فَاعذَرَ فی الدَّعوَهِ
وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الضَّلالَه و الجَهالَهِ وَ العَمی و الشَّکِّ و الإِرتیاب الی بابِ الهُدی و الرَّشادِ.
(خدایا) او در دعوت خویش، راه عذر و توجیه را بر مخالفان بست. در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی، جهالت، کوری، دودلی و شک برهاند و به راه هدایت و رشد و تعالی رهنمون گردد.
(شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۹)
انسان وقتی در اسارت نفس و کشمکش های فرومایه ی دنیوی می ماند، به توجیه گری و بهانه تراشی می پردازد.
همه پیامبران آمدهاند تا فرصت “بهانه” را از انسان بگیرند تا هیچ کس نگوید : نمی دانستم
خداوند در قرآن هدف بعثت پیامبران را اینطور بیان میکنند :
لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل
تا برای مردم، پس از (فرستادن) پیامبران، در مقابل خدا (بهانه) و حجتی نباشد.
کربلا، حجت بالغه است. برای همه آنانی که نتوانستن یا نمیشود را فریاد می زنند، اتمام حجت است.
کربلا از نظرگاه سنی “حجت ” است و تقریبا هر کس در کربلا می تواند الگوی سنی خود را بیابد:
نوجوانان، قاسم، عبدالله بن الحسن. جوانان و میانسالان علی اکبر، عباس، عبدالله و جعفر. پیران، حبیب، عابس و مسلم بن عوسجه.
معلولان، مسلم بن کثیر اعرج را
زنان، زینب، رباب، و ام وهب را.
و حتی کودکان، اصغر و رقیه را.
کربلا از این جهت نیز در جنگهای تاریخ اسلام یک استثنا است .
همه رنگها نیز در کربلا یافت میشوند: سیاه مانند جون غلام ابوذر و سفید مانند اسلم ترکی.
همه گروههای اجتماعی نیز گویی در کربلا نماینده دارند : معلمان، بازاریان، تازه ایمان آورندگان، غلامان و …
کربلا، هر کس را که بخواهد با تکیه بر بهانه ها صحنه حق را رها کند، خلع سلاح میکند.
حتی کودک با گریه خویشتن می تواند نقش آفرین باشد.
همه حالات انسانی نیز در کربلا چهره و جلوه نموده است : حضور خانوادگی و دسته جمعی، نوعروسان، بیماران و گرفتاران
برای مثال عبدالله بن عمیر کلبی و جناده بن حارث انصاری با خانواده در جبهه حضور یافتهاند.
کربلا، سرزمین بی بهانگی است :
تشنگی، بهانه نجنگیدن و تنهایی، دلیل گریز، تسلیم و ذلت پذیری نیست.
اگر بدانی زن و فرزند نیز از قساوت و بی رحمی دشمن مصون نمی مانند و اسارت و رنج در انتظار نشسته است، نمی توان صحنه را رها کرد و مسوولیت را نادیده گرفت.
کربلا نشان داد که داغدیدگی و اسارت نیز سلب مسوولیت نمیکند.
در زنجیر هم باید خروشید. در تنهایی باید فریاد زد و در همه گاه و همه حال نباید “راه” را رها کرد و نیمه تمام گذاشت.
امتداد خون، پیام است و اکمال شهادت، پیام گزاری، روشنگری، رسواسازی ستمگر و نشان دادن چهره مظلوم حقیقت است.
کربلا سرزمین سردرگمی و چه کنم، چه کنم نیست!
کربلا، پایان بخش سردرگمی و بلاتکلیفی است.
تکلیف همه پس از کربلا معلوم است.
هرکس در هرکجا، در هر موقعیت و در هر شرایطی باشد، از کربلا ناگزیر است. اگر بپذیریم که کربلا هر روز در ما اتفاق می افتاد (کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا) و هر روز حسین خوبی ها و پاکی ها به کربلای قلب ما می آید و یزید گناه و زشتی در مقابلش صف آرایی میکند. باید از خودمان بپرسیم : چندبار، رها از بهانه و توجیه، این حسین را لبیک گفته ایم؟
حال سوال این است که اگر سال ۶۱ هجری بود، ما الان کجا بودیم؟
آیا واقعا لبیک گفته بودیم و خونمان را پیش روی امام حسین داده بودیم؟
یا اینکه طواف هایمان را با همان قوت ادامه می دادیم و میگفتیم موسم حج است و بعد هم به خانه هایمان می رفتیم؟
یا اینکه مثل “طرماح” هنوز داشتیم گندم به یمن میبردیم؟
یا اینکه ظهر عاشورا اسب مان را برمی داشتیم و می رفتیم؟ ضحاک مشرقی به حضرت گفت : آقا! تا امید پیروزی هست، من با شما هستم
ظهر عاشورا گفت : آقا! دیگر امید پیروزی نیست. اسبش را سوار شد و رفت.
ما جزء کدام ها بودیم؟ آن هایی بودیم که شب عاشورا صف مان را جدا میکردیم و می رفتیم؟
یا وقتی خبر شهادت مسلم رسید، صف مان را جدا میکردیم و می رفتیم؟ واقعا کجای کار بودیم؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ادامه به توجیهاتی می پردازیم که باعث شد افراد از امام حسین (علیه السلام) جدا شوند :
توجیه کسانی که با امام نیامدند
توجیه کسانی که امام را ترک کردند
توجیه کسانی که مقابل امام ایستادند
توجیهاتی که باعث شد فرزند زهرا در گودی قتلگاه …
توجیهاتی که باعث شد اهل بیت پیامبر …
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت :
منبع : کتاب توجیه المسائل کربلا (توجیه ها و بهانه هایی برای با حسین نبودن)، سید علی اصغر علوی