مبلغ پیشکسوت از تاسیسی مرکز اسلامی وین می گوید

پدرم گفت نمی‌گذارم به مدرسه ایرانی بروید؛ چون صفحه اول کتاب فارسی عکس‌ شاه منحوس است و نمی‌خواهم چشم تان به آن بیافتد.

به گزارش موعود، حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی، یکی از مبلغان پیشکسوت و بین المللی حوزه است که بیش از سی سال به تبلیغ معارف دینی در کشورهای مختلف پرداخته، وی که تجربه تبلیغ در چهار قاره به زبان های فارسی، عربی، آذری، انگلیسی، پرتغالی و آلمانی را دارد، در گفتگو با سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه» خاطرات و تجربیات خود را به تفصیل بیان کرده؛ بخش دوم و پایانی این گفتگو تقدیم خوانندگان ارجمند می‌شود.

* بعد از غنا کجا رفتید؟

سه سال غنا بودم. بعد از مدتی آیت الله شیخ محمدعلی تسخیری به من زنگ زد که ما در وین اتریش ساختمانی خریده ایم که قبلاً کارخانه جوراب بافی بوده و ورشکست شده. می توانی بروی؟ گفتم بله. باز هم پول و بلیط دادند و گفتند «فی امان الله»؛ یعنی مبلغ باید برنامه داشته باشد. ساختمان کارخانه مخروبه بود و تمام وسایل را هم برده بودند؛ مقداری تعمیر کردیم تا دو طبقه از چهار طبقه آن قابل استفاده شد. یک ساختمان صد ساله بود و ما در نظر داشتیم آن را بکوبیم، ولی شهرداری مخالفت کرد و گفت ساختمان های بالای صد سال فقط باید مرمت و ترمیم شوند. دو واحد مسکونی، یک حسینیه، یک مسجد، یک آشپزخانه، محلی برای بازی بچه ها، کتابخانه و نوارخانه بزرگی ایجاد کردیم. نوارهای معارفی را از ایران می‌بردیم و کتاب هم پست می‌کردیم.

* اقامه نماز جمعه در وینحجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی مبلغ پیشکسوت بین المللی حوزه

حکم امامت نماز جمعه از حضرت آیت الله خامنه ای هم توسط سفارت برای من رسید. من دو هفته نماز جمعه را اقامه نکردم تا حکم بیاید. آن موقع آقای مهدی صفری سفیر بود و گفت: آقای رسولی محلاتی چند بار زنگ زده که چرا نماز جمعه را اقامه نمی‌کنید؟! آقا حکم داده‌اند. وقتی از گفته سفیر مطمئن شدم، اقامه کردم. کارمندان سفارت و تجار ایرانی می آمدند و چند نفر اتریشی هم که قبل از آمدن من شیعه شده بودند؛ می آمدند.

* شش ماه آموزش زبان آلمانی

این شیعیان اتریشی که کارمند دولت و خیلی پاک بودند، انجمن و جلسات هفتگی داشتند که من می رفتم و ترجمه می‌شد. حدودا ۳۰ نفر بودند. آغاز جلسه با نوار قرآن بود که پنج دقیقه قرآن می‌گذاشتند. بعد ترجمه این چند دقیقه را به زبان آلمانی می خواندند. در اتریش شش ماه آموزش زبان آلمانی رفتم؛ البته سخنرانی و تبلیغ با مترجم بود. خیلی از کلمات آلمانی و انگلیسی مشترک است. مثلا در زبان انگلیسی به باغچه می‌گویند گاردِن و در زبان آلمانی می‌گویند گارتِن.

** پدرم اجازه نمی‌داد ترکی یا فارسی صحبت کنیم!

پدرم در ایام نوجوانی به ما اجازه نمی‌داد ترکی یا فارسی صحبت کنیم، می‌گفت فقط عربی. با این که خودش ترک بود، اما می‌گفت فقط عربی. صحبت کنید دلیلش این بود که می‌گفت می‌خواهم بچه‌هایم طلبه شوند و از همان هفت سالگی با کتاب‌های درسی که همه‌اش عربی است؛ مشکل نداشته باشند. چون ایشان از تبریز که آمدند دیدند استاد اول باید جملات را ترجمه و بعد تشریح کند؛ ولی ما یک پله جلوتریم. فارسی را هم از دوستان و هم کلاسی‌ها یادگرفتم. با اینکه در نجف مدرسه ایرانی بود (مدرسه علوی شاهنشاهی) پدر ما را به مدرسه ایرانی نفرستاد و به منتدی النشر رفتیم. گفت نمی‌گذارم بچه‌هایم به مدرسه ایرانی بروند؛ به دو دلیل؛ یکی این که عربی را از دست می‌دهند، دلیل دوم که سیاسی بود این که در صفحات اول کتاب فارسی عکس‌های شاه منحوس است و نمی‌خواهم چشم بچه‌هایم به آن ها بیافتد. ما این حرف را می‌شنیدیم که پدرمان تبری می‌جوید و سیاسی تربیت شدیم.حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی مبلغ پیشکسوت بین المللی حوزه

سؤال: به جز عربی و آذری با چه زبان هایی آشنا هستید؟

انگلیسی را در ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و دانشکده فقه یاد گرفتم. با زبان پرتغالی زمانی که برزیل بودم بر اثر مراوده‌ آشنا شدم. در اتریش هم شش ماه آلمانی خواندم.

* وضعیت شیعیان اتریش

آن موقع شیعیان اتریش حدود ۳۰ نفر بودند. الان ۱۸ سال است که من از وین برگشته ام و شاید بیشتر شده باشند. ۳۰ هزار ایرانی هم در اتریش بود که بیشتر آنها تاجر و در وین بودند و قبل از انقلاب به آنجا رفته بودند و طبیعتاً تا حدودی مذهب در آنها کمرنگ شده بود. در وین مخاطب تبلیغی ما ایرانی ها بودند که آن ها را جذب مرکز کنیم. خبری از مدرسه و حوزه نبود. مدرسه و حوزه در اروپا خیلی جواب نمی دهد. همان موقع رایزنی فرهنگی هم فعال بود ولی آنها کارشان بیشتر هنر و موسیقی بود.

* اجرای خطبه عقد والدین در حضور فرزندان!!

در زمینه ازدواج هم گاهی برخی با همسر و دو فرزند می آمدند تا صیغه ازدواجشان را بخوانیم!! ما به اینها در اصطلاح فقه می‌گوییم «وطی به شبهه»؛ چون ازدواج کرده بودند و فکر می‌کردند همان ضیافت شام و جشن، به معنای ازدواج است. از هر کدام هم می پرسیدیم آیا زن و شوهر هستید؟ می‌گفتند بله. یعنی تا این اندازه، جهل داشتند و از فرهنگ اسلامی دور بودند. این افراد برای گرفتن شناسنامه ایرانی می آمدند تا ازدواجشان را ثبت کنند. ما هم خطبه عقد را می خواندیم تا از شبهه خارج شوند و تاریخ ازدواج را هم همان تاریخی که بود می نوشتیم، مثلا هفت سال پیش.

* سفر به شرق آفریقاحجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی مبلغ پیشکسوت بین المللی حوزه

حدوداً چهار سال در اتریش بودم. بعد از آن دوباره برگشتم به آفریقا؛ البته این بار شرق آفریقا و تانزانیا. سفر به تانزانیا در سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸ تنها همکاری من با سازمان حوزه ها و مدارس علمیه خارج از کشور بود. آن جا خوجه‌های هندی ساختمان متروکه ای داشتند که در اختیار ما گذاشتند. در تانزانیا علامه اختر رضوی بود که مرحوم شد. با ایشان نشست و برخاست داشتیم و زندگی خیلی متواضعانه ای داشت. وی مترجم چهار جلد از تفسیر المیزان به زبان انگلیسی است و در حدود صد جزوه به زبان سواحلی دارد؛ که همه این جزوه ها تبلیغی هستند. اگر اهل سنت از این کتابچه‌ها استفاده کنند متحول می‌شوند.

ساختمانی که به ما دادند دارای مسجد و حسینیه و محل مسکونی برای دو نفر و ۲۶ حجره برای طلاب بود. از بین جوان‌های هیجده تا بیست و دو ساله گزینش کردیم و شروع کردیم.

سؤال: خودتان گزینش و مصاحبه می‌کردید؟

بله. اساتید دینی هم در تدریس به زبان بومی‌کمک کردند. همان برنامه‌هایی که در غنا شروع شد، این جا هم ادامه یافت. پس از اینکه سه سال تمام شد من برگشتم و تسویه حساب کردم.

سؤال: جمعیت مسلمانان تانزانیا و وضعیت‌ شیعیان چطور بود؟

در تانزانیا شیعیان همین هندی‌ها بودند. حدود ۲۰ خانوار لبنانی هم بودند که با آن‌ها هم همکاری و جلساتی داشتم و نسبتاً متدین بودند. پنج شش سال بود وارد تانزانیا شده بودند و حزب الله لبنان هم روی آن‌ها اثر گذاشته بود. هوادار حزب الله هم که نماز می‌خواند.

سؤال: منطقه زنگبار هم رفتید؟

برای بازدید رفتم. دو سه بار هم با خانواده تفریحی رفتم. زنگبار قبلاً وابسته به سلطنت عمان بود. سال ۱۹۶۴ کودتا شد و از سلطه عمان جدا و با تانزانیا متحد شد. الان متحد تانزانیا است و بازار آزاد دارند.

سؤال: بافت جمعیت زنگبار چگونه است؛ اقتضای تبلیغ می‌کند؟حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی مبلغ پیشکسوت بین المللی حوزه

بله می‌پذیرند و چون به سلطنت عمان وابسته بودند، لذا از چهل سال پیش در آنجا عرب زبان ها سکن هست. آن جا کار تبلیغی به صورت جدی نشده. فقط دو سه بار بازدید رفتم و احیاناً جلساتی هم با درخواست خودشان داشتیم. پس از بازگشت از تانزانیا دو سال ایران بودم. رفتم دزفول دانشکده اصول الدین علامه عسگری و حوزه علمیه برادران و خواهران جهت اقامه نماز جماعت در ظهر و شب.

سؤال: منظورتان «کلیه اصول الدین» است؟

نه؛ در مسجد بودم. در کلیه اصول الدین تدریس می‌کردم و دو مسجد را هم اداره می‌کردم. نماز و سخنرانی بعد از نماز و بیان احکام، عقاید و اخلاق. ربع ساعت تقسیم می‌شد به سه بخش. احکام، عقاید و اخلاق. کمبود اخلاق را باید ترمیم کرد که الان سخت کمبود اخلاق داریم.

سؤال: چه خاطره‌ای از ملبس بودن در جاهای مختلف مثلا در فرودگاه‌ها دارید؟

الان فرودگاه اکثر کشورها نمازخانه دارند؛ چون دیدند بعد از انقلاب اسلامی‌شیعیان یا مذهبیون وسط سالن سجاده پهن می‌کنند و الله اکبر می‌گویند و نماز می‌خوانند، این منظره برای آن‌ها خوشایند نبود. لذا اتاقی را برای نماز در نظر می‌گیرند. در هواپیما اگر موقع نماز صبح بشود به مهماندار می‌گویم از خلبان بپرسد که جهت مکه کجاست؟ با آیفون می‌پرسید و می‌گفت مثلا این طرف هست. البته وقتی که هواپیما مستقیم می‌رود و جهت قبله عوض نمی‌شود نه نزدیک شهر. بعد یک پتو و ملافه می‌آورد در انتهای هواپیما پهن می‌کند و نماز می‌خوانم. البته بعد از پذیرایی و بعد از اینکه کارهایشان را انجام می‌دهند و من مانع عبور و مرورشان نمی‌شوم.

* برگزاری دوره های کوتاه مدت در بورکینافاسوحجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی مبلغ پیشکسوت بین المللی حوزه

بعد از دزفول یک سال برای برگزاری دوره های کوتاه مدت به بورکینافاسو رفتم. در این کشور از طرف جامعه المصطفی(ص) حوزه وجود دارد؛ ولی من برای دوره‌های فشرده و کوتاه مدت رفتم. آن دوره برای ائمه جمعه و جماعات و به زبان عربی بود. برای دانشجویان هم با ترجمه و همکاری اساتید حوزه دوره برگزار می‌کردیم. این دوره‌ها یک هفته‌ای، یک ماهه و بیست روزه بود. یک سال را این طور گذراندم. یک خانه کرایه کردم با یک میز، صندلی پلاستیکی تاشو، یک حصیر با یک تشک و یک یخچال.

سؤال: در این دوره‌ها چه موضوعاتی را مطرح می‌کردید؟

عقاید، سیره اهل‌بیت(ع)، تاریخ، اخلاق و روایات و احادیث.

سؤال: اطلاع رسانی و پذیرش چگونه بود؟

توسط اساتید مدرسه اعلام می‌شد. افراد ثبت‌نام می‌کردند ما هم روز مشخصی آغاز می‌کردیم. حتی از مدرسه الهدی که مربوط به وهابی‌ها بود برای شرکت در این دوره آمدند. ما هم خوشحال بودیم که این‌ها می‌آیند و گوش می‌دهند و شاید هدایت بشوند. سؤال‌های خوبی هم می‌کردند. بعد نظرخواهی شد که شما نظرتان در باره این دوره‌ها چیست؟ گفتیم اسم ننویسید و هرچه می‌خواهید بنویسید. از چهل نفر ۳۶ نفر تمجید کردند و یک نفرشان هم گفته بود من از روش شما خوشم می‌آید. چون موضوعی را مطرح می‌کنید، بعد آیه می‌آورید، بعد از کتب و صحاح خودمان روایات می‌آورید، بعد می‌گویید کتابخانه مدرسه هم هست مراجعه کنید و اگر هم قانع نشدید؛ به من مراجعه نماید. این کار به نظر ما خیلی منطقی رسید، دیگران (که منظورش وهابی‌ها بود) می‌گویند آنچه ما می‌گوییم حق است. حرف دیگران به جهنم.

* حضور در مدرسه آیت الله جوادی در آمل

دو سال هم با مدرسه حضرت امام حسن عسکری(ع) وابسته به آیت‌الله جوادی آملی در آمل همکاری کردم؛ ؛ مسجد آیت‌الله جوادی آملی در منطقه پایین بازار است و ایشان بر اثر کهولت سن هفت هشت سال است نمی روند. مسجد مرده بود، به قول خودشان الان احیاء شد. به جای سه چهار نفر حالا شدند هشتاد نفر، صد نفر. در ماه رمضان هر شب افطاری داده می‌شد. بانی پیدا می‌شد و افطاری ساده مثل نان و پنیر و سبزی و گاهی آش، گاهی سوپ و گاهی آبگوشت داده می‌شد. خیلی‌ها علاقه داشتند همان جا افطاری بخورند. فاصله خانه ما با این مسجد یک کیلومتر بود. یکی از مسجدی‌ها که تاکسیران بود دنبال من می‌آمد. یا اگر مجلس ختم یا عیادت مریضی بود با یک نفر دیگر می رفتم. چون گفته بودم مجالس ختم و تشییع جنازه مرا خبر کنید. این امور خارج از مسأله حوزه و پیشنمازی و در حقیقت کارهای اجتماعی است. اگر روضه‌ای بود حضوری شرکت می‌کردم تا مردم ما را ببینند، بشناسند و اگر سؤال دارند بپرسند.

سؤال: از لبنان بگویید و خاطره دیدار با سید عباس موسوی؟حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی مبلغ پیشکسوت بین المللی حوزه

این جریان مربوط به ۲۸ سال پیش است. سید عباس موسوی در بعلبک بود. یک روز رفتم نماز جمعه پشت سر ایشان در فضای باز. نه حسینیه‌ای، نه مسجدی، روی چمن در منطقه رأس العین. بعد از نماز گفت برویم خانه. من با پسر ده دوازده ساله‌ام بودم و جای دیگری دعوت بودیمT ولی نگفتیم. به خانه استیجاری‌شان رفتیم. حاضر نبود که برایش خانه بخرند با این که افرادی داوطلب بودند که برای وی خانه بخرند، اما قبول نمی‌کرد و تا آخرین لحظه عمر خود مستأجر بود. خودش سفره را پهن کرد، نان، سبزی، نمک، ماست و خرما آورد، بعد سیب‌زمینی سرخ کرده گذاشت و گفت بسم الله. حالا ما یک جایی دعوت بودیم که غذای چربی بود. ولی غذای اصلی او همین سیب‌زمینی سرخ کرده بود. از این صفا و صداقتش لذت بردم. یک بار این خاطره را به برادرش گفتم، گفت بله برادرم همین طور بود. حاضر نشد برایش خانه بگیریم. در خصوص وفات ایشان هم باید بگویم در جلسه‌ای بود، وقتی از جلسه بیرون آمد اسرائیلی‌ها خبردار شده بودند، لذا او را شهید کردند.

سؤال: طی سال‌هایی که در کشورهای مختلف بودید برنامه راهپیمایی در روز قدس و فعالیت هایی از این قبیل هم داشتید؟

بله. هم در وین، هم در غنا و هم در تانزانیا، روز قدس را برپا می‌کردیم و ۲۲ بهمن را هم جشن می‌گرفتیم و ضیافت شام می‌دادیم. البته در وین ۲۲ بهمن به دعوت سفارت بود.

سؤال: شما شرکت می‌کردید؟

بله. شرکت می‌کردم با همین لباس. عجیب اینکه رسم بود همه ایستاده غذا می خوردند.

سؤال: ظاهرا ایستاده غذا خوردن مکروه است.

اصلاً غذا گوارا نیست. من می‌نشینم و غذا می‌خورم. در یکی از همین مراسم ها سفیر ما در بورکینافاسو به دو نفر از روحانیون گفته بود با لباس شخصی بیایید و با عبا و عمامه نیایید. وقتی رفتم دیدم سر آن‌ها بی‌کلاه است! گفتم: این چه وضعی است؟ گفتند: سفیر به ما گفت. گفتم: مگر بنا است از سفیر اطاعت کنید؟! شما روحانی هستید؛ سفیر کار خودش را می‌کند و شما کاری نداشته باشید.حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی طباطبایی تبریزی مبلغ پیشکسوت بین المللی حوزه

سؤال: در برزیل، غنا، وین و تانزانیا ارتباطات‌تان با سفرا چه طور بود؟

با سفرا دوستانه بود و هیچ وقت درگیر نشدیم. ولی گوش به حرف نمی‌دادیم. اگر در کار ما دخالت کنند از این گوش می‌شنویم و از گوش دیگر خارج می‌کنیم. ما هم به کار سفارت کاری نداریم.

سؤال: با توجه به این که شما تا درس خارج ادامه تحصیل دادید، تبلیغ هم رفتید و شرایط امروز را هم می‌دانید؛ یادگیری زبان برای طلبه‌ها چه‌ اهمیتی دارد؟

کسی که می‌خواهد در خارج تبلیغ برود، یا باید به عربی تسلط کامل داشته باشد، یا انگلیسی. متأسفانه برخی اعزام هایی که برای مدیریت مدارس جامعه المصطفی(ص) می‌شود به هیچ کدام از این دو زبان تسلط ندارند و گاهی موجب ناکامی می‌شود.

سؤال: ظاهرا شما کلاس تبلیغی نرفتید و آموزش خاصی ندیده اید؟

نه؛ از سال ۱۳۶۲ تا الان هر چه بوده ابتکار و خلاقیت بوده است.

* از سال ۱۳۶۲ تا الان چقدر احساس می‌کنید تبلیغ‌تان متفاوت شده است؟

انسان رشد پیدا می‌کند و سال به سال، پختگی بیشتر می‌شود. بعد هم در فرصت‌هایی که در ایران هستم مشغول مطالعه می‌شوم. فرصتی هم پیدا نکردم رسائل و مکاسب را تدریس کنم. چون تا شروع کنم یک ماه بعدش به من زنگ می‌زنند برو فلان کشور.

سؤال: الان مشغول چه کاری هستید؟

مشغول مطالعه و تحقیقات.

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *