تبعید بابل؛ از افسانه تا واقعیت
تکوین و پیدایش قوم یهود (قسمت اول) تبعید بابل
با انهدام مملکت افرائیم و سلطه بیرقیب اشرافیت قبیله یهودا بر اتباع خود و آن بخش از مردم سایر قبایل بنیاسرائیل که از تهاجم خونین آشور جان سالم به در بردهاند، فرایند تکوین واحد قومی جدیدی آغاز میشود که قوم یهود نام گرفته است.
(*) اینک تمامیبنیاسرائیل و سایر سکنه سرزمین جنوبی کنعان، اتباع دولت یهودند و اشرافیت یهودی بر آنان حکومت میکند. این دوران طولانی بیش از هشت سده را در برمیگیرد؛ با انهدام دولت افرائیم در سال ۷۲۰ پیش از میلاد آغاز میشود و با فروپاشی طبیعی بقایای جامعه یهودی مستقر در ایالت «یهود» در سدههای نخست میلادی به پایان میرسد.
این دوران را به دو مرحله باید تقسیم کرد:
مرحله نخست دوران استقرار بلامنازع دولت یهود پس از انهدام دولت قبایل شمالی است تا تبعید کامل اشرافیت یهود به بابل. این مرحله ۱۳۴ سال (۷۲۰ تا ۵۸۶ پیش از میلاد) به درازا میکشد.
مرحله دوم با بازگشت بخشی از اشرافیت یهود از بابل به بیتالمقدس (۵۳۹پیش از میلاد) آغاز میشود و تا انتقال کامل مرکزیت الیگارشی یهودی به بینالنهرین در حوالی نیمه سده پنجم میلادی تداوم مییابد.
در مرحله نخست اتباع دولت یهود هنوز بنیاسرائیل نام دارند و نوستالژی افرائیمی در میان آنان سخت نیرومند است. در این مرحله نامهای بنیاسرائیل و یهودا متمایز است؛ یهودیان حکمرانانند و اسرائیلیان اتباع. در «کتاب ارمیاء نبی» که به پایان این مرحله (نیمه دوم سده ششم پیش از میلاد) تعلق دارد، یهودی به معنای طبقه حکمرانان ستمگر و فاسد اورشلیم است هرچند به ندرت به تمامی سکنه تابع دولت یهود نیز اطلاق شده است. (۱)
در مرحله دوم به تدریج تمامی اتباع دولت یهود به یهودی (۲) شهرت مییابند. در «کتاب استر» از حضور «شخصی یهودی در دارالسلطنه شوشن» (دربار خشایارشا) مطلع میشویم که «مردخای بنیامینی» نام دارد. (۳) به عبارت دیگر، در این زمان اعضای قبیله بنیامین، چون سایر قبایل بنیاسرائیل، با نام عام «یهودی» شناخته میشوند. سکنه «ایالت یهود» از سده چهارم پیش از میلاد در میان اتباع امپراتوریهای یونان و روم به یوداییوس (۴) (یونانی) یا جوداییوس (۵) (لاتین) شهرت یافتند. واژه انگلیسی Jew و جود و جهود فارسی از این ریشه است.
در مرحله نخست زبان و خط اتباع دولت یهود، چون گذشته، آرامی است.
در مرحله دوم از سده پنجم پیش از میلاد، زبان و خط عبری جایگزین آرامی میشود (۶)؛ و نخستین متونی که به خط عبری نوشته شده پدید میآید (۷). زبان «عبری»، که در «عهد عتیق» از آن به عنوان «زبان کنعان» یاد شده (۸)، آمیزهای است از زبان آرامی و زبان فنیقی که طی دوران اقامت بنیاسرائیل در سرزمین کنعان و در یک فرایند طولانی دادوستد فرهنگی به تدریج شکل گرفت.
بدینسان، عناصر پایهای هویت قوم یهود به طور عمده در این مرحله پایهگذاری میشود و در دوران ظهور الیگارشی خاخامی و یهودیت تلمودی شکل نهایی خود را مییابد.
در دوران ۱۳۴ ساله پس از انهدام مملکت افرائیم تا فتح بابل به دست بختالنصر، خاندان داوود بر دولت یهود حکومت میکند. در این دوران، دولت یهود دولتی است کوچک در کنار شهر – دولتهای فنیقی (کنعانی) و فلسطینی که سرزمین آنان در حوزه اقتدار دو امپراتوری بزرگ آشور و مصر قرار دارد. با مرگ آشوربانیپال (۹)، واپسین پادشاه قدرتمند آشور (۶۶۸-۶۲۷)، این امپراتوری رو به افول نهاد. از سال ۶۲۶ پیش از میلاد، ایرانیان که دورانی طولانی از سلطه خشن آشوریان را از سر گذرانیده بودند در اتحاد با قبایل سامیکلدانی به رهبری نبوپولاسر، تهاجم به آشور را آغاز کردند. در سال ۶۲۳ پیش از میلاد شهرهای اصلی آشور به تصرف نبوپولاسر کلدانی و متحدین ایرانیاش درآمد. معهذا، کار به پایان نرسید. بقایای دولت آشور در سرزمینهای شمال غربی بینالنهرین استقرار یافتند؛ شهر حران را به مرکز تکاپوی خود علیه کلدانیها و ایرانیها بدل ساختند و با حمایت نظامی نخو دوم (۱۰)، فرعون مصر، تهاجم به سرزمینهای از دست رفته را آغاز نمودند. در این زمان، با ازدواج بختالنصر (نبوکدنصر)، پسر نبوپولاسر، با امتیس (۱۱)، دختر هووخشتر (کیاکسار) (۱۲)، پادشاه ماد، جبهه متحد کلدانیها و ایرانیها تقویت شد. سرانجام، در سال ۶۰۵ پیش از میلاد ارتش متحد مصر و آشور در جنگی سخت با ارتش کلدانی و متحدین ایرانیاش، به فرماندهی بختالنصر، شکست خورد و به حیات امپراتوری مهیب آشور پایان داده شد. (۱۳) کمی پس از این جنگ بختالنصر به جای پدر پادشاه بابل شد.
بخت النصر ( نبوکدنصر )
در کوران این حوادث سرنوشت ساز، شاه و اشرافیت یهود را نه در جبهه ایرانیان و کلدانیها که متحد فرعون مصر و بقایای دولت آشور مییابیم. پیوند یهودیان با امپراتوری آشور، از زمان تیگلت پیلسر، پادشاه آشور، و آحاز، شاه یهود، آغاز شد و دو مولود شوم آن انهدام خونین دولتهای آرامی در دمشق (۷۳۲) و قبایل دهگانه بنیاسرائیل در سامریه (۷۲۰) بود.
در زمان جنگ بختالنصر با ارتش فرعون مصر و متحدین آشوریاش (۶۰۵) یهویاقیم (۱۴) شاه یهود (۶۰۹-۵۹۸) است. او شاه دستنشاندهای است که نخو وی را به قدرت رسانید (۱۵) و متحد و خراجگزار فرعون بود. معهذا، بختالنصر، به رغم پیروزی بر ارتش مصر، به قلمرو دولت کوچک یهود تعرض نکرد (۱۶)؛ و تنها از این پس یهویاقیم خراج سالیانه خود را به دولت بابل تقدیم مینمود.
تمکین یهویاقیم به بختالنصر سه سال بیشتر دوام نیاورد و از این زمان، به تعبیر نویسندگان تاریخ شاهان یهود، «عاصی شد» (۱۷). «عصیان» شاه یهود در پیوند با اتحادیه جدیدی بود که در شرق مدیترانه با مشارکت سه دولت کوچک فلسطینی غزه (۱۸)، اشقلون (۱۹) و اشدود (۲۰) و دولتهای صور و اورشلیم در زیر رهبری فرعون مصر شکل گرفت. در نتیجه، در سال ۵۹۸ پیش از میلاد بختالنصر به غرب لشکر کشید، حکمرانان و رجال هوادار مصر در پنج دولت فوق را به عنوان «تبعیدی» به بابل منتقل کرد و حکمرانان محلی موردنظر خود را منصوب نمود. یکی از این تبعیدیان یهویاکین (۲۱) شاه ۱۸ ساله یهود است که سه ماه پیش با مرگ پدر به قدرت رسیده بود.
این سرآغاز ماجرایی است که در تاریخنگاری یهود با عنوان «تبعید یهودیان به بابل» نقطه عطفی در تاریخ یهودیت به شمار میرود. در این الگوی تاریخنگاری، «تبعید بابل» دومین مظلومیت بزرگ «یهودیان»، پس از انهدام قبایل دهگانه شمالی بهوسیله امپراتوری آشور است. این ماجرا نیز دروغی بزرگ بیش نیست.
یهویاقیم و پسرش شاهانی ستمگر بودند و در عهد عتیق از آنان به نیکی یاد نشده است. در «کتاب دوم پادشاهان» درباره یهویاکین چنین میخوانیم: «آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هر آنچه پدرش کرده بود، به عمل آورد». (۲۲) در این زمان نحوشطا (۲۳)، همسر یهویاقیم و مادر یهویاکین، چهره اصلی و مقتدر دربار یهود است. دایره المعارف یهود بر این نظر است و دلیل آنرا ذکر مکرر نام نحوشطا در «عهد عتیق» میداند. (۲۴) بنابراین، بهسان سایر حکومتهای اینچنینی که میشناسیم، دربار یهود را باید «دربار زنانه» و دولت یهود را «دولت حرمسرا» دانست. این سنتی است که پیشینه آن به زمان ایزابل و عتلیا میرسد.
ورود بختالنصر به اورشلیم به آرامی و بدون خونریزی انجام شد و سخنی از قتل و غارت و کشتار در میان نیست. شاه نوجوان یهود، به همراه مادر و درباریان و بزرگان شهر، به استقبال پادشاه بابل رفت و بختالنصر به شهر وارد شد. (۲۵) مورخین «عهد عتیق» از بردن خزانه دربار سلطنتی و معبد سلیمان به وسیله بختالنصر خبر میدهند (۲۶)؛ ولی این قطعاً تنها بخشی از ذخایر دولت یهود است که طبق روال آن زمان، و امروز، به عنوان «غرامت جنگی» ضبط شد؛ زیرا در زمان تهاجم دوم بختالنصر هنوز ثروت انبوهی را در اورشلیم مییابیم. (۲۷)
وسعت امپراتوری بابل در زمان بخت النصر دوّم
بختالنصر، یهویاکین و مادر قدرتمندش را با گروهی از بزرگان و کاهنان قبایل یهودا و بنیامین و لاویان (۲۸)، بههمراه هزاران تن از غلامان و کنیزان و خوانندگان و نوازندگان ایشان (۲۹)، به همراه خود به بابل برد و عموی ۲۱ ساله یهویاکین به نام صدقیا (۳۰) را در سمت نایبالسلطنه شاه یهود در اورشلیم منصوب کرد. (۳۱) مورخین یهودی، جمع کسانی را که به بابل برده شدند ده هزار نفر گزارش کردهاند که شامل «زنان پادشاه و خواجه سرایان و بزرگان و مردان جنگی و صنعتگران و آهنگران» نیز میشد. (۳۲) چنانکه میبینیم، بختالنصر خاندان سلطنتی یهود را عزل نکرد و حکمرانی بیگانه بر یهودیان نگمارد. انتقال شاهان و رجال هوادار مصر به بابل و نصب حکمرانان جدید محلی که هوادار بابل یا بیطرف شمرده میشدند، سیاستی بود که بختالنصر در دولتهای فلسطینی نیز اجرا کرد.
امروزه، اکتشافات باستانشناسی و دستیابی مورخین به آرشیوهای کهن بابل آشکار ساخته که این «تبعیدیان»! برخلاف سدهها تبلیغات یهودیان، «اسیر» نبودند. یهویاکین، مادرش و بزرگان یهودی، بهسان شاهان و بزرگان دولتهای صور و غزه و اشقلون و اشدود، در بابل زندگی شاهانه داشتند. صدقیا، در اورشلیم، تنها نایبالسلطنه به شمار میرفت و بختالنصر همچنان یهویاکین را بهعنوان شاه یهود به رسمیت میشناخت و محترم میداشت. املاک پهناور یهویاکین و بزرگان و کاهنان یهودی در سرزمین یهود محفوظ بود و بهوسیله کارگزارانشان اداره میشد. اشراف تبعیدی یهود در بابل به طور منظم و آشکار با اورشلیم رابطه داشتند و اوامر یهویاکین در دولت یهود مطاع بود. (۳۳)
زندگی مجلل شاه یهود در بابل و مقام شامخ او در دربار بختالنصر چنان است که برخی از محققین حتی برآنند که او را به تبعید نبردند بلکه خود برای گریز از بحرانهای سرزمیناش داوطلبانه در تحت حمایت پادشاه بابل میزیست. به نوشته دایره المعارف یهود، پس از مرگ بختالنصر وضع یهویاکین حتی بهتر از گذشته شد؛ او هنوز به عنوان شاه یهود در بابل از احترام فراوان برخوردار بود و در سرزمین یهود نفوذ و قدرت داشت. (۳۴)
با انتقال یهویاکین، نحوشطا و گروهی از بزرگان یهودی به بابل، صدقیا ریاست دولت یهود را به دست گرفت. به روایت «عهد عتیق»، صدقیا نیز «آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هر آنچه یهویاقیم کرده بود، به عمل آورد» (۳۵). صدقیا نیز، چون یهویاقیم و یهویاکین، پیوندی با آئین موسوی نداشت و بتپرستی قهار بود:
«تمامی روسای کهنه و قوم خیانت بسیاری موافق همه رجاسات امتها ورزیدند و خانه خداوند را که در اورشلیم تقدیس نموده بود نجس ساختند.» (۳۶)
دو سال پس از انتقال یهویاکین و مادرش به بابل، نخو درگذشت (۵۹۶) و فرعونی جدید به نام پسمتیخوس دوم (۳۷) به قدرت رسید و سیاستی تهاجمی را علیه اتحاد ایران و بابل کلدانی آغاز کرد. چهار سال پس از صعود فرعون جنگطلب جدید، شاهان کوچک شرق مدیترانه (دولت فنیقی صور، فلسطینیها و نایبالسلطنه یهود) بار دیگر به دستنشاندگان و متحدین مصر بدل شدند. در سال ۵۸۹ پسمتیخوس نیز درگذشت و فرعونی جدید به نام آپریس (۳۸) به قدرت رسید که در «عهد عتیق» با نام حفرع (۳۹) شناخته میشود. آپریس سیاست تهاجمی پسمتیخوس علیه اتحاد ایران و بابل را ادامه داد. سرانجام، در سال ۵۸۷ بار دیگر بختالنصر بهسوی سرزمینهای غربی به حرکت درآمد و در کوران جنگ با ارتش مصر در تابستان ۵۸۶ اورشلیم را به تصرف درآورد؛ شهری که در آن زمان، به تعبیر «کتاب عزرا»، «کانون فتنه» در منطقه بهشمار میرفت. (۴۰) بختالنصر معبد سلیمان را تخریب کرد، گروهی از اشراف شورشی یهود را به قتل رسانید، صدقیا را کور کرد و به بابل برد (۴۱) و حکمرانی از بنیاسرائیل را در رأس اتباع دولت یهود گمارد. (۴۲)
«سقوط اورشلیم» تنها یک تهاجم خارجی نبود؛ پیامد محتوم یک دوران طولانی بحران اجتماعی در درون سرزمین یهود نیز بود که در موج جدیدی از جنبش پیامبری نمود یافت. در رأس این جنبش ارمیاء نبی (۴۳) جای داشت. از اینروست که در «عهد عتیق» گاه «سقوط اورشلیم» به خداوند نسبت داده میشود و بختالنصر ابزار اجرای کیفر الهی قلم میرود:
«[صدقیا] بر نبوکدنصر، که او را به خدا قسم داده بود، عاصی شد و گردن خود را قوی و دل خویش را سخت ساخته، به سوی یهوه خدای اسرائیل بازگشت ننمود. و تمامی روسای کهنه و قوم… رسولان خدا را اهانت نمودند و کلام او را خوار شمرده انبیایش را استهزا نمودند چنانکه غضب خدا بر قوم او افروخته شد به حدی که علاجی نبود. پس پادشاه کلدانیان را… بر ایشان آورد و همه را به دست او تسلیم نمود.» (۴۴)
ادامه دارد…
پینوشتها:
۱.مانند کتاب ارمیاء نبی، ۱۱/۴۰ و ۱۲/۴۰.
۲. Yehudi
۳.کتاب استر، ۵/۲.
۴. Ioudaios
۵. Judaeus
۶. Webster`s Third New International Dictionary, 1986, pp.109,1048
۷. Americana, vol.14, p.34
۸.کتاب اشعیاء نبی، ۱۸/۱۹.
۹. Ashurbanipal
۱۰. Necho
۱۱. Amytis
۱۲. Cyaxares
۱۳.بنگرید به:
Encyclopedia Iranica, London and New York: Routledge & Kegan Paul, 1987, Vol.II, pp.814-815
۱۴. Jehoiakim
۱۵.کتاب دوم پادشاهان، ۳۴/۲۳.
۱۶. Ben-Sasson, ibid, p.153
۱۷.کتاب دوم پادشاهان، ۱/۲۴.
۱۸. Gaza
۱۹. Ashkelon
۲۰. Ashdod
۲۱. Jehoiachin
۲۲.کتاب دوم پادشاهان، ۹/۲۴.
۲۳. Nehushta
۲۴. Judaica, vol.9, p.1318
۲۵.کتاب دوم پادشاهان، ۱۲/۲۴.
۲۶.همان مأخذ، ۱۳/۲۴.
۲۷.کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۸/۲۳؛ کتاب ارمیاء نبی، ۵۲ /۱۷- ۱۹.
۲۸.کتاب عزرا، ۵/۱.
لاویان کاهنان حرفه ای «معبد سلیمان» بودند و برخی محققین آنان را مصری الاصل می دانند.
۲۹.همان مأخذ، ۶۵/۲.
۳۰. Zedekiah
۳۱.کتاب دوم پادشاهان، ۱۷/۲۴.
در یک مورد، صدقیا برادر یهویاقین ذکر شده است (کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۰/۳۶).
۳۲.کتاب دوم پادشاهان، ۲۴/ ۱۴-۱۶.
۳۳. Ben-Sasson, ibid, p.156
۳۴. Judaica, vol.9, pp.1318-1319
۳۵.کتاب دوم پادشاهان، ۱۹/۲۴.
۳۶.کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۴/۳۶.
۳۷. Psammetichus
۳۸. Apries
۳۹. Hophra
۴۰.کتاب عزرا، ۱۵/۴.
۴۱.کتاب ارمیاء نبی، ۳۹/ ۶-۷.
۴۲. همان مأخذ، ۵/۴۰.
۴۳. Jeremiah
۴۴.کتاب دوم تواریخ ایام، ۲۳/ ۱۳-۱۷.
منبع: عبدالله شهبازی؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم ۱۳۹۰.