گفتوگو با حجّت الاسلام و المسلمین سعید اصفهانیان؛ مدیر گروه قرآنى فیلم ملک سلیمان
ژانر وحشت، دینى، آخرالزّمانى، مهدوى و … گمانه زنى هاى متفاوتى است که درباره ژانر و فیلم ملک سلیمان نبى (ع) شنیده مى شود.جلوه هاى ویژه، فیلمنامه کاملًا قرآنى روایى اثر، تکنولوژى هاى هنرى در حدّ فیلم هاى برتر دنیا و هالیوود، تناسب محتواى فیلم با آسیب ها و فتنه هاى معاصر و بسیارى مقوله هاى دیگر مى توانست باب گفتوگو میان ما و این دوستان را فراهم کند، امّا با توجّه به اهمّیت و نوآورى هاى به کار رفته در ارائه موضوعات مهدوى و آخرالزّمانى از این منظر به پرسش و پاسخ با حجّت الاسلام و المسلمین اصفهانیان پرداختیم. او از جمله دانش آموختگان در محضر آیت الله حق شناس (ره) و صاحب تألیفاتى چون «زبده آیات مهدویّت»، «مستقیم کردن صراط، تنها راه نجات از بحرانهاى آخرالزّمان»، «مقایسه موضوعات مهدوى در اسلام ناب و اسلام آمریکایى » و … است. امید که مصاحبه حاضر که در دو قسمت تهیه شده است مورد قبول خوانندگان عزیز موعود قرار گیرد.
* آخرالزّمان چه جایگاهى در سینماى فعلى دنیا دارد؟
* براى پاسخ به این پرسش باید دو مقدّمه را عرض کنم تا مشخّص شود نگاه سینماى غرب به آینده، جدّى است یا اتّفاقى و بدون پشتوانه. به نظر بنده نگاه «آینده محور»، اساس نگاههاى استراتژیک در جبهه باطل است. برخى از شعارهاى محورى که جبهه باطل و نگاه غربى، امروزه به عنوان «شعار اصلى » جامعه خود طرح مى کند، شعارهایى مربوط به آینده است. شعار «دهکده جهانى » از این جنس شعارهاست. الگوى دهکده جهانى، الگویى است براى آینده که نه تنها جامعه غربى که تمام جوامع شرقى و غربى، با همه سلایق و ادیان به سمت آن ساختار سوق داده مى شوند. شعار «منجى بودن» شعار ایالات متّحده آمریکاست؛ بنابراین در اکثر آثار سینمایى به عنوان یک شعار محورى طرح مى شود و فرد نجات بخش جوامع، از آمریکا معرفى مى شود، این شعار نیز مربوط به آینده است. آنها از امروز براى روزى که بن بستها به وجود مى آید، زمینه سازى مى کنند تا به ما بقبولانند، منجى بن بستها و بازکننده راه ها، جامعه آمریکایى است! بنابراین به دلیل شعارهاى محورى جامعه غربى که حول آینده شکل گرفته، وقتى مى خواهیم سینماى غرب را مطالعه کنیم باید کلّیت آن آثار را در فضایى «آینده محور» و البتّه غربى مطالعه کنیم.
مقدّمه دوم این است که بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، «رویکرد آخرالزّمانى » در غرب تشدید شد؛ به نحوى که حوزه هاى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى خود را مبتنى بر این رویکرد سامان دادند، در این راستا، برنامه هاى مفصّلى در نظر گرفته، رشته ها و حتّى دانشگاه هایى را با این رویکرد، طرّاحى و راهاندازى کردند و جالب آنکه در این راستا، سال هاست که مراکز «علمى و پژوهشى » با مراکز «تصویرساز» پیوند خورده و مشغول به فعّالیت گسترده شده اند. این مجموعه اقدامات پس از انقلاب اسلامى ایران اوج گرفت.
براى نمونه مى توان به موضوع قدرت گرفتن ایوانجلیستها، در این مدّت و ضعف آنها در ساختارهاى حاکمیّتى و امکانات مالى و سیاسى پیش از انقلاب ایران اشاره کرد. همچنین به ایجاد شبکه هاى متعدّد سیاسى، سینمایى و تصویرسازى مانند شبکه «فاکس نیوز» که بعد از پیروزى انقلاب و به تبع موج انقلاب ایجاد شد.
در حوادثى که در سالهاى اخیر رخ داده است، «رویکرد آخرالزّمانى » کاملًا تشدید شده غرب قابل مشاهده است؛ مثل جنگ عراق که با استفاده از پتانسیل یاورى مسیح، نیروها به منطقه خاورمیانه دعوت شدند؛ ضمن اینکه کلام رئیس جمهور وقت آمریکا، در تماس تلفنى با ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه، صراحتاً به این موضوع اشاره شده که اگر آنها به موضوع جنگ خاورمیانه فکر مى کنند، با این رویکرد مى خواهند به سرزمین بابِل یا همان عراق حمله کنند؛ زیرا بر اساس متون کتب مقدّس، قوم یأجوج و مأجوج که قومى آخرالزّمانى هستند، در منطقه بابل حضور دارند و به حسب متون مقدّس، آنان براى نابود کردن قوم یأجوج و مأجوج وظیفه دارند.
قدرت هاى پشت صحنه که ایالات متّحده را تغذیه فکرى مى کنند، رسانه ها که ذائقه عمومى و کلّى مردم آمریکا را در دست دارند، لشکرکشى هایى که به منطقه خاورمیانه شده و جنگى که شکل گرفته، همه و همه با رویکرد آخرالزّمانى همراه است؛ نه اینکه رویکرد آخرالزّمانى، بخشى از مجموعه رویکردهاى موجود است، بلکه «رویکرد آخرالزّمانى »، اساس برنامه ریزى ها و اقدامات سیاسى، نظامى، فرهنگى، رسانه اى و … است و دیگر رویکردها، ذیل آن سامان پیدا کرده اند.
با ذکر این دو مقدّمه، مى خواهم به موضوع آخرالزّمان در سینماى امروز دنیا بپردازم. حدود سه چهار سال قبل تحقیقى را دیدم که به مدّت ۹ سال، آثار برتر هالیوود را مطالعه کرده بودند؛ در میان ۳۳ اثر انتخاب شده، ۲۱ اثر آخرالزّمانى بوده است و صراحتاً در آن آثار به این موضوع اشاره شده است. فیلم هاى متعدّدى را با این رویکرد و حتّى با این عنوان، مى توانیم نام ببریم که در بخشى از آنها، مفاهیم جدّى آخرالزّمانى مورد مطالعه، نقد و بررسى و بسیارى اوقات «قلب مفهوم» قرار گرفته است.
* کدام مقوله هاى مرتبط با آخرالزّمان بیشتر در رسانه ها و فیلمها به تصویر کشیده شده اند؟
* در پاسخ به این پرسش مى توانیم چند بخش را به طور مجزّا از هم مطالعه کنیم؛ بخشى از مقولات مرتبط با آخرالزّمان که در فیلم هاى غربى، به تصویر کشیده شده «موضوعات مفاهیمى » هستند، برخى به موضوع «مقاطع آخرالزّمانى » و ارائه شکل ساختارى یک مقطع و تبیین یک مفهوم در چند مقطع پرداخته و آینده بشریّت را به گونه اى ارائه مى کنند که فرد به هنگام مواجهه با آن مقطع، رفتارهاى از پیش تعیین شده اى را بروز بدهد.
بخش سوم، تصویرى است که در سینماى امروز از آخرالزّمان و «تقابل جبهه حقّ و باطل» ارائه مى شود و البتّه موضوعات دیگرى هم مطرح هست که بنده تنها به این سه مورد اکتفا مى کنم.
در حوزه «تصویر سازى مفاهیم» مثالى بزنم. شما مى بینید که یکى از موضوعات طرح شده در قرآن و روایات، ماجراى امداد رسانى ملائک به عنوان ناصران و لشکریان حق است که در آخرالزّمان به شکلى جدّى، تحقّق پیدا مى کند. ملائکى که در دوره هاى گذشته، رسولان مختلف را یارى کرده اند، ملائکى که پس از ماجراى امام حسین (ع) سالهاست به انتظار انتقام از دشمنان ایشانند و بسیارى از ملائک دیگر به عنوان فرماندهان و لشکریان حضرت مهدى (ع) وارد عرصه کارزار مى شوند. جالب است بدانیم که سینماى غرب هم در تصاویر خود به موضوع یارى ملائک پرداخته و آمدن ملائک در هیبت مادّى در آخرالزّمان را مورد مطالعه قرار مى دهد. نکته اى که باید در اینجا به آن دقّت کنیم این است، که ملائکه به تصویر کشیده شده در آخرالزّمان غربى، ملائک هاى گنهکار و آلوده به دنیا هستند؛ براى نمونه شما در فیلم «کنستانتین» موجودى به نام «گابریل» یا همان جبرئیل را مى بینید که با شکلى غلط، تصویرسازى شده و به صورت خانمى غربى به مخاطب نشان داده مى شود، او کتب مقدّس را به سُخره مى گیرد و اجازه مى دهد تا انسان از حدود این کتب آسمانى تخطّى کند و آنها را به کنار بزند. یا در فیلم «لژیون» جمعى از ملائک مقرّب خدا پایین مى آیند، با هم نزاع مى کنند، آلوده مى شوند و …. این تصویرى است که سینماى غرب از موضوع مادّى شدن مَلَک و آلوده شدن آن ارائه مى کند و ایمانیات صحیح جبهه باطل را با این نوع از تصویر سازى به چالش مى کشد.
یکى دیگر از موضوعاتى که در آیات و روایات از آن به تفصیل سخن گفته شده و متأسّفانه به جهت آنکه چندان براى برخى از ما قابل باور نبوده آن را کنار گذاشته ایم، موضوع «جن» است. سینماى غرب به این مقوله هم بسیار جدّى و البتّه با رویکردى آخرالزّمانى و به شکلى «قلب شده» پرداخته است. سینماى غرب «جن» را به عنوان یک دوست، شریک زندگى، موجود همکار، همراه سفر انسان و منجى بشر طرح مى کند، برخى از این آثار عبارت است از «نارنیا»، «جک و لوبیاى سحر آمیز»، «شِرِک»، «پسر جهنّمى »، «فنا ناپذیر» و … و متأسّفانه این قابلیّت را براى جن مطرح مى کند که انسان در سیر همراهى و تعامل با این موجود، مى تواند با او پیوند خورده و به دنبال ازدیاد نسل از جنس جن باشد!
سینماى غرب ما را به این موضوع دعوت مى کند که به جاى استقرار در جبهه انسانى، طالب تعامل با اجنّه و همجنس شدن با آنان شویم. براى سنّ نوجوانان فیلم جک و لوبیاى سحرآمیز و نیز شِرِک ساخته شده و از این دست، فیلم هاى زیادى مانند نارنیا و … را مى توانیم نام ببریم که همه، این نوع تعامل را به انسان آینده توصیه مى کند.
موضوع «سحر و طلسم»، یکى دیگر از موضوعاتى است که در سینماى غرب مورد استفاده انسان ها قرار مى گیرد. سینماى غرب توان هاى آخرالزّمانى انسان را در حوزه هاى طلسم، سحر و ابزارهاى شیطانى مورد مطالعه قرار داده و تصویر سازى مى کند. اگر دو جبهه به اصطلاح حقّ و باطل ارائه مى کند، هر دو جبهه با استفاده از توان هاى شیطانى به مقابله با هم مى پردازند. شما این مفاهیم را مى توانید در مجموعههاى «هرى پاتر»، «ارباب حلقهها» و فیلمهایى از این جنس مشاهده کنید. به عبارت دیگر در تصاویر آخرالزّمانى سینماى غرب، دو جبهه «ملائک و جن» و توان ها و قدرت هاى آنان به شدّت مورد تحریف قرار گرفته است. البتّه جبهه انسانى در آخرالزّمان هم مورد توجّه جدّى غربیان بوده و درباره آنان هم قلب مفاهیم کرده که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
گاهى اوقات سینماى غرب علاوه بر مفاهیم به «مقاطع آخرالزّمانى » مانند رجعت، ظهور، جنگ هاى آخرالزّمانى و بازگشت یأجوج و مأجوج و ارائه تصویر غلط از آنها نیز مى پردازد؛ مثلًا شما مى بینید در فیلم ارباب حلقه ها، سه نوع بازگشت نمایش داده مى شود: یکى بازگشت لشکر «سایرون»، از مکانى مخوف در زیرِ زمین و به آن سبکى که شیعه نسبت به رجعت امام حسین (ع) معتقد است. بازگشت بعدى در فیلم براى «گاندولف» است که از آسمان مى آید و چنین به نظر مى آید که معادل رجعت حضرت مسیح (ع) باشد. بازگشت سوم هم براى اطرافیان «فرودو» است که در هیبت جوانند، امّا عمرى طولانى دارند و براى دومین بار است که زنده شده اند تا به فرودو کمک کنند.
مقطع رجعت را در بسیارى از فیلم هاى دیگر، مانند نارنیا نیز مى توانید ببینید. در نارنیا در بخشى که سنگ هایى به شکل تخته سنگ هاى تخت جمشید نمایش داده مى شود، شما مى بینید یک شیر که فرمانده و رئیس است و مى توانیم او را معادل گاندولف در ارباب حلقه ها در نظر بگیریم با اشک محبّت زنده شده و بازگشت مى کند. زمانى اهمّیت این تصاویر را در مى یابیم که بدانیم خود به وجود آورندگان این آثار، مانند «تال کینگ» در ارباب حلقه ها تأکید مى کنند که تصاویر خلق شده را از عبارات و آموزه هاى مذهبى ادیان و از متون مقدّس و دینى برداشت کرده اند.
علاوه بر مقطع رجعت، مى توانید مقطع «ظهور» و نیز «جنگهاى آخرالزّمانى » را در تصویر سازى هاى غربى مشاهده کنید. در فیلم هاى زیادى از هالیوود به موضوع «جنگهاى آخرالزّمانى » پرداخته شده است، به خصوص نبرد با یأجوج و مأجوج؛ به طور مثال در فیلم «ارباب حلقه ها» به صورت گسترده قوم یأجوج و مأجوج به تصویر کشیده شده است؛ موجوداتى با چهره هاى کریه و زشت که همه را مى خورند. همچنین در فیلم «مومیایى ۳» تصویر موجوداتى ماورائى از جنس دود و آتش و به عبارت بهتر تصویر آیه «مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ» را مى توانید ببینید.
اینها از هر بلندى پایین مى آیند و در این زمان است که شما مى توانید به آنها حمله کرده و آنها را بکشید. در ابتداى این فیلم به عمد براى بیننده تأکید مى شود که این موجودات زمینى نیستند و از جنس ماوراء هستند و به اعتبار آنچه در ابتداى فیلم نشان داده مى شود، شما آن فضا را از یک عالم دیگر مى بینید: بهشتى که به بیابان تبدیل مى شود و طلسم هایى که ایجاد کننده چنین فضایى است! بنابراین غرب علاوه بر تصویر «مفاهیم آخرالزّمانى »، «مقاطع آخرالزّمانى » را نیز به تصویر کشیده و برخى مفاهیم آخرالزّمانى را در مقاطع زمانى مدّ نظر خود قلب و ارائه کرده است.
شما به ندرت مشاهده مى کنید که مفاهیم آخرالزّمانى در سینماى غرب، درست به تصویر کشیده شده باشد؛ اینکه با کدام پشتوانه این تصاویر ساخته مى شوند، نمى دانم، اگر شما بهترین هنرمندان مسلمان را جمع کنید تا با استفاده از مفاهیم قرآنى و روایى موضوع «غیبت» را به تصویر درآورید، شاید نتوانید به خوبى تصویر «سوپرمن ۷»، آن مفهوم را به تصویر بکشید. در این فیلم نشان داده مى شود کسى که داراى استعدادهاى ماورائى است، تصویر او از طریق مونیتور بزرگ به مردم ارائه مى شود و خودش در میان مردم راه مى رود، مردم آن تصویر را مى بینند و او را هم مى بینند، امّا احدى توان تطبیق بین تصویر با آن فرد را ندارد، آن هم در حالى که همه مردم از نوع فعل و برخورد او که در مونیتور ارائه شده، در تعجّبند.
همه از فعل و هیبت او در شگفتند؛ در حالى که او در کنار آنها راه مى رود و آنها متوجّه نمى شوند که او کیست! به نظر بنده این همان تصویر «غیبت» در روایات ماست که متناسب با فرهنگ جامعه آمریکایى بازسازى شده، هرچند که نمى دانم به حسب اتّفاق، القا یا مطالعه به دست آمده است.
در بخش سوم پاسخ به این سؤال، به موضوع «تقابل جبهه حقّ و باطل» مى پردازم. ما گاهى مفاهیم را به صورت تک عنصر مطالعه مى کنیم. گاهى هم مجموعه اى از این مفاهیم را در کنار هم و در یک مقطع زمانى مطالعه مى کنیم. گاهى هم پا را فراتر از این دو گذاشته و به مخاطب خود تصویرى از جبهه حقّ و باطل در مقاطع متعدّد و همراه با مفاهیم متعدّد آخرالزّمانى ارائه مى کنیم.
از این منظر مى توانید فیلم هاى نارنیا، ارباب حلقه ها، هرى پاتر، «به نام پادشاه» و … را ببینید. البتّه بنده در بین این همه فیلم سعى مى کنم فیلم هاى شاخصتر را اسم ببرم. در هر یک از این آثار، دو جبهه طرح مى شود، هر چند هر دو جبهه از نظر ما باطلند، امّا شما در این فیلم ها یک جبهه را کاملًا حق مى بینید و در مقابل آن جبهه باطلى که شخص شیطان آن را رهبرى مى کند و الزاماً شیطان در هیبت مادّى به تصویر کشیده نمى شود.
شیطان در فیلم «به نام پادشاه» یارانى دارد، موجوداتى به نام «گروکون» که کاملًا تحت تصرّف و سلطه این شیطانِ غیر مادّى هستند. شیطان از زاویه نگاه همه این موجودات، به فضاى میدان نبرد نگاه و هر حسّى را بخواهد از این طریق به آنان منتقل مى کند، هر تصمیمى مى گیرد این تصمیم در نهاد تمام یارانش به هنگام رویارویى با دشمنان واقع مى شود. وقتى فرمانده به اصطلاح جبهه حق، مقرّ شیطان را درون کوهى پیدا مى کند و او را مى کشد، شما مى بینید کیلومترها آن طرفتر، جبهه باطل و همه آن موجودات، به یک باره نابود مى شوند.
بحث «جبهه حقّ و باطل»، اساس نگاه قرآن کریم و روایات به دوره آخرالزّمان است و جالب آنکه هالیوود، ویژگى هاى جبهه حق را به نفع جبهه باطل مصادره مى کند. هالیوود به مخاطبانش این را تلقین مى کند که اهل هر فرهنگ و ملّت و مذهبى که باشید، باید از این مقاطع، آن گونه که ما مى گوییم، عبور کنید.
* این موضوعات چه نسبتى با مفاهیم دینى پیدا مى کند و معمولًا از کدام دین/ فرهنگ اقتباس شده اند؟
* ما معتقدیم پیوندى جدّى بین «تصویر سازى » متداول امروز غرب با «آموزه هاى ادیان» وجود دارد. گروهى از کشورهاى مختلف سال ۱۳۷۸ ش. به یکى از دانشگاه هاى کشور آمده بودند و در خلال کار، مسئولان دانشگاه متوجّه مى شوند، این گروه به دنبال شناسایى «مدیریت آخرالزّمانى » شیعه هستند. این نگاه در برخى مراکز غربى وجود دارد که نگاه شیعى به طور جدّى براى مدیریت آخرالزّمان و آینده جهان مطالعه شود و اساساً این نیروها براى فهم این نگاه به دانشگاه هاى مختلف ایران و از جمله آن دانشگاه آمده بودند. اگر آنان آموزه هایى را از اسلام یا سایر ادیان و مکاتب اخذ مى کنند، قطعاً براى این نیست که آن را در موزه و گنجینه اى قرار دهند و آنها این مطالب را براى فرهنگ سازى مى خواهند؛ براى شناسایى نقاط قوّت و ضعف ماست و بعد از آن براى قلب مفهوم و به کارگیرى، براى تحقّق جامعه مطلوبى که بر اساس نگاه اومانیستى به دهکده جهانى تعبیر مى شود. مطمئنّاً پشت صحنه بخشى از این هدف، مربوط به جبهه سیاستگزار جهانى است و البتّه با رهگیرى نوشتار مؤلّفان، رمان نویسان و … مى توان به این موضوع با دقّت بیشترى نگاه کرد.
امّا درباره اینکه از کدام ادیان و فرهنگها این مطالب گرفته شده است، چند نکته را عرض مى کنم. خالقان این آثار، از داستانهاى «ایلیاد و ادیسه» هومر، داستان «گیل گمش» که اقتباسى از داستان حقیقى حضرت نوح (ع) است و از متون دینى و آموزه هاى وحیانى، مطالب خود را اقتباس کرده اند. علاوه بر اینها، در کنار آموزه هاى کتاب مقدّس به آموزه هاى اسلامى و خاصّه تشیّع که قوى ترین مفاهیم دینى را دربردارد، مى توان اشاره کرد؛ مانند موضوع رجعت که تنها مورد قبول تشیّع است و نه یهود و مسیحیّت و حتّى اهل سنّت. مسیحى ها هم تنها براى دوازده حوارى حضرت مسیح (ع) چنین اعتقادى دارند. بنابراین اگر در آثار متعدّدى، مفهوم رجعت ارائه مى شود، چیزى جز اتّکاء به متون وحیانى شیعه نیست. عرض کردم انواع رجعت هاى ارائه شده در ارباب حلقه ها در متون روایى ما موجود است، هرچند به این سه نوع محدود نمى شود و دسته بندى هاى دیگرى هم دارد.
عمده مفاهیمى که در سینماى غرب ارائه مى شود با «قلب مفهوم» به مخاطب ارائه مى شود؛ البتّه عرض کردم که در مواردى معدود، مانند «سوپرمن ۷» تصویر مفهوم «غیبت» به صورت مفهومى صحیح بر مصداقى غلط منطبق شده است که نوعى دیگر از قلب مفاهیم به شمار مى آید. چون خود مفهوم، مفهوم زیبایى است. این قلب مفهوم را بهطور گسترده در مطالبى مانند تعامل انسان و جن، انسان و ملک، غلبه شیطان (لوسیفر) بر الله مشاهده مى کنیم؛ براى نمونه در «کنستانتین» نفى شریعت توسط ملائک و … را مى بینیم.
اینها همه موضوعاتى گرفته شده از فرهنگ هاى آسمانى است که به شکلى تحریف شده به تصویر کشیده شده است. این مطالب را شما نمى توانید تصوّر کنید که از جاى دیگرى اخذ شده باشد. نگاه شیعى با توجّه به قوّت و اعتبارى که در مقایسه با تمام ادیان، مکاتب و ملل جهان دارد، بسیار مورد توجّه فرهنگ سازان و تصویرسازان قرار گرفته است.
برخى از دوستان که مطالعه آخرالزّمان، نزد غربیان را پى گرفتند، به این نتیجه رسیدند که پرونده مهدویّت از نگاه شیعى در نهادهاى سیاستگزارى غرب، کاملًا مشخّص شده و مورد مطالعه جدّى قرار گرفته است.
* آیا آخرالزّمان توصیف شده در آیات و روایات اسلامى قابلیّت به تصویر کشیده شدن را دارد و کدام مفاهیم و موضوعات در این راستا از اهمّیت بیشترى برخوردار است؟
* بنده گمانم بر این است که تصویرى ترین مباحث آخرالزّمان، در اسلام و به خصوص مکتب شیعه وجود دارد. روایات آخرالزّمانى ما مشحون از تصاویر مفهومى، مقطعى و جبهه سازى در آخرالزّمان است، مانند روایات مربوط به یاران حضرت و جنگ هاى ایشان، حکومتهاى موقّتى که به دست ایشان ایجاد مى شود، ظهور و مقاطع ظهور، مواجهه جبهه حقّ و باطل در نبرد پایانى، لشکریان ابلیسى، سفیانى، دجّال، یأجوج و مأجوج، مهلت نهایى افراد براى ایمان آوردن، رجعت فرماندهان سپاه حق، فرماندهى امیرالمؤمنین (ع)، آمدن رسول الله (ص)، جنّت مهدوى و به طور خلاصه، «قبل، هنگام و حتّى پس از ظهور امام زمان (ع)»، همه این مقاطع و موضوعات، اساساً به شکلى کاملًا تصویرى، روایت شده اند.
علاوه بر مطالب یاد شده، «رویکرد نشانه شناسى » و «آیه شناسى » نیز که مغفول مانده است، رویکردى است کاملًا تصویرى، در مطالعه مهدویّت. منظور از این رویکرد، نگاه به گذشته براى فهم برنامه خدایى آینده است؛ مثلًا ماجراى یونس، خضر، سلیمان و دیگر انبیا (ع) را مى توان با رویکردى مهدوى، البتّه آن گونه که عترت براى ما بیان نموده اند، مطالعه کنیم. این رویکرد، هم رویکردى دقیق و زیباست و هم داراى پتانسیل قوى تصویرى و جالب آنکه ما در عرصه مهدویّت، عمدتاً به آن نپرداختهایم. اساساً ما روایات صریح را آن گونه که باید، مورد مطالعه قرار نداده ایم، چه رسد به این دست روایات.
ادامه دارد …