آیا امکان دارد که کودکى، مردم را به قبول امامتش بخواند، واین دعوت را مدام در برابر چشم وگوش همگان انجام بدهد، ومردم پنهان وآشکار به وى بگروند، وحتى در راه گرایش خویش، از بذل جان ومال هم نهراسند
همان طورى که در روایات اسلامى آمده است، امام مهدى (عجل الله فرجه) پس از شهادت پدر بزرگوارش، حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام)، بلا فاصله به پیشوایى وامامت مسلمانان رسید، یعنى هنوز پنج سال از عمر شریفش سپرى نشده بود، که امام مسلمین شده وآنچه از مایه هاى روحى وفکرى که براى امامت لازم بود، فراهم داشت.
زیرا امامى که در سنین کودکى به پیشوایى روحى وفکرى مردم مسلمان رسیده ومسلمین حتى در کشاکش آن همه موج ویرانگر، باز خویشتن خویش را به دوستى وپیروى از او گماشتهاند، مسلما باید از دانش وآگاهى وگستردگى دید، دانا بودن در فقه وتفسیر وعقاید، بهره اى چشمگیر وزیادى داشته باشد. چون در غیر این صورت، نمى تواند مردم را به پیروى از خویش ترغیب کند.
بارى، امامان ما در موقعیت هایى بودند که پیروانشان از کوچک وبزرگ مى توانستند با ایشان بجوشند وبه آسانى، از بازتابهاى وجودشان بهره گیرند؛ حال آیا امکان دارد که کودکى، مردم را به قبول امامتش بخواند، واین دعوت را مدام در برابر چشم وگوش همگان انجام بدهد، ومردم پنهان وآشکار به وى بگروند، وحتى در راه گرایش خویش، از بذل جان ومال هم نهراسند، اما از چگونگى حال وروز امام آگاهى نداشته باشند، ومسئله (امامت وپیشوایى در کودکى) مردم را به جستجو پیرامون کشف حقیقت وارزیابى امام کودک وپرس وجو درباره او را ندارد؟ وآیا ممکن است که سالها بر موضع گیرى پیشوایانه امام ورابطه همیشگى او با مردم بگذرد، اما باز هم پرده از چهره حقیقت کنار نرود وچگونگى اندیشه ودانش امام – چه کودک وچه بزرگ – آشکار وروشن نگردد؟!
به فرض محال که مردم نتوانستند واقعیت امر را دریابند، خلافت ونیروى حاکم که آن همه دشمنى علنى با آن حضرت داشت، چرا برنخاست، وپرده از رخساره حقیقت نینداخت؟ آیا برایش امکان نداشت؟ وآیا اگر امام کودک هم مثل همه کودکان بود واز سطح تفکر واندیشه اى بزرگ برخوردار نبود، بهترین دستاویز براى بیان بى لیاقتى ها وبى ارزشى هاى امام به دست خلفاى غاصب وظالم نمى افتاد تا به پیروان امامان عرضه کنند، وآن ستارگان درخشان را بکوبند؟ زیرا اگر اثبات بى لیاقتى یک انسان چهل پنجاه ساله که سرمایه هاى فروان علمى وتجربى زمانش را داراست، به مردم عادى، مشکل باشد، اثبات عدم لیاقت یک کودک، در رهبرى مردم مسلمان کار مشکلى نخواهد بود.
اگر امام خرسال، از دانش وسطح تفکر عالى برخوردار نبود، خلفاى معاصرش خیلى راحت مى توانستند جنجال به پا کنند ومردم را از دورادور او پراکنده نمایند، اما سکوت آنها وتاریخ گواه وشاهد است که امامت در سنین کم، پدیده اى واقعى در زندگانى امامان معصوم علیهم السلام بوده است، وخلفا نیز حقیقى بودن امامت این بزرگواران را، در مقام عمل وفکر، دریافته بودند ومى دیدند که چنانچه خردسالى امام را هم بهانه کنند، باز پیروز نخواهند شد. زیرا حتى یک مورد هم نشان نمى دهد که با وجود خردسال بودن، با پرسش ویا مشکل رو به رو شوند ودر پاسخ آن به تنگنا افتاده باشند.
خلاصه، پیشوایى در سنین کودکى، پدیده اى است که دو تن از نیاکان او نیز یعنى امام جواد وامام هادى علیهم السلام، در سن هفت وهشت سالگى به آن رسیدهاند. اما پدیده امامت در کودکى، در زمان حضرت مهدى (عجل الله فرجه) به اوج خود رسید.