نگاهی به فیلم « آخرین کنترل گر هوا » : The Last Airbender
ام . نایت . شیامالان، فیلمساز هندی تبار مقیم هالیوود پس از فیلم تاثیر گذار « حس ششم » که به نظر برخی منتقدین و کارشناسان غربی، باب تازه ای را در قصه پردازی سینمای درام امروز برداشت
ام . نایت . شیامالان، فیلمساز هندی تبار مقیم هالیوود پس از فیلم تاثیر گذار « حس ششم » که به نظر برخی منتقدین و کارشناسان غربی، باب تازه ای را در قصه پردازی سینمای درام امروز برداشت، به این معنی که او تماشاگرش را در میان دو فضای رئال و رویا، آنچنان سرگردان می سازد که تشخیص و تمیز این دو فضا را برایش دشوار و چه بسا غیر ممکن می سازد. همچنان که در فیلم معروف حس ششم، تا سکانس پایانی معلوم نمیشود که اساساً این قهرمان فیلم ( با بازی بروس ویلیس ) بوده که مرده و بیننده تا آن هنگام که کارگردان، سرنخ را به وی بدهد این نکته مهم را درنمییابد.
البته برخی دیگر از کارشناسان و منتقدین، آغاز این نوع فضاسازی دوگانه مبهم را به فیلم « مظنونین همیشگی » ساخته « براین سینگر » نسبت می دهند که سردسته یک باند جنایتکار به نام « کیزر سوزه » (با بازی کوین اسپیسی ) تا اواخر فیلم، پلیس و البته مخاطبان فیلم را سر کار میگذارد و در قالب یک مرد معلول و بی دست و پا، ماجرای قتل و غارت های سوزه را چنان تعریف میکند که شک هیج کس را برنمی انگیزاند تا این که در پایان مشخص میشود، همه داستانی که بازگو کرده، در واقع سرگذشت اعمال خودش بوده است!
از اینجا بود که اساساً فیلم های برخوردار از این نوع فضای دوگانه و فریب دهنده را دچار سندرم « کیزر سوزه » معرفی کردند! اما پی گیران سینما به خاطر دارند که سال ها پیش از این فیلم ها، آثار متعددی در سینما به روی پرده رفت که فضای یاد شده را القاء نمودند، مانند « سایه یک شک » آلفرد هیچکاک یا « دومی ها » جان فرانکن هایمر و یا « سولاریس » آندری تارکوفسکی.
اما ام .نایت .شیامالان پس از فیلم « حس ششم »، به فضای دیگری وارد شد و در فیلم هایی همچون « نشانه ها » یا « دهکده » یا « بانوی روی دریاچه » و بیش از همه در فیلم « اتفاق » از آخرالزمانی سخن گفت که در آن نسل بشر، مورد تهاجم موجوداتی غریب قرار گرفته و آنها دربرابر این تهاجم یا بایستی به ایمان گذشته بازگردند ( نشانه ها ) یا خود را از جامعه بلازده تمدن امروزی ایزوله سازند ( دهکده ) و یا به نحوی با طبیعتی که از آنها رنجیده، کنار بیایند. ( اتفاق ) اما در هیچ یک از آثار یاد شده، خطر به طور کامل رفع نگردیده و آدم ها با دفاعی نه چندان محکم و پایدار، هراسان و مضطرب در انتظار تهاجم مجدد هستند و شاید منتظر کسی که آنها را از این موقعیت متزلزل و ناپایدار برای همیشه نجات بخشد.
اما شاید بتوان فیلم « آخرین کنترل کننده هوا » را پاسخی بر این نوع پایان های به اصطلاح الا کلنگی فیلم های قبلی شیامالان دانست. (متاسفانه نتوانستم ترجمه دیگری برای بخشی از عنوان فیلم یعنی « The Airbender » پیدا کنم، خصوصاً که اسم دیگر پیشنهادی برخی دوستان یعنی « هوا افزار » یا « باد افزار » هم نام چندان مانوسی به نظر نمی آید)
آواتار، آخرین کنترل کننده هوا شیامالان که برای نخستین بار، داستان و شخصیت های فیلم را به طور کامل از یک مجموعه کارتونی تحت عنوان « آواتار : آخرین کنترل کننده هوا » گرفته ( مجموعه ای که طی سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ در ۵۰ قسمت به روی آنتن تلویزیون رفت )، در یک فیلم آخرالزمانی دیگر، منجی موعودش را نیز ( به سبک و سیاق سایر آثار آخرالزمانی چند سال اخیر ) معرفی می نماید؛ پسری ۱۲ ساله به نام « آنگ » که آخرین بازمانده از نسل آواتارهاست. در مجموعه کارتونی و همچنین در فیلم « آخرین کنترل کننده هوا »، گفته میشود آواتارها تنها موجوداتی بوده و هستند که می توانند علاوه بر ارتباط با دنیای ارواح (که گویا تعادل این دنیا را برقرار می سازند) ۴ عنصر اصلی طبیعت یعنی هوا و آب و زمین و آتش را به فرمان خود درآورده و تحت کنترل بگیرند و به این ترتیب بر جهان حکومت کنند.
آنگ حدود ۱۰۰ سال پیش از دست دشمنانش گریخته و درون یک گوی بزرگ یخی حبس شده تا این که توسط دو خواهر و برادر از انسان های سرزمین آب ( به اسامیکاتارا و سوکو ) نجات پیدا می نماید. در طی این مدت، ملت آتش به فرماندهی « اوزای »، به سرزمین های دیگر یورش برده و آنها را تحت سلطه خود درآورده است. آنگ متوجه میشود که او قبل از آموزش کنترل آب و خاک و آتش، گریخته و حالا نیاز دارد برای عمل به وظیفه آواتاری خود یعنی تحت کنترل درآوردن ۴ عنصر اصلی و نجات جهان، طریق و شیوه به فرمان درآوردن آنها را بیاموزد.
در این راه کاتارا و سوکو به وی یاری می رسانند و البته پسر پادشاه آتش به نام پرنس زوکو نیز که از نزد پدر رانده شده و تنها شرط بازگشتش، یافتن آخرین آواتار است، نیز به دنبال او میگردد. چرا که پادشاه ملت آتش بر این قضیه آگاه است که آخرین آواتار، حکومت و سلطنت او را نابود کرده و جهان را از زیر سلطه اش رهایی خواهد بخشید. از همین روست، وقتی درمییابد آنگ به معبد شمالی ملت آب، پناه برده با تمام قوا، به آنجا حمله میکند.
فیلم « آخرین کنترل کننده هوا » به جز موضوع و محتوایش، تقریباً از ساختار روایتی معمول آثار حادثه / اسطوره و به اصطلاح اپیک ( Epic ) سال های اخیر هالیوود مانند: « ارباب حلقه ها »، « جنگ های ستاره ای »، « شاهزاده پارس » و مجموعه فیلم های « نارنیا » بهره برده است و در این مسیر، به جز برخی لحظات جلوه های ویژه تصویری، لحظات تازه و نابی در آن مشاهده نمیشود. آنگ به جز وجه اسطوره ای ایدئولوژیکش (که در سطور بعد به آن خواهم پرداخت) تقریبا از همان ویژگی های کلیشه ای شخصیت هایی مانند فرودو در « ارباب حلقه ها » (که دفاع از قلعه سرزمین روهان در قسمت دوم این سری، بسیار شبیه به دفاع از معبد شمالی ملت آب است) یا لوک اسکای واکر در « جنگ های ستاره ای » (که او نیز بایستی آموزش های لازم برای اینکه یک « جدای » شود و دنیا را نجات دهد را نزد استادی به نام « یودا » ببیند) و یا دستان در « شاهزاده پارس » ( که همچون او شجاع و جنگجو و باهوش به نظر می آید) و بالاخره شاهزاده کاسپین در « نارنیا » ( که او هم بازگشته تا سرزمین غصب شده اش توسط تلمارین ها را پس بگیرد) برخوردار است.
داستان و فیلمنامه « آخرین کنترل کننده هوا » با پدید آمدن یک وضعیت ویژه در روند زندگی عادی مردم سرزمین آب، یعنی بیرون آمدن آنگ از درون حباب یخی و آغاز ماموریتش برای بازگشت به موقعیت آواتار شروع میشود و سپس فراز و نشیب های معمولی،کشش های مختلف فیلمنامه را در مقاطع متعدد قصه، می سازد. فراز و نشیب های بعضاً نخ نما شده و کهنه همچون پی بردن دشمنان آواتار یعنی کنترل کننده های آتش به حضور وی و تعقیب و گریز سرزمین به سرزمین در حین آموزش فنونی که او را به موقعیت آواتار نزدیک می سازد یا درگیری های مقطعی آنگ که او را بعضا تا پای مرگ پیش میبرد و …
فیلم « آخرین کنترل کننده هوا »، به لحاظ روایتی تفاوت چندانی با نسخه مجموعه تلویزیونی و کارتونی خود ندارد، حتی بسیاری از شخصیت ها، نعل به نعل مشابه انتخاب شدهاند؛ از آنگ و کاتارا و سوکو گرفته تا آن جانور پرنده و زوکو و عمویش. تنها، کاراکتر پرنسس یو در فیلم شیامالان اضافه شده که شاید براساس تمایلات گیشه ای کمپانی های تولید کننده فیلم، بتواند سایه ای از یک عشق معمول تین ایجری با سوکو را در قصه ارائه دهد تا بلکه گروهی دیگر از تماشاگران بالقوه فیلم را بالفعل گرداند. آخرین کنترل گر هوا، The Last Airbender
اما برعکس تشابه محتوی و روایت کارتون و فیلم « آخرین کنترل کننده هوا »، فضای فیلم شیامالان به کلی با فضای کارتون « آواتار : آخرین کنترل کننده هوا »، تفاوت دارد. کارتون مذکور به طور کلی از فضایی طنز آمیز و با شوخی های پیاپی (حتی در جدی ترین فصول خود) بهره مند است ولی اثر شیامالان، به جز برخی لحظات، از چنین فضایی بی بهره به نظر می آید. حتی شخصیتی همچون سوکو که در کارتون به شدت شوخ و جذاب است اما در فیلم شیامالان به جوانی عاشق پیشه و بعضاً منفعل بدل شده است. یا شوخ طبعی کاتارای کارتونی که حتی در نبردهایش کاملا مشخص است با عبوسی همزاد فیلمی وی چندان نمی خواند. ( «کاتارا»ی کارتون «آواتار؛ آخرین کنترل کننده هوا» کاملا به کنترل آب از همان ابتدای داستان، مسلط نشان می دهد اما در فیلم، گویا که هنوز در حال فراگیری و در مرحله آزمون و خطا است).
البته ماجرای فیلم « آخرین کنترل کننده هوا » تنها بخشی از قصه کارتونش را دربرمیگیرد و به جز معبد سرزمین آب و گذری هم به سرزمین ملت خاک، آنگ یا همان آواتار درگیر عناصر دیگر نمیشود و قرار است، نحوه کنترل سایر عناصر را نیز آموزش ببیند. تنها در اواخر فیلم و در جنگ با نیروهای کنترل کننده آتش در دفاع از معبد شمالی آب است که قدرت آنگ آواتار را در کنترل کردن آب بر علیه ارتش آتش را مشاهده می نماییم. از این گذشته در ابتدای فیلم نیز عنوان « کتاب اول : آب » بر پرده نقش میبندد. اگرچه توضیح اضافه ای مبنی بر ساخته شدن سایر قسمت های فیلم ( مثلا در مورد زمین و آتش ) داده نشده است.
اما آنچه بیش از هر یک از عوامل ذکر شده (اعم از قصه و ساختار روایتی و یا ساختار سینمایی و جلوه های ویژه تصویری) می تواند فیلم « آخرین کنترل کننده هوا » را نسبت به آثار مشابه برجسته سازد، وجه شدید ایدئولوژیک فیلم است (که در سطور پیشین وعده دادم در موردش بیشتر توضیح دهم) که حتی اسطوره و قهرمان آن را نیز از مثال های تخیلی و افسانه ای فراتر برده و به باور گروهی از مسیحیان بنیادگرا ( موسوم به انجیلی یا اوانجلیست و یا همان مسیحیان صهیونیست ) به یک اسطوره عقیدتی و عنصر ایمانی بدل ساخته است.
براساس مکتوبات موجود، « آواتار » صورت یونانی « آگادا » از اسطوره های فرقه صهیونی « کابالا » است که در کنار عنصر دیگری به نام « هلاخا » از جلوه های روحانیون یهود یا همان « ربی » و یا « ربای » به شمار می آید. لازم به یادآوری است ( همان طور که در مقالات پیشین این قلم به تفصیل شرح داده شده است) « کابالا » فرقه ای صهیونی به شمار می آید که در پایان نخستین جنگ صلیبی و فتح اورشلیم در سده اول هزاره دوم توسط صلیبیون و با متشکل شدن گروهی از شوالیه های صلیبی تحت عنوان شوالیه های معبد سلیمان ( که به اختصار شوالیه های معبد نیز خوانده شده و میشوند) پس از تعلیم آموزه های شرک آمیز ساحران مصر باستان توسط برخی خاخام های مصری به این شوالیه ها، شکل گرفت و در قالب سازمان های مخوفی همچون فراماسونری و ایلومیناتی به تمام جهان و دربارها و مراکز حکومتی بسط داده شد. از همین روست که ملاحظه میشود همان ۴ عنصر ( یعنی هوا یا باد، آب و زمین یا خاک و آتش ) که در آموزه های فرقه کابالا اصل مراتب عرفانی به شمار آمده و در مراحل بالاتر بایستی به تسخیر فرد برگزیده درآید ( همان گونه که در کارتون و فیلم « آخرین کنترل کننده هوا » نیز وظیفه اصلی آنگ آواتار محسوب شده است) در آیین ایلومیناتی نیز از نشانه ها و نمادهای برجسته به شمار آمده است. ( نگاه کنید به کتاب و فیلم « فرشتگان و شیاطین » ).
و از همین روست که سمبل ها و آیین های شرک آمیز در فیلم « آخرین کنترل کننده هوا » به وفور دیده میشود. از جمله این که تنها آواتارها می توانند عناصر اصلی طبیعت یعنی هوا و آب و خاک و آتش را در اختیار بگیرند و در این میان از خدا و آفریننده هستی و قادر متعال خبری نیست! و نیرویی دیگر که جهان مادی را متعادل میکند همانا تحت عنوان « جهان ارواح » شناسانده میشود که گویا قدرت های ماورایی و متافیزیکی آواتارها و کنترل کننده ها از همان جهان می آید.
آنگ برای یافتن راه چاره و مقابله با دشمنان خود، از همین جهان ارواح و مشخصاً روح اژدها کمک میگیرد و از طرف دیگر بخشی از تعادل جهان را ارواح ماه و اقیانوس برقرار کردهاند که به شکل دو ماهی در آب های برکه معبد شمالی ملت آب، شناور هستند و گویا همین روح ماه بوده که پرنسس یو را از مرگ نجات داده و وقتی فرمانده ژائو از لشکر آتش به قتل روح ماه دست می زند! این پرنسس یو است که به تلافی زندگی که از روح ماه دارد، زندگی خود را به آن بازگردانده و با مرگش باعث بازگشت تعادل به جهان میشود!! در واقع در اینجا قدرت مخلوق ( یعنی پرنسس یو که زندگی اش را از روح ماه داشت ) همپا و هم سان قدرت خلاقیت و خالقیت روح ماه به شمار می آید.
آخرین کنترل کننده هوا به این ترتیب افسانه پردازان کابالیست در فیلم و کارتون « آخرین کنترل کننده هوا » حتی شرک مضاعف خویش را نیز به توان ۲ رساندهاند که برای خلق و خلاقیت و خالق بودن، هیچ حد و مرزی در تصورات و تخیلات خویش قائل نیستند. ( با توجه به دوبله و پخش مجموعه کارتونی « آواتار : آخرین کنترل کننده هوا » در شبکه رسمی ویدئویی کشور، این سوال از متولیان بخش سمعی و بصری معاونت محترم سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جدی است که چگونه مجوز پخش چنین اثر آشکارا شرک آمیزی با برچسب رسمی و با استفاده از اطمینان خانواده ها به این شبکه علنی و توزیع آن در میان کودکان و نوجوانان صادر شده است؟!!)
اما گرشوم شولم ( از مورخان و عالمان فرقه کابالا ) در کتاب « جریانات بزرگ در عرفان یهودی » درباره « آواتار » یا همان « آگادا » می نویسد:
« …در آگادای کابالایی، رخدادها در مرحله فوق العاده گسترده ای به وقوع می پیوندند، مرحله ای که با افق کیهانی، زمین و آسمان در آگادای کهن در تلاقی بودند. اما اینک اهمیت بیشتر، برروی عناصر آسمانی متوجه است که بیش از پیش مطمح نظر است. همه رخدادها، ابعاد غول آسا و اعتباری گسترده تر تلقی میشوند، مراحل قهرمانان آگادای کابالایی به وسیله دست غیبی و قوای مکنون هدایت میشوند و تحت سیطره های رمزی و اسطوره ای هستند که اعمال آنها نیز همزمان بر عالم برین، اثر میکند… »
براساس نوشته های کتب بالینی فرقه کابالا مانند « زوهر » یا « باهر »، اسطوره « آگادا » یا همان « آواتار »، پیوند های ناگسستنی با آموزه های مسیحایی / صهیونی و آرمان های آخرالزمانی این فرقه دارد که از همان قرون اولیه پیدایش آن، در اروپا نضج داده شد و در سازمان های فراماسونری تحت عناوین حکومت جهانی تبلیغ شد که امروزه با نام « نظم نوین جهانی » شناخته میشود.
گرشوم شالوم درباره پیشرفت تفکر آخرالزمانی کابالایی از قرون اولیه هزاره دوم در اروپا می نویسد :
« …جریان نوینی به نحوی عمیق در حیات متزلزل یهودیان آلمانی در قرن دوازدهم اثر گذاشت و آن را هدایت کرد و نقش محکمیبر خصایص ادبیات آن برجای نهاد. روح این آثار حتی به نوعی در براهین نیمه فلسفی نافذ افتاد و افسانه ها و اسطوره های کهن در خلال قطعات و فقرات مزبور گردآوری شد … قوای این حرکت دینی بلافاصله در صورت ترجمه ها و پذیرش مواجید شهودی و در مکاشفات مربوط به آخرالزمان و مسیحا گرایی و هبوط قوای اهریمنی شرارت جلوه میکند… »
مکتب کابالا کارکرد احیاء و ترویج آرمانهای مسیحایی آخرالزمانی را به دست گرفت و این آرمان ها در بنیاد تحریکات جنگ افروزانه صلیبی سده سیزدهم و تکاپوهای شِبهصلیبی و نوصلیبی سدههای پسین جای داشت. در سده چهاردهم میلادی، هستههای فرقه کابالا در جوامع یهودی سراسر جهان، به ویژه در بنادر ایتالیا، گسترده شد. از طریق ایتالیا، که قلب جهان مسیحیت به شمار میرفت، پیشگویی های اسرارآمیز درباره ظهور قریبالوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی او، به مرکزیت بیتالمقدس، رواج یافت و دربار پاپ در رم و سایر کانون های فکری و سیاسی دنیای مسیحی را به شدت متأثر ساخت. در تمامی این دوران منجمین بانفوذ یهودی، یکی پس از دیگری، درباره ظهور قریبالوقوع « ماشییَح » ( مسیح ) پیشگویی میکردند. یک نمونه گرسونیدس، نوه نهمانیدس، است که ظهور مسیح بن داوود را در سال ۱۳۵۸م. پیشبینی میکرد. آخرین کنترل کننده هوا، The Last Airbender
دیگر موضوع پنهانی نیست که عناصر و عوامل فرقه کابالا، همچنان که در دستگاه های سیاسی، امنیتی و اقتصادی غرب به خصوص آمریکا نفوذ چشمگیری دارند در مراکز فرهنگی و هنری به ویژه کمپانی های فیلمسازی و علی الخصوص هالیوود حضوری موثر کسب کردهاند. در تحلیلی که پیش از این درباره فیلم « آواتار » جیمز کامرون نوشتم، براساس گزارشات و اخبار روزنامه معتبر « دیلی میل » در سال ۲۰۰۴ از قول نویسنده معروفش یعنی « پال اسکات » توضیح دادم که پس از پیوستن برخی از هنرپیشه ها و سینماگران هالیوود به فرقه کابالا، از فعالیت های شدید این فرقه صهیونیستی و رهبر ۷۵ ساله آن به نام فیووال کروبرگر یا فیلیپ برگ پرده برداشته شد و اسکات در همان روزنامه تاکید کرده بود که فرقه کابالا عملا بر هالیوود حکومت میکند. ( جیمز کامرون، فیلمساز مشهور نیز که سال گذشته فیلم « آواتار » را برپرده سینماها برد، در سال ۲۰۰۵ به این فرقه صهیونی پیوست).
فیلیپ برگ برای اوّلین بار در سال ۱۹۶۹ دفتر فرقه خود را در اورشلیم ( بیتالمقدس ) گشود و سپس کار خود را در لسآنجلس ادامه داد. دفتر مرکزی فرقه کابالا در بلوار رابرتسون، واقع در جنوب شهر بورلی هیلز ( در حومه لسآنجلس و در نزدیکی هالیوود )، واقع است. این رهبر « خودخوانده » فرقه کابالا فعالیت خود را بر هالیوود متمرکز کرد، در طی دو سه سال از طریق جلب هنرپیشگان و ستارههای هالیوود و مشاهیر هنر غرب به شهرت و ثروت و قدرت فراوان دست یافت، خانههای اعیانی در لسآنجلس و مانهاتان خرید و شیوه زندگی پرخرجی را در پیش گرفت. امروزه، شبکه فرقه برگ از توکیو تا لندن و بوئنوسآیرس گسترده است و این سازمان دارای چهل دفتر در سراسر جهان است. در سال ۲۰۰۲ دارایی فرقه برگ حدود ۲۳ میلیون دلار تخمین زده میشد ولی در سال ۲۰۰۴ تنها در لسآنجلس ۲۶ میلیون دلار ثروت داشت. فرقه کابالا ادعا میکند که دارای سه میلیون عضو است.
سازمان برگ خود را « فرا دینی » میخواند و مدعی است که کابالا « فراتر از دین، نژاد، جغرافیا، و زبان است » و با این تعبیر، درهای خود را به روی همگان گشوده است. اعضای فرقه، فیلیپ برگ را « راو » میخوانند. « راو » همان « رب » یا « ربای » یا « ربی » است که به خاخامهای بزرگ یهودی اطلاق میشود.
فعالیت فرقه کابالای برگ در سال ۲۰۰۴ به ناگاه اوج گرفت و با اعلام پیوستن مدونا ( خواننده مشهور آمریکایی ) به این فرقه در رسانهها بازتابی جنجالی داشت. بسیاری از خاخام های سنت گرای یهودی، عقاید فیلیپ برگ و فرقه اش را منشاء گرفته از جادوگران و ساحران مصر باستان و حتی شیطان پرستی یا پاگانیسم دانستند.
واقعیات نشان میدهد که برگ تنها نیست. کانونها و رسانههای مقتدری در پی ترویج فرقه او هستند و مقالات جذاب و جانبدارانه دربارهاش مینویسند. « کابالا هالیوود را فرا گرفته است » عنوانی است که مدتهاست در این نشریات به چشم میخورد.
جالب است که کلید ساخت مجموعه کارتونی « آواتار : آخرین کنترل کننده هوا » نیز در همان سال ۲۰۰۴ خورد که گزارش نشریه « دیلی میل » تنظیم شده بود و در سال ۲۰۰۵ به نمایش عمومی درآمد. این که سازندگان آن مجموعه یعنی « مایکل دانته دی مارتینو » و « براین کونیتزکو » چه ارتباطی با فرقه کابالا دارند، سند و مدرکی در دست نیست، اما هر دو نفر در زمره تهیه کندگان فیلم شیامالان در کنار دو تهیه کننده صهیونیست یعنی فرانک مارشال و کاتلین کندی ( صاحبان کمپانی مارشال / کندی و تهیه کنندگان همیشگی آثار استیون اسپیلبرگ ) قرار گرفتهاند تا فیلم مذکور جلوی دوربین برود. در واقع ام .نایت .شیامالان که توسط اسپیلبرگ به دنیای سینما راه یافت اینک توسط همکاران قدیمی او، در اصلی ترین مسیر و جریان سینمای امروز هالیوود یعنی فیلم های ایدئولوژیک و آخرالزمانی قرار گرفته است!
نویسنده : سعید مستغاثی