خواجه نصيرالدين طوسي و تحولي در فقه شيعه

هر کس از خواجه طوسی نامی‌شنیده باشد بلافاصله چند علم در ذهنش می آید که در درجه اول کلام است. به هر حال خواجه طوسی نظام دهنده کلام شیعه اثنی عشری با کتاب تجریدالاعتقاد و سایر رسالات است. باز در علوم انسانی و فلسفه عرفان، شرح بر اشارات در نمط نهم و در غیر علوم انسانی نیز نجوم و ریاضیات و… خواجه بسیار توانا بوده است. آنچه در اخلاق و فلسفه از خواجه صحبت نشده علم اصول فقه است که در دامن ادبیات اسلامی پرورانده شده است و مشهور است که بنیانش را شافعی مسلکان گذاشته‌اند اما در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد.

 

واقعیت این است که با تدوین این دانش علمای شیعه مقداری با قواعدی از این اصول موضع گیری کردند و می توان منکر آن شد که شافعی آن را بنیان نهاده است. در حوزه فلسفه: الفاظ، حجت و تعارض ادله علمای شیعه مقابل اهل تسنن موضع گیری کردند که باید بگویم در بخش الفاظ اختلاف نظر نبود و آنچه محل اختلاف بود در بخش حجیت است و در منابع فقه، اختلاف عمیق وجود دارد. در تمام بخش ها علمای شیعه در مقابل علمای سنی موضع گیری کردند. اما آنچه شیعه و سنی را از هم جدا می‌کند همین بخش است که درباره منبع شریعت می‌گوید.

اینکه منبع شریعت چیست؟ آیا ما حجیتی داریم یا خیر؟ غیر از قرآن و سنت هم حجیت است؟ آیا فقط قرآن و سنت می توانند حجت باشند؟ چه کسی مار ا به سنت وصل می کند؟ آیا سنت هم می تواند حجت باشد؟ از اینها گذشته قرآن را چه کسی برای ما تفسیر می‌کند و چه کسی حق تفسیر دارد؟

سوالاتی است که در این حوزه مطرح می‌شود. اگر قرآن و آیات نداشتیم و می خواستیم به سنت نبوی تمسک کنیم، چه کسی ما را به سنت نبوی متمسک می‌کرد؟ اینجا جایی است که شیعه و سنی مقابل هم ایستاده‌اند و مباحث ارزنده ای مطرح شده است. بعد از خواجه دو عالم شیعی از جمله علم الهدی بود که برای نخستین بار مطرح کردند که اخباری می توانند برای ما حجیت داشته باشند که تعداد کثیری آن را به تواتر نقل کرده باشند. حال توجه کنید اگر کسانی معتقد باشند که فقط قرآن و برخی از احادیث و روایات می توانند برای ما حجت باشند که به صورت تواتر نقل شده باشند در آن صورت دینی حداقلی برای ما ایجاد می‌شود و این امر تا قرن چهارم ادامه داشت تا فقیه ایرانی شیعه انقلابی را به وجود آورد. این فقیه کسی نبود جز شیخ طوسی که در ابتدا به شیخ طائفه معروف شد.

وی با مطرح کردن حجت کردن خبر واحد این انقلاب را ایجاد کرد و با این حرکت اجتهاد شیعه را به حرکت درآورد. اسم فقه آن را المبسوط نام گذاری کرد و دلیل گسترش این فقه منبع آن بود که توانست گسترش بیابد. تا صد سال هیچ کس به میدان نقد او نیامد و همه مقلد او بودند. اما ایشان شاگردانی در نجف تربیت می‌کند و این شاگردان چند حوزه در اطراف ایجاد می‌کنند و چند شعبه شدند: یک حوزه در حلب تشکیل شد و یکی در حله اما همه این حوزه ها به لحاظ فکری با هم یکی نبودند، حلب نقاد شیخ طوسی است اما حوزه حله اول نقاد و بعد سکوت اختیار می کند، ابن ادریس حلی نتیجه شیخ طوسی است تمام حرف های جدش را نقادی کرده است، حتی عباراتی دارد که باور نمی‌کنیم از اوست.

سید ابوالمکارم بن زهره کسی است که در حوزه حلب فعال بوده و ۱۰ سالی از نظر مرگ با ابن ادریس فاصله داشته، او فقط یک جا خواجه را نقد کرده و آن هم در مساله حجیت خبر واحد است! محقق حلی و علامه حلی بعد از ابن زهره، طرفدار خواجه نصیر شدند و این اتفاق در حوزه حله هم رخ داد، دو نسخه کتاب ابن زهره در ایران موجود است که یک نسخه از سرمایه های ایران در مجلس شورای اسلامی است.

شیخ تحت تاثیر ابن زهره نوه خود بوده است. شاگرد او در مبحث خبر واحد نوشته که خواجه به خط خود در حاشیه کتاب او نوشته به نظر من خبر واحد نه برای انسان عمل، علم و نه اثر و اعتبار دارد و نه از نظر شریعت اعتبار دارد! امروزه بسیاری از چیزهایی را که ایراد می‌گیرند و به ما ایراد است مستندشان خبر واحد است، همه از خبر واحده است و در کل ماباید یک بازخوانی بکنیم .
______شفقنا

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *