بالاترین درس امام حسین(ع) به ابناء بشر

آیت‌الله مجتبی تهرانی از اساتید بزرگ اخلاق، سال گذشته در ۱۰ جلسه با موضوع «شناخت روش رفتاری امام حسین(ع) در کربلا» است که مشروح آن در زیر آمده است.

[Click to listen][Click to listen]به گزارش جهان، حرکت و قیام امام حسین(ع)، صحیفه کاملی است که در آن، درس‏هایی در ابعاد گوناگون معرفتی، معنوی، فضیلتِ انسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، به ابناء بشر داده شده است.

* امام حسین(ع) نه خود مغرور بود، و نه دیگران را مغرور کرد

مشخّصه حکومت الهی این است که هیچ‌گاه برای پیش‌برد اهدافش، از این ابزار استفاده نمی‌کند. در حکومت الهی هیچ خبری از این حرف‌ها نیست. در حکومت الهی اصلاً بحث فریب‏کاری و بهره‏گیری از بی‏خبری مردم و بی‏خبرگذاشتن آنها نیست. امام حسین(ع) به حسب ظاهر قیامی‌که کرد برای این بود که حکومتی مادّی و شیطانی را براندازد تا به‏جای آن حکومتی الهی و رحمانی بر مسلمین حکومت کند.

این رجال الهی که دنبال این هستند که حکومت الهی را بر جامعه مسلمین حاکم کنند، اینها هیچ‏گاه از این وسایل و ابزار و اهرم‏های کسانی که خودخواهند و بر طبق هواهای نفسانی‏شان عمل می‏کنند و به دنبال حکومت و استمرار آن هستند، هیچ‏گاه از این ابزارها استفاده نمی‏کنند.

امام حسین(ع) این‏طور نبود که مغرور باشد، به این معنا که خودش بر اثر بی‏خبری‏ و بی‏اطلاعی‏اش فریب خورده باشد و اشتباه کرده باشد. آنهایی که با عینک‏های مادّی‏گری حرکت امام حسین‏(ع) را بررسی می‏کنند، چه‏بسا این حرف‏ها را می‏گویند. چرا؟ چون از آن ابزاری که مادّی‏گراها و دنیاداران در این مواقع در ربط با حکومت استفاده می‏کنند، حضرت از آن ابزارها استفاده نکرد. لذا ـ‏نعوذ بالله‏ـ گاهی بی‏شرمانه و گاهی محترمانه به حضرت این چیزها را نسبت می‏دهند. نخیر، امام حسین(ع) نه مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد. هرگز از این ابزارها هم استفاده نکرد. چرا؟ چون ما دو نوع حکومت داریم؛ حکومت شیطانی و حکومت رحمانی.

حکومت، اگر حکومت شیطانی باشد، سه اهرم اصلی ابزار کارشان است؛ تطمیع کردن چه با پول، چه با پُست؛ تهدید کردن برای اینکه مردم را به سوی خودشان بکِشند یا با شهوت، یا با ترس؛ و تحمیق که عبارت است از سوء استفاده کردن از باورهای دینی مردم. این کار، کار آنها است، امّا امام حسین(ع) این کار را نکرد، بلکه عکس بود.

*امام حسین‏(ع) به‏طور دقیق سرنوشت ظاهری حرکت خود را می‏دانست

امام حسین(ع) نه تنها این را می‏دانست که کشته می‏شود، نه تنها محل دفنش را هم می‏دانست، حتّی شیوه کشته شدنش را هم می‏دانست که او را قطعه‏قطعه می‏کنند. شما آن خطبه‏ای که می‏خواهد از مکّه حرکت کند را نگاه کنید؛ در آن خطبه می‏گوید این گرگ‏ها به من حمله می‏کنند و من را تکه‏تکه می‏کنند. حضرت همه اینها را می‏دانست. تا آخر کار را می‏دانست. حتّی شب عاشورا به همان اصحابش چه گفت؟ گفت اینها با من کار دارند، با شما کاری ندارند؛ هر که می‏خواهد برود، برود.

حالا آیا باز هم می‏توانی بگویی او مغرور بود؟! آیا می‏توانی بگویی که حسین(ع) می‏خواست دیگران را مغرور کند؟! آیا یک چنین چیزی می‏تواند از دهان تو در آید که ـ‏نعوذ بالله‏ـ بگویی حسین فریب‏خورده‏ای بود بر محور بی‏خبری که دیگران را هم فریب داد؟! کجا در تاریخ چنین چیزی می‏بینید؟! به هر تاریخی که مراجعه کنید دُرُست عکسِ آن است. او همه چیز را می‏دانست و چیزی برای او پوشیده نبود؛ به دیگران هم می‏گفت و کسی را مغرور نکرد. گفت بدانید هر که با من بیاید، آخر کار کشته می‏شود. نه گفت به تو پول و ریاست می‏دهم، بیا با من برویم؛ نه تهدید کرد؛ تحمیق هم نکرد و فریب نداد. هیچ‏کدام از این کارها را نکرد.

می‏خواهیم شعور پیدا کنیم و امام حسین را واقعاً بشناسیم. این مسائل مربوط به امام حسین (ع) و مجالس ایشان، گره‏گشا است و اجرها و ثواب‏ها، اینها همه سرجای خودش است، امّا بالاتر از همه اینها شعور پیدا کردن نسبت به حق ائمه(ع) به خصوص حسین(ع) و حرکت او است.

امام حسین (ع) یک درس عملی داد و آن درس این بود که اگر هدفی کلّی و الهی داشته باشی، با ابزار مادّی و شیطانی به هدف نمی‌رسی. راه رسیدن به هدف الهی چیست؟ دُرُست عکس است؛ راه رسیدن به هدف الهی، گذشت از این ابزار مادّیت است. این خیلی مسأله مهمّی است. یک‏وقت این ابزار مادّی پیش تو جلوه نکند که خیال کنی با اینها می‏توانی به هدفت برسی؛ یعنی اگر هدف الهی داری، نه باید از تطمیع استفاده کنی و نه تطمیع شوی؛ نه تهدید کنی و نه از تهدید بهراسی؛ نه تحمیق شوی و نه تحمیق کنی.

*عقلاً و شرعاً بر امام حسین(ع) واجب بود که دیگران را به راه حق دعوت کند

مطلب دیگر این است که فرق است بین اینکه کسی بخواهد دیگری را فریب بدهد، با اینکه او را دعوت به حق کند. اینها دو چیز است که نباید با هم خَلط شود. بله، امام حسین هم در خطبه‏هایش، هم در نامه‏هایش، هم در ملاقات‏های شخصی‏اش دیگران را دعوت کرد؛ امّا مغرور نکرد. دعوت هم که می‏کرد، وظیفه‏اش بود. باید دیگران را دعوت به حق می‏کرد. هر رجل الهی، وظیفه‏اش چیست؟ وظیفه‏اش این است که دعوت به حق کند. لذا حسین (ع) هم باید همین کار را می‏کرد. اصلاً بر او واجب بود و اگر ـ‏نعوذ بالله‏ـ دعوت نمی‏کرد کارش اشکال داشت. امّا کسی را مغرور نکرد و فریب نداد و کسی را با فریب به دنبال خودش نکشید. اصلاً و ابداً یک چنین کاری نکرد.؛ بلکه عکس آن عمل کرد.

پس حسین (ع) اصلاً و ابداً کسی را فریب نداد؛ امّا وظیفه‏اش این است که دعوت به حق کند. هم عقلاً و هم شرعاً واجب است بر امام حسین(ع) که دیگران را به این راه حق دعوت کند و اگر این کار را نکند درست نیست و جفا کردن است به حال کسانی که می‏خواهند به آن هدف عالیه خودشان از نظر بُعد معنوی‏شان برسند. چرا من این را محرومش کنم؟! لذا حضرت هم به اهل بصره نامه نوشت و دعوتشان کرد و هم به دیگران؛ هم دعوت به صورت نامه‏ای دارد، هم خطبه‏ای هست و حتّی دعوت فردی هم کرد.

اما یک نکته‏ای را می‏خواستم عرض کنم که دقیقاً حساب‏شده بود و آن اینکه حضرت آنهایی را می‏پذیرفت که از نظر درونی تعلّقات دنیایی نداشته باشند. همان اوّل حرکت از مکّه هم همین را گفت. فرمود هر کسی که حاضر است جانش را در راه خدا بدهد، بسم الله! آنجایی هم که می‏دید طرف قابل است و به درد‏بخور است و معاند نیست و مختصر زمینه‏ای برای هدایت دارد، دعوت می‏کرد و دست‏گیری می‏فرمود. جلسه گذشته دیدید که راجع به حُرّ چه کار کرد. در این‏‏گونه مواقع می‏دانید حسین (ع) چه کار می‏کند؟ او انسان برتر است؛ لذا اوّل یک تصرف در طرف مقابل می‏کند و تعلّقاتش را قطع می‏کند. وقتی قطع کرد، او دیگر خودش به دنبال حسین می‏دود. لازم نیست دیگر امام حسین او را با خود ببرد؛ او خودش دنبال امام حسین می‏دود.

در باب اصلاح، چه اصلاح فرد و چه اصلاح جامعه یا امّت که امام حسین(ع) مطرح فرمود، دو نوع اصلاح داریم؛ یکی “اصلاح ظاهری ” است و دیگری «اصلاح باطنی» است. اصلاح ظاهری به این معنا است که آداب ظاهری شرع رعایت شود؛ بنابر این اگر امام حسین بخواهد امّت را اصلاح کند از نظر ظاهری، باید امّت اسلامی را به آداب اسلامی مؤدّب کند. لذا حضرت در این وصیت‏نامه‏شان بلافاصله بعد از آنکه می‏فرماید: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّۀِ جَدِّی»، می‏نویسند: «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر». یعنی خیلی زیبا منظور خود از اصلاح را بیان می‏فرمایند.

*مردمی‌که مدّعی اسلامند، از نظر روش رفتاری‏ به احکام الهی و دستورات اسلامی در سطح جامعه عمل کنند

اینجا حضرت مُرادشان از اصلاح، «اصلاح ظاهری» است؛ یعنی می‏فرمایند من می‏خواهم کاری کنم که این مردمی‌که مدّعی اسلامند، اینها از نظر روش رفتاری‏شان به احکام الهی و دستورات اسلامی در سطح جامعه عمل کنند. حالا از چه طریقی می‏توان به این اصلاحِ ظاهری رسید؟ با «امر به معروف و نهی از منکر». بنابر این اگر بخواهیم این امّت اسلامی را از نظر ظاهر اصلاح کنیم باید کاری کنیم که اینها روش رفتاری‏شان به گونه‏ای باشد که به احکام اسلام عمل کنند.

ایشان می‏فرماید: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی‏شود، مگر آنکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان مؤدّب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ‏یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود»؛ این برای فضائل انسانی بود؛ در ادامه بُعد معنوی را مطرح می‏فرماید: «و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود»؛ آن بُعد انسانی بود، این بعد الهی بود.
حالا فرض کن کسی ظاهر را درست کرد، بعد هم باطنش درست شد؛ اینجا می‏فرماید: «و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدّب به آداب ظاهره خواهد بود و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر علم به باطن پیدا شود».

دیگر صریح می‏گوید که این حرف‏ها از روی نفهمی و بی‏شعوری است. لذا می‏فرماید: «از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر علم به باطن پیدا شود یا پس از پیدایش آن به آداب ظاهری احتیاج نباشد؛ و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت». یعنی هم بُعد معنوی را مطرح می‏کند، هم انسانیت را.
باطن هیچ‏گاه به معارف اسلامی نخواهد رسید. تا زمانی که «روش» اصلاح نشود، «بینش» در درون حاصل نمی‏شود تا فرد یا جامعه بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. لذا امام حسین می‏گوید می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. یعنی اوّل می‏آیم سراغ اصلاحِ ظاهری این امّت تا مؤدّب به آداب اسلامی‌شوند تا بعد نوبت برسد به اصلاحِ باطنی و درونی آنها. این راه‏گشا است.

اگر انسان بخواهد از نظر درون «بینش» پیدا کند، به این معنا که جهلش از بین برود و مغرور نشود، باید ابتدا بیرون و «روش» را اصلاح کند. ریشه غرور «جهل» بود. من اشاره هم کردم که اصلاً غرور از شاخه‏های جهل است؛ جهل مرکّب هم هست. ریشه غرورها جهل است و امام حسین نه خود مغرور شد و نه دیگران را مغرور کرد؛ یعنی این‏طور نبود که بر اثر بی‏خبری فریب بخورد، بلکه انسانی ضدّ غرور بود. حضرت می‏خواست آنهایی را که بر اثر جهلشان فریب خورده‏اند، جهل اینها را برطرف کند تا غرورشان از بین برود و فریب نخورند و از آنها سوءاستفاده نشود. اصلاً سوءاستفاده از شخص آنجا است که کسی را فریب بدهند؛ فریب دادن هم متوقّف بر نفهمی او است.

* «جهل» موجب مرگ و «بینش» موجب حیات امّت است

امام حسین دنبال این بود که امّت اسلامی را اصلاح کند؛ هم ظاهر و هم باطن امّت را می‏خواست اصلاح کند. البته برای اصلاح باطن، از راه ظاهر باید وارد شویم. گام اوّل این است تا راه برای گام دوم باز شود. به تعبیر دیگر «جهل» است که موجب مرگ شخص و موجب مرگ امّت و جامعه است؛ و «بینش» است که به فرد حیات می‏دهد و به اجتماع و امّت حیات می‏دهد. امام حسین می‏خواست این امّت مُرده را زنده کند.

بنابر این، حرکت اصلاحی و امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(ع) مقدمه بود برای اینکه به امّت شعور بدهد. حضرت می‏گوید خودت باید بفهمی، نه اینکه من به تو تحمیل کنم. اصلاً شعور تحمیلی نیست. ما همه شعور داریم، عقل داریم، فکر داریم، امّا این را باید به کار بیندازیم تا خودمان حق را از باطل تشخیص بدهیم.

امام حسین به دنبال اصلاح امّت جدّش بود؛ اصلاح هم در دو بُعد ظاهری و باطنی امّت بود. اصلاحِ ظاهری هم مقدّمه اصلاحِ باطنی بود. یعنی حضرت هم می‏خواست روشِ رفتاری به جامعه بدهد و هم می‏خواست بعد از آنکه زمینه مُهیا شد، بینش باطنی به آنها بدهد تا مردم خودشان حق را از باطل تمییز بدهند. این را بدانید که بینش فرمایشی و تحمیلی نیست. راه گم نکنید. اگر بدون روش رفتاری دادن بخواهی کار فرهنگی کنی و بینش بدهی، هر چه هم بگویی فایده هم ندارد. راه بینش‏دهی به جامعه همین است که عرض کردم و این جزء معارف ما است.

* اگر اسلام «ابزار» شود، باید فاتحه‌اش را خواند!

این تعبیر امام حسین که خودش می‏فرماید: «و علی الإسلام والسلام» چون دارد می‏بیند که اینها هدف و وسیله را جابه‏جا کرده‌اند و این جابه‌جایی بعد به تدریج منجر به از بین رفتن اسلام می‏شود. در نگاه آنها اسلام اصالت نداشت و هدف نبود. بی‏بندوباری رواج داشت و در نتیجه درِ «اصالت الإباحه‏ها» باز می‏شد. باب لاابالی‏گری باز می‏شد و احکام شریعت به دست فراموشی سپرده می‏شد. قضیه این بود. اوّل جابه‌جایی هدف و وسیله بود، ولی بعد از آن و به تدریج تمام احکام شریعت فراموش می‏شد. اوّل اسلام هدف بود و حکومت وسیله بود، امّا حالا که حکومت اصل شده و اسلام ابزار است، امام حسین‌(ع) قیام می‌کند.

راه این کار چه بود؟ راه اساسی آن هم اصلاحِ بینش مردم، نسبت به این جابه‌جایی و وسیله شدن اسلام برای حفظ حکومت بود. باید مردم روشن شوند تا اثرگذار باشد. از آنجا هم که بینش دادن به مردم، امر وارداتی و اجباری نیست و هر چه در گوش گویی، یا در گوش نمی‏رود، یا اگر برود از آن طرف بیرون می‏رود، لذا راه منحصر به این بود که امام حسین(ع)، امر به معروف و نهی از منکر کند. یعنی با روش دادن به جامعه، بینش پیدا شود. وقتی روش اصلاح شد و موانع حق برطرف شد، انسان خودش می‌تواند حق را از باطل تمیز دهد. کاری که امام حسین(ع) می‌‏توانست انجام دهد، فضاشکنی بود، که کرد. این فضایی را که بنی‏امیه با آن ابزارهای شیطانی که در دست داشتند، برای جامعه ایجاد کرده بودند را امام حسین شکست. به تعبیر دیگر امام حسین دنبال این بود که مردم را از ورطه غرور نجات دهد؛ نه خود مغرور بود و نه دیگران را مغرور کرد. مهم این بود که آن‏هایی که فریب خورده بودند را نیز آگاه کرد.

* تأثیر لقمه حرام در کربلا

بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(ع‌) بود. قیام حضرت صحیفه‏ای از درس‏هایی در ابعاد گوناگون معرفتی معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی برای ابنای بشر بود. من عرض کردم امام حسین(ع‌) مُصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود. بحث ما به اینجا رسید که امام حسین(ع‌) همان طور که در وصیتنامه‏شان نوشته بودند، برای اصلاح امت، یعنی هم اصلاح ظاهری و هم اصلاح باطنی، قیام کردند؛ هم برای روش رفتاری دادن به امت و هم از نظر باطنی برای اصلاح بینش، تا امّت بتوانند بین حق و باطل تمیز بدهد.

حسین(ع‌) هم وظیفه‏اش این بود کسانی را که زمینه‏ای داشتند متنبه کند. علی(ع‌) می‌فرماید: «بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْمَوْعِظَۀِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّۀِ» غرور است که بین شما و موعظه پرده شده است. با وجود غرور، موعظه فایده ندارد. کسانی که فریب‏خورده امور دنیوی هستند، تا حجاب‌ها را برطرف نکنند، موعظه برایشان فایده‏ای ندارد.

آنهایی که در مقابل امام حسین(ع) بودند، بی دلیل در مقابل حضرت نبودند. خود حضرت هم سرّش را همان جا در سخنانش به آن‏ها گفت. امام حسین فرمود: شما عطایای حرام گرفته‌اید، شکم‏هایتان هم پر از حرام است؛ مقتضای این کار و اثر وضعی‏اش این است که در مقابل امام خود بایستید. از کوزه همان تراود که در او است! خونی که رگ و پی شما جریان دارد، از مال حرام درست شده است و در راه حرام هم مصرف می‌شود. از آن مال حرام که نماز شب مقبول بیرون نمی‏آید‍!

من می‏خواستم این را بگویم که امام حسین دنبال این بود که مغرورین را تا آنجایی که می‏شود نجات دهد. مطلب مهم بحث این است که حضرت نه خود مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد، بلکه بر عکس به دنبال این بود که فریب‏خوردگان را نجات دهد. «إنَّ الحُسَینَ مِصبَاحُ الهُدَی وَ سَفِینَۀُ النَّجَاۀِ» حضرت به دنبال نجات آنها بود.

بنابراین حسین(ع) بالاترین را درس را به ابناء بشر داد. او گفت: ای انسان! فریب مادیت را نخور! که اینها عقلت را می‏رباید و دیگر نمی‏توانی حق را از باطل تشخیص دهی. شما را از انسانیت دور می‏کند. امام حسین این درس را به ابناء بشر دارد. هر انسانی اینگونه است که اگر مجذوب مظاهر دنیا شود، خیال می‌کند که این چیزها تمام نمی‏شود. ولی بدان که شهوت‏ها افول می‏کند و غضب‏ها تمام می‏شود و از بین می‏رود.

* امام حسین (ع‌) منجی مغروران

در همین زیارت اربعین که از امام صادق (ص) است، جمله‏ای است که امام صادق (ع) وقتی می‏خواهد امام حسین را وصف کند، خطاب به خدا است دارد که: «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَۀِ وَ حَیْرَۀِ الضَّلَالَۀِ» من این را در بحث‏هایم عرض کردم که امام حسین تمام تلاشش این بود که دست‏گیری کند؛ می‏خواست فریب خورده‏ها را، مغرورها را از ورطه غرور بیرون بکشد. امام حسین ضد غرور و فریب بود. نه فریب خورد، نه فریب داد، می‏خواست فریب خورده‏ها را نجات دهد. از همین‏جا من وارد جلسات بعدی این بحث می‏شوم که ریشه غرور است و آن این است که چون ریشه غرور جهالت است، امر بر انسان مشتبه شده است و حضرت میفرماید: «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا». همه فریب خورده‏ها دست به دست هم دادند، بر علیه حسین (ع)دست به یکی کردند حسین (ع) فریب خورده نبود، دست فریب خورده‏ها را می‏گرفت. «و قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى» که امام صادق در زیارت اربعین این جملات را می‌گوید.

بنابراین یک‏جا نخواهید دید که امام حسین فریب خورده باشد. از آن اوّل حرکت تا آخر حرکتش همه را حساب شده می‏دانست، تمام روی مبانی‏اش بود؛ لذا امام حسین (ع) جمله به جمله و کلمه به کلمه حرف‏هایی که زده است همه حساب شده است. حرکتی دقیق داشته است و به آن‏چه که واقعاً هدفِ این حرکت بود، رسید. در مورد این سخن امام که فرمود: «خذلونی» ظاهراً فکر می‏کنم یک سال بحثم راجع به عزت و ذلت بوده است. فکر می‏کنم در این سنوات هفت، هشت، ده سال، من راجع به حرکت امام حسین صحبت می‏کردم و یک سال، عنوان بحث راجع به امام حسین، عزت و ذلت بوده است که آن‏جا مفصل گفتم که عزت و ذلت به چه معنا است. هیچ وقت امام حسین نمی‏گوید من خوار شدم، این سخن مخالف با نص آن چیزی است که در روز عاشورا فرمود: «ألا و إن الدعی‌ابن‌الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلۀ و الذلۀ و هیهات منا الذلۀ» من خواری بپذیرم؟! اصلا و ابدا.

* شیفتگان حسین (ع‌) نمایانگر عزت اویند

یک‏وقت می‏گویی امام حسین ادعا کرد، مثل اینکه کسی می‏گوید من ذلت نمی‏پذیرم اما ذلیل شد. اگر کسی این حرف را بگوید، جواب می‏دهم می‏خواستی امروز که روز اربعین است بروی کربلا. هیچی جز این نمی‏گویم. بهترین دلیل، وقوع است. «الدلیلُ الدلیل وقوعٌ». ظاهراً روز اربعین میلیون‏ها نفر پروانهوار دور قبر حسین (ع) می‏گردند. امام حسین ذلت پذیرفت؟ این ذلت است؟ شما بالاتر از این عزت می‏خواستی؟ چنین چیزی بر روی زمین کجا داریم؟ بیش ار سیزده قرن گذشت. «و خذلونا» می‏خواهی این را هم این‏جوری معنا کنی؟ خوارش کردند؟ نه خیر. حسین (ع) هرگز نخواهد مرد، تا ابد زنده است و تا ابد عزیز است. در تاریخ عزیزی بالاتر از حسین (ع) نداریم.

* عامل اصلی غرور

بعد حضرت این جملات را فرمود: «عباد الله اتقوا الله و کونوا من الدنیا علی حذر فإن الدنیا لو بقیت علی احد او بقی علیها احد لکانت الانبیاءُ احق بالبقاء و اوّلی بالرداء و رضا بالقضاء غیر أن الله ما خلق الدنیا للفناء فجدیدها وال و نعیمها مضمحل سرورها مکفهر و المنزلُ طلعه و الدارُ طلعه فتزودّوا فإن خیر زاد التقوی و اتقوا الله لعلکم تفلحون، ایها الناس! ان الله تعالی خلق الدنیا فجعلها دار فناء و زوال متصرفه و اهلها حالاً بعدها فالمغرور من غرته و الشقی من فَتَنَتهُ و لا تغرّنکم هذه الدنیا فانها تقطع رجاء من رکَن الیها و تخیب طمع من طمع فیها». من این جملات را کامل خواندم چون یک ماهیت و حقیقتی را در ربط با غرور بیان می‏کند؛ لذا تا حدی که امکان دارد برایتان ترجمه می‏کنم.

حضرت شروع کرد به سخنرانی و فرمود: بندگان خدا از خدا بترسید، دین داشته باشید، از دنیا هم در حذر باشید، اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خوشنودی آنان بهتر بود و این حکم نیز خوشایندتر بود، ولی هرگز چنین نیست. حضرت در اینجا دو تا چیز را مطرح می‏کند یکی اینکه دنیا به یک نفر داده نمیشود، دیگر اینکه دنیا برای همیشه نیست. چرا؟ چون خداوند دنیا را برای فانی شدن آفرید، تازه‏هایش کهنه، نعمت‏هایش زایل و سرور و شادی‏اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید. به اصطلاح ما، دون منزلی است، منزل پستی است و خانه موقتی است، پس برای آخرت خود توشه‏ای برگیرید؛ بهترین توشه آخرت تقوا و بیم از خدا است.

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

از شیراز تا حیفامنتشر شد

جدیدترین اثر موسسه فرهنگی هنری موعود عصر(عج) با عنوان از شیراز تا حیفا سرگذشت باب …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *