انتشار میکروب سیاه زخم کار دولت آمریکا بود
در سال ۲۰۱۰ و بعد از تحقیقات فراوان، وزارت دادگستری و افبیآی به این نتیجه رسیدند که “بروس آیونز ” یکی از دانشمندان دولت آمریکا که در سال ۲۰۰۸ دست به خودکشی زده بود به تنهایی مرتکب حملات با استفاده از میکروب سیاه زخم شده بود.
به گزارش فارس، “جورج واکر بوش “، رئیس جمهور پیشین آمریکا از جمله شخصیتهایی است که در زمان وی و بعضاً بهواسطه خودش اتفاقات بسیار مهمی در عرصه جهان بهوقوع پیوست. شاید حوادث ۱۱ سپتامبر مهمترین این اتفاقات باشد که خود بعدا منشأ تحولات بسیار مهمی در عرصه بینالمللی از جمله دو جنگ در منطقه خاورمیانه شد.
این تحولات و شخصیت خود بوش که عده بسیار زیادی او را مستحق ریاست جمهوری آمریکا نمیدانستند و بهعلاوه نفرت زیادی که در افکار عمومی جهان در زمان وی از آمریکا بهوجود آمد، سبب شد تا خبرگزاری فارس دست به ترجمه و انتشار خاطرات او بزند.
بههرحال این کتاب، بیان مسایل از نگاه بوش است و طبعاً تمام آن مورد قبول نخواهد بود ولی شخصیت بوش و خاطرات وی میتواند از جمله اسنادی باشد که به محققان و مخاطبان علاقهمند به این حوزه کمک فراوانی کند.
قسمت پنجاهم از متن کامل خاطرات جورج واکر بوش به خوانندگان محترم تقدیم میشود.
*سیاه زخم تبدیل به کابوس جدید آمریکا شد
در دوم اکتبر سال ۲۰۰۱ سردبیر بخش عکس یکی از مجلات مصور آمریکا به نام “باب استیون ” بخاطر تب و حالت تهوع شدید به بیمارستانی در فلوریدا انتقال یافت. هنگامیکه پزشکان معاینات لازم را از او به عمل آوردند متوجه شدند که او به یک باکتری مرگبار موسوم به میکروب سیاه زخم مبتلا شده است. سه روز بعد، باب جان خود را از دست داد.
شمار بیشتری از کارکنان این مجله و همچنین افرادی که در بخش نامههای دریافتی شبکههای خبری مانند انبیسی، ایبیسی و سیبیاس نیوز کار میکردند، مریض شدند. نامههایی حاوی پودر سفید نیز به دفتر “تام داشل ” در سنای آمریکا ارسال شدند و بسیاری از کارکنان بخش پستی کنگره آمریکا نیز مریض شدند. همچنین یکی از کارکنان بیمارستان نیویورک سیتی و یک پیرزن ۹۴ ساله در ایالت کانکتیکت به این بیماری مبتلا شدند. در نهایت هفده نفر مبتلا شدند و متاسفانه پنج نفر در این میان جان خود را از دست دادند. در یکی از نامههای حاوی میکروب سیاه زخم چنین نوشته شده بود:
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱
شما نمیتوانید مانع ما شوید.
ما این سیاه زخم را در اختیار داریم.
شما از الان مردهاید.
آیا ترسیدهاید؟
مرگ بر آمریکا.
مرگ بر اسرائیل.
الله اکبر.
*هراسم از این بود که حمله بیولوژیکی همان موج دوم حملات باشد
من غرق این تفکر ناخوشایند شدم که آیا این حمله بیولوژیکی همان دومین موج حملات است یا خیر؟ به من درباره پیامدهای هولناک حمله بیولوژیکی گزارشهایی داده شده بود. در یکی از این ارزیابیها چنین نتیجهگیری شده بود که “حملهای موفق بوسیله میکروب آبله توسط یک عوامل دولتی به منطقه بزرگ مسکونی مانند نیویورک سیتی میتواند در جاً ۶۳۰ هزار نفر را مبتلا کرده و ۲ الی ۳ میلیون نفر را قبل از این که بتوان شیوع بیماری را کنترل کرد، مبتلا کند “.
در سناریویی دیگر چنین آمده بود که به کارگیری سلاح میکروبی در ساعات شلوغی خطوط متروی چهار شهر اصلی آمریکا میتواند در همان مرحله اول ۲۰۰ هزار نفر را مبتلا کرده و در کل یک میلیون قربانی به همراه داشته باشد. هزینههای اقتصادی این امر نیز از “حدود ۶۰ میلیارد دلار آغاز و به چند صد میلیارد یا بیشتر بالغ میشد که البته به شدت حمله بستگی داشت “.
* ترس میلیونها آمریکایی از باز کردن صندوق پستی منزل خود
با انتشار اخبار مربوط به میکروب سیاه زخم، رعب و وحشت همه کشور را فرا گرفت. میلیونها آمریکایی ترس داشتند صندوق پستی منزل خود را باز کنند. ادارات پستی تعطیل شدند. مادرانی که کودکانشان به سرماخوردگی ساده مبتلا بودند به سرعت کودکان خود را به بیمارستانها میرساندند تا آزمایش سیاه زخم بر آنها انجام شود. یک عده آدم مسخره و دیوانه هم با ارسال نامهها و پاکتهای حاوی پودر نرم سفید یا آرد بر هراس و ترس مردم میافزودند.
*برای کارکنان دولت از جمله من و همسرم آنتیبیوتیک بسیار قوی تجویز شد
خدمات پستی آمریکا شروع به انجام تستهای موردی کشف سیاه زخم در بیش از دویست مرکز پستی خود در سراسر آمریکا کرد. برای بقیه دوران ریاست جمهوری من، نامههایی که به کاخ سفید ارسال میشدند ابتدا به جایی دیگر ارسال و مورد بررسی قرار میگرفتند. به هزاران نفر از کارکنان دولتی از جمله خود من و همسرم لورا توصیه شد از داروی “سیپرو ” که یک آنتیبیوتیک بسیار قوی است، استفاده کنیم.
* اول به عراق شک داشتیم ولی بعد مشخص شد حملات میکروبی کار یک آمریکایی بود
بزرگترین سوال مربوط به زمان حملات سیاه زخم این بود که منشاء آن از کجا است؟ یکی از بهترین سرویسهای اطلاعاتی اروپا به ما گفت که به عراق مشکوک است. رژیم صدام حسین یکی از معدود نظامها در دنیا بود که سابقه استفاده از سلاحهای کشتار جمعی را داشت و در سال ۱۹۹۵ اعتراف کرده بود که دارای میکروب سیاه زخم است. عدهای دیگر نیز به دست داشتن القاعده در این کار ظنین بودند. نکته نگران کننده این بود که ما هیچ مدرکی در این باره نداشتیم و تنها به چند نظریه متکی بودیم (در سال ۲۰۱۰ و بعد از تحقیقات فراوان، وزارت دادگستری و افبیآی به این نتیجه رسیدند که “بروس آیونز ” یکی از دانشمندان دولت آمریکا که در سال ۲۰۰۸ دست به خودکشی زده بود به تنهایی مرتکب حملات با استفاده از میکروب سیاه زخم شده بود.)
*تحرک هواپیماهای مشکوک سم پاشی را به من خبر دهید
یک ماه بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، یک کنفرانس خبری بامدادی در کاخ سفید برگزار کردم. ما در اوایل بامداد همان روز سطح امنیتی را افزایش داده بودیم. این کار در واکنش به گزارشهای دریافتی درباره هشداری صورت گرفته بود که از سوی یکی از مقامات ارشد طالبان مبنی بر حمله بزرگ دیگر به آمریکا مطرح شده بود. در کنفرانس خبری “آن کامپتون ” از شبکه خبری ایبیسی پرسید: شما از تهدید عمده علیه آمریکا سخن به میان میآورید. آمریکاییها میبایست منتظر چه اتفاقی باشند؟
هنوز گزارش سازمان سیا درباره خطر احتمال پاشیده شدن میکروب سیاه زخم با استفاده از یک هواپیما کوچک در ذهنم بود و در پاسخ به آن خبرنگار گفتم: آن! اگه یک موقع کسی را دیدی که سوار بر یک هواپیمای سمپاشی است که مال او نیست، گزارش بده!
حرفم باعث خنده حضار شد اما در پس این شوخی یک واقعیت دیوانهکننده وجود داشت: این که ما اعتقاد داشتیم حملات بیشتری در کار است اما نمیدانستیم کی، کجا و توسط چه کسی صورت خواهند گرفت.
*منتقدین ما را متهم به کسب منافع سیاسی با بزرگ جلوه دادن تهدیدات تروریستی میکردند
برقراری توازن مناسب میان هشدارهای دریافتی و آگهی دادن به مردم یکی از چالشهایی بود که در تمام مدت دوره دولت من باقی بود. با گذشت زمان، برخی از منتقدین اینگونه عنوان میکردند که ما بخاطر منافع سیاسی خود اقدام به بزرگنمایی در تهدیدات موجود و دستکاری در سطوح هشدار امنیتی میکنیم. آنها کاملا در اشتباه بودند. ما این موارد اطلاعاتی را جدی میگرفتیم و نهایت تلاش خود را میکردیم تا مردم آمریکا را آگاه کرده و در امان نگهداریم.
*در انتظار حمله ای بزرگ تر از حمله یازدهم سپتامبر
جورج تنت [رئیس وقت سازمان سیا] هنگام ارایه یکی از گزارشهای اطلاعاتی خود در اواخر اکتبر سال ۲۰۰۱ و در حالی که سیگار خود را نیمه کاره کنار میگذاشت، در جملات تلخی گفت: “این بدترین مسئلهای است که از زمان حملات ۱۱ ستپامبر تاکنون با آن مواجه شدهایم “. بعد از آن او با استناد به اطلاعات دریافت شده از یکی از منابع موثق هشدار داد که در ۳۰ یا ۳۱ اکتبر قرار است حملهای بزرگتر از حمله به مرکز تجارت جهانی به آمریکا انجام شود.
بعد از دریافت اطلاعات غلط متعدد، ما باور داشتیم که این یکی میتواند تهدیدی واقعی باشد. دیک چنی و من موافق کردیم که او به مکانی امن و محرمانه در خارج از واشنگتن منتقل شود تا مداومت کار دولت آمریکا تضمین شود. سرویس مخفی پیشنهاد داده بود که من نیز واشنگتن را ترک کنم. به آنها گفتم که سر جای خود میمانم. شاید این کار از نظر خودم نشانه شجاعت بود اما بیشتر مربوط به اعتقاد به تقدیری بود که برایم رقم خورده بود. من هم قسمت خود را پذیرفته بودم. اگر خواست خدا این بود که من در کاخ سفید بمیرم، آن را قبول داشتم. لورا نیز مانند من فکر میکرد. ما باور داشتیم که اگر خودمان نتوانیم از حمله احتمالی جان سالم بدر بریم، دولت دوام خواهد آورد.
*جلیقه ضد گلوله برای محافظت از من در مقابل حملات احتمالی
البته من دلیل خوبی داشتم که برای مدت کوتاهی واشنگتن را ترک کنم. تیم بیسبال “نیویورک یانکیز ” از من دعوت کرده بودم که نخستین پرتاب را برای شروع مسابقات جهانی انجام دهم. در آن زمان که هفت هفته از حملات ۱۱ سپتامبر میگذشت، پرتاب افتخاری از سوی رئیس جمهور در استادیوم تیم یانکی میتوانست پیامی قوی به همراه داشته باشد. من امیدوار بودم این دیدار من بتواند روحیه اهالی نیویورک را تقویت کند.
ما با هواپیمای ریاست جمهوری [ایرفورس وان] به نیویورک پرواز و از فرودگاه تا استادیوم بیسبال با بالگرد طی کردیم. وارد محوطه توری شدم تا برای گرم شدن چند پرتاب انجام دهم. یکی از ماموران سرویس مخفی جلیقهای ضدگلوله به تنم کرد. بعد از چند پرتاب دستگرمی، “درک جیتر ” بازیکن نامدار میانی تیم یانکیز نزد من آمد. ما اندکی با هم حرف زدیم و بعد از من پرسید: هی آقای رئیس جمهور! می خواهی از داخل محوطه پرتاب کنی یا جلوتر از محوطه پرتاب میکنی؟
از او پرسیدم که خودش نظرش چیست و ادامه داد که “از داخل محوطه پرتاب کنید. چرا که از هر جای دیگر غیر از محوطه پرتاب کنید، تماشاچیان شما را هو خواهند کرد “. من هم قبول کردم که این کار را انجام دهم. همانطور که داشت خارج میشد، نگاهی به پشت سر انداخت و گفت: حواستان باشد توپ رو بیرون نیندازید. مردم شما را هو میکنند.
*از حضور در استادیوم یانکیها حس خاصی داشتم
تا آن زمان که ۹ ماه از ریاست جمهوری من میگذشت عادت کرده بودم که در اجتماعات ظاهر شوم. اما هیچ وقت آن احساسی را نداشتم وقتی که “باب شپارد ” گوینده معروف تیم یانکیها از طریق بلندگو به مردم اعلام کرد که “لطفا به رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا خوشامد بگویید “. همانطور که به سمت محوطه در حرکت بودم دستی به سوی مردم تکان دادم و در محوطه مقابل “تاد گرین ” گیرنده پرتاب قرار گرفتم. به نظرم فاصله او بیش از ۶۰ پا و ۶ اینچ بود. آدرنالین خون من بالا رفت. پرتاب توپ برایم مثل پرتاب وزنه شده بود. اما بالاخره توپ را پرتاب کردم.
صدای تماشاچیان که فریاد میزدند “آمریکا. آمریکا. آمریکا! ” همانند دیوار صوتی بلند بود. به فکر کارگرانی افتادم که در منطقه برخورد هواپیماها [گراند زیرو] مشغول کار بودند.
با “تاد گرین ” دست دادم که به همراه دیگر مدیران مثل “جو توره ” مدیر تیم یانکیز و “باب برنلی ” مدیر تیم “آریزونا دایاموندبکز ” برای گرفتن عکس یادگاری پیش من آمدند. احساسم همچون پرتاب کنندهای بود که از کارش خلاص شده بود. از دیدن لورا و دخترم باربارا شاد شدم. دخترم مرا محکم در آغوش گرفت و گفت: پدر! پرتاب خوبی انجام دادی!
اواخر ساعت آن روز به واشنگتن بازگشتیم و منتظر روز بعد شدیم. ۳۱ اکتبر بدون وقوع هیچ حملهای گذشت.
*یکی از ضعفها در مقابله با تروریسم عدم مشارکت اطلاعاتی بین نهادها بود
پایهریزی جنگی و قرار دادن کشور در مسیر جنگ به اقداماتی بیش از تقویت توان فیزیکی برای دفاع نیاز داشت. ما به ابزارهای قانونی، مالی و اطلاعاتی بهتری نیاز داشتیم تا تروریستها را پیدا کرده و قبل از این که خیلی دیر بشود، مانع آنها شویم.
مهمترین نقص در توانمندیهای ضدتروریسم ما موضوعی بود که بسیاری از آن با عنوان “دیوار ” یاد میکردند. با گذشت زمان تدابیری در دولت آمریکا اتخاذ شده بود که مانع از مشارکت اطلاعاتی میان نهادهای انتظامی و اطلاعاتی میشد.
در یکی از نشستهایی که بعد از حملات ۱۱ سپتامبر داشتم گفتم که “چطور میتوانیم به شهروندان خود اطمینان دهیم از آنها حفاظت خواهیم کرد در حالی که افراد خودمان نمیتوانند حتی با یکدیگر حرف بزنند. باید این اشکال برطرف شود “.
*باید تمام تماس های مردم را شنود میکردیم
“جان اشکرافت ” دادستان کل آمریکا هدایت تدوین لایحه پیشنهادی را در این باره در دست گرفت. نتیجه کار تدوین قانونی موسوم به قانون “میهنپرستی ” بود. (کنگره آمریکا نام این قانون را به قانون “متحد کردن و تقویت کردن آمریکا از طریق ارایه ابزار لازم برای ردگیری و ممانعت از اقدام تروریستی ” تغییر داد.) این لایحه آن دیوار موجود را از بین میبرد و به کارکنان نهادهای انتظامی و اطلاعاتی امکان میداد با هم مشارکت اطلاعاتی داشته باشند. این قانون قابلیتهای ما در مقابله با تروریسم را مدرن میکرد و به بازرسان امکان دسترسی به ابزارهایی مانند شنود اتفاقی تماسها و رهگیری مظنونی را میداد که مرتب شماره تلفنها خود را عوض میکنند.
این اختیار از جمله اختیاراتی بود که پیش از آن برای دستگیری قاچاقچیان مواد مخدر یا سرکردههای اوباش به کار میرفت. قانون جدید همچنین امکان اتخاذ تدابیر شدید مالی برای مسدود کردن داراییهای تروریستها را در اختیار میگذاشت و در عین حال نظارت دادگستری و کنگره را برای حفاظت از آزادیهای مدنی در خود لحاظ کرده بود.