انسان و شی

245 otc2mdflmw - انسان و شیآنچه در ذیل می‌آید، سخن از تسلط نگرش مادی به هستی و تبدیل انسان به شئ است. هرچند برخی از دستاورد‌های تمدن جدید ظاهراً بی‌ضرر هستند ولی در وجدان انسان و نگرش او نسبت به خود و هستی تأثیر می‌گذارند. زمانی که این اقدامات مادی مبنا قرار گیرد، منجر به سقوط در یک سکولاریسم همه جانبه می‌شود. این فرهنگ مادی، گوشه و کنار جهان از شرق تا غرب را گرفتار ساخته و تنها منحصر به تمدن غرب نیست.

عبد الوهاب المسیری۱

چکیده:

آنچه در ذیل می‌آید، سخن از تسلط نگرش مادی به هستی و تبدیل انسان به شئ است. هرچند برخی از دستاورد‌های تمدن جدید ظاهراً بی‌ضرر هستند ولی در وجدان انسان و نگرش او نسبت به خود و هستی تأثیر می‌گذارند. زمانی که این اقدامات مادی مبنا قرار گیرد، منجر به سقوط در یک سکولاریسم همه جانبه می‌شود. این فرهنگ مادی، گوشه و کنار جهان از شرق تا غرب را گرفتار ساخته و تنها منحصر به تمدن غرب نیست. روحیه مادی‌گرایی در تمام زمینه‌های زندگی رخنه کرده و حتی در نوع لباس و خانه افراد تأثیر گذاشته است. البته تأثیر آن در دنیای ورزش وسیع‌تر است. در گذشته، هدف از ورزش، تهذیب روح و سلامت جسم بود، ولی به تدریج معیارهای ورزش، ورزشی شد. اعطای پاداش‌های دست و دل بازانه به بازیکنان تیم برنده، مصرف داروهای نشاط‌آور برای رسیدن به پیروزی، تبدیل ورزش به حرفه و اقدام باشگاه‌های ورزشی کشورها به خرید و فروش بازیکنان برتر، همگی از نشانه‌های تسلط الگوی مادی و خصمانه و بازگشت از الگوی رحم‌آور انسانی است. در نتیجه فاجعه ای فرهنگی اتفاق افتاد که به سبب آن، ویژگی‌های اقتصادی بازار و قوانین عرضه و تقاضا بر بسیاری از جنبه‌های زندگی از جمله این بخش (ورزش) سیطره یافت و انسان تبدیل به شی‌ای شد که از انسانیت تنها اسمش را یدک می‌کشد.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که نگرش مادی بر هستی، بر آن سیطره یافته است؛ در نتیجه ما را به اشیایی مادی و ساحت‌هایی تبدیل ساخته است که از محدوده حواس پنج‌گانه عبور نمی‌کند. به عنوان مثال می‌توان تی شرت را در نظر گرفت. لباسی که در گذشته هم برای پوشش انسان و محافظت از او در مقابل سرما و گرما به کار می‌رفت و هم بیانگر هویت او بود، اکنون به عنوان یک کالای تبلیغی به کار می‌رود، به طوری که انسان استفاده‌کننده از آن تبدیل به ساحتی شده که وجه تمایزی خارج از عالم حواس و طبیعت (ماده) ندارد. به طور مثال، از این پوشش در خدمت شرکت «کوکاکولا» استفاده می‌شود. در این جریان، انسان هویت و تشخص را از دست می‌دهد و تبدیل به یک تولیدکننده، فروشنده و مصرف‌کننده می‌شود. به عبارت دیگر، تی‌شرت یکی از ابزارهای پنهان تبدیل انسان به شیء می‌شود. می‌توان همین سخن را در مورد خانه بیان کرد، مسکن آن طور که در وهله اول به نظر می‌رسد، یک محیط خنثی نیست که تأثیری در پی نداشته باشد بلکه معمولاً در نوع نگرش انسان به هستی تأثیر دارد و خواسته یا نا خواسته در رفتار و وجدان شخص ساکن در آن تأثیرگذار است. در نتیجه اگر انسان در خانه‌ای ساکن باشد که به شیوه معماری عربی و اسلامی ساخته شده است، این امر موجب بالا رفتن اعتماد به نفس او و افتخار به هویت و قدمتش می‌شود. اما در بسیاری از کشورهای جهان اسلام، اثری از نگرش عربی ـ اسلامی ( به جز در مساجد ) نمی‌بینیم. در عوض، خانه حالتی کارکردگرایانه پیدا کرده و تنها معیار قابلیت خانه را در کاربردی می‌دانند که برای ساکنین آن دارد، بدون آنکه هیچ اهمیتی به وجه تمایز آن و نقشی که می‌تواند در هویت و تعالی انسان داشته باشد داده شود. به عبارت دیگر، خانه نیز مانند تی شرت، به نوعی فاقد تشخص و عمق و اصالت تبدیل شده است. اثاث این خانه نیز معمولاً کارکردی است. به بهانه کاربرد و سادگی، هر گونه ویژگی خاص و وجه تمایز را دور می‌اندازند. اما سادگی در اینجا، در واقع به معنای نبود وجه تمایز است. روحیه مادی‌گرایی، سادگی را بر زیبایی چند بعدی ترجیح می‌دهد و به همین خاطر است که این اصطلاح را به کار می‌برند: «بذار طبیعی باشه».

همین امر در مورد غذا نیز صدق می‌کند. غذا نیز در بازسازی وجدان انسان تأثیرگذار است. پخت غذا توسط خود مردم و سپس خوردن آن به اتفاق دیگران، رسمی است که در گوشه و کنار جهان و نیز در غرب رایج بود. اما مصرف غذاهای آماده، در حال راه رفتن و حرکت، پدیده‌ای جدید نزد بشر است که حتماً باید به نگرش پنهان در ورای آن توجه کنیم. تنها مقیاس این نگرش، سرعت و حرکت در حوزه مادی است که در نتیجه آن، انسان تبدیل به موجودی روش‌مند و شبیه به ابزار می‌شود. این وعده غذایی سریع که در حال حرکت صرف می‌شود، در واقع به معنای تهی بودن از مجموعه‌ای عظیم از ارزش‌های مهم انسانی است. ارزش‌هایی چون، هم‌نشینی انسان با اعضای خانواده و یا دوستانش به صورت جمع‌هایی که با هم غذا می‌خورند و در مورد موضوعات مختلف صحبت می‌کنند. چرا که انسان کسی است که با همنوع خود انس می‌گیرد. شاید عبارت عامیانه مصری: «زندگی و نمک را با هم خوردند» اشاره به مجموعه این ارزش‌ها داشته باشد. البته من فرد بی‌تدبیری نیستم که بخواهم این نوع غذا را تحریم یا محکوم کنم به ضرورت نیاز به بسیاری از این اقدامات مادی (اقتصادی، سیاسی) در زندگی روزمره را درک می‌کنم. غذاهای سریع، بسیاری از اوقات ضروری بلکه حتمی است. اما زمانی که این اقدامات مادی در رأس واقع شده و اساس و معیار قرار گیرد، منجر به سقوط در یک سکولاریسم همه جانبه می‌شود. اخیراً در جایی خواندم که تعداد قوس‌های زرد علامت «مک دونالد» از تعداد صلیب در کشورهای غربی بیشتر است.

حائز اهمیت است که برخی از دستاوردهای تمدن که ظاهراً آسیبی در پی ندارد (و بیشتر آنها حلال هستند)، در وجدان و نیز بازسازی نگرش ما نسبت به خودمان و جهان تأثیر می‌گذارند.

حال نظر شما در مورد این ستاره سینمایی ناشناخته (یا مشهور) چیست که از خاطرات کودکی و فلسفه زندگی، تعداد دفعاتی که ازدواج کرده و نیز از تجارب گوناگون با همسرانش با ما سخن می‌گوید؟ و بعد روزنامه‌ها این اخبار را نقل می‌کنند، گویی حکمتی متعالی است. اخیراً یکی از این ستارگان از چیزی به اسم «اغواگری مترقی» سخن گفته است که دلالت بر عمق فکری وی می‌کند، تا حدی که شما قادر به درک عمق آن نیستید! آیا تبدیل شدن این ستاره سینمایی به منبع ارزش‌ها و روش زندگی اش به اسوه‌ای که مورد تقلید قرار گیرد و نیز تبدیل سخنانش به مرجع نهایی، سیطره الگوی مادی بر وجدان و رؤیاها نیست؟ با این وجود روزنامه‌ها می‌نویسند که فلان خواننده یا رقاص یا مانکن، حکمتش با حکمت بزرگ‌ترین حکما و فلاسفه تفاوتی ندارد، در حالی که این بیچاره کوچک‌ترین ارتباطی با هر گونه مرجع، ارزش و یا این گونه مطلق‌گرایی‌ها ندارد. زیرا رویکرد او به جهان، منحصر به حدود بدن احتمالاً جذاب اوست. اما بدون شک، نگرشی محدود و نسبی است. همانطور که تجارب او با همسرانش (اگرچه جذاب باشد) صلاحیت آن را ندارد که اساسی برای نگرش معرفتی و اخلاقی قرار گیرد (جز اینکه می‌تواند رویکردی مادی و پوچ‌گرا باشد و تمامی امور را نسبی کند). زمانی که حکمت را از زبان ستارگان سینما، رقاص‌ها و ملکه‌های جذاب جنسی دریافت کنیم، این حکمت رنگ خاصی می‌یابد که نمی‌توان آن را به روحانی، اخلاقی و یا امثال آن از اوصاف سنتی و اصیل توصیف کرد! اینکه بگوییم، سخنان این ستاره منافی با اخلاق و عرف است، وصف دقیق‌تری است، ولی با این حال نمی‌تواند بیانگر نقشی باشد که این ستاره سینما و افکارش به نحوی غیر حقیقی در بازسازی نگرش انسان نسبت به خود و نیز تصور او نسبت به وجودش و هستی ایفا می‌کند. گاهی ممکن است تغییر نگرش تنها از جانب این ستاره باشد و گاه این تأثیر، هم از جانب اوست و هم در بیننده زمینه‌ای برای تغییر نگرش وجود داشته است.

حال باید انسانی را تصور کنیم که تی شرت می‌پوشد، در خانه‌ای زندگی می‌کند که به شیوه خانه‌های پیش‌ساخته بنا شده است، غذای آماده می‌خورد، کوکاکولا می‌نوشد و آگهی‌های تجاری را مشاهده می‌کند که او را به مصرف روز افزون کالاهایی که در وهله اول نیازی به آنها ندارد، تشویق می‌کنند. در شهری زندگی می‌کند که می‌تواند با ماشین‌های وارداتی اش در خیابان‌های وسیع آن با سرعت صد مایل در ساعت حرکت کند و با شتاب از محل کارش برای خرید غذای تیک اوی و سپس به شاپینگ مال برود، که انسان را به سوی مصرف‌گرایی سوق می‌دهد. فیلم‌های آمریکایی (فاسد و غیر فاسد) را با ولع بسیار مشاهده می‌کند. اخبار ستارگان سینمایی و فضاحت‌های آنها را می‌شنود و به دریافت حکمت از ستارگان مشهور یا ناشناخته سینما عادت می‌کند. آیا این انسان به انسانی روتین و سازگار تبدیل نخواهد شد، به طوری که هیچ گونه وجه تمایز انسانی و یا اسراری در زندگی اش وجود ندارد؛ انسانی که قادر به اجرای تمام اوامری است که از او خواسته شود، بدون آنکه کوچک‌ترین سؤال اخلاقی و یا فلسفی برایش ایجاد شود. این انسان روتین، ممکن است نماز را به وقتش به پا دارد، اما آنچه در اطراف اوست، محیطی را برایش به وجود آورده است که مخالف با درک مفاهیم با ارزش خارج از محدوده حواس است. انسان در این سیستم مادی سقوط کرد، در حالی که انبوهی از آرزوها، رؤیاها و اوهام در او رخنه کرده بود. و علی رغم اینکه آرزوها اولویت‌های انسان را بدون آگاهی او تعیین می‌کند، اما او خسارت‌های اجتماعی و اخلاقی ناشی از آن را درک نمی‌کند. من بر این باور نیستم که در غرب هیچ ارزش قابل قبول و ستایشی وجود ندارد بلکه سخن در این است که دستاوردهای مادی جدید، مخالف با ویژگی‌های خاص هستند؛ ویژگی‌های اصیل و انسانی. اگر موسیقی دیسکو را با موسیقی کلاسیک غربی و عربی و تی شرت را با لباس انسان اصیل و ماقبل مدرن غربی مقایسه کنیم، درخواهید یافت که تولیدات این تمدن مادی که من آن را «ضد تمدن» می‌نامم، تولیداتی است که نسبتی با ساختار فرهنگی یا اجتماعی اصیل و ریشه‌دار ندارد. درست است که این فرهنگ مادی در ایالات متحده آغاز شده است، اما آمریکایی نیست؛ چرا که تمدن حقیقی آمریکا دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است. همچنین یک سری سنت‌های متمدن آمریکایی وجود دارد که این فرهنگ جدید و البته مخالف، در حال نابود کردن آن است. مشکل اینجاست که به خاطر موج خانمان برانداز فرهنگ مادی، تمامی این سنت‌ها و وجوه متمایز در حال فرسودن است. این فرهنگ مادی تنها به ضرر شرق نیست بلکه این پدیده و نگرش، گوشه گوشه جهان از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب را گرفتار ساخته است، به طوری که هیچ یک از ما نمی‌تواند خود را از پوچی این فرهنگ و دشمنی آن با انسان ایمن بداند.

تمام اینها مقدمه‌ای است بر آنچه در دنیای ورزش اتفاق افتاد. روحیه مادی‌گرایی در تمام زمینه‌های زندگی و از جمله ورزش رخنه کرد. هدف از تمرین ورزش در گذشته تهذیب روح و سلامت جسم و تمرین دادن مردم به همکاری و در عین حال سرگرمی آنها بود؛ به طوری که اوقات فراغت را به شیوه‌ای متمدن بگذرانند. همان‌طور که از سوی دیگر، تمرینی بر یک درگیری آرام بود تا از طریق شبکه‌های تلویزیونی متمدن، تمایلات خصومت گرایانه بشر تخلیه شود. زمانی که در دبیرستان دمنهور بودم، تیم بسکتبال از مهم‌ترین تیم‌ها در سطح جمهوری بود و اگر حافظه‌ام یاری کند، در یکی از قهرمانی‌ها به مقام اول رسیده بودیم. اما آنچه را که خوب به یاد دارم، استاد حبروک مربی تیم ورزشی ما بود. هر گاه یکی از تیم‌ها که معمولاً از ما ضعیف‌تر بودند از مراکز همسایه ما می‌آمدند، مربی از ما می‌خواست که نگذاریم آنها شکست سختی بخورند. در عوض اجازه دهیم، برخی گل‌ها را به ثمر برسانند، مبادا احساس شکست و ناکامی‌کنند. تیم فوتبال ویژه دمنهور را به عنوان یک «بازی شیرین» و بدون در نظر گرفتن پیروزی و شکست تشویق می‌کردیم. آنچه بر روح ما حاکم بود، نه الگوی مادی بود و نه الگوی قاطع داروینی که در نظرش، هر یک از مردم باید یا پیروز باشد یا مقهور، و نه الگوی بازار و ابزار عرضه و تقاضا که شناختی از خدا و انسان ندارد. الگوی انسانی، حتمی‌بودن اختلاف و درگیری را می‌پذیرد اما آن را مرجع نهایی نمی‌داند، زیرا ارزش‌های دیگری چون رحم و ایمان به انسانیت مشترک نیز بین ما وجود دارد.

اما به تدریج ورزش از این گونه ارزش‌ها جدا شد و خود، مرجع قرار گرفت. به عبارت دیگر، معیارهای ورزش، ورزشی شد و رسیدن به پیروزی، به تنها هدف متعالی تبدیل گردید. پس از این می‌شنویم، بازیکنان تنها به ورزش می‌پردازند و ورزش برایشان تبدیل به حرفه می‌شود. این حرفه‌گرایی کاملاً با تفکر سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت و یا بازی به شیوه متمدن و انسانی تناقض دارد، چرا که ورزش را در رأس زندگی می‌بیند. یک بار با یکی از بازیکنان بزرگ فوتبال در آمریکا ملاقات کردم. فوتبال آمریکا با فوتبال سایر نقاط جهان متفاوت است. بازیکنان باید از آمادگی جسمانی بسیار بالایی برخوردار باشند. بدن و عضلات آنها باید قوی و برجسته باشد تا بتواند ضربات را تحمل کند. نکته مهم اینکه، او با من درد دل کرد و از بدبختی و سختی‌های زندگی اش گفت؛ اینکه چطور مربی تمام جنبه‌های عمومی و خصوصی اش را زیر نظر دارد. مربی مراقب وعده‌های غذایی او است و از وی می‌خواهد که مثلاً اینقدر پروتئین و اینقدر سبزیجات بخورد. همچنان که زندگی عاطفی و حتی جنسی او را تحت نظر دارد. او نمی‌تواند یک هفته قبل از مسابقه با همسرش همبستر شود. او اصطلاح «تشیؤ» یعنی تبدیل انسان به شیء را به کار نبرد اما این دقیق‌ترین توصیف در مورد وضعیتی است که برایش اتفاق افتاده است. در مدارس و دبیرستان‌های آمریکا، تیم فوتبال تاکتیک‌های تیمی را که در آینده با آن بازی خواهند داشت، از طریق فیلم‌های ویدئویی که بازی گذشته آن تیم را نشان می‌دهد، یاد می‌گیرند. آنها اجرای این تاکتیک را هم آموزش می‌بینند. آیا این امر ارتباطی با سرگرمی و بازی دارد یا اینکه از یک الگوی مادی خصمانه نشئت می‌گیرد که پیروزی و شکست طرف مقابل را تنها هدف می‌پندارد؟ به همین علت است که پاداش‌های دست و دل‌بازانه به اعضای تیم برنده می‌پردازند و مسابقات به درگیری‌هایی منتهی می‌شود که در نتیجه آن، برخی از مردم مجروح می‌شوند. حتی در ایتالیا، بعد از مسابقه‌ای، یک افسر پلیس بی‌رحمانه کشته شد. همه اینها به معنی سیطره الگوی خصمانه و عقبگرد از الگوی رحم‌آور انسانی است.

خصوصیات بازار به دنیای ورزش راه پیدا کرد و نتیجه این تغییر، فروش بازیکن مغربی به باشگاه ایتالیایی و بازیکن ایتالیایی به باشگاه لیبی و… است. گویی در بازار برده‌فروشان هستیم. بنابراین آنها به جای گرایش و وابستگی به وطن و ارزش‌ها، گرایش به پول پیدا می‌کنند که اولین انگیزه انسان اقتصادی است و بعد می‌شنویم که تعداد زیادی از ورزشکاران از مواد مخدر و داروهای نشاط‌آوری که مصرف آنها برای رسیدن به پیروزی ممنوع است، استفاده کردند. یا اینکه تیم برنده مبلغ هنگفتی را به عنوان پاداش درخواست کرد. پاداش‌هایی که در ازای بازی آنها بسیار زیاد بوده و گاه به‌اندازه درآمد چند سال یک استاد دانشگاه است. در یکی از دوره‌های ورزشی، هر یک از اعضای تیم برنده یک ماشین BMW دریافت کرد، که این در رأس آرزوهای سکولاریستی است.

پس کجاست ارزش‌های همکاری، درگیری آرام و مرجعیت انسانی؟ ویژگی‌های اقتصادی بازار به طور کامل وارد این بخش شده و قوانین عرضه و تقاضا و مادیات بر آن سیطره یافته است. انسان تبدیل به شی‌ای شده است که قداست از او گرفته شده و نیز ماده‌ای مصرفی و انعطاف‌پذیر که از انسانیت تنها اسمش را یدک می‌کشد. به عبارت دیگر، الگوی مادی و خصمانه داروینی کاملاً حاکم شد. این همان مصیبت فرهنگی است که مغلوب این الگو شده و هماهنگ با آن حرکت کرده است.

منبع:www.ahram.org.eg

۱. متفکر و نویسنده مصری و دارای ده‌ها اثر در موضوعات فرهنگی و سیاسی.

 
نشریه سیاحت غرب شماره ۷۶

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *