۱۱ آگوست ۲۰۱۱ تعدادی سنگ آسمانی در نزدیکی سواحل لس آنجلس و شهرهای مختلف دیگری در جهان از جمله؛ توکیو، ریو دو ژانیرو، نیویورک، هنگ کنگ، لندن، پاریس، بارسلونا، هامبورگ و سیدنی با زمین برخورد میکنند.دانشمندان ناسا برخورد این سنگ های آسمانی را رصد میکنند. اما ناگهان اتفاق دیگری رخ می دهد. از میان این سنگ ها موجوداتی مسلح به سمت مردمیکه در ساحل لس آنجلس حضور دارند شلیک میکند. واحدهای مارینز ارتش آمریکا بلافاصله از پایگاه پندلتون برای مقابله با این تهدید به منطقه اعزام میشوند و داستان حول یکی از یگانهای مارینز که برای تخلیه منطقه سانتامونیکای لس آنجلس از غیر نظامیان که قرار است به زودی بمباران شود، شکل میگیرد. در میان اعضای این واحد سرجوخه کهنه کاری با نام “مایکل ناتز” حضور دارد. او بیست سال در ارتش خدمت کرده است؛ اما در آخرین ماموریت اش در عراق تمام واحد خود را از دست داده و پس از آن وقتی به کشورش بر میگردد، و تقریبا همزمان با روی دادن این بحران از خدمت در ارتش استعفا می دهد. با این حال ناتز به دلیل شرایط اضطراری دوباره به خدمت گرفته میشود.
فرمانده گروه نیز ستوان دومیبا نام “ویلیام مارتینز” است. او بر اساس ماموریتی که به او داده شده گروه را در منطقه سانتا مونیکای لس آنجلس به سمت ایستگاه پلیس هدایت میکند. این گروه از کماندوهای آمریکایی مسوولیت دارند تا افراد غیر نظامی را از این منطقه تخلیه کرده و به نقاط امن ببرند. تنها سه ساعت بعد قرار است تا نیروی هوایی آمریکا این منطقه لس آنجلس را بمباران و به طور کلی نابود کند تا مهاجمان بیگانه نتوانند در لس آنجلس نفوذ کرده و مناطقی از آن را به تصرف در آورند.در ایستگاه پلیس نیز یک گروه دیگر از ارتش آمریکا به آنها اضافه میشوند که در میانشان یک سرجوخه زن با نام “النا سانتوز” عضو نیروی هوایی آمریکا حضور دارد. او نیروی اطلاعاتی و فنی است و در کنار سرجوخه ناتز و یکی دو نفر از اعضای گروه شخصیت های اصلی این فیلم را تشکیل می دهند.
نبرد لس آنجلس بر خلاف آنچه که به نظر می آید بیش از آنکه یک فیلم علمی تخیلی اکشن باشد یک حماسه سرایی است، که در آن با پیشرفت داستان قهرمانان جنگی آمریکایی شکل میگیرند و معنا پیدا میکنند و در نهایت می توانند به نمایندگی از خوبی مطلق بر بدی مطلق چیره شوند. بر خلاف آثار دیگری که درباره جنگ در آمریکا ساخته شدهاند در این اثر خبری از انحرافات اخلاقی یا حتی خشونت های معمول در آدم های جنگ در گروه کوچک مارینزهای نبرد لس آنجلس دیده نمیشود. آنچنان بعد انسانی در فضای چالش برانگیز فیلم تشدید میشود که قابل مقایسه با فیلم های تبلیغاتی ارتش آمریکا نیز نیست. از طرف دیگر ماجرا دشمن مقابل به هیچ وجه حتی از نظر ظاهری بعد انسانی ندارد و همین هر گونه همدردی را با او غیر ممکن میکند. حمله بیگانگان به بزرگ ترین شهرهای جهان نیز بر این فضای همذات پنداری با این گروه کوچک کماندوهای آمریکایی شدت میبخشد؛ آمریکا به نیابت از جهان در مقابل تهدید می جنگد؛ آنهم با انسانی ترین اهداف ممکن.
سال های پس از جنگ جهانی دوم امکانی را برای هالیوود و صنعت سینمای جهان ایجاد کرد تا یک بار دیگر موضوع جذاب فرازمینی ها را به پرده سینما و صفحه تلویزیون بیاورد. اما این بار تنها هدف سرگرم کردن مردم نبود.جنگ سرد محملی بود تا به کنایه و اشاره روس ها و بلوک شرق را هر بار به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به عنوان دشمنانی خانه برانداز و تهدید کنندگان حیات بشر معرفی کنند. مردم در بلوک غرب همواره باید از یک دشمن می ترسیدند که کمونیست ها برای این نقش یکی از مناسب ترین ها بودند. بلشویک هایی که می خواستند همه مردم را به زیر یوغ خود بگیرند. در همین فضا بود که گاه از جهان آینده نیز سخن گفته میشد؛ “۱۹۸۴” اثر جرج اورول رمانی بود که آینده سیاهی را برای جهان ذیل رژیمیشبیه نظام سوسیالیستی- کمونیستی تصویر میکرد دنیایی که تحت سیطره برادر بزرگ اداره میشد و در آن برای آزادی های انسانی پشیزی ارزش قایل نبودند.”نامیرا”ی کریستوفر فرانک هم همان مسیر را می رفت و تقریبا از همان خط داستانی پیروی میکرد.حتی بعدها برای توجیه بعضی برنامه های نظامی و تسلیحاتی تریلرهایی مانند جنگ ستارگان ابداع شد. در کل دهه هفتاد و خصوصا هشتاد را می توان بهار ساخت آثار جنگ با فرازمینی ها و سخن گفتن از آینده دانست. آثاری که حتی پایشان به برنامه ها و فیلم های مخصوص کودک و نوجوان هم باز شد.
در سال های پایانی دهه ۹۰ و آغاز قرن بیست و یکم، چهره جهان تغییر کرده بود و لا اقل برای چند سال سیاست جهانی، دنیای تک قطبی را تجربه میکرد. این بار ساکنان بخش غربی کره خاکی و آنهایی که در همان سپهر تنفس میکردند پس از یازدهم سپتامبر هیولای دیگری برای ترسیدن پیدا کردهاند. لیست آثاری که استودیوهای هالیوود با موضوع حمله تروریست های مسلمان به مردم آمریکا ساخته اند آنقدر بلند و مطول است که جمع آوری آن و توضیحی کوتاه درباره هر فیلم، می تواند تبدیل به یک اثر پژوهشی با موضوع “هالیوود و مسلمانان در قرن بیست و یکم” شود. این در حالی است که سریال های بلند تلویزیون های آمریکایی را به کناری گذاشته و به آنها نپردازیم.
اما در سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ یک جریان دیگر به موازات تهدیدات تروریستی دشمن جدید غرب، طراحی و شکل داده شده است یک بار دیگر فرازمینی ها و بیگانگان به زمین می آیند و زندگی بشر را تهدید میکنند. باز هم سریال هایی چون “V” را نادیده میگیریم. اگر چه کم بیش مسلمانان را این بار در قواره فرازمینی ها به نمایش میگذارد و بیگانگانی را نشان می دهد که شبیه تو هستند و سالها در کنار تو زندگی می کردند اما در درون هیولاهایی هستند که در بیشتر اقدامات جنایت بار گذشته از قتل کندی تا یازدهم سپتامبر احتمالا موثر و مقصر بودهاند. سریال “EVENT ” هم چنین داستانی را در خود دارد و البته از این جنس سریال ها کم ساخته نشدهاند.جریان جدیدی پا به عرصه سرگرمی سازی نهاده است. جریانی داستان هایش بر محور فرازمینی ها استوار است. از یک سو داستان قبلی حمله مهاجمان به زمین یک بار دیگر بازخوانی میشود و از طرف دیگر رگه های سینمای جادوگری و سحر به فضای داستان های هالیوودی اضافه میشود. اما این بار ماجرا اندکی با دور جنگ سرد متفاوت است، این بار نه حمله فضایی ها و نه سحر و جادو تنها جنبه فانتزی ندارد و رگه های جنبه های اعتقادی را میشود در آن دید.
داستان ها دیگر ۱۰۰ سال یا بیشتر را برای آینده پیش بینی نمیکنند. قصه های فرازمینی مربوط به زمان حال و یا حداکثر یکی دو سال آینده است و البته این بار به جای سفر به آینده سفر به گذشته در جریان است.”فصل جادوگری” تولید سال ۲۰۱۱ یکی از این دست آثار است، این فیلم تا قرن چهاردهم میلادی و دوران جنگ های صلیبی به گذشته می رود تا در گیر و دار دست و پا زدن اروپا در میان بلای سیاه طاعون حلول شیطان و مبارزه با آن را با کتاب سلیمان نقل کند و در حاشیه مسلمانان را به عنوان دست آویز شیطان معرفی کند.
در این سو در عصر حاضر ناگهان و بی هیچ مقدمه ای یک روز صبح و پیش از طلوع آفتاب موجودات فرازمینی به شهر لس آنجلس حمله میکنند. “اسکای لاین”، ” خط آسمانی” دوباره داستان را به مدینه فاضله کالیفرنیا می کشاند؛ لس آنجلس کجاست؟ لس آنجلس نماد آن تقدیر تاریخی جهان مطلوب آمریکا است. سرزمین ملل که با قیادت آمریکا به بهشت موعود می ماند و حالا بیگانگان بدون هیچ تهدید و توضیحی به این شهر حمله میکنند و مغز انسان ها را می دزدند و از به اسارت گرفتن مغزها موجودات جدیدی از جنس خودشان می آفرینند و…
این بار دوباره فرازمینی ها به لس آنجلس حمله میکنند و این مارینزهای آمریکایی هستند که برای نجات بشریت و جان به کف گرفت و میکشند و می میرند و حماسه می آفرینند.
مشرق