مترجم: حسن سجادىپور
مقدمه
شاید جالب باشد که پژوهندهاى بخواهد با پرداختن به مسائل فرا طبیعى تاریخ آینده بشریت را در سطورى چند بنگارد.امّا در نظر بسیارى از مردم، این تاریخ، چیزى فراتر از نقل مجموعهاى از پیشبینیهاى بىپایه و اساس نیست. و چه چیزى بدتر از این که پیشبینیهاى آن شخص، دروغ از آب درآید و سستى اندیشههایش بر ملا گردد.
در این صورت شاید بهتر باشد که آن پژوهنده از چنین تاریخنگارىاى صرف نظر نماید و زنجیره حوادث روزگار را به دست سرنوشت بسپارد و گمان مبرد که مىتواند از وقایع آینده پرده بردارد و یا به عالم غیب نظر افکند.
از سویى دیگر این امکان نیز وجود دارد که یأس و ناامیدى از فراچنگ آمدن وقایع آینده را از فکر و ذهن زدود و در راه شناخت آن، با جدیّت قدم برداشت. این در حالى است که مىدانیم این تلاش اگر چه در حقیقت روایتگر وقایعى است که تا بهحال اتفاق نیفتاده و تنها »آینده« است که مىتواند آن را آشکار سازد و عیان نماید ولى هرگز مدعى شناخت عالم غیب نمىباشد؛ همچنانکه پیشبینى صرفى که پایه و اساسى هم ندارد، نیست.
براى توضیح بیشتر این دیدگاه، آن را از جهات متعدد بررسى مىکنیم:
الف) اهمیت موضوع؛
ب) روش استدلال؛
ج) مشکلات موجود در این مبحث؛
د) راههاى خارج شدن از این مشکلات؛
ه’) ترتیب بخشها و فصلهاى این کتاب.
الف) اهمیت موضوع
این موضوع (تاریخ آینده جهان)، اهمیت خود را وامدار اهمیت بحث درباره امام مهدى(ع) است؛ زیرا این تاریخ (تاریخ آینده جهان) یکى از شاخههاى مباحث مهدویت است.
اساس شکلگیرى اندیشه مهدویت در نزد معتقدان به آن، چنین است که امام مهدى(ع) یگانه مصلح عالم در روزگاران آینده است و هموست که بساط ظلم را برمىچیند و طومار تاریکى را در هم مىپیچد و نور و سرور را به اهل زمین ارزانى مىدارد. در نتیجه سزاوار است که هر فردى براى شناخت رفتارها و اقدامات این مصلح بزرگ در »روز موعود« و نیز روشها و سیاستهایش در تدبیر و رهبرى قیام جهانى، مشتاقانه قدم بردارد.
اینجا دهها پرسش در برابر ما و هر کسى که با زندگى پیچیده و مدرن عصر جدید مواجه است، قد علم مىکند.
آیا امام مهدى(ع) همین تشکیلات و سازماندهى را با همه قلمروهاى متفاوتش خواهد پذیرفت یا آنکه او براى جهان، چهرهاى دیگر را ترسیم خواهد نمود و از نو عالمى دیگر خواهد ساخت؟
هرگاه این بررسیها بتواند، برخى از گرههاى بحث را بگشاید و به تعدادى از این پرسشها، پاسخ دهد، ما به خواسته خویش رسیدهایم.
در این صورت، سخن از »تاریخ پس از ظهور«، یعنى: ۱- آگاه شدن از روز اصلاح جهان به دست امام منتظر(ع) و این نیز یعنى پرداختن به نتایج نهایى کهاندیشه مهدویت، عهدهدار تحقق بخشیدن به آنهاست؛ ۲- شرح و توصیف زندگى انسان نمونه و آرمانى در آینده نیکى که در انتظار اوست.
ایمان و باور ویژه به نظریه مهدویت – همچون اعتقاد شیعه به غیبت طولانى براى مهدى موعود(ع) – پیش شرط مطالعه و پژوهش در این تاریخ نیست؛ زیرا مىتوان تصور کرد که امام(ع) به وظایف خود پس از ظهور عمل کنند، چه پیش از آن غایب بوده باشند و چه نباشند.۱ از اینروست که ثمرات این بحث، شامل همه مسلمانانى مىشود که بهاندیشه مهدویت – به شکل عام – ایمان دارند؛ بلکه حتى نسبت به غیر مسلمانانى که منتظر منجى جهانىاند، تأثیر قابل ملاحظهاى دارد.
از زاویهاى دیگر، اهمیت این بحث در آنجا آشکار مىشود که ما تلاش کنیم هر آنچه را که در مورد حوادث و اتفاقات روز ظهور و پس از آن گفته شده یا مىشود از افسانهها و خرافات پاکسازى شود، همچنین کوشش نماییم که تنها به مطالبى که با دلیل به اثبات رسیده، اکتفا و سخنان بىپایه و اساس را ردّ کنیم.
همچنین ثمره این بحث در موضوع ارتباط محکم بین روز موعود و اهداف بزرگى که عالم و آدم براى آنها آفرید شده است آشکار مىگردد؛ همان اهدافى که کاروان انبیا، اولیا، شهدا و همه مصلحان در طول تاریخ، موظف به حرکت در آن مسیر هستند.
پس از این، روشن خواهد شد که روز ظهور، یک امر تصادفى و غیر منتظره و یا یک تقدیر کور و بدون برنامه قبلى نیست بلکه نتیجه طبیعى اراده پروردگار در برنامه کلى خویش است که در مقدمه چینى آن، انبیا مشارکت کرده و به خاطر آن، ادیان الهى را تبلیغ نموده و در راهش فداکارى و جانفشانى کردهاند.
ثمره دیگر این بحث آن است که شخص مىتواند پس از آگاهى از این تاریخ، در مورد ویژگیهاى امام مهدى(ع) و اقداماتش در هنگام ظهور بهاندازه کافى بیندیشد و دریابد که آیا آن کسى که ادعاى مهدویت دارد، همان مهدى موعود و رهبر قیام جهانى است و یا مردى دروغگو و باطل اندیش است.
چون ممکن است کسى در طول زندگى یا در مطالعات تاریخىاش، با ادعّاهاى متعدد مهدویت روبرو شود؛ دراین صورت اگر این شخص از کسانى باشد کهاندیشه مهدویت را به طور کلى و اجمالى قبول دارد و نه دقیق و جزء به جزء، در ابتداى امر درمىماند که آن ادّعا را راست بداند و یا دروغ بپندارد درنتیجه نخواهد دانست که آیا او همان مهدى منتظر است یا خیر.
اگر چهاندیشه اسلامى از طریق برهان کلامى، مىتواند این مشکل را حلّ کند ولى ما مىتوانیم با چشمپوشى از این شیوه، این مشکل را از راه استدلال تاریخى حلّ کنیم. این امر با تلاش براى تطبیق ویژگیهایى که از نظر تاریخى براى امام(ع) ثابت شده بر هر شخصى که ادعاى مهدویت دارد، امکانپذیر است. در نتیجه اگر آن ویژگیها بر آن فرد تطبیق کرد، او همان مهدى موعود است.
حقیقتاً جاى تأسف است که کسى مهدى موعود واقعى باشد امّا افراد نتوانند او رابشناسند یا آنکه کسى به دروغ ادّعاى آن را بکند امّا دیگران نتوانند دروغگو بودنش رادریابند، و به دلیل پیروى از او به بیراهه کشیده شوند.
در نتیجه باید هر فردى، معیار و محکى عقیدتى و ملاک و میزانى تاریخى داشته باشد که بتواند به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد. اسلام هر دو معیار عقیدتى و تاریخى را در اختیار ما قرار داده است امّا آنچه که محلّ بحث ماست، همان معیار و میزان تاریخى است.
اینها برخى از ثمرات این بحث است که بهدلیل اهمیت بالاى آن، شایستگى دارد که بهعنوان شاخهاى از معارف اسلامى و رشتهاى از رشتههاى علوم انسانى مطرح گردد.
ب) روش استدلال
روش استدلال در این مباحث، تابعى است از نتایجى که مىخواهیم به آنها برسیم. ما باید آن نتایج و نیز محل احتیاج به آنها را بشناسیم تا آنکه استدلالهایى مناسب با آن نتایج را سامان دهیم.
ذیلاً تقسیمات سه گانهاى را براى آن نتایج مىآوریم:
۱. تقسیم از نظر جهتگیرى اندیشه مهدویت؛ یعنى مشخص کردن مصلح منتظر در نظر فرد. این جهتگیریها داراى سه عرصه اصلى است:
۱-۱. آن مصلح منتظرى که غیرمسلمانان (مسیحیان، یهودیان، هندوان و…) با وجود اختلافشان در مورد شخص او و ویژگیهایش، بدان معتقدند.
۲-۱. آن مصلح منتظرى که همه مسلمانان باورش دارند. او مردى است که لقبش، مهدى است؛ در زمان خویش به دنیا خواهد آمد و زمین را از قسط و عدل مىآکند پس از آنکه از ستم و بیداد پر شده باشد.
۳-۱. آن مصلح منتظرى که امامیه چشم به راه اویند؛ او امام محمدبن الحسن بن على(ع) است که ظهور خواهد کرد و زمین را از قسط و عدل لبریز مىنماید پس از آنکه از ستم و جور آکنده شده باشد.
این عرصههاى سه گانه در جوهر خویش، یکى هستند و اشاره به مفهوم واحدى دارند که در برنامه کلى الهى مندرج است؛ ادیان گذشته به آن بشارت دادهاند و اسلام آن را تأیید کرده است.
البته اختلاف آنها ناشى از شرایط خاصى است که نوعى ارتباط با تربیت فکرى بشر دارد.
در هرحال، سزاست که در استدلال بر وقایع آینده از اصول مشترک و مسلّم در بین عرصههاى سه گانه بهره ببریم تا آنکه سخن ما براى آنها تا حد امکان، صحیح و قابل قبول باشد.
البته تا حد زیادى، شناخت اصول مشترکى که بیانگر مفهوم کلى مهدویت باشد، مشکل مىباشد و این به دلیل عدم توافق بر امور مشترکى است که بتوان بحث را از آنجا آغاز کرد.
با این حساب، بحث از جزئیات حوادث روز موعود و اقداماتى که پیشواى منتظر به آن دست خواهد زد، نشدنى است و در نهایت آنچه به طور اجمال مىتوان شناخت و برآن توافق کرد، همان پیاده کردن عدالت برزمین است.
آرى، اگر فقط به دیدگاه یهود و نصارى و اسلام در مورد مصلح منتظر بسنده کنیم، مىتوان از برخى اصول مشترک و مورد توافق آغاز کرد و به بعضى جزئیات وقایع روز موعود نیز رسید؛ مانند آنکه: در احادیث اسلامى آمده است که در آن روز، مسیح(ع) فرود مىآید.
اما از رهگذر عرصههاى دوم و سوم مىتوان به جزئیات حوادث روز موعود، استدلال نمود و به اصول مشترک بسیارى دست یافت. در این استدلالها، منبع مورد توافق عبارت است از: آیات قرآن کریم که وعده روزى را دادهاند که اسلام عدالت محور، پیاده خواهد شد و نیز روایاتى که مورد پذیرش امامیه و غیرامامیه است. (البته درباره آن روایاتى که مختص هر فرقه است، پس از این سخن خواهیم گفت).
خوب است یادآورى کنیم که اخبار امامیه، بسیار بیشتر از روایات غیر امامیه، به نقل حوادث تاریخى پس از ظهور پرداخته است. به ویژه آنجا که از امام مهدى(ع) و یاران و اقدامات آن حضرت یاد مىکنند. گرچه در اخبار غیرامامیه هم در مورد مسیح(ع)، دجال و علائم قیامت فراوان سخن رفته است.
۲. تقسیم از لحاظ مقدار حوادثى که به دنبال دستیابى به آن و اثبات تاریخىاش هستیم. اگر ما در پى اطلاع یافتن از کلیات و نیز جزئیات تاریخ پس از ظهور و ذکر وقایع آن و سخنان افراد آن دوره باشیم، باید گفت این خواستهاى است غیرممکن که فراراهش بنبست قرار دارد؛ زیرا در روایاتى که در مورد تاریخ پس از ظهور نقل شده، رخنه و گسستهاى وسیعى وجود دارد.
البته پرداختن به آن جزئیات، نه اهمیتى و نه مصلحتى براى این زمان (که زمان پیش از ظهور است) دارد و تنها آینده است که ظرف تحقق آن مىباشد و خداوند بر ایجاد آن تواناست.
در نتیجه تحقق هر کدام از ثمرات بحث از تاریخ پس از ظهور، منوط به امثال این جزئیات نیست بلکه صرفاً در مورد آنها، شناخت اندیشههاى عمومى و وقایع مهم در آن دوره که در روایات آمده، به صورتى که امکان اثبات تاریخىاش باشد، کفایت مىکند.
از این رو نمىتوان از پژوهشگر تاریخ پس از ظهور، انتظار داشته باشیم، بیش از این وارد جزئیات شود؛ زیرا او به مقتضاى نوع کار و منابعى که در دسترس دارد، تنها مىتواند بهاندیشههاى عمومى و وقایع مهم بپردازد.
ج) تقسیم از جهت آنچه که ما از لحاظ اثبات تاریخى به دنبال آن هستیم. گاهى ما در پى حصول اطمینان از وجود حادثه مشخصى هستیم و گاهى نیز به روایات معمولى براى اثبات وجود آن حادثه معین بسنده مىکنیم.
بدین جهت، براى ما دو موضع وجود دارد:
موضع اول: هنگامى است که بخواهیم از وجود حادثه معینى که زمان وقوع آن پس از ظهور است، اطمینان حاصل کنیم. در این صورت مىتوانیم به منابع زیر اعتماد نماییم:
۱. قرآن کریم که ظاهر برخى آیات آن به روشنى بر ویژگیهاى عدالت اسلامى و خیراتى که در صورت پیاده شدن احکام اسلامى به بشریت مىرسد، دلالت مىکند.
۲. روایات متعددى که همه یک حادثه معیّن را نقل مىکنند به طورى که یکى بر دیگرى قرینه مىباشد و آن را تصدیق مىکند به طورى که در مجموع، موجب اثبات تاریخى در هر زمینه معمولى از زمینههاى تاریخ مىباشد.
۳. اخبارى که شیعه و سنّى روایت کردهاند به شرط آنکه بر نقل یک حادثه معیّن توافق داشته باشند. هرچند تعداد این روایات کم باشد؛ چون همین تعداد کم هم در اثبات آن حادثه معیّن، کافى است.
شرایط روایت و راویان در هر مذهبى، ویژه همان مذهب است، و همین امر باعث اختلاف در نقل روایت مىشود؛ در نتیجه هنگامى که آنها برنقل مضمون یک روایت واحد، توافق نمایند، تا حدّ بسیار زیادى از خطا واشتباه دور خواهیم ماند.
۴. خبرى که قواعد و اصول اسلامى آن را تأیید مىکند و در نتیجه براى اثبات تاریخى کافى مىباشد. مانند اخبارى که مىگوید امام مهدى(ع) اسلام رإ؛ ۷ ۲همانطور که پیامبر(ص) آورده، پیاده خواهد نمود. در نتیجه، این روایت و امثال آن، مطابق نظر اسلامى است که آموزههایش تا نهایت دنیا، برقرار و مستمّر مىباشد.
۵. اصول کلّى اسلامى که بر اساس آنها در علومى همچون: کلام، فقه و … استدلال مىشود.
حال اگر این قواعد در محل خودش اثبات شود، براساس آن مىتوان به نتایجى رسید. مانند: »قاعدهاى که صدور حکم قضایى را تنها پس از استماع سخن شهود وارائه ادله – در صورت موجود بودن آنها – جایز مىداند« که بر این اساس، روایاتى که مىگوید: امام مهدى(ع) بدون استماع سخن شهود و ارائه ادلّه، قضاوت مىکند، ردّ مىشود. همچنانکه توضیح این مطلب پس از این خواهد آمد.
در نتیجه هرگاه منابع فوق، بههمراه نتایجش گرد هم آیند، طرح کلى ما درباره تاریخ پس از ظهور کامل مىگردد؛ زیرا بدین وسیله خواهیم توانست هر آنچه را که در دوره ظهور، مهم و قابل توجه است اثبات کنیم.
نهایتاً بخشى از جزئیات حوادث روز موعود باقى مىماند که در موضع دوم اثبات مىشود؛ زیرا منابع پیش گفته در موضع اول، قادر به اثبات آنها نیستند.
موضع دوم: هنگامى است که بخواهیم براى اثبات یک مسأله تاریخى به طور معمول به خبر واحد بسنده کنیم. این همان راهى است که براى فهم شمارى از جزئیات به آن نیازمندیم؛ ۲ گرچه ارزش این اثبات؛ بیشتر از ارزش خبر واحد نخواهد شد.
براین مبنا خواهیم توانست، برخى منابع را بپذیریم و برخى دیگر را ردّ کنیم.
امّا منابعى که آنها را مىپذیریم:
۱. خبر واحدى که قرینههاى اندکى آن را تأیید مىکند؛ قراین حالیه، یا وجود دو روایت با یک مضمون، یا وجود دو سند براى یک روایت که یکى از آن دو قرینهاى است بر درستى دیگرى.
۲. خبر واحدى که به عنوان اثبات کننده حکمى شرعى، معمولاً در فقه پذیرفته مىشود و آن خبرى است که از طریق عدهاى از راویان مورد وثوق، به نخستین راوى مىرسد. در نتیجه مىتوان آن را به لحاظ موضع دوم، اثباتى کافى به حساب آورد، حتى اگر قرینهاى هم بر راست بودن آن وجود نداشته باشد.
و اما منابعى که آنها را نمىپذیریم:
۱. خبرى که اصول کلى اسلامى، آن را ردّ مىکند، خواه خبر واحد باشد و خواه خبر غیر واحد؛ خواه برگرفته از قرآن کریم باشد، خواه برآمده از سنّت و خواه از غیر آن دو.
۲. خبرى که برایش معارضى یافت شود و این هنگامى است که ما دو خبر داشته باشیم که یک واقعه را به دو صورت متفاوت و یا متضاد نقل کرده باشند.
در این گونه موارد اگر یکى از دو خبر معارض، بر دیگرى رجحان داشته باشد (مانند آنکه مستفیض باشد یا با اصول کلى اسلام یا شواهد دیگر موافق باشد) آن را مىپذیریم و دیگرى را رها مىکنیم و اگر در هیچیک از دو خبر معارض، رجحانى نباشد، هر دو خبر از ارزش اثباتگرى تاریخى ساقط مىشوند.۳
۳. منبعى که نه تأیید مىشود و نه ردّ؛ مانند خبرى که راویانش مورد وثوق نیستند و محتواى آن نیز ارتباطى مستقیم با اصول کلى اسلام ندارد تا بر درستى یا نادرستى آن گواهى داد. در نتیجه، چنین منبعى صلاحیت اثبات تاریخى راندارد.
با رد این منابع سه گانه، مىتوان ملاحظه نمود که روایات بیان کننده وقایع روز موعود، از هرگونه دستبرد، توهم و یا افسانه پردازى که ممکن است به آنها راه بیابد، پالایش شده است. بدین ترتیب، منابع مورد اتکاى ما در کمال وضوح و روشنى خواهد بود و مىتوان از آنها براى عرضه تفکر مهدویت در جهان استفاده کرد.
ج) مشکلات موجود در این مبحث
این مشکلات از جمله اقتضائات مبحث تاریخ پس از ظهور است. البته در اینجا باید آن مشکلاتى را که به طور کلى به تاریخ غیبت برمىگردد۴ و نیز آن مشکلاتى که به طور خاص به روایات وارد شده درباره امام مهدى(ع) برمىگردد، ۵ استثنا کنیم؛ زیرا در جاى خود به آنها پرداختهایم.
در اینجا فقط به طرح مشکلاتى که مختص به تاریخ پس از ظهور است، بسنده مىکنیم. در مقام مقایسه مىتوان گفت که این مشکلات، گاه در عنوان با آن مشکلات دیگر، یکى است ولى از لحاظ ساختار و ارزش متفاوت مىباشد.
این مشکلات را مىتوان چنین فهرست نمود:
مشکل اول: نمادین و رمزى بودن روایات نقل شده درباره حوادث آینده در بسیارى از موارد به ویژه در روایاتى که به شخص امام مربوط مىشود؛ مانند این روایت: »هنگامى که [امام مهدى(ع)] پرچمش را حرکت مىدهد، شرق و غرب عالم براى او روشن مىشود« یا این روایت که: »[امام مهدى(ع)] دستش را بر سر مردم مىنهد و عقول آنها را کامل مىنماید« و یا این حدیث که »پرچمش از پنبه و کتان نیست بلکه برگى از برگهاى [درختان] بهشتى است« و تعابیرى از این قبیل.
مراد این روایات، حقایق نابى است که الفاظ آن در معانى متعارف خود، بهکار نرفته است.۶
مشکل دوم: کلّى گویى عمدى در روایات و سکوت درباره برخى از سخنان و کارهایى که پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طورى که معلوم است گوینده معصوم(ع) عمداً برخى حقایق درباره محتواى سخنان امام مهدى(ع) را در ابتداى ظهورش در مسجدالحرام نیاورده است و یا خاموشى روایات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد کوفه؛ و همچنین سکوت آنها در مورد بسیارى از مواعظ آن امام و نیز روشهاى آزمایش یارانش. بلکه تنها فرمودهاند: »من درباره آنچه او [امام مهدى(ع)] به مردم مىگوید، داناترم.«
اما این که امام مهدى(ع) به مردم چه مىگویند راهى به دانستنش نیست. مانند این روایت است، روایاتى که درباره یاران امام مهدى(ع) وارد شده است. معصوم(ع) مىفرماید: »…و من نام آنها و پدرانشان را مىدانم…«.
اما حتى نام یک نفرشان را هم نمىبرد.
مشکل سوم: وجود رخنه و فضاهاى خالى در روایات و عدم رعایت زنجیره حوادث.
این اشکال اگر چه ویژه تاریخ پس از ظهور نیست ولى در این تاریخ، نمود و حضور بیشترى دارد. در نتیجه، رعایت زنجیره زمانى شمارى از حوادث، تقریباً ناممکن است. همچنان که بسیارى از اقدامات مهمى که پس از ظهور انجام خواهد گرفت، به طورکلى مسکوت مانده است. قابل ملاحظه اینکه به هر مقدار که از آغاز ظهور دور مىشویم، وقایع نقل شده در اخبار، کمتر مىشود و رخنه و گسست بین روایات افزون مىگردد؛ علاوه بر آنکه بیان رمزى و کلّى گویى نیز زیاد مىشود.
در نتیجه مشکلاتى که بیان شد، ملاحظه مىکنیم حوادثى که کمى قبل و بعد از ظهور رخ مىدهد، در حجم فراوانى از روایات به ما رسیده است؛ اما در دوره زمانى پس از آن، غیر از حوادث پراکنده و سخنان متفرقى که ترتیب هم ندارند، حدیثى نقل نشده است.
هر چه از زمان ظهور دورتر مىشویم و مثلاً به واقعه رحلت یا شهادت امام(ع) و یا به جانشین پس از ایشان مىرسیم، روایات بسیار بسیار کمتر مىشوند.
پیامبر و ائمه(ع) به چند سبب این مشکلات سهگانه را به طور عمد در سخنان خود درباره امام مهدى(ع) باقى گذاردهاند. مهمترین آنها عبارت است از:
وجود گسست و فاصله فکرى و فرهنگى بسیار عمیق، بین دوره صدور این روایات و دوره زمانى که این روایات درباره آن سخن گفتهاند.
این بدان جهت است که رشد و تعمیق اندیشه اسلامى در خلال قرنهاى طولانى که بین این دو دوره قرار دارد و همچنین رشد و تکامل بیشتر آن بهدست امام مهدى(ع)، چیزى است که فهم و درک مسائل زمان ظهور رابرا ى مردمى که در عصر پیامبر و ائمه(ع) مىزیستهاند ناممکن مىساخته است.
و از اینرو طبق قاعدهاى که مىگوید: »با مردم بهاندازه عقلشان سخنگو« مصلحت آن بوده که معصومین(ع) بهطور کلى از این مسائل با صراحت سخن نگویند.
مشکل چهارم: این مشکل آنجا پیش مىآید که بخواهیم براساس مذهب خود، روایات را در مسیر خاصّى که مىخواهیم پیش ببریم.
سخن درباره این مشکل – به حسب اینکه روایات نقل شده گاه از منابع اهل سنّت است و گاه از منابع امامیه – به دو بخش تقسیم مىشود:
بخش اول: روایات موجود در منابع اهل سنّت؛ مانند: صحاح ستّه و غیر آن. این روایات نیز که دربردارنده پیشبینى حوادث آینده است به چهار دسته، تقسیم مىشود:
۱. آن دسته از روایات که قلمرو وسیعى دارند و جهتگیریهاى مهم فکرى را نشان مىدهند؛ همچون بیان فتنه و جنگهایى که در طول این تاریخ واقع مىشود و موضعى که هر مسلمانى باید در برابر آنها داشته باشد؛ سخن درباره دجّال و ویژگیها و کارهایش و نیز سخن درباره عیسى بن مریم (ع) و فرود آمدن او از آسمان و جنگهایش با دجّال و نیز با یأجوج و مأجوج پس از گشودن سدّى که در پشت آن زندانى شده بودند و همچنین مضامینى از این دست که حجم فراوانى از روایات در مورد حوادث آینده را دربرمىگیرد. البته بخشى از این روایات به تاریخ غیبت کبرى برمىگردد و ارتباطى با روز موعود ندارد ولى آن مواردى که به تاریخ پس از ظهور برمىگردد مانند: فرود آمدن مسیح و…، بزودى دربارهاش بحث خواهیم کرد.
۲. روایاتى که اصل وجود امام مهدى(ع) را ثابت مىکنند و اینکه او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است؛ به همراه بیان نام و ویژگیهاى ظاهرى ایشان و اینکه زمین را از عدل و داد آکنده خواهد ساخت. مجموعه این روایات، بسیار بیشتر از حدّ تواتر است و وجود امام مهدى(ع) را بهطور قطع ثابت مىکنند. با این وصف، این روایات در بحث تاریخ پس از ظهور، تنها اندکى براى ما سودمندند.
۳. اخبارى که به توضیح نتایج اجراى کامل دین اسلام و ثمرات فراوانى که از عدالت حقیقى حاصل مىشود، مىپردازند؛ مانند روایاتى که بر فراوانى ثروت در آن دوره دلالت مىکنند و یا روایاتى بدین مضمون که: »انسان در آن زمان به دنبال کسى مىگردد که زکاتش را به او بدهد ولى کسى را پیدا نمىکند.« و یا این که »در آن زمان کوهى از طلا از رود فرات سر برمىآورد (آشکار مىشود) « در صورتى که آن را به وسعت کشت و کار و فراوانى خیرات تفسیر کنیم.
این دسته از روایات در منابع اهل سنت، پیوسته به نام مهدى(ع) و مسأله ظهور ایشان نیست ولى عقلاً و برهاناً امکان تحقق محتوا و مضمون این روایات، جز در دوره پس از ظهور و
پىنوشتها :
۱ . این صرفاً یک فرض است وگرنه همچنان که در تاریخ غیبت کبرى (ص۵۰۱ به بعد) گفته و استدلال آوردهایم، غیبت طولانى امام(ع)، در تکامل رهبرى ایشان و تعمیق اقدامات عادلانهاش در روز موعود، مؤثر است.
۲ . اثباتى که در تاریخ پس از ظهور بدان نیازمندیم با اثباتى که در تاریخ غیبت کبرى بنا نهادهایم (ص۲۰۸) فرق دارد. زیرا اثباتى که در تاریخ غیبت کبرى مدنظر مىباشد براساس رد هرگونه خبر واحد شکل گرفته که آن را »سختگیرى سندى« نام نهادهایم زیرا در آنجا به امثال خبر واحد نیاز نداریم اما در اینجا (بحث تاریخ پس از ظهور) سخت بدان نیازمندیم زیرا شمارى از حوادث، تنها با خبر واحد نقل شده است و ما براى حفظ زنجیره کلى حوادث به آن نیاز داریم و این تفاوت، نتایج ملموسى را به دنبال خواهد داشت که بعد از این مىآید.
۳ . ر.ک: تاریخ الغیبه الصغرى؛ ص۲۸ به بعد و ص۴۶ به بعد.
۴ . تاریخ الغیبه الصغرى؛ ص۲۴ به بعد.
۵ . همان؛ ص۴۲ به بعد.
۶ . همان؛ ص۲۱۲ به بعد.
موعود شماره ۴۶