احیاگری شیعی و چالشهای فراروی غرب
در نقاط عطف بعدی و به ویژه در قرون جدید، آنگاه که غرب با تجربه نظام سرمایهداری و انقلاب صنعتی پوست ترکاند و در هوای جلب و جذب بازار، سلطه بر منابع زیرزمینی و روزمینی و اعمال قدرت استعمارگری را پیشه ساخت، میسیونرهای مذهبی مسیحی و مستشرقین به عنوان پیشقراول و جاده صافکنان غرب استعماری اقصا نقاط این جغرافیای وسیع را زیر پای گذاشتند.
این حضور خود امکان وسیعی و گرانقدری را برای جاسوسی، نفوذ در دربارها، سرقت منابع مکتوب، فراگیری زبانهای شرقی و تهیه نقشه از همه مناطق و منابع و ثروتها در اختیار این پیش قراولان استعمار گذاشت.
از عصر زندیه تا به قاجار، رد و نقش این جریان مسیونری را در همه نقاط شرق اسلامی میتوان جستوجو کرد.
شروع نهضتهای ضد استعماری، به همراه رنجها و مرارتها کشورهایی چون: الجزایر، عراق، پاکستان، هند و سایر بلاد اسلامی را از چنگ استعمارگران خارج کرد. این همه در حالی بود که آنان، علی رغم همه فشارها غربیان هیچگاه نتوانستند از ایران اسلامیکشوری مستعمره و زیر نگین تام و تمام دول غربی بسازند.
غرب با شرق اسلامی آشنا شد. چونان همیشه با حرص و حسد بجان شرق افتاد و چون زالو همه توش و توان شرق را مکید و چتر سلطه بلامنازع فرهنگی و تمدنی خود را بر همه ظرفیتهای فرهنگی و مادی شرق بزرگ گسترد. در این عصر شرق شناسان همه منابع شرق را به یغما بردند و کتابخانهها و موزهها را از آثار شرقی انباشتند. در نقطه عطف بعدی، آن هنگام که نسیم آزادی از قید استعمار وزیدن گرفته بود و غرب چارهای جز عقبنشینی نداشت.
حکومتهای دستنشانده، تحصیل کردههای از فرنگ برگشته و فراماسونرهای جانشین نیروهای نظامی استعمار شدند.
اعضاء لژهای مخفی ماسونی، پنهانی، بر سه جریان اصلی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شرق حاکم شدند. بر مسند مدیریت مدارس جدید، دانشگاهها، رسانههای جمعی، (مطبوعات)، و مدیریت دستگاههای فرهنگی و علمی همه تلاش خود را مصرف سکولاریز کردن فرهنگ شرق کردند و با رواج غرب زدگی و روشنفکری عقیم، در میان تودههای مردمی، زمینهساز حضور غربیان در میان مناسبات و معاملات مهم و تعیینکننده جلوگیری از شکلگیری جریانهای ضد غربی و ضد یهودی، تضعیف اسلام و مرجعیّت اسلامی علما را باعث شدند و به عنوان خدمتگزار غرب به جاسوسی نیز مشغول آمدند.
بیدلیل نیست که از عصر قاجار تا آغاز انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ عموم نخستوزیران، وزیران، و رؤسای دانشگاهها، مدیران مراکز مهم فرهنگی، مدیران رسانههای مهم عمومی از میان لژهای فراماسونری بیرون آمده بودند.
انباشته شدن کتابخانهها و موزههای غربی از منابع، متون و آثار فاخر فرهنگی و تمدنی شرق تنها بخش کوچکی از حادثه حضور استعمار و غرب در این بخش از زمین بوده است.
با این همه، و به دلایل مختلف، غرب به صورت کامل با جریان فرهنگی و فکری شیعه در شرق اسلامی آشنایی پیدا نکرده بود.
عموماً شیعیان را به عنوان فرقهای منشعب و معترض در جهان اسلام میشناختند که یا جمعیّتی اندک در حاشیه حوزه فرهنگی و تمدنی اسلام زیست میکنند.
واقعه انقلاب اسلامی و حضور این جریان فرهنگی و مذهبی در هیأت جریانی تمدن ساز و مدعی حضور در عرصه مدیریت کلان سیاسی اجتماعی به ناگاه غرب را متوجّه بیداری و خیزش این جریان ساخت. شیعیان در هیأت جریانی فرهنگی، تمدنی، از میان شرق اسلامی سر برکردند. غرب را با چالشی بزرگ روبهرو ساختند.
پرسش از غرب، میتوانست بنای عهد جدیدی را در زمین شیعه استوار سازد. عهدی که به فرهنگ سکولار، تمدن الحادی و انسان سکولار غربی بگوید: «نه»!!
از همین زمان، اوّلین مراکز پژوهشی غربی برای شناسایی شیعه و شیعهگری تأسیس شد.
روزی در دوران جوانی و در اوّلین سالهای پیروزی انقلاب اسلامیبه کتابخانه حسینیه ارشاد رفتم. همزمان با من گروهی از کشور کانادا برای فیلمبرداری و تهیه مستندی از حسینیه به این محل آمده بودند. آنها در حال آماده کردن وسایل خود بودند و من به دلیل داشتن آشنایی مختصری با موضوع شرقشناسی میدانستم که حوزه «مک گیل کانادا»، یکی از مراکز مهم شرقشناسی و اسلامشناسی است. در دل به تهیه این فیلم معترض بودم. اعتراض خود را به مسئولان منتقل کردم. افاقه نکرد. به سالن اصلی برگشتم. در لحظهای با استفاده از غفلت فیلمبردار پشت دوربین رفتم. دقیقاً منابع مکتوب موجود در قفسهها را با استفاده از عدسی ویژه از نزدیک فیلمبرداری میکردند. آنها به حسینیه ارشاد به عنوان یکی از مراکز مهم و پر جوشش و انقلابی و محرک جوانان و دانشجویان میشناختند.
از همان سالهای اوّلیه شناسایی زمینهها، عوامل، منابع، اشخاص و جریانات مؤثر در شکلگیری نهضت شیعی در ایران را آغاز کردند.
نهضت اسلامیشیعی در موقعیتی حادث شد که غرب، واسپس ۴۰۰ سال تاریخ جدید خود و بسط فرهنگ و تمدن الحادی، از استحاله و سکولاریزه شدن عموم فرهنگها و تمدنها در تمدنهای غربی شده بود. به عبارت دیگر از جهانی شدن فرهنگ غربی آسوده خاطر شده بود.
تذکر این نکته ضروری است که؛ در هیچ یک از عناصر باقیمانده فرهنگی و مذهبی شرق استعداد برکشیدن مردم تا افق آیندهای متفاوت با همه آنچه که غرب پیشنهاد میکرد وجود نداشت و غرب نیک میدانست که این همه در خود و با خود استعداد ارئه الگویی برای مدیریت مکان با تکیه بر مبادی دینی را ندارند.
چنانکه دریافته بودند در هیچ یک از معلمان و مبلغان و باقیماندههای عناصر فرهنگی غیر غربی پرسش جدّی، نقدی بنیادین، اعتراضی متکی بر مبادی و مبانی حقیقی و غیرمادی در برابر غرب و ارکان و عناصر فرهنگی و تمدناش وجود ندارد.
درست، در چنین هنگامهای سیلی بزرگ به راه افتاد سیلی از شرق اسلامی، از ایران شیعی.
این همه در حالی بود که غرب، شیعیان را به عنوان فرقهای کمجمعیّت و محدود در بخشهایی از سرزمین بزرگ اسلامیشناسایی میکرد که در چنبره نظام فاسد و دست نشانده پهلوی همه هوش و توان خود را از دست داده است و امکان خلاصی از محدوده مباحث فقهی، کلامی و تاریخی منحصر در معاملات فردی و محدود را ندارد.
اوّلین واکنش غرب در برابر این جریان بزرگ اجتماعی، سیاسی، که مبتنی بر رویکرد اسلامی و مذهب شیعی تولد یافته بود، تلاش برای حذف و مبارزه فیزیکی در میدان بود.
واقعه ۸ سال دفاع مقدّس ناظر بر این کوشش مذبوحانه بود.
به موازت این استراتژی، غرب با مددگرفتن از همه امکانات دانشگاهی، پژوهشی، اطلاعاتی و رسانهای به شناسایی همه جانبه این جریان پرداخت. و بالاخره در سال ۱۹۸۴م، یعنی بیست و پنج سال قبل از این تاریخ، اوّلین کنفرانس شیعه شناسی در تلاویو. با حضور صدها، مسشترق، شیعهشناس و عوامل اطلاعاتی و امنیّتی ائتلاف صلیب و صهیون برگزار شد.
آقای مارتین کرامر، هدف برگزاری کنفرانس و تدوین مقالات حال آمده را در دو عبارت بیان میکند. مینویسد:
«این مجموعه هدفی مضاعف (دو گانه) دارد، نخست اینکه موقیعت کنونی جریان اصلی تشیّع اثنی عشری را در مناطق مختلف جهان مشخص کند. و دیگر آنکه به ارزیابی تأثیر انقلاب ایران بر سراسر جهان بپردازد».
کرامر، در همین مقدمه از حضور و همراهی مرکز اطلاعات ایالات متحده در اسرائیل، اسحق رابین، اباابان، توماس فریدمن و دیگران در کنفرانس یاد میکند. ممکن است مخاطبان عمومیبه سادگی از کنار عبارات «مارتین کرامر» بگذرند امّا، پژوهشگران حوزه مطالعات استراتژیک و استراتژیستهای غربی از سه عبارت «قویترین مفاهیم طغیان انقلابی»، «استراتژی سیاسی» و «الهامبخش به دنیای عرب و جنوب آسیا»، پی به شکلگیری زمینههای زنجیرهای از تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی در شرق میبرند که در سیر اکمالی خود ضمن به چالش کشیدن تمامیّت فرهنگ و تمدن غربی، «پایان یافتن دوران فاعلیّت و تاریخ غربی، را اعلام میدارد. همان که ساموئل هانتیگتون از آن به مثابه برخورد تمدنها، یاد میکند.
دعوت مردم به «توس سیاسی» و اقتصادی، با پیش فرض، ضرورت توسعه فرهنگی که قریب به یک دهه ذهن و زبان جوانان و بسیاری از مجامع و مراکز سیاسی و اجتماعی ایران را به خود مشغول داشت در همین راستا یعنی «تلاش برای استحاله از درون «قابل شناسایی و ارزیابی است. چنانکه، ایجاد جریانات فرقهای و به ویژه وهابیت و سلفیگری در جهان اسلام نیز که میتواند با کاستن انرژی و توان جهان اسلام رویارویی شرق اسلامی و غرب الحادی را به رویارویی و مقابله دو جریان مذهبی در قبال جغرافیای شرق اسلامی تبدیل کند و موجب کاهش پتانسیل جریان انقلابی و ممانعت از سریال آن به سایر نقاط شود در همین جهت قابل شناسایی است. ضمن آنکه، جریان فرقهسازی در خود و با خود بروز نوعی بلورالیسم وحشتناک و شیطانی را سبب شد.
آقای «برنارد لوئیس»، مستشرق و پژوهشگر معروف یهودی، در کنفرانس تلاویو (دسامبر ۱۹۴۸) مقالهای ارائه نمود که مطالعه آن میتواند بیانگر همه درک غرب از تفکر و فرهنگ شیعی و خیزش اسلامی دوران معاصر باشد او، ضمن بیان این عبارت: «هدف شیعیان بازگرداندن تاریخ به مسیر صحیح است» و ذکر سوابق شکلگیری جریان فکری شیعی در جهان اسلام، ویژگیهای فرهنگی و عملی شیعیان دکترین شیعی در میان مسلمین را بیان میکند. او این ویژگیها را در چهار بخش یا چهار رویکرد خلاصه میکند.
۱. توجّه خاصّ شیعیان به موضوع غصب (خلافت) و ظلم.
۲. شورش مسلحانه برای حذف حاکم ظالم و مبارز با استبداد.
۳. شهادت طلبی به مثابه یک نظریه پشتیبان جهاد و جنگ مقدس.
۴. باور مهدی و انتظار ظهور منجی موعود، حضرت مهدی(ع) (نگارنده عبارات برنارد لوئیس را تلخیص و در چهار عنوان معرفی نموده است). وی، در پایان، اسلام تشیّع و تسنّن را از هم تفکیک و شیعهگری را به صورت زیر تعریف میکند.
«شیعهگری، عبارت است از مخالفت با وضع موجود و نظام حاکم که اغلب الزاماً با نیّت تغییر این نظم همراه نیست».
وی نتیجه این مخالفت با وضع موجود را در بین شیعیان، ناظر بر وجود این باور شیعی میداند که از نظر آنها، که هیچ مشروعیتی در نظم موجود وجود ندارد، تاریخ مسیر اشتباهی را در پیش گرفته است و برای بازگرداندن تاریخی به مسیر صحیح ناگزیر میبایست درگیر با برنامههای علمیشد.
نمیتوان از نظر دور داشت که، ظلمستیزی، مبارزه با ظالم تا سر حد شهادت و مجاهده برای اصلاحگری و گذار از وضع موجود، جملگی متکی به باور مهدی و فرهنگ انتظار است به واقع، تفکر پشتیبان حرکتهای اصلاحی و جهادی را در باور به ظهور منجی موعود، باید دانست.
بیشک، کلام شیعی، منبعث از «کتاب الله» و عترت رسول گرامی اسلام خود، مهمترین پشتیبان و حامی این باور در میادین نظر و عمل بوده است.
در سایر مقالات ارائه شده در آن کنفرانس نیز، الگوگیری از نظریه شهادتطلبی و به ویژه نهضت سرخ حسینی در کربلای سال ۶۱ ه ق. و مهدیباوری به عنوان دو مشخصه فرهنگ شیعی و پشتیبان نظری در مناسبات عملی معرفی شده است.
نباید از نظر دور داشت که ائتلاف صلیب و صهیون و سران سازمانهای مخفی با مشاهده الگوگیری مستضعفان شرق اسلامی از شیعیان و رویکرد رو به تزاید ساکنین غرب به اسلام طی سالهای اخیر، همه تلاش خود را مصروف مخدوش ساختن چهره اسلام و نهضتهای اسلامی ساختند.
حمایت آشکار و نهان غرب از «القاعده» و جنایتهای سلفیها که عموماً با حمایت اعضاء عالی رتبه لژهای ماسونی که امروزه در لباس و کسوت پادشاهان و امیران بسیاری از کشورهای عربی همچون، اردن، مصر، عربستان و صورت پذیرفته، باعث گردیده تا غربیان از مجاهدان طریق صلاح و اصلاح به عنوان «تروریست» یاد کرده و نهضتهای حق طلب را به عنوان جریانهای تروریستی معرفی کنند.
رسانههای عمومی و به ویژه سینمای هالیوود طی سی سال اخیر همه تلاش خود را مصروف معرفی مسلمانان و اعراب به عنوان تروریست، ضد انسان، ضد فرهنگ و تمدن، خشک مغز و متحجر معرفی نموده است.
در جایی اشاره کردهام که آغاز نهضتهای دینی و به ویژه حرکتهای جهادی مستقل (و نه جریانات فرقهای منتسب به سازمانهای اطلاعاتی ائتلاف صلیب و صهیون) باعث بود تا دو واهمه به جان غرب بیفتد. واهمه اوّل و نزدیک احتمال شکلگیری یک کانون قدرت اسلامی در شرق و از میان ایران بود. سرزمینی که به عنوان قطب تفکر و فرهنگ شیعی قابل شناسایی بود و ترس دوم، به احتمال بروز نهضت جهانی امام مهدی(ع) از جزیر\العرب بر میگشت.
قدرت گرفتن ایران اسلامی و سپس سقوط صدام و بیاثر شدن بسیاری از توطئهها ائتلاف صلیب و صهیون ترس اوّل را در هیأت واقعیّتی انکارناپذیر نمودار ساخت در شرایطی که بحرانهای چند وجهی حاصله از بروز ضعف و سستی در پایهها و ارکان فرهنگ و تمدن غربی هر روز بیش از غرب را مستعد سقوط و تلاشی میساخت (در مجموعه مقالات غرب و آخرالزّمان به صورت مبسوط و مشروح به تجربه پایان و سقوط غرب اشاره داشتهام).
تلاقی این دو واقعه (سقوط غرب و صعود شرق) که یکی روی به صعود داشت و مدارج ارتقاء را تجربه میکرد و دیگری درکات نزول و فروپاشی را، سران پنهان صلیب و صهیون را که آرزوی تأسیس حکومت جهانی در سر میپرورند و قرنها برای تحقیق آن تلاش و سرمایهگزاری کرده بودند. به طراحی جنگی آخرالزّمانی به عنوان پروژهای برای حذف عوامل مزاحم، کنترل شرایط و تغییر مسیر تاریخ بن نفع غرب کشید.
بنیاد گرایان مسیحی و مبلغان انجیلی پروتستان، با مدد گرفتن از همه امکانات تبلیغی و رسانهای، به این پروژه، صورتی واقعهای دینی و محتوم بخشیدند تا امکان حمایت مردمی و استفاده از همه ظرفیتها و توان اقتصادی و نظامی آمریکا فراهم آید. ابزاری پر قدرت که سران توطئه را برای اجراء پروژهای بزرگ، در ابعاد جهانی یاری داد.
رسانههای تبلیغی مذهبی، با تفسیر سناریوی جنگ آخرالزّمانی میان دو قبیله خیر و شر (حامیان بنی اسرائیل و مسلمانان) طی بیست سال اخیر، خیزشهای اسلامی و از جمله نهضت اسلامیشیعی ایرانی را به مثابه سر بر آوردن نیروها شر و دجال آخرالزّمانی معرفی کردند و به استناد اقوال برخی از مردان صاحب نام این خطه، به پیروان خود مهیا شدن زمینههای جنگ آخرالزّمانی آرمگدون و ضرورت بسیج عمومیبرای مقابله با آن را گوشزد کردند.
درگیر ساختن مسلمانان و ساکنان شرق اسلامی در پروژهای تعریف شده و جنگی نابهنگام، نه تنها امکان استحاله همه قدرت و پتانسیل شرق اسلامی را فراهم میآورد بلکه، در کوتاهترین زمان، امکان عملیاتی شدن پروژه تأسیس حکومت جهانی، سران ائتلاف صلیب و صهیون (مردان پشت پرده لژهای شیطانی و ماسونی) را ممکن سازد.
در حال حاضر پروژه «نظم نوین جهانی» غرب، که جزء تأسیس حکومت جهانی نیست آخرین مراحل اجرایی خود را پشت سر میگذارد .
ایالات متحده آمریکا تنها به عنوان یک بانک و ابزاری برای اجرای مأموریت گردانندگان این نظم نوین قابل شناسایی است. به استناد سخنان اشخاصی مثل جورج سوروس که اخیراً در مصاحبه با «فاینشنال تایمز» ارز جهانی جایگزین دلار را هم اعلام نموده است، امکان جایگزینی قدرت دیگری در جهان به عنوان عامل اجراء پروژه نظم نوین جهانی، وجود دارد.
طی یکی دو سال اخیر، به انحاء مختلف از احتمال بروز حادثهای در ۲۰۱۲ سخن به میان آمده است.
با توجّه به اینکه ایران اسلامی، به عنوان کانون قدرت در شرق اسلامی، حامل تفکر و فرهنگ مهدوی با روحیه جهادی و توان الگودهی شناسایی شده و مقاومت دیرینهاش در برابر غرب ارکان فکری، فرهنگی و بالاخره تمدنی غرب را به مخاطره افکنده است، توجّه به نکات زیر ضروری به نظر میرسد:
هیچ کس از وقت ظهور مقدس مطلع نیست چنانکه باب نیابت جامع و خاص و تشرّف ارادی برای همگان مسدود است. از این رو توجّه و مراقبت درباره سه امر مهم فوق ضروری و مدعیان مستحق شناسایی و تعقیب و تعذیرند. این مهم. جامعه را از غلتیدن در التهاب، تعجیل و هلاکت رهایی میبخشد.
با توجّه به همه دسیسههای خصم، رهزنی فرقههای نوظهور و مدعیان، به موازات بروز بحرانهای طبیعی و غیرطبیعی در جهان، بسط معارف مهدوی به اتکاء منابع و مطالعات جدی و توسط اشخاص صاحب نظر و از طریق رسانههای جمعی، آثار هنری، برنامهریزیهای آموزشی رسمی و تربیت مربیان و مبلغان شایسته ضروری است، چه عدم آگاهی و معرفت درباره امام مبین منجر به «مرگ جاهلی» و عدم وقوف به آخرالزّمان و نشانهها، موجب غلتیدن در میان شبهات، انحرافات میشود اشخاص را از انجام تکلیف درست و به موقع و مصونیت بخشی سریع باز میدارد.
پس از واقعه یازدهم سپتامبر، غرب همه تلاش خود را مصروف معرفی اسلام و ایران به عنوان تهدیدی علیه جهان غرب و بشریت نموده است. از اینرو، هرگونه حرکت سیاسی و اجتماعی حساب نشده به ویژه از سوی دولتمردان و حتی سخنرانیهای مهم در محافل بینالمللی، به عنوان سندی برای اثبات این ادعا و توهم شیطانی تلقی شده و بیش از پیش عموم ساکنان بیخبر و بیغرض غربی را که زیر سلطه رسانههای وابسته به ائتلاف صلیب و صهیون به سر میبرند. علیه جهان اسلام و رویگردانی از اسلام تشویق نماید.
متأسفانه طی سالهای اخیر از این مهم غفلت شده و برخی از مدیران ارشد متأثر از مشاوران ناپخته به صحنههایی وارد شده به سخنرانی پرداختهاند که همین امر بهانه دست خصم داده است تا بیش از پیش جوامع جهانی را علیه ایران اسلامیبشورانند.
ایجاد شکاف در صفوف مسلمانان، مخدوش ساختن چهره انقلاب اسلامی و زعامت حضرت امام خمینی(ره) و فرو کاستن شأن و رفعت مقام ایشان به واسطه جماعتی خام و فریب خورده حیله جدیدی است که برخی از یاران انقلاب در دام آن گرفتار آمدهاند. مراقبت از این امر و تبری جستن از عوامل و شیوه ها می تواند خصم در کمین را نومید و شکاف و رخنه را مسدود نماید. از این رو، متذکر شدن جوانان به مقصد و مأموریت اصلی سفینه انقلاب اسلامی و زمینهسازی شرایط ظهور امری ضروری به نظر میرسد.
بسیاری از حوادث و وقایع (در آسمان و سطح زمین) با حوادث مذکور در روایت آخرالزّمانی که مبنی وقایع ما قبل ظهور حضرت حجّتالاسلام است همخوانی و یا دست کم مشابهت دارد همین امر باعث بوده تا برخی از فرط شوق و انتظار حکم به محتوم بودن واقعه شریف در زمان نزدیک نمایند.
اوّلاً همه ما امید داریم و مشتاقیم این واقعه در زمانی نزدکی و در وقت حضور و حیات ما اتّفاق بیفتد لیکن، موضوع بداء به معنی:
«جزء مباحث مهم و در زمره اعتقادات جدی ماست. از این رو ضمن ایجاد آمادگی همه جانبه در اعمال شخصی و جمعی و در میان همه مناسبات ضرورت دارد از محتوم نشان دادن واقعه پرهیز شود.
چنانکه عرض کردم از زمان قطعی ظهور هیچ کس مطلع نیست و ما موظف و مکلف به دروغزن خواندن مدعی و تعیینکننده وقت ظهور هستیم.
امید را در دلها زنده نگه داریم، از منکرات پرهیز دهیم و توسل و تمسک به امام مبین و دلخوش بودن به عنایاتش را متذکر شویم و از فرو غلتیدن در دام فتنهها و ملاحم مراقبت کنیم. مبادا که ناخواسته جامعه در میدانی وارد شویم که ائتلاف صلیب و صهیون آن را شرط بقاء و دوام شیطانی خود میشناسند.
اسماعیل شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره ۱۰۷