تش کشیدن درب خانه حضرت فاطمه (س) توسط مهاجمین و ضرب و جرح حضرت فاطمه(س) و صدمات و لطمات وارده بر آن حضرت(س) توسط آنان و سقط حضرت محسن(ع) و بیرون کشاندن اجباری حضرت علی(ع) از خانه توسط مهاجمین و تهدید ایشان به قتل!
در جریان هجوم مهاجمین و غاصبین به خانه امام علی(ع)، آنان در سه مرحله هجوم خود را عملی ساختند.
۱ هجوم اول: شکستن تحصّن و پراکنده کردن متحصّنین و معترضین و یاران از خانه امام علی(ع)!
۲ هجوم دوم: تهدید اهل خانه و ارعاب مردم توسط حکومت به واسطه عربده کشی ها و قدرت نمایی ها!
۳ هجوم سوم: آتش کشیدن درب خانه حضرت فاطمه (س) توسط مهاجمین و ضرب و جرح حضرت فاطمه(س) و صدمات و لطمات وارده بر آن حضرت(س) توسط آنان و سقط حضرت محسن(ع) و بیرون کشاندن اجباری حضرت علی(ع) از خانه توسط مهاجمین و تهدید ایشان به قتل!
اما هجوم اول چگونه اتفاق افتاد؟
۱- پی ریزی نقشه هجوم اول:
اصحاب سقیفه در طی این هجوم، درصدد شکستن تحصّن و پراکنده کردن متحصّنین و معترضین و یاران، از خانه امام علی(ع) بودند.
در تاریخ اشاره دقیقی به تعداد افراد متحصن در خانه امام علی(ع) نشده است، ولی در روایتی، مخالفین ابوبکر به تعداد دوازده نفر نام برده شدهاند.
شیخ صدوق می نویسد:
«کانَ اَلَّذِینَ أَنْکرُوا عَلَی أَبِی بَکرٍ جُلُوسَهُ فِی اَلْخِلاَفَهِ وَ تَقَدُّمَهُ عَلَی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) اِثْنَی عَشَرَ رَجُلاً مِنَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ کانَ مِنَ اَلْمُهَاجِرِینَ: خَالِدُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ اَلْعَاصِ وَ اَلْمِقْدَادُ بْنُ اَلْأَسْوَدِ وَ أُبَی بْنُ کعْبٍ وَ عَمَّارُ بْنُ یاسِرٍ وَ أَبُو ذَرٍّ اَلْغِفَارِی وَ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِی وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ وَ بُرَیدَهُ اَلْأَسْلَمِی وَ کانَ مِنَ اَلْأَنْصَارِ: خُزَیمَهُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو اَلشَّهَادَتَینِ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیفٍ وَ أَبُو أَیوبَ اَلْأَنْصَارِی وَ أَبُو اَلْهَیثَمِ بْنُ اَلتَّیهَانِ وَ غَیرُهُمْ»
کسانی که با عمل أبوبکر و نشستن او در مسند خلافت مخالفت نمودند و او را انکار کردند، و به جانشینی امام علی(ع) اقرار و تصریح نمودند، دوازده نفر از مهاجرین و انصار بودند.
از مهاجرین: خالد بن سعید و مقداد بن اسود و ابی بن کعب و عمّار بن یاسر و أبوذر غفاری و سلمان فارسی و عبدالله بن مسعود و بریده اسلمی.
و از انصار: خزیمه بن ثابت و سهل بن حنیف و أبوایوب انصاری و ابو ایوب انصاری و الهیثم بن التّیهان بودند.(۱)
اما در شمار این افراد، کسانی که در خانه حضرت فاطمه(س) حضور داشتند، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و زبیر بن عوام بودند.
ابوبکر و عمر مشاهده کردند که وقتی جمعی از مهاجران و انصار پیرامون علی بن ابی طالب(ع) گرد آمدهاند و تا زمانی این افراد در کنار علی(ع) باشند، توانایی غلبه بر علی(ع) و اخذ بیعت از ایشان را نخواهند داشت.
البته پیشتر عمر بن خطاب به متحصنین خانه دستور پراکنده شدن داده بود و به حضرت فاطمه(س) گفته بود:
«اَیمُ اَللَّهِ مَا ذَاک بِمَانِعِی إِنِ اِجْتَمَعَ هَؤُلاَءِ اَلنَّفَرُ عِنْدَک أَنْ آمُرَ بِتَحْرِیقِ اَلْبَیتِ عَلَیهِم»
به خدا سوگند! اگر اجتماع این افراد در خانه تو ادامه داشته باشد، دستور خواهم داد تا خانه را بر آنها آتش بکشند.(۲)
پس بدین ترتیب ابوبکر به عمر دستور داد که ابتدا اجتماع متحصنین را پراکنده سازد.
«وَ إِنْ أَبَوْا فَقَاتِلْهُمْ»
و اگر مقاومت کردند با آنها بجنگد.(۳)
در پی این دستور، عمر بن خطاب به همراه برخی افراد از جمله خالد بن ولید و أسید بن حضیر و سلمه بن أسلم به درب خانه حضرت فاطمه(س) آمدند.
عمر اهل خانه را خطاب قرار داد و فریاد کشید:
«وَ اَلَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیدِهِ لَیخْرُجَنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهُ عَلَی مَا فِیهِ»
قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا اهالی خانه از خانه خارج میشوند یا خانه را با هر چه در آنست به آتش میکشم!(۴)
طبری می نویسد: عمر بن خطاب گفت:
«وَ اَللَّهِ لَأُحْرِقَنَّ عَلَیکمْ اَلْبَیتَ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَی اَلْبَیعَهِ»
به خدا قسم! خانه را بر شما به آتش میکشم، یا اینکه برای بیعت خارج شوید.(۵)
در این هنگام زبیر بن عوام به همراه عده ای از متحصنین به بیرون خانه رفتند و با شمشیر بیرون از غلاف به مقابله با مهاجمین پرداختند.
زبیر شمیشیر کشید و به آنان حمله کرد و گفت:
«یَا مَعشَرَ بَنِی عَبدِالمُطلّبِ(ع)! أ یَفعَلُ هَذَا بِعَلِیِِ(ع) وَ اَنتُم أَحیَاءُ؟»
ای فرزندان عبدالمطلب شما زنده باشید و با علی(ع) چنین برخوردی شود؟!
ولی در این هنگام پای زبیر لغزید و بر زمین افتاد و خالد بن ولید از پشت سنگی به زبیر زد که منجر به افتادن شمشیرش شد.
و عمر شمشیر را برداشت و شکست.(۶)
مهاجمین حمله بردند و او را دستگیر کردند و سایر متحصنین را همچنین یکی پس از دیگری محاصره و سپس دستگیر کردند.
سپس حضرت فاطمه(س) بیرون آمد و آنان را تهدید به نفرین کرد. پس آنان برای مدتی عقب نشینی کردند تا دستور بعدی صادر گردد. حضرت فاطمه(س) با توجه به لزوم حفاظت از جان امیرمومنان(ع)، دستور خروج برخی دیگر از افراد متحصن را صادر کرد و فرمود:
«فَانْصَرِفُوا عَنَّا رَاشِدِینَ» به صلاحدید خود عمل کنید و نزد من بازنگردید.
متحصنین دیگر به خانه حضرت فاطمه(س) بازنگشتند و مهاجمین آنان را برای بیعیت اجباری نزد ابابکر بردند.(۷)
اما اهل سقیفه همچنان دنبال بیعت از امام علی(ع) بود.
۲- پی ریزی نقشه هجوم دوم:
مهاجمین و اصحاب سقیفه در پی اولین هجوم دسته جمعی، موفق شدند حصر را بشکنند و یاران و متحصنین پیرامون امام علی(ع) در خانه حضرت فاطمه(س) را به نوعی فراری دهند.
پس در صدد اجرای دومین هجوم بودند و آن باز تهدید اهل خانه و ارعاب مردم توسط حکومت به واسطه عربده کشی ها و قدرت نمایی ها بود.
از آنجایی که خیال مهاجمین از باب یاران متحصن راحت بود و تقریبا با فراری دادن آنها و گرفتن بیعت اجباری از آنان، نیمی از راه را رفته بودند، این بار ترس آنها از این بود که مردم مدینه از آنجایی که از نزدیک شاهد جریان هستند، شورش نکنند و در دفاع از اهل بیت رسول اکرم(ص) اقدامی انجام ندهند.
پس ثمره هجوم دوم، منصرف کردن مردم نظاره گر مدینه از این اقدام بود.
چون تجربه برای مهاجمین نشان داده بود که در هجوم اول وقتی عمر بن خطاب برای آتش زدن خانه اقدام کرد، و اهل خانه را به سوزاندن تهدید نمود، در این هنگام مردم مدینه خطاب به او گفتند:
«إِنَّ فِیهِ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) وَ وُلْدَ رَسُولِ اَللَّه(ص) وَ آثَارَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)!»
تو قصد آتش زدن خانه فاطمه(س) را داری در حالی که در این خانه دختر و فرزندان و آثار و یادگاران حضرت رسول اکرم(ص) هستند؟
تا جایی که عمر در مقابل اعتراض مردم قدری عقب نشینی کرد و در مقابل مخالفت مردم گفت:
«أَ تَرَوْنِی فَعَلْتُ ذَلِک؟ إِنَّمَا أَرَدْتُ اَلتَّهْوِیلَ!»
آیا پنداشتید که من این کار را انجام می دهم؟ خواستم فقط با این عمل اهل خانه را بترسانم!(۸)
مهاجمین می خواستند این حرف مردم و اعتراضشان دیگر در هجوم نهایی تکرار نشود و این هجوم صرفا برای هم رای کردن مردم با خود و یا حداقل مانع از تحریک شدن و شورش آنان بود که این هم به ثمر نشست.
تا جایی که در تاریخ نقل نشده که در مقابل عربده کشی ها و قدرت نمایی های عمر بن خطاب در مقابل خانه حضرت فاطمه(س) کسی مخالفت کرده باشد.
وقتی میدان کاملا از حامیان امام علی(ع) خالی شد، پس اهل سقیفه توانست با قلدری تمام شروع به عربده کشی و قدرت نمایی کنند که این عمل به نوعی باعث رعب مردمانی شد که در آن روز در آنجا تجمع کرده بودند ولی جرئت مخالفت نداشتند.
۳- پایه گذاری هجوم سوم و نهایی:
در این یورش عمر بن خطاب به همراه بسیاری از مهاجمین بر در خانه حضرت فاطمه(س) تجمع کردند.
علامه مجلسی می نویسد:
«أَقْبَلَ عُمَرُ فِی جَمْعٍ کثِیرٍ إِلَی مَنْزِلِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبِِ(ع) فَطَالَبَهُ بِالْخُرُوجِ فَأَبَی فَدَعَا عُمَرُ بِحَطَبٍ وَ نَارٍ»
عمر با جمع کثیری از افراد خود، به منزل امام علی(ع) آمد و از علی(ع) در خواست کرد که از خانه خارج شود، که امام علی(ع) از خروج اباء کرد و عمر در این هنگام آتش و هیزم طلب کرد.(۹)
در این هجوم نه از دفاع متحصنین خبری بود و نه از اعتراض مردم مدینه!
شهرستانی می نویسد:
«وَ مَا کانَ فِی الدَّارِ غَیرُ عَلِی(ع) وَ فَاطِمَهَ(س) وَ الحَسَنِ(ع) وَ الحُسَینِ(ع)»
در آن روز غیر از علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین(ع) کسی در خانه نبود.(۱۰)
در این هنگام عمر فریاد زد:
«واللهِ لأَحرُقَنَّ عَلَیکم»
به خدا قسم آتش را بر شما مسلط میکنم.(۱۱)
پس در این هنگام؛ «خَرَجَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) إِلَیهِمْ فَوَقَفَتْ عَلَی اَلْبَابِ»
حضرت فاطمه(س) بر آنها خارج شد و در پشت در ایستاد و خطاب به عمر فرمود:
«لاَ عَهْدَ لِی بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْکمْ تَرَکتُمْ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) جِنَازَهً بَینَ أَیدِینَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَکمْ فِیمَا بَینَکمْ فَلَمْ تُؤَمِّرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقَّنَا کأَنَّکمْ لَمْ تَعْلَمُوا مَا قَالَ یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ اَللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ یوْمَئِذٍ اَلْوَلاَءَ لِیقْطَعَ مِنْکمْ بِذَلِک مِنْهَا اَلرَّجَاءَ وَ لَکنَّکمْ قَطَعْتُمُ اَلْأَسْبَابَ بَینَکمْ وَ بَینَ نَبِیکمْ وَ اَللَّهُ حَسِیبٌ بَینَنَا وَ بَینَکمْ فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَهِ»
در تمام عمر خود هیچ قومی را نمیشناسم که بی وفاتر و بی عاطفه تر از شماها باشند، جنازۀ رسول خدا(ص) را نزد ما گذاشته و سرگرم کار خود و بدست آوردن خلافت شدید، نه مشورتی با ما نمودید و نه کمترین حقّی برای ما قائل شدید، گویا شما هیچ اطّلاعی از فرمایش پیامبر(ص) در روز غدیر خم نداشتید؟
به خدا سوگند در همان روز آنچنان امر ولایت را محکم ساخت که جای هر طمع و امیدی برای شما باقی نگذاشت، ولی شما آن را رعایت نکرده و هر رابطه ای را با پیامبرتان قطع نمودید.البتّه خداوند متعال میان ما و شما حاکم خواهد فرمود.(۱۲)
کلمات و عبارات نشانگر این بود که مخاطب حضرت فاطمه(س) نه تنها مهاجمین بود، بلکه شامل مردم مدینه هم میشد.
عمر که ترس از تحریک و شورش مردم داشت، مجدد شروع به عربده کشی کرد.
«فَأَقْبَلَ بِقَبَسٍ مِنْ نَارٍ عَلَی أَنْ یضْرِمَ عَلَیهِمُ اَلدَّارَ»
عمر در دست خود شعله ای از آتش حمل میکرد که قصد به آتش کشیدن خانه فاطمه(س) را داشت.(۱۳)
او میگفت: «اُحرِقُوا دَارَهَا بِمَن فِیهَا»
خانه را با اهلش به آتش بکشید.(۱۴)
در این هنگام حضرت فاطمه(س) او را دید و به او فرمود:
«یا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ! أَ جِئْتَ لِتُحْرِقَ دَارَنَا؟»
ای پسر خطاب! آیا آمده ای خانه ما را به آتش بکشی؟
عمر گفت: «نَعَمْ! أَوْ تَدْخُلُوا فِیمَا دَخَلَتْ فِیهِ اَلْأُمَّه»
آری! مگر آن که با ابوبکر بیعت کنید چنانکه امت بیعت کردند.(۱۵)
حضرت فاطمه(س) در این هنگام به درگاه الهی شکایت کرد و فرمود:
«یَا أَبَتَاهُ! یا رَسُولَ اللّهِ(ص)! أُنظُر مَا ذَا لَقِینَا بَعدَک مِن ابنِ الخَطَّابِ وَ ابنِ أَبِی قُحَافَهِ!»
ای پدر! ای رسول الله(ص)! ما پس از تو چه ظلم ها که از عمر بن خطاب و ابوبکر ابن ابی قحافه دیدیم.(۱۶)
و حضرت(س) این چنین شروع به استغاثه کرد که چنان دلخراش بود که همان افرادی که آمده بودند، نزدیک بود دل هایشان شکافته و جگر هایشان پاره پاره شود و به شدت گریستند و عده زیادی از آنها صحنه را ترک کردند.
اما مهاجمین از کار شوم خود دست برنداشتند و همچنان به کار خویش ادامه دادند.
ادامه حملات در نقلهای دیگر:
ابان بن ابی عیاش از سُلیم بن قیس نقل میکند که گفت:
نزد عبدالله بن عباس در خانه اش بودم، و گروهی از پیروان علی(ع) با ما بودند، ابن عباس برای ما سخن میگفت.
از جمله ماجرای هجوم را برای ما بازگو کرد.
او گفت:
«یا إِخْوَتِی! تُوُفِّی رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّی ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَی: یا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ! افْتَحِ الْبَابَ! »
ای برادران! بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) عمر به درب خانه حضرت فاطمه(س) آمد و بر در کوبید و فریاد زد: ای پسر ابوطالب! در را باز کن!
حضرت فاطمه(س) فرمود:
«یا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَک لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِیهِ!»
ای عمر! ما را به تو چه کار؟! ما را در مصیبت مان هم رها نمیکنی؟
عمر گفت:
«افْتَحِی الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَیکمْ!»
در را باز کن وگر نه آن را بر سر شما به آتش میکشیم.
حضرت زهرا(س) فرمود:
«یا عُمَرُ! أَمَا تَتَّقِی اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَی بَیتِی وَ تَهْجُمُ عَلَی دَارِی؟»
ای عمر! از خدا نمی ترسی که به سرایم درآمدی و به خانه ام یورش آوردی؟!
«فَأَبَی أَنْ ینْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَر»
عمر برنگشت، سپس آتش خواست، و درب خانه را آتش زد و در آتش گرفت.(۱۷)
عمر هیزم ها را شعله ور می ساخت و خالد بن ولید، مغیره و ابوعبیده بن جراح و قنفذ هم در حال جمع آوری هیزم بودند.
و با شعله گرفتن هیزم ها آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت فاطمه(س) پشت در نشسته بود!
در این حال، قنفذ سعی میکرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند.
حضرت فاطمه(س) برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد.
کم کم آتش به سوی در خانه رسید، در حالی که شعله میکشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت فاطمه(س) می خورد.
در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که درب خانه باز شد.
پیش از آنکه حضرت فاطمه(س) بتواند خود را کنار بکشد، در با تمام سنگینی بر آن حضرت(س) برخورد کرد و حضرت(س) بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت(س) آسیب رسید.
در این هنگام حضرت(س) بر روی زمین افتاد و آتش همچنان شعله ورتر میشد و مهاجمین در این هنگام وارد خانه شدند.
فشار در، بر بدن حضرت(س) به حدی بود که در همان لحظه حضرت محسن(ع) در رحم مادر به شهادت رسید.
حضرت(س) در این هنگام صیحه ای زد و ناله زنان فرمود:
«یا أَبَتَاهْ! یا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ ابْنَتِک؟»
ای پدرم! ای رسول خدا(ص)! این چنین رفتار میشود با حبیبه ات و دخترت!
سپس ناله زد:
«آهِ یا فِضَّهُ! إِلَیک فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ»
آه ای فضه! مرا دریاب! به خدا قسم فرزندی را که در رحم داشتم، کشته شد!(۱۸)
ابن حجر عسقلانی می نویسد:
«إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَهَ(س) حَتَّی أسقَطَت بمُحسِن(ع)»
در این هنگام عمر به فاطمه(س) لگد زد که سبب سقط محسن(ع) گردید.(۱۹)
سپس حضرت(س) عاملین این کار را نفرین کرد.
سپس از زمین برخاست وخود را به زحمت بلند کرد و از شدت جراحات و ضربات، بر دیوار تکیه داد.
عمر خود میگوید:
به طرف در رفتم، او استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم.
«فَکدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَکرْتُ أَحْقَادَ عَلِی(ع) وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ، فَرَکلْتُ الْبَابَ»
نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم و ناگهان پشت در افتاد.(۲۰)
در این هنگام عمر وارد خانه شده بود و قبل از رسیدن فضه بر هر دو صورت فاطمه(س) چنان سیلی زد، که چشمان حضرت(س) پر از خون شد.
عمر که هنوز آتش کینه اش شعله ور بود، با لگد به سینه و پهلوی حضرت(س) زد.
عمر با غلاف شمشیر، بی محابا بر هر دو پهلوی حضرت(س) می زد.
ناگهان عمر تازیانه را بر بازوی فاطمه(س) زد.
«وَ ضَرَبَ عُمَرُ لَهَا بِالسَّوطِ عَلَی عَضُدِهَا حَتَّی صَارَ کَالدُّملَجِ الاَسوَدِ المُحتَرِقِ»
عمر با تازیانه بر بازوی فاطمه(س) زد، تا اینکه؛ بازو و کتف ایشان مانند دستبدی سیاه، کبود شد.(۲۱)
در این حال صدای حضرت(س) به «یا ابتاه!« بلند شد.
میزان لطمات و صدمات وارده بر حضرت فاطمه(س) طبق روایات:
برخی از آنچه در کتب شیعه و اهل سنت درباره لطمات و صدمات وارده بر حضرت فاطمه زهرا(س) در طی حمله مهاجمین به خانه ایشان آمده است، عبارت است از:
۱ ضرب تازیانه:
بر پهلوها و پشت:
نقل شده است:
«فَمَاتَت وَ آثَارُ السِّیَاطِ بِجَنبِهَا»
حضرت فاطمه(س) از دنیا رفت، در حالی که آثار تازیانه بر پهلوی او بود.(۲۲)
و در روایتی:
«ضَرَبَ قُنفُذُ فَاطِمَهَ(س) بِالسَّوطِ عَلَی ظَهرِهَا وَ جَنبَیهَا»
قنفذ با تازیانه بر دو طرف پهلوی فاطمه(س) زد.(۲۳)
بر دست:
نقل شده است:
«وَ ضَرَبَ یَدَ الصِّدِّیقَهِ الکُبرَی فَاطِمَهِ(س) بِالسَّوْطِ»
و آن ملعون دست صدیقه کبری(س) را با تازیانه زد.(۲۴)
در روایتی خود عمر میگوید:
«فَضَرَبْتُ کفَّیهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا»
با تازیانه بر دستانش زدم و او از آن ضربه من درد کشید.(۲۵)
بر بازو:
در روایتی از خود حضرت فاطمه(س) نقل شده است:
«فَالتَوَی السَّوطَ عَلَی عَضُدِی، حَتَّی صَارَ کَالدُّملُجِ»
عمَر با تازیانه به بازوی من زد و مانند دستبندی سیاه، کبود شد.(۲۶)
۲ شکستن شدن پهلو:
نقل شده است که:
«وَ کُسِرَت جَنبُهَا»
و پهلویش شکسته شده است.(۲۷)
در روایتی دیگر:
«فَدَفَعَها فَکَسَرَ ضِلعَاً مِن جَنبِها»
قنفذ بانو را به سمتی از خانه اش پرت کرد و استخوان دنده پهلویش را شکست.(۲۸)
۳ لگد خوردن:
نقل شده است:
«إنَّ عُمَرَ رَفَسَ (بِرِجلِهِ) فَاطِمَهَ(س) حَتَّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ(ع)»
عمر لگدی بر فاطمه(س) زد، در نتیجه، فاطمه(س) فرزندی که در رحم داشت، سقط شد.(۲۹)
در روایتی دیگر:
«لَکَزَهَا قُنفُذُ»
قنفذ با لگد به سینه فاطمه زهرا(س) زد.(۳۰)
۴ ضربه با غلاف شمشیر:
نقل شده است:
«فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیفَ وَ هُوَ فِی غِمدِهِ فَوَجَاَ بِهِ جَنبَهَا»
سپس عمر شمشیر را بلند کرد، در حالی که در غلاف بود، پهلو های فاطمه(س) را مجروح ساخت.(۳۱)
۵ فشار بین در و دیوار:
نقل شده است:
«وَ ضَغَطُوا سَیِّدَهَ النِّسَاءِ بِالبَابِ»
سرور زنان را با درب مورد فشار قرار دادند.(۳۲)
در روایتی دیگر:
«ضَغَطَ عُمَرُ لَهَا بَینَ البَابِ وَ الحَائِطِ»
عمر، فاطمه(س) را بین در و دیوار فشار داد.(۳۳)
در روایتی دیگر:
«أنـَّهُ حَصَرَ فاطِمَهَ(س) فِی الْبابِ حَتّی أسْقَطَتْ مُحْسِناً»
عمر، فاطمه(س) را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد.(۳۴)
و در روایتی دیگر:
«عَصَرَ عُمَرُ فَاطِمَهَ(س) خَلفَ البَابِ»
عمر فاطمه(س) را پشت در فشرد.(۳۵)
۶ سیلی به صورت:
نقل شده است:
«لَطَمَ وَجَهَ الزَّکِیَّهِ»
عمر به صورت فاطمه زکیه(س) سیلی زد.(۳۶)
در روایتی، خود عمر میگوید:
«فَصَفَقْتُ صَفْقَهً عَلَی خَدَّیهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ»
از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره ها پاره شد و به زمین ریخت.(۳۷)
در روایتی دیگر:
«لَطَمَهَا حَتَّی خَرَّت لِوَجهِهَا وَ جَبِینِهَا»
عمر با سیلی فاطمه(س) را زد و او با صورت و پیشانی بر زمین آمد.(۳۸)
در روایتی دیگر:
«ثُمَّ لَطَمَهَا فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ »
سپس عمر، سیلی به صورت ایشان زد، که گویا میبینم که بر اثر سیلی او گوشواره از گوشش بر زمین افتاد.(۳۹)
۷ زخمیشدن سینه توسط میخ در:
نقل شده است:
«وَ نَبَتَ مِسمَارُ البَابِ فِی صَدرِهَا»
میخ در، به سینه فاطمه(س) فرو رفت.(۴۰)
۸ سوختن صورت:
از حضرت فاطمه(س) نقل شده است که:
«وَ فَسَقَطتُ لِوَجهِی وَ النَّارُ تَسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهِی»
پس با صورت بر زمین افتادم، در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند.(۴۱)
۱۹- جریان حمله به نقل از عمر بن خطاب:
عمر بن خطاب در طی نامه ای که به معاویه می نویسد، در آن نامه، جریان یورش وحشیانه خود و مهاجمین را به خانه امیرالمومنین(ع) و جسارت به حضرت فاطمه زهرا(س) شرح می دهد.
عمر میگوید:
بعد از سخنانی که آن روز بین من و فاطمه(س) زده شد، من خانه و اهلش را تهدید به آتش زدن کردم و گفتم:
«إِنْ لَمْ یخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَی أَهْلِ هَذَا الْبَیتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِیهِ، أَوْ یقَادَ عَلِی إِلَی الْبَیعَهِ»
اگر علی(ع) از خانه خارج نشود، چوب و هیزم فراوانی خواهم آورد و خانه و اهلش را به وسیلۀ آن می سوزانم یا آنکه علی(ع) برای بیعت به مسجد بیاید.
در این هنگام تازیانه را از دست قنفذ گرفتم و به خالد بن ولید گفتم:
«أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِی جَمْعِ الْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّی مُضْرِمُهَا»
تو و همراهانت به سرعت بروید و هیزم جمع کنید تا آن هیزمها را آتش بزنم.
آنگاه فاطمه(س) از پشت در به من گفت:
«یا عَدُوَّ اللَّهِ! وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ! وَ عَدُوَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ!
فَضَرَبَتْ فَاطِمَهُ یدَیهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِی مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَی فَضَرَبْتُ کفَّیهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُکاءً فَکدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَکرْتُ أَحْقَادَ عَلِی وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ، وَ کیدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَکلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَهً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَی الْمَدِینَهِ أَسْفَلَهَا»
ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا(ص) و دشمن امیرالمؤمنین(ع)!
پس فاطمه(س) دست خود را بر درب خانه گذاشت تا مرا از باز کردن درب، منع کند.
به طرف در رفتم، استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم.
نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد(ص) و سحرش افتادم؛ پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم ناگهان فریادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد.
در این هنگام فاطمه(س) ناله زنان گفت:
«یا أَبَتَاهْ! یا رَسُولَ اللَّهِ! هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ ابْنَتِک، آهِ یا فِضَّهُ! إِلَیک فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ»
ای پدرم! ای رسول خدا(ص)!
این چنین رفتار میشود با حبیبه ات و دخترت!
آه ای فضّه! مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد.
«وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِی مُسْتَنِدَهٌ إِلَی الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَی بِوَجْهٍ أَغْشَی بَصَرِی، فَصَفَقْتُ صَفْقَهً عَلَی خَدَّیهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ»
صدای ناله اش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم.
در را باز کردم و داخل شدم، به من چنان رو کرد که چشم هایم تاریک شد.
از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره ها پاره شد و به زمین ریخت.
در این هنگام علی(ع) از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد، به سرعت از خانه خارج شده و فرار کردم به خالد و قنفذ و همراهانشان گفتم: از گرفتاری بزرگی رها شدم.(۴۲)
۲۰- جریان حمله به نقل از حضرت فاطمه(س):
حضرت فاطمه(س)، خود با وضعیت وخیم جسمی، درد بازو، صورت کبود شده، پهلو شکسته، چشمان کم سو، بدنی که دچار سوختگی شده و قلبی شکسته و پُر از غم، ماجرای هجوم و لطمات و صدمات وارده را، این گونه بیان می فرماید:
«..فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا وَ أتَوا بِالنارِ لِیُحْرِقُوهُ وَ یُحْرِقُونا، فَوَقَفتُ بِعِضادَهِ البابِ وَ ناشَدتُهُم بِاللهِ وَ بِأبِی أن یَکُفُّوا عَنّا وَ یَنصُرُونا»
بر درب خانه ی ما هیزم زیادی جمع کردند و آتش آوردند تا خانه و ما را آتش بزنند.
من در پشت درب ایستاده بودم و آن ها را به خدا و پدرم قسم می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند.
«فَأخَذَ عُمَرُ السَّوطَ مِن یَدِ قُنفُذٍ ـ مَولی أبِی بَکرٍـ فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِی!
فَالتَوی السَوطُ عَلی عَضُدِی، حَتّی صارَ کَالدُملُجِ وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ ـوَ أنا حامِلٌ ـ فَسَقَطتُ لِوَجهِی وَ النارُ تَسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهِی»
ناگهان عُمَر تازیانه را از دست قنفذ ـ غلام ابوبکر ـ گرفت و با آن به بازوی من زد.
در این هنگام تازیانه دور بازوی من پیچید، به گونه ای که دور تا دور بازویم وَرَم کرد و مثل بازو بند شد و با پایش به درب لگد زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد ـ و من در آن هنگام باردار بودم ـ پس با صورت بر زمین افتادم، در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند.
«فَضَرَبَنِی بِیَدِهِ حَتّی انتَثَرَ قُرطِی مِن اُذُنِی وَ جائَنِی المَخاضُ فَأسقَطتُ مُحْسِناً قَتِیلاً بِغَیرِ جُرمٍ!»
سپس عُمَر چنان به صورتم سیلی زد به طوری که گوشواره هایم تکّه تکّه شده از گوشم جدا شدند و درد زایمان به سراغم آمد و مُحسن راـ که بی گناه بود- سقط کردم.
«فَهذِهِ اُمَّهٌ تُصَلِّی عَلَیَّ؟!!
وَ قَد تَبَرَّاَ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنهُم، وَ تَبَرَّاتُ مِنهُم»
آیا این ها مردمانی هستند که می خواستند بر جنازه ی من نماز بخوانند؟!!
در حالی که خداوند و فرستاده ی او از آنان بیزاری جستهاند، من نیز از آنان برائت می جویم.(۴۳)
۱)خصال شیخ صدوق، ج۲، ص۴۶۱
۲)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۸
۳)العقد الفرید ابن عبد ربه، ج۵، ص۱۴
۴)الاحتجاج شیخ طبرسی، ج۱، ص۸۰
۵)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳
۶)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۶
۷)المصنّف شیخ صنعانی، ج۷، ص۴۳۳
۸)بحارالانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴
۹)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴
۱۰)الملل والنحل شهرستانی، ج۱، ص۷۱
۱۱)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳
۱۲)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴
۱۳)عقد الفرید ابن عبد ربه، ج۴، ص۹۳
۱۴)الملل والنحل شهرستانی، ج۱، ص۷۱
۱۵)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۳۳۹
۱۶)عوالم العلوم بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۸۱
۱۷)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۸۶۴
۱۸)بحار الانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴
۱۹)لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۴۰۶
۲۰)بحار الأنوار مجلسی، ج ۳۰، ص۲۹۴
۲۱)الهدایه الکبری خصیبی، ص۴۰۷
۲۲)الهجوم عبدالزهراء، ص۲۷۹
۲۳)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۵۸۰
۲۴)بحارالانوار مجلسی، ج۵۳، ص۱۴
۲۵)بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۳
۲۶)الهدایه الکبری خصیبی، ص۱۷۹
۲۷)نوادر الاخبار فیض کاشانی، ص۱۶۳
۲۸)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۸۳
۲۹)لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۴۰۶
۳۰)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۵۸۰
۳۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۷
۳۲)اثبات الوصیه مسعودی، ص۱۴۶
۳۳)الصواعق المحرقه هیثمی، ص۵۱
۳۴)اثبات الهداه حرّ عاملی، ج۳، ص۳۹۸
۳۵)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۹۴۴
۳۶)بحارالانوار مجلسی، ج۳۱، ص۱۲۶
۳۷)بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴
۳۸)الهجوم عبدالزهراء، ص۳۳۶
۳۹)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۵
۴۰)الهجوم عبدالزهراء، ص۳۱۷
۴۱)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۵۸۰
۴۲)بحار الأنوار مجلسی، ج ۳۰، ص۲۹۴
۴۳)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۹