هیچ کس نمی شناسدت!
هیچ کس نمی بیندت!
نگهبانی و حارسی در پیش پایت از جای برنمی خیزد،
فرشی فراروی گام هایت گسترده نیست،
و هزاران بلندگو، از بام تا شام نام تو را تکرار نمیکنند؛ امّا…
به ساعتی،
آنکه عزیزش می داشتی،
و به حرمتش از جای برمی خاستی،
و در اعزازش دلت را فرش راهش می ساختی؛
و از بام تا شام او را می خواندی،
چنان نامت را بلند می دارد که،
همه بلندمرتبگان پیش پایت برمی خیزند؛
همه دل ها به سویت روانه می شوند؛
همه بلندگوها تو را می خوانند؛
همه عزیزت می دارند،
و در دل، آرزوی اندکی از عزّت بی پایان تو را طالب می شوند!
اسماعیل شفیعی سروستانی