دغدغه یک نیویورکی برای افزایش تعداد شیعیان

به گزارش موعود، کانال تلگرامی “فرنگ نوشت” از قول یکی از مخاطبان خود در نیویورک آورد: امشب مسجد ایرانیان نیویورک یک سخنران انگلیسی‌زبان داشت. برای همین، اندک غیرفارسی‌زبان‌هایی آمده بودند.

موقع شام دو سیاه‌پوست در فاصله‌ای کوتاه از من نشسته بودند. یکی جوان بود و آن یکی مسن. سر صحبت را باز کردم. شما به مسجد الحسینی می‌روید؟ جوان گفت بیشتر به مسجد الخویی می‌رود و دیگری گفت جاهای مختلف.

مرد جوان خیلی کم‌حرف است ولی مرد مسن سر صحبت را باز می‌کند: به جاهای مختلف می‌روم. البته خیلی دوست دارم که مسجد جدید راه بیندازیم ولی هنوز پولمان قد نمی‌دهد. تعداد شیعیان دارد زیادتر می‌شود و خیلی‌ها حوصله ندارند آن همه راه را گز کنند و بروند آن سر شهر برای مسجد. خیلی از مسلمانان اینجا همه چیز را به عادت گرفته‌اند. چرا این جوری نماز می‌خوانی؟ چون پدرم می‌خوانده. آخر این هم شد دلیل؟

خدا را شکر، چانهٔ گرمی هم دارد. با هیجان صحبت می‌کند و اگر انگلیسی ندانی، انگار می‌کنی که دارد برایت رپ می‌خواند. گردنبند فلزی الله‌اش هم هی این ور و آن ور می‌شود: من نمی‌فهمم چرا ما مسلمان‌ها طرف مظلوم را نمی‌گیریم. این همه به سیاه‌ها و هیسپانیک‌ها ظلم می‌شود و مسلمانان ساکتند؟ این قدر گرسنه در شهر می‌لولد و کسی به فکر نیست. مگر علی طرف مظلوم را نگرفت. ما باید در حمایت شیخ زکزاکی و محکومیت شهادت شیخ نمر، پویش بگذاریم برای تحریم واردات از نیجریه و عربستان به آمریکا. ما نباید خودمان را دست کم بگیریم. چه معنی دارد مظلوم باشد و ما حمایت نکنیم. چه معنی دارد، فقیر باشد و ما نگران نباشیم؟ مگر علی نبود که وقتی دید فقیری در شهر گدایی می‌کند اصحاب را بازخواست کرد؟ من هر وقت برای تظاهرات‌های اسلامی می‌روم همه هستند ولی وقتی برای تظاهرات برای حقوق سیاه‌پوست‌هایی که دم گلولهٔ پلیس می‌روند می‌روم، دریغ از یک مسلمان. این چه مسلمانی است؟ بعضی‌هاشان می‌گویند که اگر این کارها را بکنند، گرین‌کارتشان باطل می‌شود؟ خب بشود. اگر قرار است به خاطر گرین‌کارت دینت را بفروشی، برگرد به کشورت. دینت را نفروش. [خیلی غریب مطالب را به هم ربط می‌دهد]: یعنی چه زن مسلمان ما می‌آید مسجد باحجاب و بیرون می‌رود بی‌حجاب؟ آخر این چه دینی است؟ مسخره‌شان را درآورده‌اند.

از او در مورد راه مناسب کمک به فقرا می‌پرسم. می‌گوید: شک نکن که فقرا به راحتی از خارجی‌ها غذا نمی‌گیرند. باید چند آمریکایی همراهتان باشد. خود من همیشه همین کار را می‌کنم. می‌روم سراغ سیاه‌پوست‌های شهر. باهاشان صحبت می‌کنم. می‌دانی که وقتی این استعمارگرها رفتند آفریقا یک دست شان غذا می‌دادند و دست دیگرشان انجیل؟ اینها از این که سیاهان آمریکا دست شان به دهنشان برسد می‌ترسند. من هم می‌روم در محله‌های مسیحی‌نشین. باهاشان صحبت می‌کنم. بهشان می‌گویم که من از توی کتاب خودتان بهتان ثابت می‌کنم که مسیحیت دین کاملی نیست. فرض کنید که مسیح پسر خداست. پس پسر خدا سفید است. پس سفیدها مقرب‌ترند. پس دین‌تان نژادپرستی دارد. ناراحت می‌شوند ولی من کتاب خودشان را بهشان می‌دهم. می‌گویم من هم سال‌ها پیش مسیحی بودم. این هم نشان از کتاب خودتان.

می‌پرسم حالا این حرف‌ها مؤثر شده‌اند؟ می‌گوید چرا نشده؟ خدا مرا ببخشد. زمانی که اهل سنت شدم، کلی مسیحی را سنی کردم. می‌دانم خدا می‌بخشد مرا. ولی خب ما باید برای ظهور حضرت سرباز جمع کنیم. چه کسی باید سرباز جمع کند؟ وقتی که ۱۹۸۰ شیعه شدم و با امام خمینی بیعت کردم از آن روز دیگر همهٔ هم و غمم همین بوده. رفته بودم توی مسجدی که من بودم تنها شیعه و بیست و شش نفر سنی. چند ماه بعد شدیم بیست و چهار شیعه. یعنی فقط دو نفرشان سنی باقی ماندند. دین خدا سرباز می‌خواهد. نامهٔ‌ امام خامنه‌ای را چه کسی باید پخش کند؟ من و تو. کس دیگری که نیست.

از او کارتش را می‌گیرم و خداحافظی می‌کنم. نامش کریم است و به قول خودش یک سرباز.

منبع: تسنیم

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *