در همین باره، امید حلالی، سردبیر نشریه فرهنگ جنوب در یادداشتی که برای عصرایران نوشته، آورده است:… غلامرضا سبزعلی عضو شورای سابق اهواز در تماسی خبری عجیب میدهد که برایم شوک آور است که دوربینهای شما کجا هستند و چه نشسته اید که ساختمان علی ابن مهزیار اهوازی را خراب کردهاند!
از قبل البته ما این خبر را داشتیم که قرار است فضای صحن را مرمت کنند اما اصلا در مخیله مان هم نمیگنجید که روزی کل ساختمان و عمارت زیارتگاهی نسل اندر نسل مردم اهواز تحت عنوان توسعه با سطح زمین برابر و همسان شده و به تمام ویران گردد. کل عملیات را در حد یک مرمت میپنداشتیم یا قدری مفصل تر که در محلهای دیگر نیز سابقه داشته است… به سمت بقعه حرکت کردیم. با دیدن منظره شوکه شدم نه از رواق خبری بود و نه از گلدستههای رفیع که خاصه جلوهای روحانی و عرفانی شگرف داشتند وقتی که دم غروب از پیچ پل هفتم به سمت بولوار ساحلی میپیچیدی و دو نخل زیبابی افشان نمای رواق و گلدسته را تکمیل کرده و آذین میدادند و ناخودآگاه دست روی سینه میگذاشتی به احترام و زیر لب زمزمه میکردی که السلام علیک یا عبد صالح. السلام علیک ای پناه دل شدگان. پس از اقامه نماز ظهر است که وارد صحن میشویم.
تک تک زائرین و نماز گزاران در عدل ظهر و زیر تیغ برنده و سوزان آفتاب جنوبی حضور دارند. یکی دو زائر نیز زیر سرپناه مقبره حضرت والد و فرزند شهید آیت الله شفیعی هستند و فاتحه میدهند و ضریح حضرت علی ابن مهزیار اهوازی (ره) تقریباً وسط حیاط قرار داده شده در جرنگه ظهر. یکی از نمازگزاران که از مسجد بیرون آمده به سمت ضریح میرود و گوشه ی پایین را میبوسد به تبرک و….
دور محوطه ی سکویی که سابقاً مرقد ابن مهزیار بر آن قرار گرفته بود را تا بیست سی متری آن سوتر حفاظ کشیدهاند که شبیه حفاظهای متروست. با دلشکستگی و بهت میرویم جلو. از لای نردههای سبز و آبی به داخل محوطه و آنچه روزی صحن بود نگاه میکنیم. دیگر نه از بقعه خبری هست و نه از سکویی که در بچگی مدام از روی آن به پایین میجستیم یا از پله هایش بالا و پایین میرفتیم و در جوانی بیرون کفش کن منتظر همسر میایستادیم و در عین حال حواس مان بود که این بار بچه هایمان از همان پله و سکو نغلتند و زیادی ورجه و وورجه نکنند… همه آن خاکسپاریهایی که برای خانواده دوستان، اقوام و آشنایان آمده بودیم از جلو چشم هایم رد شد و شبهای با معنویت احیا و دعاهای کمیل و زیارتهای پر سوز و گداز.
انگار زمین شخم خورده بود. گرما شدید تر از آن بود که بشود بیشتر ماند و شوک هم بیشتر از آن که روی موضوع تمرکز کنیم. سریعاً به چند دوستی که احتمال مطلع بودن شان را میدادم تماس گرفتم و پی گیر موضوع شدیم. به بر و بچههای تولید خبر صدا و سیما هم میگوییم و…
مسئولین و آنها که باید از موضوع خبر داشته باشند یکی از توسعه حرف میزد و دیگر از بازسازی و دیگری از چراغ خاموش حرکت کردن متولیان و… اما این بقعه و زیارتگاه و مرکز اصیل دینی که خانه یا ملک کلنگی نبوده که به اصطلاح معماران و بناها کپش کنیم و چند طبقه بسازیمش! هر محل هر چه کهن تر باشد و قدیمی تر با شناسنامه تر و اصیل تر است و در شرایطی تجدید بنا را میطلبد که به نظر میرسد هنوز درباره مرقد علی ابن مهزیار اهوازی صدق نمیکرد چرا که هم دو سالن مجزا داشت و هم ضریحی مناسب و هم صحن و حیاطی قابل استفاده در ضمن تا به حال بارها صحنهای رضوی و یا شاه چراغ و دیگر زیارتگاهها توسعه پیدا کردهاند اما هیچ کدام به این شکل و وضع درنیامدهاند و میدانیم که از زیر بارگاه امام رضا (ع) در مشهد زیرگذری تعبیه و ساخته شده است اما قرار نیست که در هر توسعه و مرمتی کل بنا تغییر ماهیت بیابد و از نو بنیان گذاشته شود و… مثل علی ابن مهزیار امروز ما.
یکی دو مسئول استانی را هم که پی جو میشویم این طور عنوان میکنند که بی خبر بودیم و خودشان تصمیم گرفتند و چراغها خاموش بود و… میگویم این که عذر بدتر از گناه است و مگر شما مسئولین طراز اول این استان نیستید و مگر این استان بزرگ تری ندارد یا قرار است هر کدام از ادارات و سازمانها جزیرهای عمل کنند یا خودمختار باشند؟
دل شکسته بر میگردیم. خسته و گرما زده. خاطرات مان هم انگار رفتهاند زیر آوار. از سه شیفته کار کردن هم برای جمع و جور کردن کار خبری نیست. یادم میآید به حرف دوست خوش قریحه فرهنگی جناب دولتخواه که در حین برگزاری یک جشن در پارک دولت و بولوار ساحلی از مردم میپرسد که به نظر شما ارزشمندترین منظره و گرانقیمت ترین خاک در اهواز کجاست؟ و روی سوی آن ور شط به سمت علی ابن مهزیار اهوازی میکند و جماعت با شعف دعای فرج را میخوانند….
تصاویر حرم قبل و بعد از تخریب