اتفاقی که ایران این روزها شاهد رخداد آن است، تکرر طرح پروندههای کیفری تجاوز به عنف، سرقت به عنف و زورگیری توسط ارذل و اوباش، قتلهای برنامهریزی شده با سلاحهای سرد و گرم و مخصوصا خشونت علیه کودکان و طرق مختلف کودک آزاریها و اسیدپاشیها و… است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، این روزها صفحات روزنامهها و تیتر اخبارهای روز ایران و حتی موضوعات اصلی مکالمات افراد، مملو از رخدادهایی تاسفانگیز، با میانگین بالای موضوعاتی چون کودک آزاری، قتل، تجاوز به عنف، زورگیری و… است که به خوبی میتوان همه آنان را ناشی از حضور جدی پدیدهای به نام خشونت دانست که پیش از این به گفته جامعهشناسان در لایههای زیرین جامعه جا خوش کرده بود؛ اما امروزه با صعود به لایههای بالاتر جامعه، حضور خود را در تمامی عرصههای رفتاری و هنجاری پررنگتر کرده است. از دیدگاه روانشناسان خشونت اینگونه تعریف میشود: خشونت اجتماعی به معنای ناتوانی در کنترل خشم و عدم تعادل جسمی و روانی است. از مفهوم مخالف این تعریف علمی، در وهله اول چنین برمیآید که دو فاکتور کنترل خشم و ایجاد تعادل از عوامل زدودن خشونت است. نکته مهم آنکه هر دو آنها «مهارت»هایی هستند که جامعه مدرن و تمدنهای نوین بشری همواره برای بالا بردن شاخصهای مطرح در رفاه اجتماعی، خواهان آموزش و نهادینهسازی آن در بستر زندگی فردی و خانوادگی و همینطور جمعی وگروهی اعضای خود هستند.
خشونت همراه همیشگی زندگی بشر بوده است. تاریخ پرفراز و نشیب زندگی بشر وگذار وی به سمت تمدن، خوب به خاطر دارد که پیشینیان برای تشفی خاطر خود هنگام رخداد خشونتهایی چونان قتل، سرقت داراییشان و مسائلی اینچنین به جای مقابلهبهمثل، درصدد انتقامهای پیاپی برمیآمدند تا داغی را که برای مثال قتل یکی از نزدیکانشان بر دل آنها گذارده بود، با کشتن چند صد نفر از قبیله منسوب به قاتل، خاموش کنند. فروید میگوید: «انسان در محیط اجتماعی خویش خشن است و تنها با برقراری نظم و قانون در جامعه میتوان این حجم از خشونت را مهار کرد.»
گفتنی است که وجود تعارض و تضاد در زیست اجتماعی و حیات عمومی جامعه انسان، امری طبیعی است؛ اما اگر محدود به حدودی همچون قانون، نظم، کنترل اجتماعی و تعادل نشود، موجب زایش فرزندی نامبارک به نام خشونت اجتماعی در سطوح اثرگذار جامعه خواهد شد که اثرات منفی آن به روابط بین افراد و حتی دولت به مثابه حکومتکننده و افراد جامعه به مثابه حکومتشوندگان منتهی میشود.
اتفاقی که ایران این روزها شاهد رخداد آن است، تکرر طرح پروندههای کیفری تجاوز به عنف، سرقت به عنف و زورگیری توسط ارذل و اوباش، قتلهای برنامهریزی شده با سلاحهای سرد و گرم و مخصوصا خشونت علیه کودکان و طرق مختلف کودک آزاریها و اسیدپاشیها و… است. خشونت در ایران و در بنیان فکری و نگاه بسیاری از شهروندان ریشه دوانده است. اما مسلما این اتفاق به ناگاه رخ نداده؛ بلکه بستری برای آن به مرور ایجاد شده است.
رئیس مرکز توسعه پیشگیری و درمان اعتیاد سازمان بهزیستی افول سرمایههای اجتماعی و کاهش اعتماد در مردم را علت افزایش خشونت در جامعه عنوان کرده است که در این راستا نیاز به تبیین عوامل کاهش اعتماد مردم بهشدت احساس میشود. در این میان علاوهبر نقش غیرقابل انکار خانواده و دولتها، لازم است کمی دقیقتر به نقش نظام آموزشی، رسانه و دین توجه کنیم.
نظام آموزشی
ناگفته پیداست که بنای تمام نظامهای آموزشی در همه کشورها، ارتقای سطح دانش تحصیلی دانشآموزان، برای وارد کردن آنها به مقطع بالاتر است. این موضوع در ایران، تحت عنوان نظام آموزش و پرورش شکل میگیرد تا بنا به ادعا و تکیه سیاستگذاران این عرصه، هر دو جنبه آموزش تحصیلی، تربیتی و اخلاقی با هم در وجود دانشآموزان بالیده و او را علاوهبر جنبه آموزشی، به برکت وجود آموزشهای پرورشی، پرورش و تربیت کند. حال آنکه سالهاست شاهد تلاش و دست و پا زدنهای بیامان مسئولان این وزارتخانه و سیاستگذاران آموزشی برای ارتقا و بهبود تنها سطح آموزشی مدارس هستیم. اما خبری از تلاش برای ایجاد پایههای علمی و مبتنیبر مطالعه علمیبرای صورت دادن و قوام بخشیدن به جنبه پرورشی نیستیم و جالبتر آنکه نظام آموزش و پرورشیای که با ادعای ارائه یک بسته کامل آموزشی و پرورشی در کنار خانوادهها قرار گرفت تا کمک حال تربیتی باشد، اکنون کاستیهای خود را در ادای وظیفه و تعهدش، در خانوادهها جستوجو میکند و پیوسته تربیت غلط والدین را دستاویزی برای عدمبهروزی تلاشهای پرورشی خود قرار میدهد. سیستم آموزشی بیماری که تنها هدف خود از شکلگیری و کارایی را موفقیت دانشآموزان در آزمونهای ورودی دانشگاهها میداند، هیچگونه پاسخی در برابر این سوال که چرا بسیاری از متجاوزان به عنف در سنین مدرسه دست به جنایات هولناک میزنند یا چرا در پرونده شخصیت قاتل سریالی چون امید برک ردپای مشهود سیاستهای رفتاری غلط مدرسه و کادر آموزشی آن به چشم میخورد، ندارند.
عدم آموزش آموزههای اخلاقی و تربیتی چون قناعت و تلاش منطقی و متکی به خود برای پیشرفت اقتصادی، عدم ایجاد رغبت و انگیزه درونی برای ادامه تحصیل و کارآفرینی و رشد، تقویت روحیه مطالبهگری از دولت و… باعث میشوند که با ورود افراد به عرصه اجتماع بهعنوان فرد جویای کار، با ناکارآمدی اقتصاد بیماری مواجه شوند که قدرت برآوردن انتظارات آنان را نداشته و در نتیجه برای احقاق حق خود و فرونشاندن خشم شکل گرفته، دست به انجام آنچه نباید بزند، میزند.
دیگر آنکه علاوهبر احساس جای خالی آموزههای اخلاق اسلامی در مدارس ایران امروز از سیاستهای غلط آموزشی چون ایجاد حس رقابت که عامل استرسزای منجربه تولد خشونت است، رنج میبرد که فضای دوستانه معلم و دانشآموز را تحتالشعاع قرار داده و اجازه رشد روابط سالم در محیط مدرسه را از آنان گرفته است.
رسانه
تماشای خشونت در قالب فیلمها و سریالهای داخلی و خارجی و روی آوردن کودکان و نوجوانان به بازیهای رایانهای با حجمی انبوه از صحنههای خونبار و هیجانانگیز برای کودکان، در ایجاد خشم در آنها موثر است. جامعه آمریکا امروزه حضور صنعت سینمای پر از خشونت هالیوود را عامل بر هم زننده تعادل روحی نوجوانان خود میداند؛ فیلمهایی که خشنترین صحنههای قتل و جنایت توسط قهرمانان آن شکل گرفته و حتی با لحاظ کردن صحنههایی از روابط جنسی، حجمی از هیجانات بیموقع را که هنوز بسیاری از مخاطبان آن فیلمها تجربه نکردهاند، به بیننده وارد میکند.
دین
در خلال توضیحات دو مورد قبل، به تعریض به جای خالی دین و آموزههای آن اشاره شد. چنانچه تمدن بشری، سیر حرکت خود را به سمت کمال آدمیان به درستی طی کند و عامل اخلالگری در این میان رخ نشان ندهد، توقع میرود انسان متمدن با شناخت و آگاهی به معنای واقعیتری دست به انتخاب دین به مثابه ابزار نجاتبخش خود بزند؛ اما متاسفانه به دلیل ایجاد عوامل اخلالانگیز، انسان دنیای مدرن، مصرف زده و هوادار لذات ملموس آنی و زودگذر شده و کمتر پذیرای حقایق دینی است. توصیه به کظم غیظ و آموزش فروخوردن خشم در قالب داستانهای قرآنی و حتی به وفور در سیره نبوی و ائمه معصومین(ع) خود را نشان میدهد. قرین شدن چنین آموزههایی با پاداش دنیوی و اخروی آن، بشر را به سمت اجرایی کردن چنین آموزههایی سوق میدهد.
علاوهبر سه عنوانی که از باب مثال آورده شده لازم است با صدایی رسا از جای خالی آموزههای جرمشناسی و حتی حضور پرشور جرمشناسان سخن گفت. این بررسیهای جرمشناسانه که هنوز جایگاه خود را در ایران پیدا نکرده است، علل اساسی وقوع جرم را تحلیل کرده و با تشکیل پرونده شخصیت به ارائه راهکارهایی برای خاموش کردن این دسته از علل و دلایل در نطفه میپردازد.
فراموش نکنیم هیچگاه زور مجازات به زور جرم نمیرسد و شدت مجازاتها از میزان جرائم کم نخواهد کرد. پس بهتر آنکه با انجام کار فرهنگی، ریشههای فساد خشکانده و سیمای خشونت به رافت اجتماعی بدل شود. تنها در آن صورت است که عوامل تهدیدکننده تبدیل به فرصتهایی برای کم شدن میزان جرائم خشونتبار میشوند و جامعه ایرانی اسلامیبه حقیقت خود نزدیکتر خواهد شد.
منبع:فرهیختگان