رابطۀ مهدویت با جامعیت و کمال دین

آیا اصلاً بشر آینده و فرجامی دارد یا خیر؟ آیا فرجام و آیندۀ بشر مثبت است یا منفی؟ سیر فرایند تاریخ بشریت چگونه سپری می‌شود و چگونه بشر به میعادگاه امن و امان که همان جامعۀ ایده‌آل منجی است می‌رسد؟

چکیده

نوشتار پیش رو به دو موضوع خاتمیت و مهدویت و نسبت میان آن دو می‌پردازد. مطلع بحث با مقدمه‌ای آغاز شده و بعد از بیان مقدمه، به مفهوم‌شناسی خاتمیت مبادرت می‌شود. از آن‌جایی که مقولۀ خاتمیت دارای اجزای تحلیلیه نظیر جامعیت، جاودانگی، جهانی و کمال بوده و همیشه تبیین کل، متفرع بر تبیین اجزاء است، از این‌رو پیش از آن‌که به رابطۀ میان خاتمیت و مهدویت پرداخته شود، به تبیین اجزای تحلیلیۀ خاتمیت و کیفیت رابطۀ آن‌ها با مهدویت مبادرت می‌شود.

در فرایند بحث به بیان تلازم و ترابط میان باورداشت خاتمیت و مهدویت پرداخته شده و جهت تبیین این تلازم و ترابط، گزینه‌های چهارگانه‌ای مانند «خاتمیت، علّت فاعلی مهدویت»، «مهدویت، علّت غایی خاتمیت»، «خاتمیت، علّت عینی مهدویت» و «مهدویت، علّت علمی خاتمیت» را پیش کشیده و با نگاه تفصیلی به تحلیل هر یک از آن‌ها می‌پردازیم.

واژگان کلیدی

خاتمیت، مبانی دین‌شناختی، جامعیت، جاودانگی، جهانی، کمال دین.

مقدمه

اندیشۀ مهدویت در آغاز تولد خود به عنوان یک باور و اعتقاد بسیط از طرف اسلام مطرح شده و در طول تاریخ بر اساس بحث و گفت‌وگوی بین‌الادیانی و بین‌المذاهبی همواره بر گسترۀ مسائل محیطی آن افزوده شده و به مرور زمان با گذر از فراز و فرود تاریخی به صورت یک حوزۀ پرگستره و پردامنه با انبوهی از مسائل درونی و پیرامونی ظهور کرده است و به جایگاه مهم و شایستۀ خود در میان آموزه‌های دینی دست یازیده است. به بیان دیگر، اندیشۀ مهدویت برای نخستین‌بار به صورت یک باور اصیل اسلامی از طرف شارع اسلامی‌با مسائل محدود مطرح شده است و دین اسلام به عنوان خاستگاه و بسترساز مهدویت، عهده‌دار تکوین، تبیین و تفسیر آن است.

یعنی دین اسلام افزون بر این‌که در اصل پیدایش مهدویت و تداوم و استمرار آن نقش ایفا می‌کند، در تکوین اصول و مبانی مهدویت نیز نقش دارد. پس از آن‌جا که باورداشت مهدویت به عنوان یک اندیشۀ اعتقادی _ دینی خاستگاه و پایگاه اسلامی دارد، انتظار می‌رود بسترها، مبانی، پیش‌فرض‌ها و اصول توجیهی آن نیز از آموزه‌ها، گزاره‌ها و گزارشات اسلامی‌برداشت شود. با این نگاه و رویکرد، فرایند شکل‌گیری اصول و مبانی کلامی و دین‌شناختی مهدویت‌پژوهی توجیه شده و باورداشت مهدویت بر اساس آن‌ها سامان یافته و استمرار و تدوام آن تضمین می‌شود. پس عرصۀ مهدویت با نگرش بیرونی و با رویکرد فلسفۀ مضافی دارای مبانی و اصول مختلفی است که با رویکردهای دین‌شناختی، هستی‌شناختی، انسان‌شناختی، جامعه‌شناختی و… توجیه می‌شوند.

در این نوشتار، در میان رویکردهای گوناگون فوق، تنها به رویکرد کلامی و دین‌شناختی توجه می‌شود و نیز در میان گونه‌های مختلف کلامی و دین‌شناختی که متشکل از امامت، خاتمیت، سنت استخلاف، وجود حجت در هر زمان، سنت پیروزی حق بر باطل و… است، تنها به خاتمیت پرداخته می‌شود و در این‌باره پرسش‌های گوناگونی مطرح است که می‌طلبد در فرایند بحث با پژوهش و تحقیقات مناسب پاسخ‌های درخور به آن‌ها داده شود.

مثلاً: ۱. رابطۀ مهدویت با خاتمیت چگونه است؟ ۲. آیا رابطۀ مهدویت و خاتمیت یک‌سویه است یا دوسویه؟ ۳. چگونه خاتمیت مبنای مهدویت، و مهدویت غایت خاتمیت شناخته می‌شود؟ به بیان دیگر، چگونه خاتمیت علّت فاعلی مهدویت و مهدویت علت غایی خاتمیت قلمداد می‌شود؟ ۴. شاخصه‌های خاتمیت نظیر کمال، جامعیت و جاودانگی چگونه توجیه‌گر اندیشه مهدویت هستند؟

ضرورت بحث

به طور کلی همۀ باورها و اندیشه‌ها دارای یک‌سری بسترها و زمینه‌هایی هستند تا وجود و بقای خویش را تضمین نمایند. برخی از این بسترها در تحقق‌بخشی باورها نقش مهم و خطیری دارند، به طوری که وجود و بقای باورها متفرع بر آن‌هاست. این نوع بسترها با این شاخصه‌ها، مبانی و اصول نام دارند که برای تحقق باورها نقش علت فاعلی را بازی می‌کنند و در دو جایگاه علت محدثه و علت مبقیه ایفای نقش می‌نمایند.

بی‌تردید این قاعده و قانون _ که همۀ باورها و اندیشه‌ها مبانی دارند _ به عنوان یک قاعده و قانون کلی و فراگیر در همۀ باورها از جمله باورداشت مهدویت ساری و جاری است. پس باورداشت مهدویت نیز به‌سان باورهای دیگر دارای یک‌سری مبانی و اصول است که توجیه و تثبیت آن‌ها، موجب توجیه و تثبیت مهدویت، و فقدان و تضعیف آن‌ها موجب فقدان و تضعیف مهدویت می‌شود.

پس در بیان ضرورتِ مباحثِ مبانی‌شناسی برای مهدویت، همین بس که اصل وجود باورداشت مهدویت و بقای آن متفرع بر آن است و همچنین بررسی و تبیین مبانی، زمینه‌ساز تعمیق و قوت مهدویت در میان باورمندان مهدوی می‌گردد. در آخر و برآیند بحث گفته می‌شود: نخست، مبانی‌شناسی برای مهدویت ضروری است؛ دوم، مهدویت دارای تعدد مبانی است؛ سوم، مبانی مهدویت به گونه‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. برخی‌ رویکرد کلامی دارند و برخی دیگر رویکرد هستی‌شناختی دارند و بعضی رویکرد انسان‌شناختی دارند و برخی دیگر رویکرد جامعه‌شناختی دارند؛ چهارم، همچنین هر کدام از این رویکردها دارای تنوعات مختلفی هستند.

مثلاً مبانی کلامی مهدویت دارای اقسام مختلفی نظیر «ضرورت وجود حجت در هر زمان»، «سنت استخلاف»، «سنت پیروزی حق بر باطل»، «امامت»، «خاتمیت» و… هستند که در نوشتار حاضر، در میان رویکردهای مختلف، تنها به رویکرد کلامی و نیز در میان تنوعات رویکرد کلامی، تنها به بحث خاتمیت پرداخته می‌شود.

خاتمیت اسلام

دین اسلام در میان ادیان آسمانی به عنوان آخرین، کامل‌ترین، جامع‌ترین دین با وصف جاودانگی و جهانی مطرح است. پنج شاخصۀ خاتمیت، جامعیت، جهانی، جاودانگی و کمال از جمله شاخصه‌های اختصاصی اسلام بوده و تنها اسلام ادعای داشتن آن‌ها را دارد، چنان‌که قرآن دربارۀ کمال دین اسلام می‌فرماید:

(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً). (مائده: ۳)

برای جامعیت اسلام می‌فرماید:

(وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ). (نحل: ۸۹)

دربارۀ جهانی بودن اسلام می‌فرماید:

(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً). (سبأ: ۲۸)

و همچنین دربارۀ خاتمیت دین اسلام می‌فرماید:

(ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ). (احزاب: ۴۰)

البته با اثبات خاتمیت، چهار شاخصۀ جامعیت، جهانی، جاودانگی و کمال ضرورتاً به اثبات می‌رسند؛ زیرا میان مقولۀ خاتمیت با چهار شاخصۀ مورد نظر رابطه و تلازم وجودی و عدمی‌برقرار است؛ یعنی با اثبات هر کدام، اثبات دیگری و با نفی هر کدام نفی دیگری ثابت می‌شود. پس وقتی ادعا می‌کنیم اسلام، دین کامل، جامع و جاودانه است، باید خاتمیت آن نیز اعلان شود؛ زیرا همیشه ادعای کمال، جامعیت و جاودانگی یک پدیده، ادعای نهایت و منتهی‌الیه آن را به اثبات می‌رساند. نهایت و منتهی‌الیه یک پدیده نیز خودبه‌خود خاتمیت آن را به منصۀ ظهور می‌رساند.

همچنین برعکس، وقتی نهایت و خاتمیت یک پدیده اعلان شد، یعنی آن پدیده در فرایند تکاملی به حد جامعیت، کمال و جاودانگی رسیده است وگرنه اگر فرایند تکاملی آن هنوز ادامه داشته باشد، اعلان خاتمیت، کاری لغو و بیهوده خواهد بود. پس میان مقولۀ خاتمیت با چهار شاخصۀ جامعیت، جهانی، کمال و جاودانگی به نوعی ترابط و رابطۀ دوسویه برقرار است. حال باید به اصل بحث توجه کرد و آن بحث، رابطه و نسبت میان خاتمیت و اندیشۀ مهدویت است که آیا میان آن دو رابطه‌ای وجود دارد یا خیر؟ در صورت وجود رابطه، چه نوع رابطه‌ای میان آن‌ها برقرار است؟ و نیز آیا میان آن‌ها رابطۀ یک‌سویه حاکم است یا دوسویه؟ آیا میان آن‌ها تلازم وجودی برقرار است یا تلازم وجودی و عدمی؟

در راستای پاسخ به پرسش‌های مورد نظر، ابتدا لازم است مقولۀ خاتمیت از حیث لغت و اصطلاح مفهوم‌شناسی شود و سپس در مقام مواجهۀ مهدویت با خاتمیت، از آن‌جا که خاتمیت در فرایند تجزیه و تحلیل مفهومی در قالب مقولاتی چون جامعیت، کمال و جاودانگی خود نمایی می‌کند، لازم است اندیشۀ مهدویت را با تک‌تک اجزای تحلیلیه خاتمیت به بحث گذاشت.

پیش از ورود به بحث، نکته ای لازم است در این‌جا بیان گردد. مقولۀ خاتمیت بر اساس تنوع نبوت به نبوت تشریعی و تبلیغی، به خاتمیت تشریعی و تبلیغی تقسیم می‌شود؛ یعنی منظور اسلام از ادعای خاتمیت، خاتمیت مطلق است که افزون بر نبوت تشریعی، نبوت تبلیغی را نیز دربر می‌گیرد. علت فراگیری و اطلاق خاتمیت به وجود شاخصه‌ها و آموزه‌هایی همچون جامعیت، کمال، جاودانگی، امامت و مهدویت بازمی‌گردد که به شریعت اسلام اختصاص دارد؛ زیرا با وجود شاخصه‌هایی چون جامعیت، کمال و جاودانگی، از آیین و شریعت جدید بی‌نیاز می‌شویم، پس نیاز به پیامبر تشریعی نیست؛ و با وجود آموزه‌های امامت و مهدویت از صیانت، تبلیغ و تبیین دین بی‌نیاز می‌شویم، پس نیاز به پیامبر تبلیغی نیست.

به بیان دیگر، پیامبر گرامی اسلام(ص) دارای سه مقام اخذ وحی، ابلاغ وحی و اجرای وحی بوده است. دو مقام اول که مربوط به نبوت و رسالت بوده و به نوعی نبوت تشریعی و تبلیغی را پوشش می‌دهد، مختومه اعلام شده است. اما مقام سوم که اجرای وحی باشد با وجود امامت و مهدویت توجیه‌پذیر می‌شود. پس فلسفۀ وجودی امامت و مهدویت، صیانت، تبلیغ و تبیین دین است که در قالب مرجعیت دینی تبلور دارد.

مفهوم شناسی خاتمیت

واژۀ «خاتم» از مادۀ «ختم» به دو وضع کسر و فتح تاء استعمال شده، دارای معانی گوناگونی است که نتیجۀ همۀ آن معانی، به معنای پایان و نهایت چیزی است. مثلاً در قرآن، واژۀ ختم به معنای «منع» به کار رفته است (راغب اصفهانی۱۴۱۲: ۲۷۵). (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى‏ أَفْوَاهِهِمْ) (یس: ۶۵) یعنی آن‌ها را از سخن گفتن منع می‌کنیم، که در واقع بر پایان سخن گفتن آن‌ها دلالت می‌کند.

ابن‌فارس _ که از علمای بزرگ لغت در قرن چهارم هجری است _ در کتاب لغت خود می‌گوید:

ختم یک معنای اصلی بیشتر ندارد و آن رسیدن به پایان چیزی است و این که مهر زدن به چیزی را نیز ختم می‌گویند از همین باب است؛ زیرا همیشه بعد از پایان دادن چیزی بر آن مهر می‌نهند. (ابن‌فارس، ۱۴۱۲۰: ج۱، ۳۲۹)

خاتم به کسر تاء و فتح تاء، از جمله اسماء پیامبر اکرم(ص) است (ابن‌منظور، ۱۴۱۶: ج۲، ۲۲۲)، چنان‌که خداوند در قرآن، پیامبر گرامی اسلام(ص) را خاتم پیامبران معرفی می‌کند:

(مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّین)؛ (احزاب: ۴۰)

محمد هرگز پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، بلکه پیامبر خدا و خاتم پیامبران است.

همچنین روایات متعدّد و متواتری که از فریقین نقل شده و برخی تعداد آن‌ها را به ۱۳۵ روایت تخمین زده‌اند (سبحانی، ۱۳۶۹: ج۳، ۱۴۸ – ۱۷۹) به قطعیت و اثبات این موضوع می‌پردازد. مثلاً در حدیث منزلت پیامبر گرامی اسلام(ص) به امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:

أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؛ (کلینی، ۱۳۶۲: ج۸، ۱۰۷؛ بخاری، بی‌تا: ج۳، ۱۳۵۹، کتاب فضائل الصحابه، باب مناقب علی، ج۳، ۳۵۰)

منزلت تو پیش من، منزلت هارون است به موسی، لکن تو پیغمبر نیستی، زیرا پس از من دیگر پیغمبری نمی‌آید.

امام خمینی; در بیان این حدیث می‌نویسد:

این حدیث از طرق شیعه و سنی از متواترات احادیث است، و معنای «تواتر» آن است که به قدری راویان آن زیاد است که یقین داریم آن از پیغمبر وارد شده است.

متواتر بودن این حدیث پیش شیعه معلوم است و نزد سنیان نیز متواتر است، چنان‌که حاکم نیشابوری _ که از بزرگان و مشایخ اهل سنت است _ و سیوطی _ که از محققان نامدار آن طایفه است _ تصریح به تواتر آن کرده است، و تنوخی _ که از مشایخ بزرگ سنیان است _ کتابی مخصوص در اثبات آن نوشته و این حدیث را در صحیح بخاری و صحیح مسلم و صحیح ترمذی و صحیح ابن‌داوود و صحیح ابن‌ماجه، معروف به سنن ابن‌ماجه و صحیح نسایی، معروف به سنن نسایی و در مسند احمد بن حنبل _ امام سنیان _ نقل نموده و در نزد شیعه این حدیث از متواترات، بلکه فوق آن است و در این حدیثِ مسلّم، پیغمبر اسلام(ص) نیامدن پیغمبر دیگر و ختم شدن قانون الهی را به همین قانون اسلام اعلان نموده. پس هر کس پیغمبری او را باور دارد، خاتمیت او را نیز باید باور کند. (خمینی، بی‌تا: ۳۱۰)

پس مقصود از خاتمیت این است که پس از رسول گرامی(ص) دیگر پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی به روی بشر بسته شده است و همچنین بر هیچ انسانی، وحی‌ای که حامل تشریع حکمی و تعیین تکلیفی و تحلیل حرامی‌یا تحریم حلالی باشد، فرود نخواهد آمد (سبحانی، ۱۳۸۴: ۷).

رابطۀ مهدویت با جامعیت و کمال دین

(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)؛ (مائده: ۳)

امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان‏] آیینى برگزیدم.

در آیۀ مورد نظر _ که از آخرین آیات نازل شده بر پیامبر گرامی اسلام(ص) است _ بحث کمال دین و تمامیت نعمت به میان آمده است. برای فهم بهتر آیه، لازم است دو واژۀ «اکمال» و «اتمام» از نظر واژگانی و اصطلاحی مورد بحث و بررسی قرار گیرند. به طور کلی واژگان تمام و کمال هر دو از آغازی چون نقص شروع می‌شوند و در فرایند سیر صعودی از یکدیگر جدا شده، یکی با طی مراتب و دیگری با تجمیع اجزا به نهایت و منتهی‌الیه سیر خود می‌رسند؛

زیرا واژۀ تمام آن کلی است که همۀ اجزای آن به وجود آمده باشند و واژۀ کمال آن چیزی است که همۀ مراحل و درجات آن طی شده باشد و به تعبیر دیگر «تمام» بیشتر در مقولات کم و کمیّات کاربرد دارد، ولی «کمال» بیشتر در مقولات کیف و کیفیات به کار می‌رود (جوادی آملی، ۱۳۸۸ش _ ب : ۲۹۶).

به بیان دیگر، در آیۀ فوق واژۀ کمال دلالت بر کمال دین و واژۀ تمام دلالت بر جامعیت دین می‌کند؛ چنان‌که شهید مطهری در این زمینه می‌نویسد:

یک شیء اگر مرکب باشد از یک سلسلۀ اجزاء، چنان‌چه فاقد یک یا چند جزء از اجزاء لازم باشد، می‌گوییم ناقص است، و اگر همۀ اجزاء را داشته باشد، می‌گوییم تمام است. مثلاً یک خانه برای این‌که خانه بشود به اجزایی نیاز دارد، از پایه و دیوار و سقف گرفته تا لوازم اولیه مثل لوله‌کشی و سیم‌کشی. تا وقتی که یک یا چندتا از این‌ها نباشد، می‌گوییم هنوز ساختمان ناقص است، وقتی که همۀ اجزا به آخر رسید می‌گوییم این ساختمان تمام است.

پس واژۀ تمام را در جایی می‌گوییم که یک کل موجود باشد مرکب از اجزاء، وقتی که جامع همۀ اجزاء باشد، به آن می‌گوییم تمام؛ اگر فاقد باشد می‌گوییم ناقص(در مقابل تمام). اما کامل در مقابل ناقص، معنای دیگری دارد. یک شیء که از نظر اجزاء تمام است از این نظر نقصی ندارد، ولی بالقوه می‌تواند چیز دیگری بشود؛ یعنی می‌تواند متحول بشود از مرتبه‌ای و درجه‌ای به مرتبه و درجۀ بالاتری، مادامی‌که آن مراتب را طی نکرده به آن می‌گوییم ناقص، وقتی که مراتب ممکن را طی کند، به آن می‌گوییم کامل. پس واژۀ تمام در مقایسه با اجزاء است و واژۀ کمال در مقایسه با مراتب و درجات.

رابطۀ تمامیت دین و مهدویت

در بیان واژۀ تمامیت و جامعیت دین در آیۀ فوق گفته می‌شود که دین اسلام به‌سان یک مجموع و کلی است که آموزه‌های مختلفی دارد. زمانی می‌توان دین اسلام را دین جامع و تمام دانست که همۀ آموزه‌های آن از ناحیۀ شارع مقدس در راستای نیاز‌های بشر نازل شده باشد؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید:

(نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ)؛ (نحل: ۸۹)

این کتاب را که روشن‌گرِ هر چیزى است بر تو نازل کردیم.

(مَا کَانَ حَدیثاً یُفْتَرَى‏ وَ لَکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ)؛ (یوسف: ۱۱۱)

سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آن‌چه [از کتاب‌هایى‏] است که پیش از آن بوده و روشن‌گر هر چیز است.

به گفتۀ علّامه طباطبایی۱ در تفسیر آیۀ مزبور، مراد از «مِن شی‏ء» کوتاهی‏های گوناگونی است که نفی شده و معنای آن این است که چیزی نیست که رعایت حال آن واجب و قیام به حق آن و بیان آن لازم باشد، مگر این‌که ما آن را در این کتاب رعایت کرده و در امر آن کوتاهی نکردیم، پس کتاب تام و کامل است (جوادی آملی، ۱۳۸۹ _ الف: ۱۰۶). آری، از آن‌جا که قرآن، کتاب هدایت است و برای رشد و کمال انسان‌ها نازل شده، لذا مراد از «تفصیل کُلّ شَی‏ء» محتوای برنامه پیامبر است، یعنی هر آن‌چه را که بشر برای تکامل خود لازم دارد در قرآن آمده است.

البته بیان هر چیزی در قرآن به این معناست که این کتاب آسمانی، اصول کلی نیازهای مادی و معنوی و نیز چارچوب اصلی برای تأمین آن‏ها را با بهره‏گیری از قوۀ تعقل ارائه کرده است (همو: ۱۰۸). چنان‏که امام صادق(ع) فرمود:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیه؛ (کلینی، ۱۳۶۲: ج۱، ۵۹)

همانا خداوند متعال در قرآن بیان هر چیزی را مطرح فرمود؛ حتی هیچ نیاز بنده‏اش را فروگذار نکرد؛ به حدّی که کسی نمی‏تواند بگوید اگر این مطلب در قرآن نازل می‏شد، بهتر بود.

پس همۀ نیازمندی انسان که مربوط به سعادت دنیا و آخرت است در دین اسلام آمده است. مثلاً آموزۀ نماز به عنوان یکی از اجزای دین، توجیه‌گر ارتباط خلق با خالق است و آموزۀ روزه جزء دیگر دین است که رابطۀ انسان با انسان را تسهیل می‌کند. همچنین از دیگر آموزه‌های مهم اسلام، حج، جهاد، امامت، مهدویت و… است که یکی پس از دیگری از سوی خدا نازل شده‌اند تا نعمت را بر مردم تمام کرده و جامعیت دین اسلام را به منصۀ ظهور برسانند و آخرین جزئی که در واقع تمام کننده و تکمیل کنندۀ این نعمت بود نزول آموزه امامت است که این آموزه و در راستای آن، آموزۀ مهدویت از مهم‌ترین و تأثیرگذار‌ترین آموزه‌های اسلام به شمار می‌روند.

از این‌روست که بر اساس مفهوم آیه، موضوع امامت تمام‌کنندۀ نعمت خدا و تمام کنندۀ دین است. پس زمانی می‌توان به واقعیت ادعای جامعیت و تمامیت دین پی برده و بدان توجه کرد که همۀ نیازمندی‌های هدایتی، تربیتی و رستگاری انسان در آن دیده شده باشد؛ یعنی هر آن‌چه مایۀ فلاح و رستگاری انسان در دنیا و آخرت است، در دین جامع برای آن فضا و جایگاهی در نظر گرفته شده باشد. بی‌شک از جمله نیازهای اساسی و فطری بشر، برنامه و قانون برای آینده و فرجام تاریخ بشر و نیز پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی است که در این‌باره مطرح است.

مثلاً آیا اصلاً بشر آینده و فرجامی دارد یا خیر؟ آیا فرجام و آیندۀ بشر مثبت است یا منفی؟ سیر فرایند تاریخ بشریت چگونه سپری می‌شود و چگونه بشر به میعادگاه امن و امان که همان جامعۀ ایده‌آل منجی است می‌رسد؟ و نیز بشر برای رسیدن به آینده و فراسوی تاریخ به چه برنامه و راهکاری نیاز دارد؟ و رهبر و منجی بشریت در این فرایند خطیر چه کسی است و چه شاخصه‌هایی باید داشته باشد؟ این قبیل پرسش‌ها باید در دین جامع و تمام مورد توجه قرار گیرد و برای همه آن‌ها پاسخ مناسب و در خور وجود داشته باشد.

منابع

ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۴۱۶ق.
انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، قم، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۹ق.
بحرانی، سید هاشم، تفسیر برهان، تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق.
بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، المکتبه الثقافیه، بی‌تا.
جوادی آملی، عبدالله، جامعه در قرآن، تحقیق: مصطفی خلیلی، قم، انتشارات اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.
_____________________، رحیق مختوم، قم، انتشارات اسراء، ۱۳۸۸ش.
_____________________، سیرۀ رسول اکرم(ص)، قم، انتشارات اسراء، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
_____________________، شمیم ولایت، تحقیق: سید محمود صادقی، قم، انتشارات اسراء، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ش.
خراسانی، ملّا محمدکاظم، کفایه الاصول، قم، جامعۀ مدرسین، ۱۳۷۵ش.
خمینی، سید روح‌الله، الرسائل، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۵ش.
_____________________، کشف الاسرار، قم، انتشارات مصطفوی، بی‌تا.
رازى، فخرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، مکتبه آیه‌الله المرعشى، ۱۴۰۴ق.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات القرآن، دمشق _ بیروت، دارالعلم _ الدارالشامیه، ۱۴۱۲ق.
سبحانی، جعفر، «خاتمیت و مرجعت علم امامان معصوم:»، قبسات، ش۳۷، تهران پاییز ۱۳۸۴ش.
_______________، مفاهیم القرآن، قم، مؤسسۀ امام صاق(ع)، ۱۳۶۹ش.
سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ق.
طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۷۴ش.
عروسی حویزی، علی بن جمعه، نور الثقلین، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۴۱۵ق.
غفارى، سید محمدخالد، فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگ، ۱۳۸۰ش.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش.
مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۴ش.
مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۲ش.
________________، فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۱ش.
________________، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، ۱۳۸۲ش.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، کنگرۀ شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
نایینی، محمد حسین، اجود التقریرات، قم، منشورات مصطفوی، ۱۳۶۸ش.

منبع: فصنامه مشرق موعود – شماره ۲۴

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *