اهلبیت پس از گذاران دوران سخت کوفه تا شام که در روایت های تاریخی کمتر به آن اشاره شده وارد شام شدند در آن هنگام پیرمردی به نزدیکی اهلبیت امام حسین (علیه السلام) آمد و گفت: خدا را شکر که شما را کشت و کشور را از مردان شما راحت کرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز ساخت.
موعود : هنگامیکه اهلبیت وارد شام شدند پیرمردی به نزدیکی اهلبیت امام حسین علیهالسلام آمد و گفت: «خدا را شکر که شما را کشت و کشور را از مردان شما راحت کرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز ساخت.»
امام سجاد (علیه السلام) به او فرمود: «پیرمرد! قرآن خواندهای؟» گفت: آری.
فرمود: آیا این آیه را میدانی: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودَﺓ فی القربی؛ بگو جز مودت خویشاوندان از شما مزدی نمیخواهم.»
گفت: «آری، خواندهام.» فرمود: «ای پیرمرد! ما همان «ذویالقربی» هستیم.»
آیا این آیه را خواندهای که: «و آت ذا القربی حقه؟ حق خویشاوندان را ادا کن.» گفت: خواندهام.
فرمود: «ما همان «ذوالقربی» هستیم.
آیا این آیه را خواندهای «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی؛ بدانید آنچه غنیمت به دست آوردید، خمس آن مال خدا و پیامبر و ذیالقربی است.» گفت: آری.
حضرت فرمود: «پیرمرد! آن «ذیالقربی» ماییم.»
آیا این آیه را خواندهای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خداوند اراده کرده که پلیدی را از شما خاندان دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.» پیرمرد گفت: خواندهام. حضرت فرمود: «ما همان اهلبیتی هستیم که خداوند آیۀ پاکی را مخصوص ما ساخته است.»
راوی گوید: آن مرد ساکت ماند و از حرفی که زده بود پشیمان شد و گفت: «به خدا آیا شما همانهایید؟»
امام سجاد (ع) فرمود: «به خدا بیتردید ما همانهاییم. به حق جدمان پیامبر خدا ما همانهاییم.»
آن مرد گریست. عمامهاش را از سر افکند، سر بهسوی آسمان گرفت و گفت: «خدایا من از دشمنانِ خاندان پیامبر، از جن و انس به درگاهت بیزاری میجویم. آنگاه گفت: آیا برای من راه توبه باز است؟»
فرمود: «آری، اگر توبه کنی خدا میپذیرد و با مایی. گفت: توبه کردم.»
این خبر به یزید رسید، دستور داد او را کشتند.[۱]
پی نوشت:
[۱]لهوف ص ۲۱۱، مقتل خارزمی ج۲، ص۶۱منبع: مشرق