بهائیان در سالهای اخیر وارد فاز علنیسازی هویت خود شدهاند…بهائیت را باید متشکلترین فرقه سیاسی در ایران دانست که دارای سازمان مخفی و … میباشند
بهائیان از عمد جای مذهب و دین را در پرسش نامه کنکور خالی میگذارند
استاد عبدالله شهبازی مورخ و پژوهشگر ایرانی است که سالهاست در عرصه تاریخ سیاسی و تحلیلی فعالیتهای مهمی دارد. تالیفات متعددی از او طی سالهای پژوهش ایشان به چاپ رسیده که بسیاری از آنان تلاشهای گرانسنگی در حوزه شناسایی کارتلهای اقتصادی و سیاسی مخفی در عرصه بینالمللی بوده است. یکی از مهمترین این منشورات، کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران» است که در پنج مجلد به چاپ رسیده و البته دو جلد از آن هنوز اجازه انتشار نیافته است.
به گفتوگو با او درباره ریشههای این جریان و سمت و سوی فعالیت آنان در ایران پرداختهایم. آنچه پیش روی شماست ماحصل این گفتوگوست.
اخیرا در تبلیغاتی که از سوی کانونهای نزدیک به جریان بهائیت صورت داده میشود، شاهد برجستهسازی موضوع حقوق شهروندی هستیم. ادعای افراد منتسب به این کانونها، نادیده گرفته شدن حقوق بهائیان از سوی نظام جمهوری اسلامی است. این در حالی است که فعالیتهای پنهان این جریان از نظرها دور مانده است. شما این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
در بحث اخیر، مسئله بهائیت را صرفا از منظر حق شهروندی بهائیان مطرح کردم زیرا بحث بهائیت ناگهان با حجم تبلیغات داخلی و خارجی سنگین، بهنحوی که کاملا سازمانیافته مینماید، از این منظر مطرح شد. وقتی بحث حقوق شهروندی بهائیان ایران بهعنوان اتباع ایران مطرح میشود، وارد شدن به مباحث دینی و تاریخی، منحرف کردن بحث و نادرست است چون مورد سوء استفاده قرار میگیرد. باید موضوع بهطور تخصصی و از همان زاویه مطرح شود.
مسئله این است که آیا بهائیان ایرانی بهعنوان کسانی که در ایران زندگی میکنند و تبعه جمهوری اسلامی ایران هستند، از حقوق شهروندی در چهارچوب قانون اساسی برخوردارند یا چون به فرقهای خاص تعلق دارند که به رسمیت شناخته نمیشود این حقوق از آنان سلب میشود؟ بهعبارت دیگر آیا معضل بهائیت در ایران بهدلیل دگراندیشی و تعلقات دینی مغایر با عقاید اکثریت مردم و دین اسلام و مذهب تشیع است یا چیز دیگری است؟
طبق اصول بدیهی انسانی و حقوق بینالملل، همه شهروندان تابع یک دولت باید از حقوق شهروندی آن دولت در چهارچوب قانون برخوردار باشند.
تصور میکنم برخلاف تبلیغات سنگینی که اخیرا به اوج رسیده، بهائیان بهعنوان شهروندان ایران از این حقوق برخوردارند و به زندگی و کسبوکار خود اشتغال دارند و کسی مزاحم آنان نیست. صرف نظر از برخی حقوق صنفی مانند داشتن قبرستان و دفن مردگان طبق شعائر خویش، تصور نمیکنم بهدلیل بهائی بودن حقوق بهائیان نقض شود. یعنی اگر دزدی خانه یک بهائی را مورد دستبرد قرار داد یا به زنی بهائی تجاوز شد، قانون از حق وی بهعنوان شهروند دفاع میکند.
مواردی که بهعنوان نقض حق شهروندی بهائیان عنوان میشود، به حق شهروندی فردی مربوط نیست بلکه ناشی از تلاش بخشی از بهائیان است که بهدنبال تثبیت فرقه خود بهعنوان نهادی قانونی و رسمی هستند. یعنی تلاشی است سیاسی طبق دستور بیتالعدل، سازمان مرکزی بهائیان مستقر در حیفا، تا حضور و فعالیت علنی این فرقه را به جمهوری اسلامی تحمیل کنند. باید تاکید کنم که این تکاپو از جانب همه بهائیان نیست و ما با پدیدهای به نام «بهائیت مخفی» نیز سر و کار داریم. یعنی بهائیانی که در ظاهر خود را مسلمان معرفی میکنند. این سیاست بیتالعدل، که آن را «دوران انکشاف» نامیده، جدید است. یعنی در دوران قاجاریه و پهلوی، دستور اکید بیتالعدل پنهانکاری و عدم معرفی اعضا بهعنوان بهائی در ایران بود، بهرغم اقتداری که در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران داشتند. روشن است که این پدیده به مسئله حق شهروندی بهائیان بهعنوان فرد مربوط نیست بلکه فعالیتی سیاسی است برای قانونی کردن یک فرقه و تحمیل آن بر یک دولت از طریق جنجالهای سیاسی و حقوق بشری، بهرغم قوانین آن کشور. در واقع حق شهروندی بهائیان دستاویزی است برای این مبارزه سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران با اهداف معین که مهمترین آن، پیوند نزدیک سران فرقه بهائی با کانونهایی سیاسی معین در غرب و منافع مشترک آنان در بحران کنونی خاورمیانه است. فرقه بهائی بهعنوان شاخه ایرانی لابی نئوکان در آمریکا عمل میکند. طبیعی است مقابلهای که با این فعالیت تشکیلاتی سیاسی میشود، ربطی به حق شهروندی بهائیان ندارد. مانور تبلیغاتی اخیر روی دستگیری مرکزیت تشکیلات بهائی ایران به نام «یاران ایران» در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ (۱۴ می ۲۰۰۸) که امسال هشتمین سالگرد آن است، با پیام ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ بیتالعدل حیفا به شکلی کاملا سازمانیافته آغاز شد.
بهائیان در سالهای اخیر وارد فاز علنیسازی هویت خود شدهاند. این درست مغایر استراتژی آنان در دوران پیش از انقلاب بوده است. در سالیان اخیر دیده شده که حتی داوطلبان آزمون سراسری از پاسخ دادن به سوالات مربوط به دین و مذهب در پرسشنامهها امتناع ورزیدهاند و به این بهانه از شرکت در آزمون بازماندهاند. پس از آن نیز با انتشار تصاویر این پرسشنامهها مانور رسانهای وسیعی بهنفع جریان بهائیت و احقاق حقوق شهروندیشان ترتیب دادهاند.
مواردی که بهعنوان نقض حقوق شهروندی بهائیان مطرح میشود، مانند ممانعت از تحصیل یا بازداشت گروههای تبلیغی بهائیان، مرتبط است با این تهاجم سیاسی سازمانیافته فرقه بهائی. برای مثال چون در قانون اساسی ایران بهائیت بهعنوان «دین» به رسمیت شناخته نمیشود و در دوران پهلوی نیز بهرغم اقتدار فراوان فرقه بهائی در ایران به رسمیت شناخته نمیشد، طبیعی است که باید مانند گذشته و طبق همان سیاست بیتالعدل عمل کنند. زمانی که فرد بهائی اصرار دارد در فرمهای مربوطه خود را بهعنوان بهائی معرفی کند، ما با پدیدهای سیاسی مواجهیم؛ یعنی همان تحرک تشکیلاتی برای تحمیل یک سازمان غیرقانونی که طبعا با مقابله مواجه میشود.
این امر نقض حقوق شهروندی فرد فوق نیست بلکه پیامد کنش سیاسی است که طبعا فرد بهائی پیامد آن را میداند و داوطلبانه این کار را میکند. فرقه بهائی تلاش میکند این موارد را برای تشکیل پروندههای نقض حقوق بشر علیه ایران بهشکل مستند گردآوری کند و با ارائه مدارک مربوطه به برخی سفارتخانههای خارجی از امکانات تحصیلی در خارج از ایران برخوردار میشود که سایر جوانان ایرانی از آن برخوردار نیستند.
بنابراین باید مسئله حقوق شهروندی بهائیان بهعنوان فرد را بهکلی از مسئله تلاش سیاسی یک تشکیلات (بیتالعدل) برای تحمیل خود بهعنوان نهاد رسمی در ایران تفکیک کرد.
البته بهنظر من باید در فرمهای تحصیلی علاوه بر ادیان به رسمیت شناخته شده در قانون اساسی، گزینه «سایر» نیز وجود داشته باشد. این امر میتواند بدون اینکه فرقه بهائی به رسمیت شناخته شود، این دستاویز را از بهائیان بگیرد. مضاف بر اینکه ما در ایران اقلیتهایی داریم مانند صبیها (صابئین یا منداییها)، که خود را پیرو یحیی تعمیددهنده میدانند و همگی موحد و از ادیان ابراهیمی هستند ولی نام آنان در قانون اساسی ذکر نشده است. بحث حقوق منداییها در خبرگان قانون اساسی مطرح شد ولی درج نامشان به تصویب نرسید و حتی آقای ناصر مکارم شیرازی در همان جلسه خبرگان قانون اساسی مطرح کردند که صابئین خود را ذیل یهودیت معرفی کنند که درست نیست. گزینه «سایر» میتواند معضلاتی از این دست را برطرف کند و راه را بر سوء استفادههای سیاسی ببندد.
در مطالب منتشر شده اخیر از سوی شما شاهد هستیم که بهائیت را بیشتر بهعنوان یک کالت مورد بررسی قرار دادهاید تا بهعنوان یک دین. گزینه سومیکه در تعریف بهائیت میتوان به آن اشاره کرد، بهائیت بهمثابه یک کارتل اقتصادی بینالمللی است. ارتباط این سه گزاره در نسبت با حقوق شهروندی چیست؟ آیا بهائیت بهمثابه کالت، کارتل اقتصادی یا سیاسی، میتواند برای خود آن حقوق شهروندی را که یک جامعه دینی برای خود دارد مدعی شود؟!
نکته مهم در مسئله حق شهروندی بهائیان بهعنوان سازمان، نه فرد که تعارض آن با حق حاکمیت ملی است. تکرار میکنم که بهائیت «کالت» است. عنوان کالت را به کار میبرم چون از نظر سیاسی و حقوقی در جهان واژه جاافتاده و روشنی است. کالت به فرقهای اطلاق میشود با دعاوی دینی یا شبهدینی، مانند فرقه جدید «ساینتولوژی» که خاستگاه آن آمریکاست و دارای تشکیلات متمرکز در حول مرکزیت است. در غرب به کالتها با سوء ظن نگریسته میشود. در برخی کشورها مانند آلمان فعالیت آنها بهشدت محدود است و در کشورهایی چون آمریکا تحت نظارت شدید امنیتی هستند بهدلیل مخاطراتی که میتوانند در پی شستوشوی مغزی اعضا و تبعیت اکید آنان از کالت و رهبری آن، ایجاد کنند. کالتهامیتوانند بهسرعت به مافیاهای قدرتمند سیاسی و مالی یا حتی تروریستی، مانند فرقه ژاپنی «الف» (آوم شینریکیو)، بدل شوند.
تمامی مختصاتی که برای کالت ذکر میشود به روشنترین شکل بر فرقه بهائی انطباق دارد: عضویت در سازمان و تبعیت اکید از رهبر فرقه، بهنحوی که فرد نمیتواند بدون عضویت در فرقه بهعنوان بهائی شناخته شود یا اگر فرامین رهبر فرقه (بیتالعدل) را اطاعت نکند، طرد میشود و با بایکوت کردنش، حتی در میان اعضای خانوادهاش در وضعی مخاطرهآمیز قرار میگیرد. بهعبارت دیگر بهائیت مختصات کالت را داراست نه دین. وجه تمایز اصلی کالت و دین، تشکیلاتی بودن کالت و باز بودن دین است؛ یعنی دین صرفا اعتقادی است ولی کالت، صرف نظر از دعاوی دینی، کاملا تشکیلاتی و تابع رهبری متمرکز.
در مورد ساینتولوژی این خطر برای محاکم آلمان یا بریتانیا و اف.بی.آی آمریکا شناخته شده است چون تاریخچه و عملکرد کالت فوق را میشناسند. خاستگاه فرقه بهائیت ایران است و این مخاطرات را ما در تاریخ ایران میشناسیم و طبعا همان بدبینی را به سازمان بهائیت داریم.
بهائیت کالتی است که ادعای جهانی بودن و جهانگستری دارد. فرقه بهائی رسما خود را «جامعه جهانی بهائیان» میخواند یعنی سازمانی فراملی است که مرکزیت آن بیتالعدل حیفاست و همه اعضای آن باید تابع مرکزیت حیفا باشند.
در اینجا فعالیت فرقه بهائی با حق حاکمیت ملی در ایران تعارض پیدا میکند. بهعبارت دیگر ما با سازمانی مواجهیم که تابع قوانین ایران نیست و قوانین و مقررات خود را فراتر از قوانین ملی این و آن دولت میداند و اعضای آن در ایران میخواهند شهروند ایران نیز باشند. این پدیده را میتوان «دولت در دولت» نامید که تناقض تبعیت دوگانه فرد از دو ساختار سیاسی را پدید میآورد: تبعیت از ساختار سیاسی فراملی مستقر در حیفا و تبعیت از ساختار سیاسی ملی در ایران. به این کاری ندارم که حیفا در اسرائیل است و سیاست دولت اسرائیل و نیز بیتالعدل حیفا علیه ایران بهشدت خصمانه بوده است. مرکزیت این فرقه در خارج از مرزهای ایران است و همین کفایت میکند.
آیا از نظر شما این دوگانگی و مرکزیت داشتن این فرقه در شهر حیفای اسرائیل بر شدت تقابل میافزاید؟! آیا بهائیانی را که با بیتالعدل مستقر در اسرائیل مرتبط هستند میتوان جدا از این سیستم نگریست؟!
شاید تشبیه بهائیت به یهودیت درست نباشد زیرا بهائیت فرقهای است جدید و نسبت به یهودیت گمنامتر و کماهمیتتر است ولی یهودیت کهنترین دین ابراهیمی است با تاثیرات بزرگ تاریخی.
یهودیان در طول تاریخ طبق سنن سیاسی و دینی خود، از ساختارهای سیاسیشان تبعیت میکردند که جنبه فراملی و جهانی داشت. با تشکیل دولت ـ ملتهای مدرن در اروپا از اواخر سده هجدهم میلادی، معضل تابعیت دوگانه یهودیان به مسئلهای جدی بدل شد و به انشقاق در میان یهودیان انجامید. گروهی از یهودیان که جنبش «هاسکالا» یا «روشنگری یهودی» را شکل دادند و موسس مندلسون، فیلسوف یهودی آلمانی، نظریهپرداز موثر آن بود، مسئله شهروندی دوگانه و لزوم تبعیت از دولت ملی را مطرح کردند. ماسکیلیها (ماسکیلیم)، یعنی پیروان جنبش هاسکالا، یهودیت را صرفا بهعنوان «دین» اعلام کردند نه «ساختار سیاسی» و این شعار را مطرح کردند که «در خیابان انسان باشد و در خانه یهودی». چهرههای برجسته و متفکری در جنبش هاسکالا حضور داشتند مانند لئوپولد زونز، که به پدر پژوهشهای نوین یهودی معروف است، همین طور آبراهام گیگر، محقق نامدار یهودی، و خاندانهای ثروتمند یهودی مثل همان مندلسون در آلمان یا پرر و فولد در فرانسه. جنبش هاسکالا با مقابله شدید اکثریت یهودیان یعنی یهودیان متشرع، مواجه شد که تبعیت از ساختار سیاسی یهودیت را فراتر از تبعیت از قوانین ملی میدانستند. این مخالفت به تحریم ماسکیلیها انجامید تا سرانجام ناپلئون این معضل را حل کرد. او برای بررسی نسبت قوانین ملی فرانسه با قوانین یهود و معضل تبعیت دوگانه یهودیان از دو ساختار سیاسی (دولت فرانسه و نهادهای سیاسی یهودی)، خواستار تشکیل جلسه سِنهِدرین (شورای عالی یهودیان که عالیترین نهاد دینی و قانونی یهودیان جهان است) شد. اجلاس سِنهِدرین در فوریه و مارس ۱۸۰۷ در پاریس با شرکت ۷۱ عضو آن تشکیل شد و این مصوبه را اعلام کرد: «یهودیان هر کشور باید با شهروندان [آن کشور] بهعنوان برادران خود و براساس قوانین عام اخلاقی سلوک کنند و یهودیانی که شهروند یک کشور میشوند باید آن کشور را میهن خود [سرزمین پدری خود] بدانند».
چنان که میبینیم، در اروپا معضل تعارض تابعیت از ساختارهای سیاسی دینی فراملی با تابعیت از دولت ملی در اوایل سده نوزدهم میلادی حل شده ولی بهائیان امروزه، در سده بیست و یکم، آن را مطرح میکنند و میخواهند از طریق جنجال «حق شهروندی بهائیان» و تحریک مجامعی چون سازمان ملل یا دولتهای بزرگ غربی علیه ایران، آن را بر جمهوری اسلامی ایران تحمیل کنند.
همانطور که عرض کردم حقوق شهروندی بهائیان در ایران بهعنوان فرد نقض نمیشود بلکه معضلی که مورد سوء استفاده بیتالعدل و کانونهای شریک آن قرار میگیرد، وجه صنفی بهائیت است. تصور میکنم اگر بهائیان ایران از رویه کلیمیان ایران تبعیت کنند ـ که خود را ناوابسته به دولت اسرائیل و ایرانی میدانند ـ، میتوانند برای مشکلات خود راه حلی داشته باشند. (قانون اساسی ایران «کلیمیان» را بهعنوان اقلیت دینی میشناسد نه «یهودیان» را. این دو مفهوم متفاوت است و باید در تعاریف سیاسی و حقوقی به این تفاوت توجه کرد.)
بهائیان ایرانی باید به سبک یهودیان اوایل سده نوزدهم میلادی عمل کنند و خود را قبل از هر چیز ایرانی بدانند و حاضر شوند سازمانی ملی و کاملا مستقل و ناوابسته به حیفا را در ایران بهصورت NGO ـ و طبق قوانین ایران ـ برای تمشیت امور صنفی خود ثبت کنند. توجه کنیم که «سازمان جهانی بهائیان» در سال ۱۹۴۸ بهعنوان NGO ثبت شده است نه یک دین. این سازمان به عضویت بخش NGOهای سازمان ملل درآمده و یکی از دهها NGO است که در بخش سازمانهای غیردولتی سازمان ملل حضور دارد. در این مورد فرقه بهائیت اصراری نداشت که بهعنوان دین شناخته شود و در بسیاری از کشورها مثل همان آلمان نیز براساس قوانین بهعنوان NGO حضور دارد. عنوان «دیانت بهائی» نیز به عنوان «آیین بهائی» تقلیل یافته است.
با این حساب بهائیت را میتوان یک کالت یا فرقه نوظهور به حساب آورد؟!
بحث بهائیت را از منظرهای مختلف میتوان دنبال کرد. در گذشته درباره تاریخ بهائیت کار تحقیقی مفصلی کردهام و نشان دادهام که بهائیت در تاریخ معاصر ایران، بهدلیل رویکرد فعالان دینی علیه بهائیت، بهویژه انجمن حجتیه و اقداماتش در نقد و رد دعاوی مهدویت و پیامبری باب و بهاء و پیروان ایشان، جریانی شناخته نشده است. این رویکرد شاید برای مقابله با تبلیغات دینی بهائیان مفید بوده باشد ولی سبب شده که بهائیت از منظر سیاسی ناشناخته بماند و تبدیل شود به یک گفتمان دینی صِرف که برخی پیامدها داشته است. یک پیامد، واکسینه شدن جامعه ایران در قبال کارکردهای فرقه بهائی بهعنوان سازمانی سیاسی و لابی مافیایی مالی است که به غفلت در شناخت این پدیده پس از انقلاب انجامید که برای جامعه ایران مخاطرات جدی داشته است. پیامد دیگر، ایجاد دستاویز برای بهائیان است که احساسات ضدبهائی در ایران را به عقاید دینی مرتبط کنند و خود را «دگراندیشان دینی» معرفی کنند که در میان اکثریت مسلمانان مظلوم واقع شدهاند و صرفا بهخاطر عقایدشان تحت ستم و فشار قرار گرفتهاند.
بهدلیل غلبه این نوع نگاه، بهائیت بهعنوان یک جریان تاثیرگذار در تاریخ معاصر ایران ناشناخته مانده است. بهائیت را باید متشکلترین حزب یا فرقه سیاسی در ایران دانست که دارای سازمان مخفی و کارکردهای متنوع سیاسی و مالی بوده است؛ یعنی تشکیلاتی بهطور عمده پنهان که بهعنوان لابی قدرت و ثروت عمل کرده و اگر مبدا آن را دعوی پیامبری (منیُظهرهاللهی) بهاء در سال ۱۸۶۳ میلادی بدانیم و پیشینه بابیگری را محاسبه نکنیم، ۱۵۳ سال قدمت دارد.
ارتباط این تشکیلات سیاسی، اقتصادی و البته اعتقادی که عنوان بهائیت را بر خود نهاده است با قدرتهای بزرگ در عرصه بینالملل چگونه میبینید؟ بهصورت واضحتر اشارهام به بریتانیا، رژیم صهیونیستی و البته تشکیلات فراماسونری است.
در بررسی تاریخ و عملکرد فرقه بهائی، یکی از ابعاد مسئله، پیوند عمیق سران این فرقه است با لابیهای قدرتمند مالی در جهان و نقش سران این فرقه در تاریخ معاصر ایران بهعنوان یک شبکه گسترده مالی از اواخر قاجاریه تا امروز. منظورم فعالیت بهائیان معمولی در بخشهای مختلف اقتصادی مثلا صنعت و تجارت عینک در ایران ـ که معمولا عنوان میشود ـ نیست بلکه منظورم نقش سران این فرقه در دلالیهای بزرگ بینالمللی مرتبط با ایران بهویژه در حوزه نفت و گاز است که درآمدهای کلانی برای آنها داشته است.
منبع:هفته نامه پنجره