گفتوگو با حضرت آیتالله محمّد ناصری دولتآبادی
اشاره:
نام شیخ محمد کوفی برای بسیاری از دلدادگان حضرت ولیعصر(ع) غریب نیست. او کسی است که واسطه رساندن نامه حضرت مهدی(ع) به مرجع بزرگوار شیعه، آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (مدیسهای) است. علاوه بر آن، تشرفها و حالاتی از وی، در سینه برخی مرتبطان با او به یادگار مانده است. در این رابطه، گفتوگویی ـ هر چند کوتاه ـ با حضرت آیتالله ناصری دولتآبادی از اساتید بنام حوزه علمیّه اصفهان و از صاحبنظران معارف مهدوی صورت گرفته است. این عالم بزرگوار در سنین جوانی در نجف اشرف با مرحوم کوفی مرتبط بوده و نکات جالبی از او در سینه دارند که متن آن تقدیم خوانندگان گرامی موعود میگردد.
- با تشکر از اینکه وقت گرانقدر خود را در اختیار ما قرار دادید. درباره مرحوم شیخ محمد کوفی، تشرفی معروف است که در مسجد کوفه داشته است. لطفاً در ابتدای صحبت از آن تشرف برای ما بگویید.
آنچه از این تشرف در ذهن دارم این است که ایشان میگفت:
شب بیست و یکم یا بیست و سوم ماه مبارک رمضان کوفه بودم. با خود گفتم: بهترین کار، این است که امشب، برای احیا، در مسجد کوفه باشم. از کوفه، به مسجد کوفه رفتم. افطار و سحری را برداشتم و یک اتاق گرفتم. افطاری خوردم و گفتم: «پیرمردی هستم و خیلی توان ندارم. کمی استراحت کنم و برای اعمال سحر بلند شوم». خوابم برد. بیدار که شدم، دیدم هوا روشن است. خیلی ناراحت شدم و گفتم: «چه خاکی به سرم شد! آمدم کمرم را روی زمین بگذارم۱ و برای اعمال شب قدر آماده شوم؛ ولی محروم شدم». با عجله بلند شدم از مسجد بیرون بروم برای تطهیر و وضو گرفتن، تا قبل از آفتاب زدن، نماز صبحم را بخوانم. در این بین، دیدم در مقام غیر معروفه حضرت امیر(ع) یک نفر خوابیده و عبایش را تا سینه کشیده است. دو نفر هم خیلی مؤدب بالای سرش نشستهاند. من رسیدم و سلام کردم. جوابم را دادند. «علیکالسلام آشیخ محمد! بفرمایید». من نفهمیدم جریان چیست و اصلاً یادم رفت که آفتاب دارد میزند و باید بروم نماز بخوانم. رفتم نشستم و گفتم: «این آقا کیست که خوابیده است؟» به عربی گفتم (چون خود ایشان نیز عرب بود). آنها گفتند: «ایشان آقای عالَم است». پیش خود گفتم: «اینها عرب هستند و نمیفهمند و دقت ندارند. حتماً میخواهند بگویند: ایشان آقای عالم است. گفتم: «ایشان آقای عالِم هستند؟» گفتند: «نه آشیخ محمد! ایشان آقای عالَم است». باز هم نفهمیدم. دیدم آقا بلند شدند و آب آوردند. ایشان میل فرمودند و رو به من گفتند: «بگیر بخور». گفتم: «نمیخواهم». (آشیخ محمد کوفی، فکر میکرد که امروز، روز ماه رمضان است و چون هوا روشن شده بود، از پذیرفتن و خوردن آب امتناع کرد. آن دو نفر گرفتند خوردند. یک نفر از این دو نفر به آن آقا گفت: «آقا! اجازه میدهید که آشیخ محمد را با خود ببریم؟» فرمودند: «باید سه امتحان بدهد» پیش خود گفتم: «اینها به یکدیگر چه میگویند؟» با کسب اجازه، بلند شدم برای تطهیر و وضو. همین که پایم را بیرون گذاشتم، دیدم آسمان تاریک است. بسیار تعجب کردم. برگشتم؛ دیدم؛ مسجد هم کاملاً تاریک است. از کسی پرسیدم: «ساعت چند است؟» گفت: «دو ساعت از شب رفته است». بسیار غبطه خوردم و بر سرم زدم؛ ولی هیچ فایده نداشت.
- درباره آن امتحان که آقا فرمودند، آیا اطلاع دارید که چه بود و نتیجهاش چه شد؟
قضیه دیگری نیز درباره حاج شیخ محمد کوفی نقل شده است که ایشان، واسطه رساندن نامه امام زمان(ع) به مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی بوده است. دراینباره اگر مطلبی هست بفرمایید.
«خودت را راحت در اختیار دیگران بگذار و محل نشستن [و مراجعات] خودت را در دهلیز خانه [و در دسترس مردم] قرار بده و نیازهای مردم را برآورده کن که ما یاریات میکنیم».
بعد از این نامه، مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی از تصمیم خود منصرف میشوند.
- آیا خود آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی هم با حضرت، بدون واسطه ارتباطی داشتند؟
بله؛ بنابر آنچه که نقل میکنند، ایشان بیارتباط نبوده است.
- در این صورت، چرا آن نامه، با واسطه حاج شیخ محمد کوفی به دست ایشان میرسد و چرا مستقیماً به خود ایشان نمیدهند؟
در صورت صحت این انتساب، مطمئناً حکمتی داشته است. مثلاً شاید بر اینکه این نامه دست به دست بگردد، عنایتی داشتهاند.
- آیا این نامه را کسی غیر از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی هم دیده بود؟
بله؛ مرحوم آیتالله حاج شیخ کاظم تبریزی که از علمایی بود که چند سال قبل در قم فوت کرد، نقل میکرد که در جوانی رفیقی پیرمرد داشتیم که روحانی صاحب علم و فضلی بود و سخنرانیهای بسیار خوبی داشت. او ساکن تهران بود و من در نجف مشغول تحصیل بودم. یک بار به دیدن من آمد و با هم به محضر مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی رسیدیم. این پیرمرد که با مرحوم سید ابوالحسن بسیار رفیق بود، به ایشان گفت: «میخواهیم آن نامه را ببینیم». مرحوم سید ابوالحسن، بلند شدند و از صندوقچهای نامه را بیرون آوردند و ما نامه را دیدیم. این قضیه را مرحوم آیتالله شیخ کاظم تبریزی نقل میکرد.
- آیا همه نامههای حضرت، اینطور کوتاه هستند؟
این نامه این طور بود؛ ولی در سایر توقیعات حضرت، نامههای مفصّل هم دیده میشود.
- آیا مرحوم حاج شیخ محمد کوفی، تشرفهای دیگری هم داشته است؟
بله؛ از ایشان موارد دیگری هم نقل شده است.
- آیا تشرف در مسجد کوفه که فرمودید، اوّلین تشرف ایشان بوده است؟
دراینباره اطلاعی ندارم.
- اگر از دیگر تشرفات مرحوم کوفی چیزی در خاطر دارید، لطفاً بیان بفرمایید.
آشیخ محمد کوفی زمانی که نجف بود، به حجره حاج شیخ رضا توحیدی تبریزی تشریف میبرد و بیشتر با او مأنوس بوده است.
این آقای توحیدی برای یکی از رفقا تعریف کرده بود که در یک جلسهای با آشیخ محمد کوفی صحبت میکردیم. من برای آب آوردن، ظرفی برداشتم و بلند شدم بروم. آشیخ محمد کوفی گفت: «کجا میخواهی بروی؟» گفتم: «میخواهم آب بیاورم بخوریم». ایشان گفت: «ظرف را بده به من و بنشین». ظرف را از من گرفت و در حالی که با چهار انگشتش لبه داخلی ظرف را گرفته بود و با انگشت شست، لبه بیرونی ظرف را، به من اشاره کرد که: «بیا آب بخور». گفتم: «چه بخورم؟» گفت: «به شما میگویم بخور». یک وقت دیدم از سر پنجههای حاج شیخ محمد، آب به داخل کاسه میریزد. آشیخ محمد کوفی تعریف میکردند خدمت حضرت نشسته بودم و برای آب آوردن ظرفی را برداشتم. حضرت، ظرف را از من گرفتند و به همین طریق ظرف را نگه داشتند و فرمودند: «بخور» و آب، از سر انگشتان مبارک حضرت به داخل ظرف میریخت و من نوشیدم. بسیار گوارا بود.
- درباره مرحوم شیخ محمد کوفی و ارتباطتان با ایشان بیشتر بفرمایید.
مرحوم شیخ محمد کوفی زمانی که ایران تشریف آوردند، به حجره پدر من، مرحوم حاج ملاباقر میآمد و من، آن موقع هفده ساله بودم. پس از آن هم که در نجف، مشغول تحصیل بودم، گاهی به خدمت ایشان میرسیدیم. او پیرمردی کوتاه قد و سمین۲ بود و موقع صحبت کردن با من، چشمهایش را تنگ میکرد و کمی هم تند صحبت میکرد.
آیا مطلب یا توصیه خاصی از ایشان در ذهن دارید؟
بله؛ زمانی در همان ایام جوانی از ایشان راه وصول به دیدار حضرت بقیـ[الله ـ ارواحنا فداه ـ را پرسیدم و ایشان فرمود: «کار خاصی لازم ندارد، همه واجبات را انجام بده و محرّمات را ترک کن؛ به مستحبات عمل کن و از مکروهات دوری نما، آن وقت راه باز میشود».
بنده با شوخی به ایشان عرض کردم: «این کار خیلی مشکل است» و مثلی آوردم و راه نزدیکتری خواستم. ایشان در جواب فرمود: «بله» و سپس گفت: «نماز شب را بسیار مواظبت کن».
- از اینکه وقت عزیزتان را در اختیار ما قرار دادید بسیار ممنون و متشکریم.
ماهنامه موعود شماره ۹۸
پی نوشتها:
٭ برگرفته از: دوماهنامه اخلاقی ـ تربیتی خُلُق، ش ۶.
۱. کنایه از اینکه خواب مختصری برود.
۲. چاق.