشد. شام عاشورا برای او شب سختی بود؛ ایشان علاوه بر مصیبت از دست دادن شش برادر، دچار لشکری درندهخو شده بود و سرپرستی اهل حرم را نیز بر عهده داشت؛ امّا همو بعد از نماز عشا، با کمک امکلثوم خیمه نیمسوختهای را برپا کردند و امام سجاد(ع) را در آن خیمه آورد و به دنبال جمع کردن بچهها از بیابان رفت؛ بالاخره تا نیمههای شب، همه زنان و کودکان را جمع کردند و سپس بچهها را سیراب کرد. وقتی از سر و سامان دادن امور کودکان و زنان فارغ شد، نزد امام سجاد(ع) آمد و نشسته، نماز شب خواند. امام که از شدّت بیماری قادر به نشستن نبود، خوابیده نماز شب خواند و پس از نماز فرمود: «عمهجان ندیده بودم که نماز شب را نشسته بخوانید!» امام از نماز شب عمه خود در آن شرایط بحرانی تعجب نکرد، بلکه فرمود: چرا نماز شب را نشسته خواندید؟ حضرت زینب(س) پاسخ داد: میخواستم بایستم، اما زانوهایم تاب و توان ایستادن نداشت!
دو شب پس از عاشورا کاروان اسرا در نیمههای شب، به پشت دروازه کوفه رسید. آنها را نگه داشتند تا فردا با حضور مردم و همزمان با جشن پیروزی، وارد کوفه شوند. زینب در آن موقعیت نیز نماز شب خواند. در خرابه شام و در طول مسیر مسافرت هم نماز شب ایشان ترک نشد.
آرامش درونی
انسان در سایه تقوا، به امنیت دل و آرامش درونی دست مییابد. قرآن در سوره انعام، با طرح یک سؤال و ارائه پاسخ روشن، نکته دقیقی را میآموزد. ابتدا میپرسد: چه کسی استحقاق دارد امنیت دل پیدا کند؟ سپس پاسخ میدهد: کسی که ایمان را زیربنا و تقوا را روبنای ساختمان دین خود قرار دهد. کسی که با اعتقاد راسخ، تقید به ظواهر شرع دارد؛ یعنی به انجام واجبات و مستحبات اهمیت میدهد و از محرّمات و مکروهات اجتناب میورزد، به آرامش درون و اطمینان قلبی خواهد رسید و هدایت الهی نصیب او میگردد: «فأیُّ الفریقین أحقُّ بالأمن إن کنتم تعلمون؟ الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهُم بظلم أُولئک لهُمُ الأمنُ و هم مُهتدون».۹ حضرت زینب(س) از مصادیق این آیه شریفه به شمار میرود. ایشان با ایمان قوی و تقوای مثال زدنی، مشمول هدایت خاص الهی بود و از این جهت، در آن بحران سخت، پیروز میدان شد.
استقامت در جزر و مد روزگار
والاترین مرتبه از مراتب شجاعت، آن است که انسان در جزر و مد روزگار، خودش را نبازد و در رویارویی با پیروزیهای بزرگ یا هنگام رخ دادن مصیبت و بلا و در مواجهه با بحران، شخصیت خود را حفظ کند و صبر و استقامت داشته باشد. طبق روایتی از رسول خدا(ص) دنیا مانند دریایی متلاطم و عمیق است و مخلوقات بسیاری در آن غرق میشوند: «الدّنیا بحرٌ عمیقٌ قد غرق فیها خلق کثیر».۱۰ امیرالمؤمنین(ع) نیز در بیان ویژگیهای دنیا، آن را خانهای پیچیده شده در بلا و مصیبت توصیف میفرماید: «دارٌ بالبلاء محفوفه».۱۱
اساساً خاصیت دنیا این است که روزی طبق مراد و خواسته انسان و روزی هم بر خلاف میل او میچرخد. امیرالمؤمنین(ع) در نامهای به ابنعباس می نویسند: «و اعلم بأنّ الدّهر یومان: یومٌ لک و یومٌ علیک».۱۲ بنابراین دنیا برای همه بالا و پایین دارد و همه باید طعم سختی و آسانی را بچشند. باید توجه داشت که جزر و مدّ دریای زندگی در بسیاری از موارد، امتحان بندگان است؛ زیرا حتما نوع بشر مورد امتحان قرار میگیرد: «أحسب الناسُ أن یُترکوا أن یقولوا آمنّا و هُم لا یُفتنون؟ و لقد فتنّا الذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین».۱۳ در این میان، انسان شجاع کسی است که در دریای موّاج و متلاطم دنیا، خویشتن را نبازد و خود را حفظ کند؛ اما متأسفانه بسیاری از انسانها چنین نیستند. قرآن کریم انسان را ناشکیبا و کمطاقت توصیف میکند و میفرماید: هرگاه شر و صدمهاى به او برسد و در موضع سختی و بلا واقع شود، بیتاب میشود و عجز و لابه میکند و اگر خیری نصیبش گردد و در رفاه باشد، بخل میورزد: «إنّ الإنسان خُلق هلُوعاً. إذا مسّهُ الشّرُّ جزُوعا. و إذا مسّهُ الخیرُ منُوعا. إلاّ المُصلّین».۱۴
نوع انسان سبکسر است؛ یعنی در جزر و مد روزگار مثل پر کاهی، خودش را به حرکت موجها سپرده و به هر سویی پرتاب میشود؛ مگر کسی که به مقام عبودیت رسیده باشد. امتحان الهی برای همه، اعم از پیر و جوان و زن و مرد، به شکلهای گوناگون وجود دارد. اگر انسان در امتحان خود را نبازد و استقامت کند، پیروز میشود و میتوان گفت شجاع است. البته لطف و امداد الهی و هدایت خداوند نیز برای پیروزی در امتحان، لازم است. انسان باید همت و تلاش خود را ضمیمه عنایت پروردگار کند تا موفق شود.
استقامت حضرت زینب(ع)
حضرت زینب(س) از مرتبه سوم شجاعت نیز به خوبی برخوردار بود. به خصوص در دوره اسارت که برای ایشان یک دریای پر تلاطم و مواج بود، به اعتراف دوست و دشمن، از عهده وظیفه و مسئولیت خود برآمد و هجوم مصائب و بلایا او را منزوی و منفعل نکرد؛ مثلاً در شام عاشورا پس از دیدن داغ شش برادر و دو فرزند و تحمل مصائب فراوان، وظیفه ایشان آن بود که گریه نکند و با صلابت و استواری، زنان و کودکان را که در بیابان متفرق شده بودند، جمع کرده، از آنان محافظت نماید. ایشان در آن شرایط سخت و حتی با مشاهده صحنهای که در آن دوتن از بچهها دست به گردن یکدیگر، از فرط تشنگی از دنیا رفته بودند، مانند یک شیرمرد به خوبی ایفای نقش کرد. خطبههایش و سخنرانی افشاگرانهاش در کوفه و شام، در حالی که چند روزی از عاشورا نمیگذشت، ناشی از استقامت و استواری او بود.
حیا، عفت و غیرت
آنچه توجه جدی میطلبد، به خصوص در زمان حاضر، این است که خاندان وحی، از ابتدای مسافرت تا رسیدن به کربلا و پس از آن در دوران اسارت، هیچگاه در حفظ حجاب خود کوتاهی نکردند. آنان در رعایت حیا نیز بسیار کوشا بودند و حتی در شرایط بحرانی اجازه ندادند نامحرم به آنها خیره شود و خود نیز باحیا و با وقار بودند. زینب(س) در این زمینه نیز قافلهسالار بود و همواره با غیرت خاصی از حجاب و حیای زنان کاروان مراقبت میکرد. در مجلس یزید وقتی حضرت احساس کرد که زنان و دختران اهل بیت در معرض دید افراد نامحرم قرار دارند، با تندی فرمود: «أمن العدل یا ابن الطُّلقاء تخدیرُک حرائرک و إماءک و سوقُک بنات رسُول الله سبایا قد هتکت سُتُورهُنّ و أبدیت وُجُوههُنّ تحدُو بهنّ الأعداءُ من بلد إلى بلد:۱۵ اى فرزند رهاشدگان، ۱۶ آیا این از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را در امنیت و پشت پرده بنشانى و دختران پیامبر را در بند اسارت و در برابر دید دشمنان، در این شهر و آن شهر بگردانی؟»
در روز یازدهم محرم هم وقتی افراد لشکر دشمن برای سوار کردن زنان و کودکان و بردن آنها به کوفه آمدند، حضرت به آنها تشر زد و اجازه نداد نزدیک زنان و دختران شوند. سپس گرچه مشقت داشت، خود با کمک امکلثوم، زنان و کودکان را سوار بر مرکب کردند. افزون بر این، برای تحریک عواطف و بیدار شدن کوفیان، نحوه قرار گرفتن آنها در مرکب را طوری طراحی و برنامهریزی کردند که هر کودک یتیم در دامن یکی از زنان بنشیند.
سرمشق زندگی
نتیجه عملی و اخلاقی بحث این است که همه باید با مطالعه سیره اهل بیت، آن بزرگواران را سرمشق خود قرار دهند. نهضت امام حسین(ع) درسهای اخلاقی فراوانی دارد و باید علاوه بر عزاداری، به نکات درسآموز نهضت حسینی توجه و عمل نمود. عاشورا فضائلی همچون صبر، ایثار، شجاعت و شهادتطلبی را به بشریت میآموزد. دقت در سیره امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) و پیروی از آن بزرگواران، سازندگی اخلاقی و معنوی دارد و راه انسان را در سلوک معنوی هموار میسازد.
امام حسین(ع) به خاطر دین خدا، از همه چیزش، حتی از بچه شیرخوارش گذشت. جوانان عزیز باید با الگوگیری از ایشان، به خاطر دین خدا، دست کم از هوا و هوس خود بگذرند و گناه نکنند؛ از دروغ، غیبت، تهمت و شایعه بپرهیزند و با اجتناب از حقالناس و آزار و اذیت مردم، به واجبات مخصوصاً نماز اهمیت بدهند و در خدمت به خلق خدا کوشا باشند. همه باید حضرت زینب(س) را سرمشق خود قرار دهند و با رعایت تقوا و مداومت بر عبادت، به مقام عبودیت برسند. اهتمام حضرت زینب به نماز شب، باید الگو باشد. شجاعت شگفتآور حضرت باید در زندگی شیعیان جاری شود و همه در شناخت وظیفه و عمل به وظیفه از همدیگر سبقت بگیرند.
پینوشتها
۱. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۶// ۲. آلعمران، ۱۷۸ //۳. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۱۳۴ // ۴. الإرشاد، ج۲، ص۱۲۲// ۵. اللهوف، ص۱۴۶ // ۶. الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۵ // ۷. امالی الصدوق، ص۲۱ // ۸. اسراء، ۷۹ // ۹. انعام، ۸۱ و۸۲ // ۱۰. تفسیر منسوب به امام عسکرى(ع)، ص۴۳۱ // ۱۱. نهجالبلاغه، ص۳۴۸ // ۱۲. نهجالبلاغه، ص۴۶۲ // ۱۳. العنکبوت، ۳-۲// ۱۴. المعارج، ۲۲-۱۹ // ۱۵. الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۸ // ۱۶. اشاره به فتح مکه و بخشیده شدن ابوسفیان و معاویه توسط پیامبر(ص)