مسئله خانواده، مسئله جامعه
امروز در دورانی زندگی میکنیم که به سرعت نسل سوم خانوادهها در حال شکلگیری هستند. خانوادههایی با عنوان خانواده تکهستهای. به دلیل آزادیهای بیحدّ و حصر جوامع غربی و به بنبست رسیدن سیستم عامل اومانیسم در غرب، خانوادهها در حال فروپاشی هستند و سبک جدید از خانواده در حال بروز است که به نوعی میتوان گفت از روی اجبار میباشند.
نسل فعلی در غرب ازدواج و فرزندآوری را تجربه کرده است؛ امّا به دلایل متعدّد، که ریشه آن را در ریشههای تفکّری این تمدن باید جستوجو کرد، به سرعت رو به فروپاشی است. در واقع، افراد در حال آزاد کردن خود از هر گونه قید و بندی هستند؛ امّا این نسل فعلی یک مشکل را در مقابل آزادی بیحدّ و حصر خود میبیند و آن وظیفه بزرگ کردن فرزند به دنیا آمده است. پس سبک سوم خانواده با عنوان خانواده تکهستهای که نوعی حالت گذار میباشد، به وجود آمده است که فقط یکی از والدین که از هم جدا شدهاند، وظیفه بزرگ کردن فرزند را به عهده میگیرند. در کمتر از نیم قرن آینده و حتّی زودتر، باید آماده این باشیم که غرب، خود با دستان خود نابودی خود را رقم بزند
بعضی از کلمات هستند که در تفکّرات مختلف، معانی و کارکردهای مختلفی دارند و بسته به نوع معنی و تبیین آن، نوع خاصّی از چارچوب مفهومی را در اختیار میگذارند. یکی از این کلمات، آزادی است. دو اعتقاد، جریان فکری و ایدئولوژی غالب عصر ما، یعنی اسلام و در مقابل آن اومانیسم، که یکی با محوریّت خدا برای تعریف و تبیین هر چیز عینک خدامحوری را به چشم میزند و دیگری با محور قرار دادن انسان و عینک اومانیسم جهان را تعریف و تبیین میکند، از آزادی تعاریف خاصّی را میدهند.
اگر بخواهیم به اجمال از منظر «قرآن» آزادی را در حوزه مورد نظر خود بیان کنیم، باید بگوییم که قرآن، آزادی بشر را با دو گزاره بایدها و نبایدها محدود کرده است. مجموعهای از بایدها و نبایدها که اجرای آنها لازم است. جادهای را تصوّر کنید که شما در آن اختیار آن را دارید که آزادانه حرکت کنید؛ امّا توسط دو دسته گاردریل در دو طرف محدود شدهاید. وجود این دو دسته گاردریل برای آن است که شما از مسیر خارج نشوید و راه راست و حق را بپیمایید و در انتهای مسیر، به سعادت برسید.
به طور خلاصه، تعریف آزادی در سیستم انسانمحور به این شرح است که هر فرد، آزاد است تا جایی که وارد آزادی و قدرت اختیار دیگری نشود. با این موضوع که این گزاره در سطح حکومتهای غربی یک تعریف است و به آن عمل میشود یا یک شعار و دروغ بزرگ که با آن مردم را فریب میدهند و حتّی به تعریف مورد نظر خود عمل نمیکنند، کاری نداریم. ما به دنبال آن هستیم تا ببینیم با در نظر گرفتن این معنا درباره آزادی، جامعه غربی چه مسیری را پیموده است.
انسان مجموعهای از نیازهای مادّی و معنوی دارد که باید به آنها پاسخ دهد. راه حلّ خداوند به عنوان خالق برای رفع نیازهایی که خود در درون انسان گذاشته، خانواده است. اینکه تا جوانی، عضوی از خانواده باشید و پس از آن، خود یک خانواده را تشکیل بدهید. انسان مسلمان، کوچکترین واحد تشکیل دهنده جامعه را خانواده میداند و واضح است که در اندیشه اسلامی، توجّه به خانواده، به معنی نفی فرد نیست؛ بلکه تأمین نیاز مادّی و معنوی فرد در گرو وجود خانواده است.
برعکس، در غرب، فرد محوریت دارد و نیازهای او میتواند از خانواده یا در جامعه پاسخ داده شود و واضح است که انتخاب خانواده برای پاسخگویی به نیازها بسیار راه سختتری نسبت به انتخاب جامعه است. هنگامیکه شما آزادی را تا حریم فرد دیگر باز میگذارید، در بُعد فردی و به تبع آن اجتماعی، انسان را در لذّتانگاری آزاد گذاشتهاید. در واقع اجازه دادهاید تا نفس افسار بدن و خواستههای انسان را در دست بگیرد. انسان غربی جامعه را متشکّل از افراد میداند و از این رو برآوردن نیازهای خود را از جامعه میخواهد.
دلایل متعدّدی با درجههای مختلف در چرایی به وجود آمدن خانواده وجود دارد. پایهایترین این نیازها، نیاز جنسی است که زن و مرد به آن احتیاج دارند. حال اگر جامعه برای مرد و زن جوان، این شرایط را فراهم کند تا خارج از چارچوب خانواده، به رفع این نیاز بنیادین بپردازد، پر واضح است که تشکیل خانواده برای جوان بیمعنی خواهد بود، حدّاقل تا میانسالی که متوجّه اشتباه خود بشود. همین نیاز باعث بقای نسل بشر نیز میباشد که با تولید مثل در درون خانواده، بقای نوع را نیز تضمین میکند.
راهی که غرب ظرف چند قرن گذشته رفته است، سبب به وجود آمدن بنبستی در بقای نهاد خانواده شده است. به طور اجمالی میتوان انواع خانواده را به شرح زیر با توجّه به دوره زمانی بروز و ظهور و سپس افول هر کدام عنوان کرد.
در ابتدا، خانوادهها به صورت قبیلهای بوده و تمام اعضای درجه یک و دو خانواده در یک مکان، با محوریت ریش سفیدان خانواده تشکیل میشده که دارای مزایا و معایب خود بوده است. میتوان گفت این چنین خانوادهای تقریباً تمام مشکلات خود را خود حل میکرده و به بیرون از خود نیازی نداشته است.
روند خانواده قبیلهای تا زمان انقلاب صنعتی نیز کم و بیش در زندگی کشاورزی به بقای خود ادامه داد؛ امّا با بروز انقلاب صنعتی همه ساختارهای قبلی، از جمله خانواده دگرگون شد. کارخانهها با خود سبک زندگی جدیدی را به همراه آوردند و باعث جدا شدن خانواده قبیلهای و کوچک شدن آن شدند تا حدّ اعضای اصلی خانواده، یعنی پدر و مادر و فرزندان و در مواردی، پدربزرگ و مادربزرگ خانواده، که بیشتر جنبه سربار داشتهاند تا به عنوان وزنهای در خانواده که با خود برکت را میآورند. شهرنشینی و پیشرفت بشر، اقتضا میکرد که حلقه اعضای درجه دوم، مثل خاله و عمّه، عمو و دایی به گوشهای رانده شوند و این موضوع با نوع تمدّن در حال شکلگیری بسیار متناسب بود. برای تحقّق این ساختار جدید، تمام علوم غربی از معماری تا علوم انسانی دست به کار شدند. اگر شکلگیری و افول خانواده قبیلهای به قدمت تاریخ تا قرن هفدهم باشد، روی کار آمدن خانوادههای متشکّل از اعضای درجه یک، که به آن خانواده هستهای میگوییم (در مقابل قبیلهای)، از انقلاب صنعتی تا به امروز است؛ مدلی که در حال فروپاشی کامل در غرب است و همچنین به دلیل هجوم فرهنگی تمدّن غالب، تأثیرات مخرّب خود را در شرق نیز گذاشته است.
امروز در دورانی زندگی میکنیم که به سرعت نسل سوم خانوادهها در حال شکلگیری هستند. خانوادههایی با عنوان خانواده تکهستهای. به دلیل آزادیهای بیحدّ و حصر جوامع غربی و به بنبست رسیدن سیستم عامل اومانیسم در غرب، خانوادهها در حال فروپاشی هستند و سبک جدید از خانواده در حال بروز است که به نوعی میتوان گفت از روی اجبار میباشند. نسل فعلی در غرب ازدواج و فرزندآوری را تجربه کرده است؛ امّا به دلایل متعدّد، که ریشه آن را در ریشههای تفکّری این تمدن باید جستوجو کرد، به سرعت رو به فروپاشی است. در واقع، افراد در حال آزاد کردن خود از هر گونه قید و بندی هستند؛ امّا این نسل فعلی یک مشکل را در مقابل آزادی بیحدّ و حصر خود میبیند و آن وظیفه بزرگ کردن فرزند به دنیا آمده است. پس سبک سوم خانواده با عنوان خانواده تکهستهای که نوعی حالت گذار میباشد، به وجود آمده است که فقط یکی از والدین که از هم جدا شدهاند، وظیفه بزرگ کردن فرزند را به عهده میگیرند. در کمتر از نیم قرن آینده و حتّی زودتر، باید آماده این باشیم که غرب، خود با دستان خود نابودی خود را رقم بزند.
نکته پایانی مهم در این مورد، این است که «ایران» به دلایل مختلف، از جمله سوء مدیریت در زمینه فرهنگی، به سرعت در حال پیمودن راه غرب است. در یک نگاه سطحی میتوان متوجّه شد که راهی که غربِ زمین در طیّ چهارصد سال پیمود، ایران در کمتر از پنجاه سال رفته است و با رکورد زدن آمار طلاق و کاهش نرخ رشد، که در جهان بیسابقه است، امید میرود که مسئولان را از خواب غفلت بیدار کند؛ انشاءالله.