ائتلاف «صلیب و سلفی و صهیون»، نه ائتلاف مردان سیاسی آشکار در صحنه، بلکه ائتلاف مجامع مخفی و نمایندگان لژنشین آنهایند که به فرمان مادر، یعنی اشرار یهود پای در میدان عمل نهادهاند. مردان این لایه، عمری به درازای قرون و عزمی جزم و ثابت برای سیطره تمام بر جهان مؤمنان و مستضعفان و کینهای به ژرفای کینه ابلیس درباره خداوند، ادیان و انسان دارند. در طول همه قرون، ابلیس و یار دیرینش بنیاسرائیل مترصدّ انتقام از خدا و مؤمنان ادیان بودهاند.
پوشیده نیست که شرق اسلامی را گردبادی هولناک در مینوردد. شرایط وحشتناکی که تنها در هجمه مغول و صلیبیهای فرنگی به این منطقه، در چند قرن قبل از این، مشابه آن را تجربه کرده بودیم. متأسفانه این گردباد سرخ، تومار مستضعفان از میان شیعیان آل محمد(ص) را در هم میپیچد. چه میتوان گفت وقتی در ائتلاف ناجوانمردانهای، مستکبران عزم خود را برای قتل عام مستضعفان ساکن شرق اسلامی جزم کردهاند. با حیلهگری و سیاست چنان میان اقوام و ملل و به ویژه سران دولتهای این منطقه خونین جدایی افکندهاند که امید شکلگیری کوچکترین ائتلاف برای فریاد کشیدن بر سر متکبران و مستکبران وجود ندارد تا چه رسد به اقدامیباز دارنده. چیزی شبیه آخرین سده از حضور دولتهای اسلامی در «اسپانیا» و «اندلس». در آن عصر هم مسلمانان ساکن «شبه جزیره ایبری»، پس از سالها تجربه شکوه و عظمت حوزه فرهنگی و تمدّنی خود و برخورداری از تنومندی سیاسی، در اثر اختلاف و تفرّق امراء و حکّام بلاد اسلامی، چنان ضعف و فتوری را تجربه کردند که با هجوم قشون مسیحی متحد از هم پاشیدند و یکی پس از دیگری سقوط کردند.
در آن عصر هم برخی حکّام مسلمان برای ماندن، دستِ دوستی و وحدت به سوی فرمانروایان دراز کردند و تبدیل به آلت فعل فرنگیان شدند و شد آنچه که شد. مصیبت پشت مصیبت وارد آمد تا آنکه جمله اسپانیا و اندلس، پس از چند قرن شکوفایی از مسلمانان باز پس گرفته شد. صدای اذان مأذنهها به خاموشی گرایید و زنگ ناقوسها همه فضای شبه جزیره ایبری را از خود آکنده ساخت. مسلمانان را از شبه جزیره ایبری راندند و تتمه آنان را وادار به پذیرش مسیحیت کردند.تاریخ نه یک بار، بلکه صد بار تکرار میشود.
این قواعد و سنتهای ثابت الهیاند که چه بخواهی و چه نخواهی، خود را از میان اعمال و اقوال فردی و جمعی، بر میکشند و نمود پیدا میکنند.
گویا شرق اسلامی نمیخواهد گوش جان به ندا و دعوت تاریخ دهد. از همین روست که به جای عبرت گرفتن از تاریخ خود عبرت تاریخ میشود، آن هم نه یک بار، بلکه صد بار. از همین روست که امروزه، شرق اسلامی، به رغم داشتن ثروت و مکنت فراوان در استضعاف به سر میبرد. به رغم دارا بودن جمعیت بزرگ در انفعال غلتیده و به رغم سلطه بر مهمترین نقاط استراتژیک آبی و خاکی جهان، زمینگیر شده است. به زبان دیگر، در وضعیت اسفباری فرو رفته که برتری جمعیت، برتری ثروت، برتری انگیزه و آرمان و برتری سلطه بر نقاط مهم سوقالجیشی، ژئوپلتیک و استراتژیک، گرهی از مشکل او را نمیگشاید.
این همه در حالیست که آنها تنها و تنها از طریق بهرهگیری از ذخایر زیرزمینی انرژی و کانالهای انتقال انرژی در دریاها میتوانستند خود را از شرایط انفعالی برهانند. اشاره به غرب مسیحی، ناظر بر اعلام وجود نوعی سوگیری پنهان دشمن غربی در مقابل مسلمانان است؛ چنان که در بیان نمادین ائتلاف «صلیب و صهیون» نیز این بار معنایی حفظ شده است. میخواهم اشاره کنم که به رغم گمان و تصوّر جعل شده، برای ساکنان شرق و غرب عالم، درگیریهای امروز و همه آنچه بر سر شرق اسلامی آوار شده، بیش و پیش از آنکه، حاصل مجادلات آشکار و موضعگیریهای سیاسی و اقتصادی باشد، ناظر بر وجود نوعی سوگیری مذهبی است.
غرب، به رغم تجربه جهان مدرن، بسط سکولاریسم و ماتریالیسم ملحدانه در جهان، دیگر بار با رویکردی «صلیبی و صهیونی» هجمه خود را آغاز کرده است. در یادداشتهای قبلیام بارها از «آخرالزّمان جعلی» و بر ساخته این ائتلاف غیر رحمانی صلیب و صهیون یاد کردهام و با ذکر قراینی هم پیشبینی کرده بودم آنها دیر یا زود، برای معلوم کردن تکلیف نهایی خودشان با شرق اسلامی و نابودی مسلمانان راستین، دست به یک دسیسه بزرگ خواهند زد و با طرّاحی یک «جدال آخرالزّمانی مجعول» زمینه را برای فریفتن احساس و عقل مردم جهان و کشاندن آنها در یک درگیری بزرگ فراهم خواهند آورد. نمیتوان انکار کرد که مراکز مطالعاتی و پشتیبانان فرهنگی و نرمافزاری ماشین ویرانگر سیاسی و نظامی این ائتلاف، از اطّلاعات جامعی درباره دریافتها و رویکردهای آخرالزّمانی دینی جهان مسیحی و مسلمانان و شیعیان برخوردارند
این مراکز، با گردآوری منابع و متون فرهنگی عموم ملل، ردیابی جریانات مذهبی و اجتماعی جاری در جهان و تجزیه و تحلیل دادههای حاصل آمده، به اطّلاعات جامعی درباره «باور مهدوی»، «شرایط پیشبینی شده توسط بزرگان دینی» و «نقشه راه ظهور منجی موعود مسلمانان» دست یافتهاند؛ در حالی که مسلمانان و مراکز فرهنگی آنها در غفلت تمام، سالها وقت و فرصت ذی قیمت و حیاتی را در اثبات مستندات یک روایت یا کنترل و رصد گرایش سیاسی و اجتماعی گفتوگوکنندگان از مباحث موعودگرایانه و مهدوی از دست دادهاند. آنها همه مجال را از مسلمانان و مستضعفان، از امام مبین(ع) و از جهان اسلام گرفتهاند. آنها در خود پیچیده و به خود مشغولند؛ در حالی که خصم، تمامی قوای مادّی و فرهنگی خود را علیه شرق اسلامی وارد میدان ساخته است.
متأسفانه مسلمانان از استراتژی خصم غافل و خود بیاستراتژی وارد میدان مبارزه شدهاند. همواره قشون منفعل و بیاستراتژی در میدان عاقبت، شکست را تجربه کردهاند.این سادهلوحی است اگر خصم مسلّح و کینجوی جهان مستضعفان را که امروزه در مثلث خونین «صلیبی و سلفی و صهیون» خود را مینماید، جامعهای متشکّل از مردان آشکار سیاسی و اتو کشیده نظامی و امنیتی غربی بشناسیم. آنها که هر از چندی از مجرای احزاب سیاسی سر برمیآورند، برای مدّتی بر صدر دولتهای غربی مینشینند. اینان بیرونیترین لایه حکمرانی در جهان مایند، اینان آلت فعل و عمله ظلمه لایه دومی هستند که پنهان از چشم خلق روزگار، شهوت نام و عنوان را در خود کشته و با نهانروشی، گوشه لژهای مجامع مخفی ماسونی و ایلومیناتی را بر تخت سلطنت ترجیح دادهاند تا با انگشت اشاره چون شطرنج بازی ماهر، مهرهها را جابهجا کرده و با صبوری، مترصّد فرصت بمانند و حریف را مات کنند.
این فرمانی برخاسته از تلمود بنیاسرائیلی است که از پیروان خود میخواهد همواره چونان مار سر را در سوراخ پنهان کرده و دُم را نمایان کنند تا چنانچه دُم زده شد، سر سالم بماند و دُمی دیگر برای خود بسازد. مردان صحنه سیاسی دم آشکار مار زهراگین مجامع مخفی بنیاسرائیلیاند.عدّه محدودی در جهان امروز از عمل و نقش این جماعت مطّلعند. آنچه در بازیهای نوجوانانه نیز از علائم و نشانههای فراماسونری به ما نمایانده میشود، حقیقت و ماهیت پنهان این جریانات مخوف نیست. این هم خود، بازی مشغول کنندهای بیش نیست. اما، لایه سوم و اصلی، پیچیدهتر از لایه دومی، پنهانتر از آن و تعیین کنندهتر در کار بازی قدرت است که دربارهاش سخن نمیگوییم. ائتلاف «صلیب و سلفی و صهیون»، نه ائتلاف مردان سیاسی آشکار در صحنه، بلکه ائتلاف مجامع مخفی و نمایندگان لژنشین آنهایند که به فرمان مادر، یعنی اشرار یهود پای در میدان عمل نهادهاند. مردان این لایه، عمری به درازای قرون و عزمی جزم و ثابت برای سیطره تمام بر جهان مؤمنان و مستضعفان و کینهای به ژرفای کینه ابلیس درباره خداوند، ادیان و انسان دارند. در طول همه قرون، ابلیس و یار دیرینش بنیاسرائیل مترصدّ انتقام از خدا و مؤمنان ادیان بودهاند.با مقدّمه ساختن همه آنچه بیان شد، میخواهم عرض کنم، غرب و همراهان با غرب، (گروه ائتلاف) در شرایط تاریخی حاضر، خود را مواجه با سه موضوع مهم میبینند:
۱. بحرانی فراگیر و گلوگیر، سونامی وحشتناکی که همه پهنهها را در مینوردد و پیش میآید.صورت ظاهر این بحران در مناسبات اقتصادی، چنگال تیز خود را در غرب نشان داده است؛ اما این بحران چند وجهی و پیش رونده است. مخموری بحران، حاصل شرابخواری و خودکامگی بیحساب چهارصد ساله است که اینک در همه حوزههای فرهنگی و تمدّنی نمود یافته است. باید اذعان داشت بحران مشروعیت حوزه فرهنگی و نظری، بنیاد و مادر سایر شعب و شقوق بحران هویت، اخلاق، مدیریت، سیاست و اقتصاد است که تمدّن مدرن را در بنبست گرفتار آورده است. بارزترین وجه آن، یعنی بحران اقتصادی، غرب را مستعدّ فروپاشی و قرار گرفتن در آستانه جنگی فراگیر و خانمانسوز میسازد. دغدغه کنترل بحران یا انتقال دهانه آتشفشانی آن به منطقهای دیگر مجال هر گونه موضعگیری عاقلانه و اندیشمندانه را از غرب گرفته است؛
۲. دومین موضوع فراروی سران پشتپرده ائتلاف صلیب و صهیون که اینک فرزندخوانده وهّابی سلفی خود را هم در کنار خویش آورده است، اجرای آخرین فصل از سناریوی حکومت جهانی بنیاسرائیلی است؛ همه آنچه که طی قرون، انتظارش را میکشیدند و برای محقّق ساختن آن همه مقدّمات و تمهیدات را فراهم آوردهاند. احتمال از راه رسیدن رقیب قدیمی، یعنی «بنیاسماعیل» از شرق اسلامی، شتابی دو چندان به برنامه عمل طالبان جهان تک حکومتی بنیاسرائیل بخشیده است. در سابقه اقوام، تنها «بنیاسماعیل» و «بنیاسرائیلند» که در دوردست افق دید خود، حکومت جهانی را نگریسته و در پی تأسیس آنند؛ اوّلی به حق و مطابق وعده حق و دومی ناحق در پی این امرند. بنیاسرائیل با تکیه بر مکر و حیله و با دسیسه سعی در محقّق ساختن این آرزوی دیرین دارد؛ در حالی که بنیاسماعیل در انتظار آن، روزگار میگذراند. دور از انتظار نیست که هم آنان، با آگاهی از بحران محتوم برای اقدام و از بین بردن زمینه و میدان عمل بنیاسماعیل به این سونامی و بحران سرعت بخشیده تا شاید از طریق جرّاحی و پیش از تلف شدن فرصت، جنین ناقص الخلقه حکومت جهانی بنیاسرائیلی را به دنیا بیاورد.
این سخن به این معنی است که بحران اقتصادی در اروپای غربی، بحران زودهنگام و دستسازی است که اشرار یهود بر سر ساکنان غرب آوار ساختهاند تا از رود گلآلود، ماهی مطلوب خویش را صید کنند. آنان میدانند چنانچه فرصت را از دست داده و آخرین فصل از سناریوی جعلی حکومت جهانی خود را به اجرا نگذارند، برای همیشه فرصت را از دست خواهند داد؛ ۳. موضوع سوم فراروی ائتلاف صلیب و صهیون، احتمال وقوع واقعه شریف ظهور منجی موعود از شرق اسلامی است. مطالعات گسترده انجام شده در مجامع و آکادمیهای غربی درباره رویکرد منجیگرایانه مسلمانان، احتمال وقوع این واقعه را نزد آنان پر رنگ ساخته است؛ هر چند در تفسیر مغرضانه خود، از این واقعه به مثابه سر برآوردن دجّال از شرق یاد میکنند. پر واضح است چنانچه «بحران همه جانبه عارض شده بر حوزه تمدّنی غرب»، چونان آتشفشانی در همان سرزمین فوران کند، سوزندگیاش اثری از آن حوزه و جمله خیالات بلند پروازانه ائتلاف صلیب و صهیون نخواهد گذاشت. از این رو، غرب تنها از طریق انتقال بحران از غرب به شرق اسلامی میتواند خود را از مشکل مهلک اوّل برهاند.
از این روست که به نظر میرسد، یکی از دلایل بحرانی شدن سلسله وقایع سیاسی و نظامی در این منطقه، با موضوع انتقال بحران از غرب به شرق، ارتباط نزدیک داشته باشد و در این میان، جماعتی به نیابت از طرف ائتلاف صلیب و صهیون، به امید همراهی با آنها و به دلیل تعهّدات ویژه و پنهان در قبال آن ائتلاف، وظیفه آتش زدن منطقه را عهدهدار شدهاند. از همین جاست که از ائتلاف اوّل، مثلث خونین ائتلاف «صلیب، سلفی و صهیون» سر بر آورده است. نباید از یاد برد که سران مجامع مخفی از طریق اعضای خود در محافل وابسته مانند: ایلومیناتی، فراماسونری، بیلدربرگها، شوالیههای مالت و … سکّان هدایت و کنترل منظومه سیاسی اقتصادی کشورهای غربی و دول دست نشانده در سایر مناطق جهان را در اختیار دارند. بسیاری از سران دول مسلمان شرقی نیز خود را از طریق محافل فرعی به جرگه این مجامع پیوند زده و بخش کوچکی از همان منظومه را تشکیل میدهند.
مطالعه دقیق درباره «مجامع مخفی» و تشکیلات آنها در هدایت، مدیریت و کنترل جهان سیاست در عصر حاضر، پرده از آنچه که از آن به عنوان «منظومه سیاسی، اقتصادی جهانی غرب» و اقمار شرقی آن، که به گِردش به طواف آمدهاند، یاد کردم، بر میدارد. از نیمه دوم قرن بیستم میلادی و با باز شدن پای جناح راست مسیحی در سیاست «ایالات متحده آمریکا»، بسیاری از رؤسای جمهوری آمریکا (رونالد ریگان، جرج دبلیو بوش و …) متأثّر از آموزههای کلیساهای بنیادگرا و مسیحیان صهیونیست، گفتمان ویژهای را با محوریت موضوع آخرالزّمان و ظهور قریب الوقوع حضرت مسیح(ع) و ضرورت آماده شدن برای جنگ محتوم آرمگدون در صحرای «مجدّو» واقع در «فلسطین» اشغالی، در سیاست خارجی خود وارد ساختند و فراتر از میادین سیاسی و اقتصادی، هزینه مداخلات نظامی در شرق اسلامی (افغانستان، عراق و …) را هم برایش پرداختند.
نفوذ سیاسی بنیادگرایان در آمریکا در کنار هزاران رسانه صوتی و تصویری و مبلّغان زبردست تربیت شده کلیساهای انجیلی، باعث بسط این گفتمان در لایههای مختلف حیات اجتماعی آمریکا و «انگلیس» شد و از این مسیر، زمینههای پذیرش شرایط آخرالزّمانی مورد ادّعای مبلّغان و ضرورت ورود به وقایعی سهمگین چون «پروژه آرمگدون» را فراهم آورد.در این باره «موعود»، طی سالهای گذشته مقالات مستند بسیاری را منتشر ساخته که قابل مراجعه است. میخواهم عرض کنم که ساکنان غرب مسیحی، به ویژه ایالات متحده آمریکا، پیشتر و بیشتر از ما درباره بحرانهای سهمگین و چند وجهی آخرالزّمان آگاهی دارند و حسب سناریوی بیان شده از طریق مبلّغان بنیادگرا و حتی سینمای آخرالزّمانی هالیوود، تصویری از پیش طرّاحی شده از مراحل و مواضع این مجموعه از وقایع در ذهن ساختهاند. در واقع، سران ائتلاف «صیلب و صهیون»، موفّق به القای این پیش فرض شدهاند که: اوّلاً جهان در شرایط سخت آخرالزّمانی قبل از ظهور مسیح موعود وارد شده است؛ ثانیاً کانون اصلی خطرات و تهدیدها از شرق اسلامی سر بر میآورد؛ ثالثاً جنگها و میدانداری نظامی در این فصل، ضروری و اجتناب ناپذیر است؛ رابعاً بازنده نهایی، سپاهیان دجّال شرقی و پیروز میدان، سپاهیان حزب مؤتلفه صلیب و صهیون است. در این سناریو، فرافکنی عجیبی نهفته است.
“دیوید بروگ مدیر اجرایی سازمان مسیحیان متحد برای اسرائیل (CUFI) معتقد است که نبرد آمریکا با برخی کشورهای اسلامی، در واقع نبرد اسلام رادیکال با تمدن مسیحی – یهودی غرب است. بنابراین این رویارویی کاملاً مذهبی بوده و در حمایت از یهود شکل گرفته است. وی مخالفت غرب با برنامه هستهای ایران را نیز در این چارچوب تحلیل میکنذ جنگی که در آخرالزمان در منطقه خاورمیانه رخ میدهد، بسیار ویرانگر خواهد بود و به تفسیر بنیادگرایانی چون ریگان، این نبرد، نبردی هستهای است.”
Smith, pp 8-9
آنان عامل بحران و کانون بحران را شرق اسلامی معرفی مینمایند؛ در حالی که به خوبی واقفند که راز «بحران بزرگ فرهنگی و تمدّنی عارض شده بر غرب و به تبع آن جهان معاصر»، در غرب، رویکرد غربی و عملکرد غربیان مستکبر نهفته است. بحرانی که از اوایل قرن بیستم میلادی تاکنون چنانکه عرض شد، امواج پیدرپیاش در مناسبات مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نمودار شده است. در ادامه، راه خلاصی و خروج از بحران را هم گذار از مسیر سرکوب و تاراج شرق اسلامی و سلطه تمام عیار بر آن سرزمین، طی سلسلهای از مناقشات که در نهایت به آرمگدون میانجامد، معرفی میکنند و با این پیش فرض، فرمان عملیات گسترده و یورش به شرق را صادر میکنند.
در مسیر همین اقدام تهاجمی است که ائتلاف صلیب و صهیون، در اقدامی پیشدستانه با درگیر ساختن ساکنان کشورهای اسلامیبه مناقشات داخلی منطقه، انرژی نهفته میان ساکنان سرزمینهای مظلوم و مقهور را تخلیه مینماید و بر تمامی نقاط مهم استراتژیک و ژئوپلتیک در شرق، سلطه تمام عیار پیدا میکند. این سلطهجویی در خود، تضمین سلطه بر منابع انرژی نهفته در این منطقه را نیز به همراه دارد. آنان گمان دارند با تخلیه تدریجی و زود هنگام پتانسیل نهفته در شرق اسلامی و شمال آفریقا، احتمال انفجار بزرگ شرق مظلوم در سینه غرب ظالم را از بین میبرند.
مصداق آشکار این واقعه را امروزه در «تونس»، «لیبی» و «مصر» شاهد هستیم. در گمان سران ائتلاف صلیب و صهیون، اجرای زنجیرهای از پروژهها، در نهایت، همه زمینههای بروز و ظهور منجی موعود مسلمانان را از بین برده و مسیر تاریخ را به نفع «صلیبیها و سلفیها و صهیونیستها» که در نهایت به خانه سیاه مجامع مخفی و اشرار یهود برمیگردد، تغییر خواهد داد. طی سه دهه اخیر، ساکنان جهان از طریق رسانههای جمعی، مجامع دانشگاهی، نظریهسازان وابسته به مراکز مطالعات استراتژیک غرب و حتی سیاستمداران، شاهد گفتوگوهایی درباره برخورد تمدّنها، جنگ صلیبی دوم، رویارویی تمدّنی اسلام و غرب، خروج دجّال از شرق و … بودهاند.
در همین باره، مستندات تلویزیونی و فیلمهای سینمایی بسیاری ساخته شده است. به موازات همین ماجرا، خود با جعل سازمانهایی تروریستی نظیر «القاعده» و تقویت وهّابیت و سلفیگری مورد حمایت سعودیها، سعی در مصداقسازی از دشمن شرقی و نشان دادن چهره خشن و وحشتناک از اسلام معاصر کردهاند. جریان سلفی و وهّابی معاصر، مجعول دستگاههای امنیتی «بریتانیا» و تقویت شده سازمان سیا است که در یک آن به ایفای چند نقش مشغول است.
در نقش اوّل با ارائه چهرهای خشن از مسلمانان، ساکنان غرب را از اسلام متنفّر و منزجر میسازند و با ارائه مستندات لازم، ائتلاف صلیب و صهیون را در نزدیک جلوه دادن رویارویی تمدّن غرب و جهان اسلام در چشم مردم غرب یاری میرسانند؛ اما در همان حال با ایفای نقش دوم، به نمایندگی از طرف همان ائتلاف، همه مجال را برای ایجاد وحدت رویه در میان مستضعفان مسلمان ساکن شرق اسلامی از بین برده و با آتش شعلهور ساختن اختلاف و درگیریهای منطقهای، موجب تضعیف نیروهای مسلمانان و تخلیه انرژیهای مردمی میشوند، ضمن آنکه با گرفتن نقش مجاهدان ضدّ کفر و شرک مقابله کننده با یهود و آمریکا، مانع از شکلگیری جریانات معارض مستقل و جهادی اندیشمند حقیقی در منطقه میشوند که میتوانند به قصد مقابله جدّی با غرب وارد عمل شوند. تمامی مستندات نشان میدهد که به رغم این نقش بازی، از سوی جریانات سلفی، در سالهای اخیر حتی یک تیر به سوی رژیم اشغالگر قدس و کاروانهای نظامی آمریکایی اشغالگر پرتاب نشده و آنان در کنار آمریکا و همپیمان با آنها، نقش مهمی را در ایجاد تزلزل دولتهای ضدّ غربی ایفا کردهاند.
حضور و عمل این جریان در «عراق»، «یمن»، «سوریه» و «بحرین» شاهد روشنی برای این ماجراست. در واقع آنان، مانند «سازمان منافقین» بدل به آلت فعل و عمله ظلمه «بنیاسرائیل» شدهاند تا کمربند امنیتی محکمیگرداگرد رژیم اشغالگر قدس کشیده شود. بعد از این خواهیم دید که همین جریان، در دستان مرموز مجامع مخفی، ایفاگر نقش ضدّ مسیح، نیروی شر و عامل شرارت در سناریوی طرّاحی شده آرمگدون نیز میشوند.
از همین روست که درمییابیم این ائتلاف شیطانی صلیبی، سلفی و صهیونی با قساوت تمام به جان مستضعفان منطقه افتاده است تا آب به آسیای بنیاسرائیل ریخته شود. سالهاست که این ائتلاف شیطانی سعی در ارائه تصویری دهشتناک از آخرالزّمان و سالهای قبل از ظهور حضرت مسیح(ع) در چشم ساکنان غرب دارد. و برای این منظور، اقدامات گوناگونی را معمول داشته است، از جمله:
۱. به تصویر کشیدن تمامی رؤیاها و مکاشفات مندرج از «تورات» و «انجیل» مجعول با کمک رسانههای پر قدرتی همچون سینمای هالیوود؛
۲. تولید مجموعهای از مستندات تلویزیونی به اتکای قطعات پراکنده و قابل نقدی از پیشگویی مرموز به نام نوستر آداموس؛
۳. راهاندازی صدها شبکه و ایستگاه رادیویی شبانهروزی در ایالات متحده آمریکا برای پخش موعظهها، خطابهها و مستندات ساخته شده؛
۴. گسیل هزاران خطیب از سوی کلیساهای بنیادگرای انجیلی به اقصا نقاط عالم برای تبلیغ و تبشیر و تهییج افکار عمومی؛
۵…. تعداد تفاسیر نگاشته شده بر رباعیات نوستر آداموس یهودی، پیشگوی مجهول الهویه درباره «فرانسه» در چند قرن قبل از این، از تعداد تفاسیر قرآنی موجود و منتشر در دست مسلمانان بیشتر است.
به استناد همین پیشگوییهاست که محتوم بودن رویارویی با شرق اسلامی و کمیت و کیفیت جنگ نابودگر آرمگدون را جلوهگر ساخته و حتی از آن تصویری به مثابه واقعه «قیامت کبرا» ارائه کردهاند. بنا بر تصویر و تفسیرهای یهودیانه ارائه شده از طریق این محصولات، در یک سوی این میدان، ائتلاف نیروهای خیر و حامی از میان بنی اسرائیل و در سوی دیگر ائتلاف نیروهای شرّ، یعنی مخالفان بنیاسرائیل از میان مسلمانان و اعراب صفبندی خواهند کرد. به همین دلیل است که عرض کردم حرکتهای افراطی القاعده و سلفیها، در هر صورت مستندات لازم را برای شعلهور ساختن درگیری مجعول آرمگدون (طرّاحی شده توسط سران مخفی ائتلاف صلیب و صیهون) در اختیار دشمنان، انسان و ادیان میگذارد و به همین دلیل هم میتوان از ائتلاف خونین «صلیب و سلفی و صهیون» به عنوان بلایی برای ریشهکنی جهان اسلام و سرکوبی مسلمانان مستضعف و به ویژه شیعیان یاد کرد.
«ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون» و وحدت رویه آنان در «مجامع مخفی» تجلّی پیدا میکند، آنان به سهم خود، زمینهساز اجرای بخش پایانی از سناریوی «حکومت جهانی بنیاسرائیلیاند.» سلسله وقایع جاری در شرق اسلامی، چنانچه به همین منوال پیش رود، در کوتاه مدّت به دلیل پراکندگی دول اسلامی و آلودگی آنان به نفوذ عوامل پنهان عضو مجامع مخفی، باعث شکوفا شدن لبخند پیروزی بر چهره شیطانی این ائتلافیون خواهد شد. قرنها پیش از این در اسپانیا و اندلس، مصداقی از این ماجرا رخ داده است. جادّه این واقعه را وهّابیون و سلفیها هموار میسازند. بنیاسرائیل و غرب گمان میبرند تنها از طریق جنگ صلیبی دوم، مجال انتقال و فرافکنی بحران از سرزمینهای غربی، دور ساختن تهدیدها و بالأخره نیل به اهداف دراز مدّت خود برای تأسیس جهان تک حکومتی را مییابد. اما اجازه میخواهم در بخش آخر پنجرهای دیگر را نیز در افق دید مخاطبان گرامیام باز کنم. این پنجره بر افق ظهور منجی موعود مقدّس، حضرت صاحب الزّمان(عج) باز میشود.
در حتمیبودن این واقعه شریف تردیدی نیست؛ در حالی که در زمان قطعی وقوع آن هیچ اطمینانی نیست. درگیریهای ایجاد شده توسط سلفیها و وهّابیون در شمال آفریقا و پس از آن سوریه، این گمان شیرین را به وجود آورده که ممکن است از میان منطقه شامات، سفیانی سر برآورد. همان که به عنوان اوّلین نشانه حتمی قبل از ظهور در روایات اسلامیشناخته میشود و اخبار آخرالزّمانی ما دربارهاش سخن به میان آوردهاند و مورد گواهی روایات مندرج در منابع شیعی نیز هست. کشتار شیعیان، خوی و خصلت جنایتکاران سلفی، رویکرد مذهبی آنها و منطقه درگیری، یعنی شامات و بسیاری دیگر از وقایع این گمان را تقویت میکند.
همه ما امیدواریم با ظهور حضرت حجّت حق، مستضعفان خلاصی بیابند. از خداوند میخواهیم که ساعت و وقت معلوم را برساند و با ظهور مقدّس، دولت کریمه امام عصر(عج) بنا نهاده شود. بسیاری از قراین و شواهد، شباهت وقایع جاری عصر ما را در وجوه مختلف با وقایع پیشبینی شده در منابع و روایات اسلامی، تأیید میکنند؛ اما بیم «آخرالزّمان مجعول» و شبیهسازی وقایع، این حقیر را بر آن میدارد تا عزیزانم را یادآور مراقبت و دقّت و صبوری شوم.
شبیهسازی وقایع را از آن روی گفتم که ائتلاف صلیب و صهیون، طی دو، سه دهه اخیر، اقدام به شبیهسازی شرایط سالهای قبل از ظهور منجی، در هیئت سلسلهای از وقایع و حوادث کرده است تا به آنجا که امروزه، جمع کثیری از مسیحیان ساکن آمریکا و اروپا، خود را مهیای واقعه آرمگدون ساختهاند. از بحران اقتصادی فراگیر در غرب نیز به عنوان یکی از همین مشابهتها میتوان یاد کرد.
آرمگدون، به آن سان که ائتلاف صلیب و صهیون از آن تعریف میدهند؛ میدان صفآرایی دو جناح درگیر غربی بنیاسرائیلی و شرق اسلامی است. طی سالهای ۹۱ تا امروز، یعنی بیست سال، جناح غربی میدان را آراسته، مسلّح ساخته و مهیای نواخته شدن شیپور جنگ و آغاز درگیری نهایی شدهاند؛ در حالی که جناح شرقی در قد و قواره جناح غربی آماده نشده یا اساساًخود را مهیای حضور در قد و قواره واقعهای جهانی نساخته است. آیا میتوان جایی برای این احتمال گذاشت که، به همان سان که از طریق شبیهسازی وقایع، صفآرایی جناح غربی اتفاق افتاده، در جناح دوم هم اقدام به شبیهسازی کرده باشند تا در این جناح نیز آمادگی فراهم آمده و آتش جنگ نهایی شعلهور شود. این سخن، سخت به گوش مینشیند؛ اما در میدان مبارزه، فرمانده زیرک، هیچ احتمالی را از دست نمیدهد. تردیدی نیست که غرب صلیبی و صهیونی از دیدگاه مسلمانان و شیعیان درباره شرایط سالهای قبل از ظهور و مسیر حرکت و عمل منجی موعود مقدّس ما آگاهی دارد؛ چنانکه امید کنترل شرایط و عقیم ساختن حرکت آن منجی را هم در سر میپرورد.
روشن کردن آتش بحران در «شامات»، گسیل وهّابیون به این منطقه و حتی تأسیس گردانهای شمر و معاویه و یزید، به سرعت اذهان شیعیان را متوجّه و متذکّر شباهت حوادث با واقعه خروج سفیانی در سال قبل از ظهور امام میکند. این تذکّر، زمینههای ایجاد نوعی آمادگی برای یورش و مقابله را هم در پی خواهد داشت.این سخن به آن معنی است که جناح شرق اسلامی نیز شکل گرفته و مهیای رویارویی خواهد شد. واقعه آرمگدون مورد نظر ائتلاف صلیب و صهیون با همراهی سلفیها از میان این واقعه میتواند سر بر آورد؛ چنانچه واقعه، پیش از موعد مقرّر برای ظهور مقدّس حادث شود، نتیجهاش معلوم است.
بنابراین: گوشها را باید تیز کرد. گامها را آهسته باید برداشت، مثل وقتی که در میدان مین قدم برمیداریم. شاید خداوند تدبیر دشمنان را ناکام بگذارد و از دلِ همین تمهیدات شیطانی، مقدّمات ظهور مقدّس فراهم شود. شاید مکر خداوند غالب شود و مکر مکّاران به خودشان برگردد. باید منتظر ماند. باید دست به دعا برداشت. بنیاسرائیل در سر سودای تأسیس امپراتوری جهانی قبل از ظهور آخرین نواده اسماعیل(ع) و تأسیس دولت کریمهاش را دارد. برای این امر عجله دارد و مهیای هر نوع جنایت و خونریزی است. او بیباکانه شیعیان را چون مرغ سر میبرد؛ در حالی که ما در صف مرغ، در انتظار مرغ سر بریدهایم. * سالهای سختی پیش رو داریم. نفسها به شماره میافتد، شیطان همه جنودش را در کار وارد میکند. باید آرام قدم برداشت؛ مثل همان وقتی که در میدان مین قدم برمیداریم. * باید شیعیان مظلوم سوریه، بحرین، یمن و عراق را دریافت. * باید اندیشه کرد و از تکروی در تصمیمسازی خودداری کرد و همه احتمالات را در وقت موضعگیری و اخذ تصمیم در نظر گرفت. میتوان در این شرایط سخت:
۱. باید به ایجاد اتفاق و اتحاد در بقیـ[ السیف مسلمانان مظلوم در شرق اسلامی اندیشید. اتفاق مقدّس برای خنثیسازی توطئهها در وقت مقابله با ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون؛
۲. میتوان به افشای استراتژی خصم نیز پرداخت. افشای استراتژی، خود گامی مهم در مقابله با دشمن است؛
۳. میتوان به انتقال بحران در صفوف بحرانسازان اندیشید. ایجاد شکست و تفرقه در میان صفوف خصم، گام مهمی است که یک فرمانده میداندار میتواند مجال مقابله را برای خود فراهم آورد؛ ۴. میتوان در کنار این همه، مجالی هم برای مصونیتبخشی به شیعیان به وجود آورد. از یاد بردن مستضعفان مبتلا، یله کردن آنها و بیتفاوت گذشتن از کنار زخم و جراحات بیشمارشان، دور از انصاف است. آنان در زیر رگبارها و زنجیر تانکها به قدر سایه چادری و ظرف آبی به سوی ما چشم میگردانند؛ ۵. میتوان توبه کرد. از آنچه که باید میکردیم و نکردیم. از آنچه که نمیبایست؛ اما به هر دلیل مرتکب شدیم. میتوان صمیمانه با خودمان، با مردم سخن بگوییم، دیوارهای حائل را برداریم و اعتماد را دیگر بار به مردم هدیه کنیم. اعتماد نه بر مردم، بلکه اعتماد مردم به خودمان. آنگاه که نانی در کف مردم نماند و امنیتی که در آن به سر برند، تنها اعتماد آنان به حاکمان است که آنان را برای ماندن در کنارشان دلگرم میسازد. هیهات، ما در این باره راه نرفته بسیاری داریم.
اللهم عجّل لولیک الفرج. انشاءالله