نقش طعام

d08eca95280bb9c64745ab6cc82c7bdd - نقش طعام

گفتیم عالی‌ترین فایده و فلسفه این دستورات، تسلیم بودن انسان است در مقابل فرمان ولیّ نعمت حیات‌بخش روزی ده؛ یعنی ذات اقدس الله جلّ جلاله و بر اثر این تسلیم بودن و سر فرود آوردن در برابر آن منبع فیّاض، جوهر جان را حرکت دادن و به مقام قرب او رساندن و منوّر به نور «الله نور السموات و الارض» گشتن.

«حال از آنچه که خدا به شما روزی کرده است به گونه حلال و پاکیزه تناول کنید [و از آن برخوردار گردید] و شکرگزار نعمت‌های خدا باشید، اگر او را می‌پرستید.
خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که با نام غیر خدا سر بریده شده است، بر شما تحریم کرده و در عین حال، اگر کسی تحت شرایط خاصّی، مضطرّ و ناچار شد و از آنها بخورد، در صورتی‌که تجاوز از حدّ ضرورت ننماید، نزد خدا مغفور است و مجازات نخواهد شد؛ زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.»
در دو آیه قبلی (۱۱۲ و ۱۱۳) مردمی‌که نسبت به نعمت‌های مادّی و معنوی خدا ناسپاسی می‌کنند، مورد ذمّ و نکوهش قرار گرفتند و عاقبت شوم آنها با ارائه یک نمونه تاریخی، استحقاق عذاب اعلام گردید که:
«…فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُون‏؛ ۱
آنها را عذاب درگرفت؛ در حالی‌که ظالم بودند.»
حال، آیه ۱۱۴ به عنوان یک درس عبرت از تاریخ گذشتگان می‌فرماید:
«اینک که شما از پایان زندگی کفران‌کنندگان نعمت آگاه شدید که چگونه مشمول غضب و محکوم به عذاب خدا گشته‌اند. این دیگر عاقلانه نیست که شما هم دنباله‌رو آنها باشید و در مسیر کفران نعمت‌های خدا قدم بردارید که:
«فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُون‏؛
حال از آنچه که خدا به شما روزی کرده است، به گونه حلال و پاکیزه تناول کنید [و از آن برخوردار گردید] و شکرگزار نعمت‌های خدا باشید، اگر او را می‌پرستید.»

آیا غذای حرام همین چهار چیز است؟
آنگاه آیه ۱۱۵، قسمتی از موادّ غذایی مربوط به حیوانات را که در دین مقدّس تحریم شده است، بیان می‌کند و آن چهار چیز است: مردار، خون، گوشت خوک و حیوانی که با نام غیر خدا سر بریده شده است.
سؤالی که اینجا ممکن است مطرح شود، این است که: کلمه «إنّما» از نظر ادبی، دلالت بر حصر و انحصار می‌کند و حال آنکه می‌دانیم موادّ غذایی تحریم شده حیوانات، در این چهار چیز منحصر نمی‌باشد.
در جواب این سؤال فرموده‌اند:
حصر در اینجا، به اصطلاح «حصر اضافی» است؛ یعنی در مقام نفی بدعت‌هایی است که مشرکان در تحریم پاره‌ای از حیوانات داشتند و منظور، حصر حقیقی نیست.

رمز و راز تحریم گوشت حیوانی که بدون ذکر نام خدا ذبح شده است
مطلبی که تذکّر آن لازم‌تر به نظر می‌رسد، این است که راز تحریم گوشت مردار و خون و گوشت خوک بر کسی پوشیده نیست و همه، کم و بیش از مفاسد ضدّبهداشتی آنها آگاهند؛ امّا موضوع «ما أُهِلَّ لِغَیْرِاللهِ بِه» حیوانی که با نام غیر الله یا بی‌نام الله سر بریده شده باشد، راز و رمز تحریمش روشن نیست؛ یعنی اگر مثلاً شخص مسلمانی گوسفندی را رو به قبله روی زمین خوابانده با کارد آهنی، چهار رگ آن را بریده و خون به قدر کافی از بدن حیوان خارج شده و فقط بسم‌الله نگفته است. از نظر آیه شریفه، این حیوان در ردیف مردار، خون و گوشت خوک قرار گرفته و خوردن گوشت آن حرام است. در صورتی‌که روشن است که گوشت این حیوان هیچ‌گونه ضرر و زیان بهداشتی برای انسان ندارد؛ زیرا گفتن و نگفتن بسم الله هنگام سر بریدن حیوان، تأثیری در گوشت آن نمی‌کند.
در مقام حلّ این اشکال عرض می‌شود:
مشکل اصلی ما، در شناختن حقیقت انسان است که ما خیال می‌کنیم انسان عبارت از همین جسم و تن است که مجموعه مرکّبی از گوشت، پوست، استخوان و … می‌باشد و معیار در حلال و حرام بودن موادّ غذایی در دین نیز نفع و زیانی است که از ناحیه آنها عاید این بدن می‌شود و بنابراین هر مادّه غذایی که مضرّ و زیان‌بخش به سلامت بدن شد، حرام و آنچه که زیان ندارد، حلال است.
بنابراین گوشت حیوانی که به نام الله سربریده نشده است، در صورتی‌که از لحاظ سایر شرایط تکمیل است، چه زیانی برای بدن دارد که آیه شریفه آن را تحریم کرده است؟
آری. اشکال اصلی مطلب این است که ما انسان را خلاصه در همین بدن کرده‌ایم و حال آنکه حقیقت انسان، عبارت از روح و جان انسان است و این بدن و اعضا و جوارحش، به منزله ابزار کار اوست و به بیان دیگر، انسان دارای دو بُعد جسمی و روحی است و هرکدام از این دو بُعد، از لحاظ تأمین صحّت و بیماری‌اش و از لحاظ نفع و ضرر بردنش از اشیا، معیار خاصّی دارد. بنابراین معیار تشخیص موجبات صحّت و بیماری روح را باید دین و شریعت ـ که نازل شده از عالم ربوبیّت حضرت خالق علیم حکیم است ـ تعیین کرده و فرموده است ملاک صحّت و سلامت روح انسان، قرب به خدا و توجّه قلبی به حضرت او و ملاک بیماری او، بُعد و دور گشتن از خدا و غافل بودنِ قلب از خداست؛ ولی متأسّفانه ما مردم ظاهربین گرفتار تن، که از کمالات روحی انسان ناآگاهیم، از بیماری تن سخت می‌ترسیم و از تصوّر اینکه نکند روزی میکروب وبا و سرطان به تن ما راه یابد، وحشت می‌کنیم؛ ولی از بیماری روح هرگز نمی‌ترسیم و از راهیابی میکروب بُعد و دوری از خدا به فضای جان، احساس وحشتی نمی‌یابیم!

دوری از خدا برای خیلی‌ها مفهوم نیست
از نظر مردم امروز، اصلاً مسئله دوری از خدا مفهوم درستی ندارد تا چه رسد به اینکه بیماری هلاکت‌باری به حساب آید. این آدم به قول خود، مسلمان خداپرست است که علناً ربا می‌خورد و هیچ ترس و واهمه‌ای از خدا ندارد که در قرآن کریمش، صریحاً اعلان جنگ با رباخواران داده و فرموده است:
«… فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه‏…؛ ۲
… بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! …»
آری. ما اکنون از بیماری دوری از خدا چیزی نمی‌فهمیم؛ امّا روزی خواهد رسید که این بیماری چنان ما را از پا درآورد و در آتش قهر خدا بسوزاند که فریاد الامان الامان از عمق جان برآوریم و راهی به سوی خلاصی از عذاب دوری از خدا نیابیم.
«… لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الارْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَهِ ‏…؛ ۳
… روز قیامت آرزو می‌کنند ای کاش! تمام آنچه که در روی زمین هست و دو برابر آن، مال آنها می‌شد و آنها تمام آن را می‌دادند و از عذاب آن روز نجات می‌یافتند [امّا میسّر نخواهد شد]…»
اینک «قرآن» هشدار می‌دهد که مراقب باشید ای باورداران! روز جزا که میکروب بیماری دوری از خدا به حومه جانتان راه نیابد و راسخ در جانتان نگردد؛ آن‌گونه که ناگهان به خود آیید و خود را در میان آتش سوزان جهنّم ببینید و این ندای قهرآمیز فرشتگان عذاب را بشنوید:
«کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون‏؛ ۴
اینان امروز از پروردگارشان در حجابند»
زیرا در دنیا مبتلا به بیماری دوری از خدا بودند.
آری. قرآن کتاب ذکر است:
«وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمین؛ ۵
در حالی‌که این(قرآن) جز مایه بیداری برای جهانیان نیست!.»
برای بیدار و هشیار ساختن جهانیان آمده است که این‌چنین عمر عزیز گران‌قدر خود را با بیماری دوری و غفلت از خدا به سر نبرید و ناگهان خود را معذّب به عذاب حجاب از خدا بیابید. این واقعاً چه سفاهت عجیبی است که دامن ما مدّعیان اسلام و پیروی از قرآن را گرفته که مرتّب سخن از قرآن به میان آورده و علی الدّوام می‌گوییم: قرآن کتاب علم است، کتاب ذکر است و کتاب هدایت؛ امّا اثری از این عناوین در زندگی خود نمی‌بینیم.
قرآن کتاب علم است و ما در جهالت به موازین سعادت و شقاوت، به معنای واقعی‌اش دست و پا می‌زنیم. کتاب هدایت است و ما همچنان در گمراهی و ضلالتیم و کتاب ذکر است و بیدارکننده و ما در خواب غفلت و بی‌خبری همچنان به سر می‌بریم.۶

خوردن چنین گوشتی موجب دوری از خدا می‌شود
قرآن می‌گوید: گوسفندی که موقع سر بریدنش نام خدا بر آن برده نشود، اگرچه خوردن گوشت آن ضرر بدنی ندارد، امّا سبب دوری روح از خدا می‌گردد. آنها که از طرفی «وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ …»۷ خدا را آن‌چنان که باید نشناخته‌اند و موقعیت او را در عالم به دست نیاورده‌اند، از طرفی هم به حقیقت معنای انسان پی نبرده‌اند و از انسان، جز بدن چیزی نفهمیده‌اند. طبیعی است که هضم این سخن در مزاجشان بسیار دشوار می‌آید که خوردن گوشت گوسفندی که هنگام ذبحش نام خدا بر آن برده نشده است، سبب دوری روح از خدا می‌گردد؛ ولی آنان که در مکتب انسان‌ساز انبیا و پیامبران الهی(ع) تربیت یافته‌اند، پی برده‌اند که تنها وجود کامل در عالم هستی که کمال مطلق است، ذات اقدس الله است و بس. بقیه هرچه هست، مخلوقات او هستند که در پرتو نور اقدس او از کتم عدم پا به عرصه هستی نهاده‌اند و انسان هم که یکی از مخلوقات اوست، دارای روحی است که تنها طریق ترقّی و تکاملش، شناختن حضرت خالق و سپس راهیابی به سوی تقرّب و نزدیک گشتن به او و آن نیز منحصراً عمل کردن طبق دستورات آسمانی او در تمام شئون زندگی‌اش می‌باشد که به نام دین و احکام شریعت در دسترسش قرار گرفته است.
حال از جمله آن، دستورات و احکام اینکه هنگام ذبح هر حیوان حلال گوشت، باید نام خدا بر آن برده شود و بسم‌الله گفته شود تا روح انسان نیز بدین طریق راه تقرّب به خدا را بپیماید و این نشان می‌دهد که از نظر تربیت‌شدگان در مکتب انبیا، آن دنیا و زندگی دنیا که با نام خدا آغاز نشود و با نام خدا همراه نباشد، در واقع میته و مردار است و نفرت‌انگیز و باید تا آنجا که می‌توانند برای دگرگون‌سازی آن و تبدیل آن به یک دنیا و زندگی الهی بکوشند و به موازات تقویت بدن، روح را هم تقویت کنند و از این‌رو، پیوسته سعی می‌کنند که تمام شئون زندگی خود را با نام خدا آغاز کنند و با نام خدا ختم کنند.

فرق اساسی ما با کفّار
مسلمانان، طفل نوزاد خود را از بدو تولّد با نام خدا آشنا می‌سازند و اذان به گوشش می‌گویند تا اوّلین صدایی که می‌شنود، همراه با نام خدا و اولیای او باشد. سفره غذا و طعام خود را با نام خدا و گفتن «بسم‌الله الرّحمن الرّحیم» می‌گسترانند و با نام خدا و گفتن «الحمدلله ربّ العالمین» برمی‌چینند. محلّ کسب و کار خود را صبح با نام خدا باز می‌کنند و شب با نام خدا می‌بندند. ازدواج و اتّخاذ همسر و حتّی شب زفاف خود را با نماز و دعا و مناجات با خدا آغاز و همراه می‌سازند و همین ارتباط با خدا، راز و مرز امتیاز ما، مسلمانان از کافران است وگرنه آنها هم مثل ما و بلکه خیلی وسیع‌تر از ما کسب و کار و تجارت و فرهنگ و اقتصاد و سیاست دارند. ازدواج و تولید فرزند دارند. تنها چیزی که آنها ندارند و ما داریم، همین مسئله ارتباط با خداست که به زندگی ما صورت زندگی انسانی داده است و آنها یک زندگی به تمام معنای حیوانی دارند.
این گفتار خداوند حکیم در قرآن کریم است که می‌فرماید:
«…وَالَّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْانعامُ…‏؛ ۷
…آنان که به خدا کفر ورزیده‌اند [ارتباطی با خداوند از لذّات این جهان] برخوردار می‌باشند و می‌خورند، آن‌گونه که چهارپایان می‌خورند…»
تنها شرف امّت مسلمان این است که در سایه ارتباط با خدا و اولیای خدا زندگی انسانی به وجود آورده و زنده به حیات الهی شده است. از این رو معتقد است آن دنیا و آن زندگی که با برنامه آسمانی الله جلّ جلاله افتتاح و اختتام نپذیرد، در واقع میته و مردار است و نجس. اجتناب از آن واجب است و دگرگون ساختن آن در حدّ توان لازم. پس گوسفندی که به هنگام ذبحش، نام خدا برده نشود، درست است که زیان بدنی و بهداشتی ندارد؛ ولی از آن نظر که خداوند حکیم، به بردن نام خدا به هنگام ذبحش دستور داده است، اطاعت امر او واجب است که سبب تقرّب روح انسان به خدا می‌گردد و یک مسلمان واقعی، موظّف است طبق دستور خدایش عمل کند؛ هرچند از فلسفه و سرّ آن دستور آگاه نباشد.

تفاوت اساسی قوانین دینی با قوانین بشری
یک فرق اساسی که قوانین دینی با قوانین بشری دارند، این است که انسان مسلمان نسبت به قوانین دین، پذیرش کامل دارد. هرچند که امّت مسلمان از فلسفه و اسرار تک تک احکام آن قانون آگاه نباشند، امّا همین‌که آن دستور، دستور الهی است و امتثال امر و فرمان خدا سبب تقرّب روح انسان به خدا می‌گردد، این عالی‌ترین بهره‌ای است که انسان مسلمان از آن دستور می‌برد؛ اگرچه آن دستور فرضاً هیچ فایده‌ای از لحاظ زندگی مادّی نداشته باشد. خدا هم فرموده است:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلام‏…؛ ۸
حقیقت اینکه دین [پسندیده در] نزد خدا اسلام است [و تسلیم بودن در مقابل فرمان خدا]…»

هدف، امتثال امر الهی است
ممکن است دستوری از دستورات دینی بر حسب ظاهر، هیچ فلسفه عقلانی، طبیعی یا نفسانی نداشته باشد، از قبیل همین حرام بودن گوشت گوسفندی که هنگام سر بریدنش، نام خدا برده نشده است که ما هرچه فکر کنیم، از گفتن بسم‌الله و نگفتن آن اثری از نفع و زیان در آن گوشت نمی‌فهمیم و نمی‌یابیم و همچنین در احکام مربوط به حجّ واجب است، شخص مُحرم با شرایط مخصوصی هفت بار دور خانه کعبه، که یک چهار دیواری سنگی بیش نیست، بچرخد و هفت بار بین دو کوه «صفا» و «مروه» برود و برگردد. در بیابان «مِنا»، سنگ‌ریزه‌هایی را با نوک انگشت به تخته سنگ‌هایی معیّن بزند. آدمی‌که سال‌ها زحمت کشیده، موی سر زیبا برای خود درست کرده که شدیداً مورد علاقه اوست، در مکّه، روز عید قربان، آن را باید بتراشد و… از این‌گونه دستورات که هیچ فایده عقلانی یا نفسانی در آن نمی‌بینیم، در احکام دین مقدّس اسلام داریم؛ ولی گفتیم عالی‌ترین فایده و فلسفه این دستورات، تسلیم بودن انسان است در مقابل فرمان ولیّ نعمت حیات‌بخش روزی ده؛ یعنی ذات اقدس الله جلّ جلاله و بر اثر این تسلیم بودن و سر فرود آوردن در برابر آن منبع فیّاض، جوهر جان را حرکت دادن و به مقام قرب او رساندن و منوّر به نور «الله نور السموات و الارض» گشتن. چه فایده و فلسفه‌ای از این عظیم‌تر و عالی‌تر می‌شود تصوّر کرد. بنابراین جمله «قربهً إلی الله» هدف اصلی عبادت معرفی شده است؛ یعنی نزدیک گشتن روح و جان انسان به خدا، از طریق اطاعت امر او.
نماز قربهً إلی الله، انجام مناسک حج، قربهً إلی الله و ادای خمس و زکات مال، قربهً إلی الله، یعنی خود عمل از قیام و قعود و رکوع و سجود در نماز مطلوب اصلی نیست؛ این کارها را آدم ریاکار نیز انجام می‌دهد. آنچه که هدف و مطلوب اصلی است، اطاعت فرمان و امتثال امر است.

اطاعت فرمان و تقرّب به ساحت جانان
منظور از غسل و وضو در دین، فقط تنظیف و شست‌وشوی بدن نیست؛ زیرا اگر انسان جنب زیر دوش حمام برود و چندین بار بدن را با لیف و صابون بشوید، امّا نیّت اطاعت امر خدا نکند، غسل نکرده و هنوز جنب است و حقّ ورود به مسجد و تماس با کتابت قرآن ندارد. در ادای وظیفه خمس و زکات تنها انفاق مال هدف نیست؛ بلکه اطاعت امر خدا هدف است. بنابراین آدم ریاکار، اگر چندین برابر خمس و زکات انسان مؤمن با اخلاص، از اموال خویش انفاق کند، در نزد خدا هیچ ارزش اخروی نخواهد داشت؛ بلکه به فرموده قرآن:
«… کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدا …؛ ۹
…بسان مشتی خاک بر روی سنگی صاف خواهد بود که با ریزش بارانی تند از بین برود…»
آنچه که در تمام اعمال عبادی منظور است قرب إلی الله است و تقرّب روح انسان به خدا، از طریق امتثال فرمان خدا.
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلام‏…؛
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است‏ …»
تسلیم خدا بودن دین مرضیّ در نزد خداوند است. آری. خود قانون از نظر دین ارزشی ندارد. پذیرش آن دارای اجری عظیم است.
تیمّم یعنی کف دست‌ها را بر خاک زدن و بر صورت کشیدن ـ که از جمله دستورات دینی است ـ چه توجیه عقلانی دارد؟ بلکه از نظر ظاهربینان، سزاوار توبیخ و سرزنش هم می‌باشد؛ ولی من که متدیّن به این دینم، می‌گویم من با خود این عمل کاری ندارم؛ بلکه با آن‌کس که این دستور را داده است، کار دارم و جز رضا و خشنودی او طالب چیزی نمی‌باشم. من تمام شرف و عزّتم را در امتثال امر و اطاعت فرمان او می‌دانم. مسئله تیمّم و کف دست‌ها را به خاک مالیدن و به صورت کشیدن که سهل است، او بگوید در میان خاک و خاکستر باید بلولی، می‌لولم. بگوید در میان خون خود باید بغلطی، می‌غلطم. مولای عزیز ما حسین(ع) فرمودند:
«رِضَی‌اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت؛
تنها خشنودی خداست که خشنودی ما اهل بیت است.»
من همین خواهم که بی‌سر بر زمین
گه چنین غلطم به خون، گاهی چنین

درک این حقایق زمینه می‌خواهد
منتهای درک این حقیقت و تحقّق دادن به آن در مرکز جان که خدا همه چیز است و دیگر همه هیچ، برای امتثال ما که تمام ارزش‌ها را برای همین ظواهر عالم مادّه شناخته‌ایم، بسیار دشوار و احیاناً غیرقابل امکان است. شما از باب مثال، می‌خواهید کودک شش، هفت ساله خود را برای مدرسه رفتن، ترغیب و تشویق نمایید. اگر به او بگویید فرزند عزیزم! برو درس بخوان تا مردی بشوی عالم و دانشمند، متفکّر و محقّق، مبتکری مخترع، فیلسوفی آگاه از اسرار و رموز هستی و… شما هرچه این الفاظ پرمعنا را بگویید، آن بچّه هیچ چیز نمی‌فهمد و قهراً شوق و رغبتی هم به درس خواندن در او پیدا نمی‌شود؛ امّا اگر بگویید عزیزم! برو مدرسه درس بخوان برای تو لباس و کفش و کلاه نو می‌خرم، مداد رنگی و دفتر نقّاشی می‌خرم، همه‌گونه وسایل برایت تهیّه می‌کنم، می‌بینید خوشحال می‌شود و با شوق و رغبت تمام مدرسه می‌رود.
حال بسیاری از مردم ما هم چنینند. اگر بگویید ای جوان عزیز مسلمان! شراب خوردن در دین ما حرام است؛ زیرا مخالفت فرمان خدا، حجاب عقلی را سبب می‌شود، چشم بصیرتت را کور می‌کند، از قرب کمال مطلق محرومت می‌گرداند و… او که اعتقاد به این حقایق ندارد، از شنیدن این سخنان پوزخندی می‌زند و پیش خود می‌گوید، این آقا جنّی شده، پرت و پلا می‌گوید! حجاب عقلی یعنی چه؟ چشم بصیرت کدام است و قرب کمال مطلق چه معجونی است؟ امّا اگر سخن از مفاسد بدنی شراب بگویید که خوردن شراب چگونه وضع معده و روده را به هم می‌ریزد و کلّیه و کبد را ویران می‌کند، این حرف‌ها را از شما می‌پذیرد و بر اطّلاعات علمی‌شما نیز آفرین می‌گوید. این برای آن است که او انسان را به همین بدن و اجزای بدنی شناخته است و معیار صلاح و فساد او را هم نفع و زیان بدنی فهمیده است؛ در صورتی‌که همان‌گونه که گفتیم، حقیقت انسان، روح و قلب و جوهر جان اوست و معیار صلاح و فساد او هم قرب و بُعد و دور و نزدیک گشتن جوهر جان به مقام ربوبیّت الله، از طریق اطاعت امر یا مخالفت فرمان اوست.

حاکمیّت اصالت مادّه بر جان و فکر مردم
آنچه که با کمال تأسّف باید اقرار و اعتراف به آن داشت، این است که بیماری اعتقاد به اصالت مادّه که در جان اکثریت مردم روز حتّی مدّعیان پیروی از دین نشسته است، بیماری فوق‌العادّه زیان‌بخش و هلاکت‌باری است که ارزش همه چیز را از لحاظ داشتن فواید مادّی می‌سنجد. درست مانند بچّه پنج، ‌شش ساله‌ای که به همه چیز از دریچه اسباب‌بازی بودن و به درد بازی خوردن نگاه می‌کند؛ یک کتاب بسیار ارزشمند علمی‌که برای یک دانشمند آن‌چنان دارای اهمّیت است که برای پیدا کردن آن، کتابخانه‌ها را می‌گردد، احیاناً رنج سفرها تحمّل می‌کند و برای مطالعه آن شب‌ها و روزها بی‌خوابی و گرسنگی می‌کشد. این کتاب اگر به دست آن بچّه بیفتد، اوّل آن را ورق می‌زند و دنبال عکس می‌گردد و اگر پیدا نکرد، آن را پاره می‌کند و دور می‌اندازد؛ زیرا او برای مطالب علمی آن کتاب، ارزش قائل نیست. او دنبال عکس می‌گردد. یک اسکناس صد تومانی نو و تانخورده به بچّه بدهید، ده اسکناس صد تومانی کهنه و تاخورده می‌توانید از او بگیرید، چون آن به درد بازی می‌خورد و این نمی‌خورد.
بشرِ فریب دنیا خورده امروز نیز چنین است. خدا و جنّت و رضوان خدا را با یک بسته اسکناس و چند متر زمین و یک پست و مقام معاوضه می‌کند؛ زیرا خدا را و قدر و منزلت او را چنان‌که باید نشناخته است. او بچّه است و با بازیچه دنیا سرگرم.
«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا …؛ ۱۰
ظاهری از زندگی دنیا را می‌فهمند …»
«وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِب …؛ ۱۱
زندگی دنیا هم، جز سرگرمی و بازی چیزی نیست …»
اینان هنوز به حدّ بلوغ عقلی نرسیده و مرد نشده‌اند. مرد آنها هستند که خدا در وصفشان فرموده است:
«رِجالٌ لاتُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِاللهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْابصار؛ ۱۲
مردانی که هیچ سوداگری و داد و ستدی آنها را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات باز نمی‌دارد و سرگرمشان نمی‌سازد. آنها پیوسته نگران روزی هستند که در آن روز، دل‌ها و چشم‌ها دگرگون می‌شوند.»
امّا آنها که با بازیچه دنیا سرگرمند، کور و کرصفتانی هستند که پی به هدف از خلقت خود نبرده‌اند و جز خور و خواب و خشم و شهوت، از این جهان به این عظمت چیزی نفهمیده‌اند و بدیهی است که حیوان خبر ندارد ز مقام آدمیّت. در صورتی‌که:
رسد آدمی‌به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدّ است مکان آدمیّت
دین می‌خواهد انسان را به مکان آدمیّت برساند؛ به‌طوری‌که تمام شئون زندگی‌اش با یاد خدا آغاز و با یاد خدا ختم گردد. در آن صورت است که دنیای بشر «حیّ به حیوه الهیّه» خواهد شد؛ در غیر این صورت، میته و مردار است و منفور از نظر زنده‌دلان خداجو.

توجّه به یک مسئله جالب فقهی
از جمله احکام مربوط به صید و ذبح حیوانات در دین ما این است که اگر شخص شکارچی سگ شکاری تعلیم دیده‌ای را برای شکار مثلاً آهویی بر‌انگیزد و هنگام فرستادن سگ، نام خدا بر زبان جاری سازد و بسم‌الله بگوید و آن سگ برود و آن آهو را بگیرد و با زخم دندان خود آن را بکشد، گوشت آن آهو پاک است و خوردنش حلال؛ ولی اگر خود انسان آن آهو را به نحوی بگیرد و رو به قبله به زمین بخواباند و با کارد آهنی چهار رگش را ببرد و خون کافی هم از بدنش خارج شود، ولی به هنگام بریدن سرش بسم الله نگوید، گوشت آن آهو نجس است و خوردنش حرام؛ یعنی کشته سگ شکاری که با بسم‌الله اعزام شده پاک است و حلال؛ ولی کشته انسان بدون بسم‌الله نجس است و حرام. چون «ما اهلّ لغیرالله به» است و آیه مورد بحث هم فرموده است:
«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِاللهِ بِه؛
آنچه که با نام غیر خدا یا بی‌نام خدا سر بریده شود، در نظام تشریع الهی محکوم به تحریم است و اجتناب از آن واجب.»

شرایط استفاده از گوشت‌های حرام
حال برای اینکه آیه مورد بحث به طور کامل تفسیر و توضیح شده باشد، عرض می‌شود آیه شریفه بعد از اشاره به چند قسم از گوشت‌های حرام، موارد استثنایی از این حکم تحریم را هم بیان کرده و می‌فرماید:
«فَمَنِ اضْطُرَّ فی‏ مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ‌اللهَ غَفُورٌ رَحیم‏؛
یعنی ممکن است انسان در شرایطی قرار گیرد که برای حفظ جانش مجبور شود از بعضی از غذاهای حرام استفاده کند. بنابراین می‌فرماید:
«کسی که از روی اضطرار، ناچار شود از آن غذاهای حرام بخورد، گناهی بر او نیست؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»
به شرط اینکه در خوردن آنها رعایت حدّ ضرورت را بنماید و متجاوز از حدّ و ستمگر نباشد و اضطرار را بهانه و دستاویزی برای پرخوری و لذّت‌طلبی از خوردن غذاهای حرام قرار ندهد.
«اللّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمًّد وَ ارْزُقنا مَعرِفَتِهِمْ وَ محَبَّتِهِمْ وَ وَفِّقْنا لِطاعَتِهِم وَاجْعَلْ خاتِمهَ أَمْرِنا خَیْراً.»

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره نحل، آیه ۱۱۳.
۲. سوره بقره، آیه ۲۷۹.
۳. سوره مائده، آیه ۳۶.
۴. سوره مطفّفین، آیه ۱۵.
۵. سوره قلم، آیه ۵۲.
۶. سوره انعام، آیه ۹۱.
۷. سوره محمّد، آیه ۱۲.
۸. سوره آل عمران، آیه ۱۹.
۹. سوره بقره، آیه ۲۶۴.
۱۰. سوره روم، آیه ۷.
۱۱. سوره عنکبوت، آیه ۶۴.
۱۲. سوره نور، آیه ۳۷.

ســـــید محمـود ضیاءآبادی

Check Also

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *