مهرورزی و ملایمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مسائل شخصی بود و در این مسائل باملاطفت رفتار میکرد. اگر بدی و ظلمیبه شخص پیامبرصلی الله علیه وآله میشد، با کمال بزرگواری میگذشت؛ امّا اگر یک وقت نسبت به حرمتهای الهی تعدّی و تجاوز میشد، با کمال صلابت و بدون ذرّه ای گذشت احکام الهی را جاری میکرد.
خداوند در قرآن می فرماید: “لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ”؛ (۱) “[ای پیامبر!] اگر خشن و سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق میشدند.”
برای شناختن مقام و منزلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله، در مرحله اوّل باید از خالق او و از کتاب قرآن که بر قلب او نازل شده است، بهره جست. خداوند در قرآن می فرماید: “لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ”؛ (۲) “همانا رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.” در این آیه خداوند دلسوزی و مهرورزی فوق العاده پیامبرصلی الله علیه وآله را نسبت به مؤمنان گوشزد میکند و با ۵ صفت پیامبرصلی الله علیه وآله را توصیف میکند که هر کدام از این اوصاف قطره ای از دریای بی کران فضایل و مکارم پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله است؛ پیامبری که فضایل اخلاقی فراموش شده در عصر جاهلی را در طی ۲۳ سال رسالت خویش نهادینه کرد و خشونتها، تبعیضها، شکاف طبقاتی و انحطاط اخلاقی را تبدیل به فضایل ارزشمند اخلاقی نمود.
ثمره عصر جاهلی چیزی نبود جز قتل و خونریزی، شیوع خرافات، فساد اخلاقی، توحش و بی رحمی و از همه زشت تر، زنده به گور کردن دختران که قرآن در مذمت این عمل زشت و انحطاط اخلاقی این گونه می فرماید: “وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ”؛ (۳) “و در آن هنگام (روز قیامت) از دختران زنده به گور شده سؤال میشود که به چه گناهی کشته شدند؟”
در چنین جامعه ای پیامبری که به گفته قرآن رحمتی برای عالمیان است؛ ظهور کرد. خداوند در قرآن می فرماید: “وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ”؛ (۴) “ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم.” اما اینکه چطور رحمت برای همه دنیاست، جهتش این است که دینی آورده که عمل به آن سعادت مردم را در دنیا و آخرت تأمین میکند. آری، آن حضرت رحمت برای اهل دنیاست، از جهت آثار حسنه ای که از قیام او به دعوت حقّه اش در مجتمعات بشری به راه افتاد که اگر وضع زندگی بشر آن روز را قبل از اینکه آن حضرت مبعوث شود، در نظر بگیریم و با وضعی که پس از قیام او به خود گرفت، مقایسه کنیم کاملاً روشن میگردد. (۵)
عرب قبل از رسالت
“به طور کلّی، اوصاف عمومی و پسندیده عرب را در چند جمله می توان خلاصه کرد: اعراب زمان جاهلیت و بالاخص اولاد عدنان [که یکی از قبایل محلی عربستان بوده و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هم از همین قبیله است.] طبعاً سخی و مهمان نواز بودند و کمتر به امانت خیانت میکردند. پیمان شکنی را گناه غیر قابل بخشش می دانستند. در راه عقیده فداکار بودند. از صراحت لهجه کاملاً برخوردار بودند. شجاعت و جرئت آنان ضرب المثل بود. فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسند میشمردند و… ولی در برابر اینها یک سلسله فساد اخلاق و ملکات رذیله کم کم برای آنها به صورت اخلاق عمومی در آمده بود که جلوه هر کمالی را از بین برده بود و اگر روزنه ای از غیب باز نمیشد، به طور مسلّم طومار حیات انسانی آنها در هم پیچیده شده و در پرتگاه مخوف نیستی سرنگون میگردیدند.” (۶)
حضرت علی علیه السلام گویاترین تصویر را از عصر جاهلیت قبل از بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله ترسیم کرده است:
“أَرْسَلَهُ… وَ النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدَی خَامِلٌ وَ الْعَمَی شَامِلٌ عُصِیَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّیْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِیمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ؛ (۷) خدا پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده، ستونهای [ایمان و] یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف وجود داشت و امور مردم پراکنده بود. راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت. چراغ هدایت بی نور و کوردلی همگان را فرا گرفته بود. خدای رحمان معصیت میشد و شیطان یاری میگردید. ایمان بدون یاور مانده و ستونهای آن ویران گردیده و نشانه های آن انکار شده و راههای آن ویران و جاده های آن کهنه و فراموش گردیده بود.”
آری، در چنین جامعه ای بود که پیامبری از جنس رحمت و عطوفت ظهور کرد و با مهرورزی و دلسوزی فوق العاده خویش رسالتی را که در طیّ بیست و سه سال به دوش او نهاده شده بود، به پایان رسانید و اسلام در جامعه ای که در انحطاط کامل اخلاقی قرار گرفته و در توحّش و خشونت غرق گشته بود، ظهور کرد.
مهرورزی در دعوت
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در طول ۲۳ سال تبلیغ اسلام، پایه دعوت اسلامی خویش را بر اساس اصل مهرورزی قرار داده بود.
۱. در جریان فتح مکّه وقتی رسول اکرم صلی الله علیه وآله متوجه شد سعد بن عباده که پرچمدار بود، میگوید:
اَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَهِ
اَلْیَوْمُ تُسْبَی الْحُرَمَهُ
“امروز روز جنگ و نبرد است. امروز روز از بین رفتن حرمتهاست.” به حضرت علی علیه السلام فرمودند که برود و پرچم را از دست سعد بن عباده بگیرد. (۸)
۲. بعد از فتح مکّه، وقتی بزرگان قریش وارد مسجد الحرام شدند، خیال کردند که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور قتل آنها را خواهد داد. پیامبرصلی الله علیه وآله وارد شدند و هر دو لنگه در کعبه را گرفتند و سپس فرمودند: “لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ غَلَبَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ” و بعد فرمودند: چه گمان میکنید و چه میگویید؟ سهیل بن عمرو گفت: گمان خوب میکنیم که تو برادر و پسر عموی کریمی هستی. بعد پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: من به شما چیزی را میگویم که برادرم یوسف علیه السلام گفت: “لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ”؛ (۹) “امروز بر شما هیچ چیزی نیست. خداوند شما را می آمرزد که او ارحم الراحمین است.” هر خون و مال و پیمانی که در جاهلیت بوده است، در زیر پای من است، مگر خدمت خانه کعبه و سقایت حاجیان که آن دو به اهلشان بر میگردد. (۱۰)
۳. در یکی از جنگها به پیامبرصلی الله علیه وآله گفته شد که برای چه اینها را لعنت نمیکنید؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: من به عنوان رحمت و هدایت کننده مبعوث شده ام و لعّان و لعنت کننده مبعوث نشدم. (۱۱)
جلوه های مهرورزی پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله
۱. شوخی و مزاح
در حدیثی از پیامبرصلی الله علیه وآله است که می فرمایند: “إِنِّی لَأَمْزَحُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا حَقّاً؛ (۱۲) من مزاح و شوخی میکنم، ولی غیر از حق چیزی نمیگویم.”
روایت شده است که در یکی از اوقات پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به پیرزن کهنسالی فرمودند: پیرزنان به بهشت نمی روند. پیرزن گفت: چرا آنان به بهشت نمی روند؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: مگر این آیه را تلاوت نکرده ای که می فرماید: “إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً”؛ (۱۳) “ما پیرزنان را آن چنان که خود می دانیم در روز قیامت زنده میکنیم و آنها را به شکل دوشیزگان در می آوریم. (۱۴)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل میکند که روزی حضرت به من فرمودند: مزاح و شوخی کردن شما با یکدیگر چگونه است؟ من در جواب عرض کردم که کم است. فرمودند: چرا با یکدیگر شوخی نمیکنید؟ پس همانا شوخی کردن از حسن خلق است و به واسطه آن برادر مسلمانت را خوشحال می سازی. بعد امام صادق علیه السلام فرمودند که سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این گونه بود که شوخی میکرد و با این کارش می خواست دیگران را خوشحال سازد. (۱۵)
۲ . عفو و گذشت
هنگامیکه قریش آزار پیامبرصلی الله علیه وآله را به آخرین حد رساندند و هنگامیکه آن حضرت به ثقیف پناهنده شد و آن مردم نیز عده ای از سبک سران و اوباش خود را علیه او شوراندند، جبرئیل علیه السلام بر وی نازل شد و گفت: خداوند حیله و نیرنگ قومت علیه تو و آن پاسخی که به تو دادند را شنید و اینک فرشته کوهها را فرمان داده تا هر چه تو درباره آنان می خواهی، به او فرمان دهی و او اجرا کند. در این هنگام، فرشته کوهها به آن حضرت سلام کرد و ایشان را مخاطب خود قرار داد و گفت: مرا بدانچه خواهی فرمان ده که اگر خواهی دو کوه دو جانب مکّه را بر روی آنان بخوابانم؛ امّا پیامبر بزرگوار و با گذشت فرمود: پروردگارا! قوم مرا بیامرز که آنان نادان اند. در نقل دیگری است که جبرئیل علیه السلام به پیامبرصلی الله علیه وآله گفت: خداوند به آسمان و زمین و کوهها دستور فرموده است تا در فرمان تو باشند؛ امّا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: عذاب را از امّت خود به تأخیر می افکنم؛ شاید خداوند بر آنان توبه کند! (۱۶)
عایشه در وصف اخلاق رسول خداصلی الله علیه وآله میگوید: او نه بد اخلاق بود و نه دشنام گوی و نه پرخاشگر و غوغاگر در کوچه و بازار. او بدی را با بدی مقابله نمیکرد، بلکه عفو و گذشت داشت. (۱۷)
در جریان جنگ احد، دندانهای جلوی دهان پیامبرصلی الله علیه وآله شکست و صورتش شکاف برداشت. اصحاب آن بزرگوار بسیار ناراحت شدند و از آن حضرت خواستند که دشمن را نفرین کند. پیامبرصلی الله علیه وآله به آنها فرمودند: “اِنِّی لَمْ اُبْعَثْ لَعَّاناً وَ لَکِنِّی بُعِثْتُ دَاعِیاً وَ رَحْمَهً؛ من ناسزاگو مبعوث نشدم، بلکه دعوت کننده و مایه رحمت مبعوث شده ام.” سپس به جای نفرین دعا کردند: “اَللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ؛ خداوندا! قوم مرا هدایت کن که آنان نمی دانند.
و به روایت دیگری عمر بن خطّاب به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! ای رسول خدا! نوح علیه السلام بر قوم خود نفرین کرد و گفت: “رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً”.(۱۸) اگر تو ما را نفرین کنی، همه ما به هلاکت می رسیم. اینک ببین که بر پشت شما لطمه وارد شده و صورتت مجروح کشته و دندانهایت شکسته شده، در عین حال به جای نفرین برای دشمن دعا میکنی و میگویی: “خدایا! قوم مرا هدایت کن؛ زیرا ناآگاه هستند!” (۱۹)
۳ . مساوات
“پیامبرصلی الله علیه وآله و اوصیای اوعلیهم السلام راه و رسم مساوات را در روابط و مناسبات اجتماعی سخت پاس می داشتند. رفتار پیام آور هدایت و عدالت و منطق عملی حضرت سراسر نشان از رعایت مساوات داشت؛ چنان که آن حضرت در نگاه کردن به اصحاب نیز آن را پاس می داشت. از امام صادق علیه السلام نقل شده است: “کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یُقَسِّمُ لَحَظَاتَهُ بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَیَنْظُرُ إِلَی ذَا وَ یَنْظُرُ إِلَی ذَا بِالسَّوِیَّهِ؛ (۲۰) رسول خداصلی الله علیه وآله این گونه بود که نگاههایش را بین اصحابش تقسیم میکرد. پس به این شخص و آن شخص مساوی نگاه میکرد.”
مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد. از ابوذر نقل شده است: “کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَجْلِسُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ أَصْحَابِهِ فَیَجِی ءُ الْغَرِیبُ فَلَا یَدْرِی أَیُّهُمْ هُوَ حَتَّی یَسْأَلَ؛ (۲۱) سیره پیامبر این گونه بود که در حلقه ای میان اصحابش می نشست؛ به گونه ای که اگر یک فرد غریبی وارد مجلس میشد، نمی دانست که رسول خداصلی الله علیه وآله کدام است تا اینکه سؤال میکرد.”
اقبال لاهوری میگوید:
امتیازات نسب را پاک سوخت
آتش او این خس و خاشاک سوخت(۲۲)
“پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کسانی که خود را از طبقه برتر می دانستند و به نژاد و قوم و قبیله و پدران خود تفاخر میکردند، با تندترین کلمات نکوهش کرده است؛ چنان که فرموده است: “کُلُّکُمْ بَنُو آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ لَیَنْتَهِیَّنَّ قَوْمٌ یَفْتَخِرُونَ بَآبَائِهِمْ أَوْ لَیَکُونَنَّ اَهْوَنُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْجَعْلَانِ؛ (۲۳) همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک است. باید پایان بخشند قومیکه فخر فروشی میکنند به پدرانشان و یا باید بی ارزش تر نزد خداوند از سوسک فضله غلطان باشند.” (۲۴)
۴. مشورت
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حدیثی به علی علیه السلام می فرمایند: “لَا مُظَاهَرَهَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَهِ؛ (۲۵) هیچ پشتیبانی محکم تر از مشورت نیست.”
پیامبرصلی الله علیه وآله با اینکه هیچ نیازی به مشورت نداشتند، امّا با این حال، مشورت میکردند که این کار به گفته استاد شهید مطهّری دو دلیل داشت: یکی اینکه این اصل را پایه گذاری نکند که بعدها هر کس که حاکم و رهبر شود، بگویند: او مافوق دیگران است و دیگر نیازی به مشورت ندارد. و ثانیاً اینکه با این کار پیامبرصلی الله علیه وآله به دیگران شخصیت و ارزش می داد. به نظر و فکر و تفکر دیگران ارزش می داد. نمیگفت که من پیامبر هستم و عقل کل و تو هیچ چیزی نمی فهمی.
از برخی از اصحاب چنین نقل شده است: “مَا رَأَیْتُ أَحَداً أَکْثَرُ مُشَاوَرَهً لِاَصْحَابِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ؛ (۲۶) کسی را همچون پیامبر خداصلی الله علیه وآله ندیده ام که با اصحابش زیاد مشورت کند.”
استاد شهید مطهری میگوید:
“در مقام نبوت با اینکه اصحاب به او ایمان دارند، در عین حال، نمی خواهد سبکش انفرادی باشد و در مسائل تنها تصمیم بگیرد؛ برای اینکه اقلّ ضررش این است که به اصحاب خودش شخصیّت نداده است؛ یعنی گویی شما اساساً فکر ندارید، من باید فقط دستور بدهم و شما عمل کنید. آن وقت لازمه اش این است که فردا هر کس دیگری هم رهبر بشود، همین جور عمل بکند و بگوید: لازمه رهبر این است که رهبر فکر و نظر بدهد و غیر رهبر هر که هست، عمل بکنند؛ ولی پیغمبرصلی الله علیه وآله در مقام نبوت چنین کاری را نمیکند، شورا تشکیل می دهد که اصحاب! چه بکنیم؟ بدر پیش می آید، شورا تشکیل می دهد. احد پیش می آید، شورا تشکیل می دهد که اینها آمدهاند نزدیک مدینه مصلحت می دانید از مدینه خارج شویم و بیرون مدینه با آنها بجنگیم و یا در همین مدینه باشیم و وضع خودمان را در داخل مستحکم کنیم؟ اینها مدّتی ما را محاصره میکنند. اگر موفق نشدند، شکست خورده بر میگردند.
بسیاری از سالخوردگان و تجربه کارها، تشخیصشان این بود که مصلحت این است که در مدینه بمانیم. جوانها که بیشتر به اصطلاح حالت غروری دارند و به جوانیشان بر می خورد، گفتند: ما در مدینه بمانیم و بیایند ما را محاصره کنند! ما تن به چنین کاری نمی دهیم. می رویم بیرون هر جور هست می جنگیم. تاریخ می نویسد: خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مصلحت نمی دید که از مدینه خارج بشوند. میگفت: اگر در مدینه بمانیم، موفّقیتمان بیشتر است؛ یعنی نظرش با آن سالخوردگان و تجربه کارها موافق بود؛ ولی دید که اکثریت اصحابش که همان جوانها بودند، گفتند: نه، یا رسول الله! ما از مدینه می زنیم بیرون، می رویم در دامنه احد، همان جا با آنها می جنگیم.
جلسه تمام شد. یک وقت دیدند پیغمبرصلی الله علیه وآله اسلحه پوشیده بیرون آمد و فرمود: برویم بیرون! همانهایی که این نظر را داده بودند، آمدند گفتند: یا رسول الله! چون شما از ما نظر خواستید، ما این جور نظر دادیم؛ ولی در عین حال، ما تابع شما هستیم. اگر شما مصلحت نمی دانید، ما بر خلاف نظر خودمان می مانیم مدینه. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: پیغمبر همین قدر که اسلحه پوشید وبیرون آمد، دیگر صلاح نیست اسلحه اش را کنار بگذارد. حال که بنا شد برویم بیرون، می رویم بیرون.” (۲۷)
۵ . تواضع
امام باقرعلیه السلام فرمودند: فرشته ای نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: خدایت مخیّر فرموده که اگر خواهی، بنده ای متواضع و رسول باشی و اگر خواهی، پادشاهی رسول باشی. جبرئیل علیه السلام این صحنه را می دید. رسول خداصلی الله علیه وآله از راه مشورت، به جبرئیل علیه السلام نگریست. او با دست اشاره کرد که افتادگی را اختیار کن و لذا رسول اکرم صلی الله علیه وآله در جواب آن فرشته فرمود: بندگی و تواضع را با رسالت اختیار کردم. فرشته مزبور در حالی که کلید خزانه های زمین را در دست داشت، گفت: اینک چیزی هم از آنچه در نزد خدایت داری، کاسته نشد. (۲۸)
ابو هریره نیز روایت کرده است که با رسول اکرم صلی الله علیه وآله به بازار رفتم. آن حضرت شلوارهایی خرید و به ترازودار فرمود: وزن کن و دقیق اندازه بگیر! در این میان، کاسب دست پیامبرصلی الله علیه وآله را میگیرد و میبوسد. امّا آن حضرت دست خود را میکشد و می فرماید: این کاری است که غیر اعراب با شاهان خود میکنند و من پادشاه نیستم؛ بلکه مردی از شمایم. وی آن گاه شلوارها را برداشت. پس من پیش رفتم تا آنها را بردارم؛ امّا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: صاحب هر چیزی سزاوارتر است که آن را بردارد. (۲۹)
۶. خوش برخوردی
نقل شده که خدمتکاران مدینه ظرفهای خود را که آب داشت، بعد از نماز صبح به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله می آوردند که آن حضرت دست مبارک خود را در آن داخل کند تا تبرک شود و بسا که صبحهای سرد بود و حضرت دست خود را در آنها داخل میکرد و هیچ گونه اظهار ناخشنودی نمیکرد.
همچنین در احوالات پیامبرصلی الله علیه وآله است که مردی وارد مسجد شد، رسول اکرم صلی الله علیه وآله تنها در مسجد نشسته بود، برخاستند و جا باز کردند و فرمودند: بفرمایید! بفرمایید! آن مرد گفت: ای رسول خدا! مکان وسعت دارد. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: حق مسلمان بر مسلمان این است که وقتی دید مسلمانی می خواهد بنشیند، برخیزد و متواضعانه از او احترام کند. (۳۰)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: رسول خداصلی الله علیه وآله اوقات خود را به طور عادلانه بین اصحاب خود تقسیم کرده بود و بر همه آنها به طور مساوی می نگریست. آن حضرت هرگز پاهای خود را نزد اصحابش نمیگشود و وقتی که مردی با آن حضرت مصافحه میکرد، رسول خداصلی الله علیه وآله دستش را نمیکشید تا آن مرد دستش را بکشد و حتی در این مورد بعضی سماجت کردند که دست خود را در دست پیامبرصلی الله علیه وآله نگه دارند تا پیامبرصلی الله علیه وآله جلوتر دستش را بکشد؛ ولی توفیق نیافتند.” (۳۱)
در حالات پیامبرصلی الله علیه وآله است که هر گاه اصحاب با او می نشستند و حرف از آخرت می زدند، پیامبرصلی الله علیه وآله هم اصحابش را همراهی میکرد و هر گاه سخن از دنیا بود، همراه اصحابش بود و همین طور در مورد صحبت کردن بر سر آب و نان. زید بن ثابت میگوید: “کُنَّا اِذَا جَلَسْنَا اِلَیْهِ اِنْ اَخَذْنَا فِی حَدِیثٍ فِی ذِکْرِ الْآخِرَهِ اَخَذَ مَعَنَا وَ اِنْ أَخَذْنَا فِی ذِکْرِ الدُّنْیَا اَخَذَ مَعَنَا وَ اِنْ اَخَذْنَا فِی ذِکْرِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ اَخَذَ مَعَنَا.” (۳۲)
وقتی درباره کسی از کاری که پیامبرصلی الله علیه وآله دوست نداشت، به وی خبر می رسید، رو در روی او به وی تذکر نمی داد که کاری نامطلوب و ناپسند از نظر شرع انجام داده است؛ بلکه می فرمود: “چه خبر است مردمی را که چنین و چنان میکنند!” پیامبرصلی الله علیه وآله با این شیوه آن کار ناپسند را محکوم و از آن نهی میکرد، بی آنکه از فاعل آن نام برد.
انس خادم رسول خداصلی الله علیه وآله میگوید: وقتی آن حضرت به کسی روی میکرد، صورت خود را از او بر نمیگرداند تا آنکه مخاطب او، وی را ترک میگفت و هر گاه کسی قصد آن داشت تا با آن حضرت رازی در میان نهد، سر خود را به سوی او خم میکرد و همچنان می ماند تا وقتی که آن شخص از ایشان بخواهد که راست شود.” (۳۳)
مهرورزی در مسائل شخصی صلابت در مسائل اصولی
مهرورزی و ملایمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مسائل شخصی بود و در این مسائل با گذشت و ملاطفت رفتار میکرد. اگر بدی و ظلمیبه شخص پیامبرصلی الله علیه وآله میشد، با کمال بزرگواری میگذشت؛ امّا اگر یک وقت نسبت به حرمتهای الهی تعدّی و تجاوز میشد، با کمال صلابت و بدون ذرّه ای گذشت احکام الهی را جاری میکرد. عایشه در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میگوید:
“مَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ مُنْتَصِراً لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلَمَهٍ ظُلِمَهَا قَطُّ مَا لَمْ یُنْتَهَکْ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَیْ ءٌ فَاِذَا انْتُهِکَ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَی ءٌ کَانَ أَشَدَّهُمْ فِی ذَلِکَ غَضَباً؛ (۳۴) هرگز ندیدم که رسول خداصلی الله علیه وآله مادام که چیزی از حرمتهای الهی هتک نشده بود، به خاطر ستمیکه به شخص او روا شده بود، در صدد احقاق حق بر آید؛ اما هرگاه به چیزی از حرمتهای الهی تعدّی میشد، نسبت به آن خشمگین ترین افراد بود.”
انس خادم رسول خداصلی الله علیه وآله میگوید: به آن خدایی که رسول الله صلی الله علیه وآله را به حق مبعوث کرد! هیچ گاه نشد که مرا در کاری که کردم و او را خوش نیامد (کاری که مربوط به شخص پیامبرصلی الله علیه وآله بود)، عتاب کرده باشد که چرا چنین کردی؟ نه تنها آن حضرت مرا مورد عتاب قرار نمی داد، بلکه اگر هم زوجات او مرا ملامت میکردند، می فرمود: متعرضش نشوید! مقدر چنین بوده است.” (۳۵)
اوصیای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم این گونه بودند که در مسائل اصولی ذرّه ای کوتاه نمی آمدند. داستان علی علیه السلام و عقیل مشهور است. وقتی که عقیل به خاطر فقر و تنگ دستی شدید از برادرش علی علیه السلام می خواهد که به او کمک کند، علی علیه السلام موافقت میکند که از سهم خود به عقیل بدهد؛ ولی عقیل درخواست بیشتری دارد. علی علیه السلام آهنی را داغ میکند و به دست عقیل نزدیک می نماید. عقیل نابینا فریادی میکشد. در این هنگام علی علیه السلام به برادرش میگوید:
“یا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَهٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعْبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظیَ؛ (۳۶) ای عقیل! از حرارت آهنی می نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته، اما مرا به آتش دوزخی می خوانی که خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته! تو از حرارت ناچیز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم!”
بعد علی علیه السلام میگوید: “وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَهٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُهُ؛ (۳۷) به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آنهاست، به من بدهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه ای به ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد.”
پی نوشت :
۱) آل عمران / ۱۵۹.
۲) توبه / ۱۲۸.
۳) تکویر / ۸ – ۹.
۴) انبیاء / ۱۰۷: “ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.”
۵) ر. ک: المیزان، محمد حسین طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، ۱۳۷۵ ش، ج ۱۴، ص ۴۶۷.
۶) فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۷۰ ش، ج ۱، ص ۳۶.
۷) نهج البلاغه، (محمد دشتی)، خ ۲، ص ۴۳.
۸) السیره النبویه، ابن هشام، بیروت، انتشارات دار الاحیاء العربی، ج ۴، ص ۴۹.
۹) یوسف / ۹۲.
۱۰) بحار الانوار، علامه مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق، ج ۲۱، ص ۱۳۲.
۱۱) محجه البیضاء، فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ج ۴، ص ۱۲۹.
۱۲) مکارم الاخلاق، طبری، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲ ق، ص ۲۱.
۱۳) واقعه / ۳۵ – ۳۶.
۱۴) فضائل پنج تن در صحاح سته، فیروز آبادی، انتشارات فیروز آبادی، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش، ج ۱، ص ۲۳۲.
۱۵) مکارم الاخلاق، طبری، ص ۲۱.
۱۶) خاتم پیامبران، محمد ابوزهره، ترجمه حسین صابری، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۳ ش، ج ۱، ص ۳۶۴.
۱۷) همان، ص ۳۶۶.
۱۸) نوح / ۲۶. “پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار!”
۱۹) سیمای پر فروغ محمدصلی الله علیه وآله، اشتهاردی، ترجمه کحل البصر شیخ عباس قمی، قم، انتشارات ناصر، چاپ دوم، ۱۳۷۰ ش، ص ۱۴۴.
۲۰) الکافی، کلینی، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ ش، ج ۲، ص ۶۷۱.
۲۱) بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۹.
۲۲) سیره نبوی، مصطفی دلشاد تهرانی، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش، دفتر دوم، ص ۴۹۱.
۲۳) الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمد انصاری قرطبی، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث العربی، ج ۱۶، ص ۹۴؛ تفسیر ثعالبی، عبد الرحمان بن محمد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق، ج ۵، ص ۲۷۷.
۲۴) سیره نبوی، مصطفی دلشاد تهرانی، دفتر دوم، ص ۴۷۶.
۲۵) وسائل الشیعه، حر عاملی، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۹ ق، ج ۱۲، ص ۱۳.
۲۶) سنن کبری، بیهقی، بیروت، دار الفکر، ج ۷، ص ۴۵.
۲۷) سیری در سیره نبوی، استاد مطهری، انتشارات صدرا، چاپ پانزدهم، ۱۳۷۵ ش، ص ۵۶.
۲۸) الکافی، کلینی، ج ۲، ص ۱۲۲.
۲۹) المعجم الأوسط (از مصادر حدیث اهل سنت)، طبرانی، دار الحرمین، ج ۶، ص ۳۵۰.
۳۰) سیمای پر فروغ محمدصلی الله علیه وآله، اشتهاردی، ص ۱۶۶.
۳۱) الکافی، کلینی، ج ۲، ص ۶۷۱.
۳۲) مکارم الاخلاق، طبری، ص ۲۱.
۳۳) خاتم پیامبران، محمد ابوزهره، ج ۱، صص ۳۷۰ – ۳۷۱.
۳۴) میزان الحکمه، ری شهری، دار الحدیث، چاپ اوّل، ۱۳۷۷ ش، ج ۷، ص ۳۳۷۸.
۳۵) المیزان، علامه طباطبایی، ج ۶، صص ۴۵۲ – ۴۵۳.
۳۶) نهج البلاغه (دشتی)، خ ۲۲۴.
۳۷) همان.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره۸۷ .