گفتوگو با بانوی اهل سنتی که حالا سالهاست در ایام محرم و صفر برای امام حسین(ع) نذری میدهد و در راهپیمایی اربعین هم شرکت کرده است
این روزها شعار «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» دیگر محدود به شیعیان نمیشود و عشق به امام حسین(ع) مرز نمیشناسد. حالا بسیاری از اقلیتهای مذهبی در ایران و سایر کشورها، ندای «یا حسین» سر میدهند.
بسیاری از اقلیتهای مذهبی هم در عزاداری شرکت میکنند و علم روضه برای سالار شهیدان برپا میکنند. درست مثل کاری که حمیرا بلوچی، زن ۴۸ ساله اهل تسنن زابلی انجام میدهد و عشقی که از زمانی که خود را شناخته، در پوست، گوشت و استخوانش، ریشه دوانده است.
داستان حمیرا از پانزده، شانزده سالگی شروع شد. زمانی که عروس خانه همسرش شد؛ همسری که با این که اهل تسنن است، اما برای سالار شهیدان نذری میدهد. او البته به ما میگوید: «از وقتی که خودم را میشناختم، عشق به امام حسین(ع) در خانوادهام هم وجود داشته است.» با ورود حمیرا به خانواده شوهر مراسم پخت نذری طور دیگری برگزار میشود؛ نذری که تنها برای چند خانواده تدارک دیده میشد، کمکم عظیمتر میشود و وسعت بیشتری پیدا میکند.
درست است که خانم بلوچی، از کودکی با عشق به اهل بیت(ع) بزرگ شده و حتی بعد از ازدواج مسؤولیت پخت نذری را قبول میکند، اما یک خواب دیدن همه چیز را تغییر میدهد. چند سالی از ازدواج او میگذشت که خواب عجیبی دید. «من آن زمان سه دختر داشتم، اما خیلی دوست داشتم که خدا پسری هم به من بدهد. مدام دعا میکردم که فرزند پسری داشته باشم.» خدا دعاها و خواسته حمیرا را میشنود و درست روز تاسوعا، خواب عجیبی میبیند.
او تعریف میکند که در خانه نشسته بود که یک نفر، در کنارش مینشیند و از او میپرسد چه آرزویی داری؟ و حمیرا آرزوی پسردار شدنش را به غریبه توی خواب میگوید و در جواب میشنود: «پاشو و نذریات را بار بگذار. آرزویت را دادیم.» حمیرا تعریف میکند که شتابزده و متحیر از خواب میپرد و به نذری که در حال طبخ بود، سر میزند. ۹ ماه بعد، او پسرش را به دنیا میآورد؛ پسری که از نظر زن حمیرا، هدیه امام حسین(ع) است و به خاطر همین هم نامش را حسین میگذارد. بعد از آن حمیرا تعریف میکند که با خلوص نیت بیشتری، نذری میداده است و بعد از این که پسر دومش هم به دنیا میآید، نام برادر سالار شهیدان(ع) حسن را روی پسرش میگذارد تا بیش از پیش، عشق و ارادت به اهل بیت(ع) را نشان دهد.
امام حسین(ع) همسرم را شفا داد
حمیرا میگوید که به خاطر لطف و مدد اهل بیت(ع) هر وقت که مشکلی برایش پیش آمده است، دست رحمت و کرامت خاندان پیامبر گره مشکلاتش را باز کردهاند.
شبیه اتفاقی که چند سال پیش، برای همسرش افتاد. همسری که سکته مغزی کرده بود و حتی توان راه رفتن نداشت. او اعتقاد دارد که امام حسین(ع) نظر لطفش را به همسرش داشته و او را شفا داده است. ماجرای شفا دادن همسر حمیرا هم از یک خواب شروع شد، زمانی که او در خواب میبیند در حال نذری پختن است و بعد یک نفر در خواب به او میگوید که به همسرت سر بزن. «به بیمارستانی که همسرم در آن بستری بود، رفتم. دیدم که همسرم سرپاست. او که نمیتوانست راه برود، حالا روی پاهایش ایستاده و میتوانست راه برود.» حمیرا میگوید که پزشک معالج همسرش هم از این که او به یکباره بلند شده و راه رفته، متعجب شده بود. تمام لحظات زندگی حمیرا، پر از اتفاقهای اینچنینی است، داستانهایی که نشانهای از لطف اهل بیت(ع) به او و خانوادهاش در آن وجود دارد. حمیرا اما معتقد است که اوج توجه اهل بیت(ع) به او در سفر به کربلا بوده است.
آرزوی سفر به کربلا
خانم بلوچی همیشه زمانی که آب برنجش را بار میگذاشته، زمانی که خورش را هم میزده، زمانی که برنج و عدس و لوبیایش را پاک میکرده، در تمام لحظاتی که کارهای نذری را میکرده، فقط به یک چیز فکر میکرده است؛ «آرزو داشتم به کربلا بروم.»
او اما میدانسته که تا سیدالشهدا(ع) اجازه ندهد، نمیتواند راهی کربلا شود و همین میشود که یک شب دلش بدجوری هوای کربلا رفتن میکند و اتفاقا حمیرا تعریف میکند که همان سال، یعنی اربعین سال ۹۱، امام(ع) دعوتش میکند برای حضور در حرم. برای او اما بهعنوان زنی اهل تسنن، حضور داشتن در حرم شیعیان، ساده نبوده است.
او باید از بزرگان مذهبش اجازه میگرفته و اتفاقاً برادرانش که از بزرگان خاندان هم هستند، زمانی که میبینند، خواهرشان چقدر مشتاق حضور در حرم سالار شهیدان(ع) است، به او اجازه میدهند. همین میشود که همه اعضای خانواده برای حضور در مراسم اربعین در پیادهروی شرکت میکنند. مراسمیکه حمیرا از آن به عنوان «آرامش روح» یاد میکند. او میگوید از زمانی که در پیادهروی اربعین شرکت کرده، بیشتر از قبل مشتاق نذری دادن و عزاداری است.
حمیرا تعریف میکند که بعد از کربلایی شدنش، هر وقت که دلش میگیرد به مشهد میرود و آرام میگیرد. او میگوید که بعد از سفر کربلا، برادرانش هم با او در هزینههای نذری دادن همراهیاش میکنند و همه با هم به روستای سیاهقلب، روستای محل زندگیاش که همه اهالی آن اهل تسنن هستند و روستاهای اطراف نذری میدهند.
برای نذری پختن توان دارم
نذری دادن به ۴۰۰ نفر برای حمیرا آسان نیست. او تک و تنها باید در آشپزخانهای که کمترین امکانات را دارد، کار کند. آشپزخانه او در گوشهای از حیاط بزرگ خانه قرار دارد و آب لولهکشی ندارد.
پلههای بلند دارد و آبگرمکن و سیستم گرمایشی در آنجا وجود ندارد. سیستم گازکشی، برای آشپزخانه انجام نشده و او مجبور است از کپسولهای گاز استفاده کند؛ آب را داغ کند و بعد، خورش و برنجش را بار بگذارد. او خود بیمار است و از همسرش که معلم بازنشسته است و در حال حاضر در بستر افتاده هم باید مراقبت کند. او میگوید: «در روزهای عادی، من حتی توان ندارم که یک قابلمه غذا برای خودم داغ کنم.» برای طبخ نذری اما او میتواند از پس مشکلات بربیاید، آنقدر توان دارد که بتواند پخت و پز نذری را به تنهایی انجام دهد؛ اتفاقی که از نظر خودش هم تعجببرانگیز است. به جز نذری دادن در روزهای تاسوعا، عاشورا و اربعین، بلوچی به ما میگوید که در روزهای نوزدهم، بیست و سوم و بیست و هفتم رمضان هم نذری دارد. نذریای که از نظرش، او تنها مسؤول طبخ آن است: «همه کارها را امام حسین(ع) انجام میدهد. من فقط اجرا میکنم.» روزی نذریها از طرف کسانی که حتی فکرش را هم نمیکند، میرسد.
او بهشدت معتقد است به نذریای که میپزد برکت میافتد و مثال میزند یکسال که دستش تنگ بوده، تنها برای صد نفر نذری درست کرده ولی در آخر کار، ۳۰۰ نفر از اهالی روستا و روستاهای اطراف، از برکت نذری استفاده کردهاند. برای حمیرا فرقی ندارد که در خانوادهای به دنیا آمده است که سنی مذهباند، عشق و احترام به کرامات امام حسین(ع) در تکتک سلولهای او ریشه دواندهاست.
جام جم