آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم(ع) و موسی(ع) از ولادت این رسولان الهی باخبر بوده و کمر همّت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا جز با حمایت جبهۀ شیطانی و جز با القاء، وسوسه و … آنان و استفاده از علوم ماورایی بوده است؟ اگر چنین است، پس ولادت سلیمان(ع) و تحقیر و تذلیل شیاطین نیز موضوعی عیان برای جبهۀ شیطانی بوده است و قتل سلیمان(ع) نیز موضوعی جدّی برای ایشان! و عدم تعلیم سحر به مردم در زمان داوود(ع) و پیش از آن، جهت قتل داوود(ع) و سلیمان(ع)، خود دلیلی بر مادّی نبودن شیاطین جهت تحقّق آرزویشان پیش از مقطع مادّی شدنشان در زمان سلیمان(ع) است.
الف. دلایل قرآنی
۱. متابعت بزرگان جامعه از تلاوت شیاطین و تعلیم سحر و علم نجوم به مردم، توسط شیاطین
در آیۀ ۱۱۲ سورۀبقره دربارۀ مبتلا شدن جمعی از بزرگان و علمای عصر سلیمان نبی(ع) به تعلیمات شیطانی سخن به میان آمده است:
«و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و سلیمان(ع) کفر نورزید؛ لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر میآموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمیکردند؛ مگر آنکه [قبلاً به او] میگفتند: ما [وسیلۀ] آزمایشی [برای شما] هستیم. پس زنهار کافر نشوی و[لی] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایی میآموختند که به وسیلۀ آن میان مرد و همسرش جدایی بیافکنند؛ هرچند بدون ف?مان خدا نمیتوانستند به وسیلۀ آن به احدی زیان برسانند و [خلاصه] چیزی میآموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمیرسانید و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد، در آخرت بهرهای ندارد. وه! که چه بد بود آنچه به جان خریدند؛ اگر میدانستند.»۱
در آیۀ مزبور واضح است که:
شیاطین در ملک سلیمان(ع)، عملی به نام «تلاوت» و عملی به نام «تعلیم» انجام میدادهاند.
عدّهای که همان اوتوالکتاب و بزرگان علمی در زمان سلیمان(ع) بودند، به متابعت از تلاوتها و تعلیمات شیاطین مشغول شدند؛ شیاطین دو نوع علم را مستقیماً به مردم تعلیم دادهاند: علم سحر و علوم مطرح شده توسط هاروت و ماروت (علم نجوم).
علوم مطروحه، علومیبوده که موجب آسیبهای جدّی فردی و اجتماعی شده است.
شدّت متابعت از شیاطین در ملک سلیمان(ع) و تأثیرگذاری کافرانۀ آنان در حدّی بوده است که خداوند تعمد دارد تا سلیمان(ع) را از کفر تبرئه کند، گو اینکه واضح است که همۀ افراد جامعه، به تبع فعل شیاطین، دچار آسیب شده بودند.
گستردگی این موضوع تا آنجاست که سلیمان(ع) نیز نیازمند تبرئۀ خدایی است، هم از جهت کمّی (در موضوعات متعدّد) و هم از جهت کیفی (اثرگذار در اعتقاد و … مردم).
با توجّه به آنچه گذشت، حضور و رؤیت مادّی شیاطین در ملک سلیمانی واضح است؛ زیرا سخن نه از «القاء»، بلکه از «تلاوت» و «تعلیم» توسط شیاطین است و این جز با حضور مادّی ممکن نخواهد بود.
و جالب آنکه حضور مادّی شیاطین پس از هبوط آدم(ع) تنها در مقطع سلیمانی واقع شده است؛ اگر شیاطین میتوانستند در هر دورهای اینگونه فتنهگری کنند، خداوند متعال فقط در مقطع سلیمانی این نوع اختیارات را برایشان مطرح نمیکرد و این موضوع را از اختیارات عمومی آنها مینامید!
آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم(ع) و موسی(ع) از ولادت این رسولان الهی باخبر بوده و کمر همّت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا جز با حمایت جبهۀ شیطانی و جز با القاء، وسوسه و … آنان و استفاده از علوم ماورایی بوده است؟ اگر چنین است، پس ولادت سلیمان(ع) و تحقیر و تذلیل شیاطین نیز موضوعی عیان برای جبهۀ شیطانی بوده است و قتل سلیمان(ع) نیز موضوعی جدّی برای ایشان! و عدم تعلیم سحر به مردم در زمان داوود(ع) و پیش از آن، جهت قتل داوود(ع) و سلیمان(ع)، خود دلیلی بر مادّی نبودن شیاطین جهت تحقّق آرزویشان پیش از مقطع مادّی شدنشان در زمان سلیمان(ع) است.
۲. آیات تسخیر اجنّه و شیاطین
در آیات سورۀ ص، خداوند از بنّایی و غوّاصی شیاطین سخن میگوید و از غلّ و زنجیر بودن برخی از ایشان در زمان سلیمان(ع).
در آیات سورۀانبیاء، خداوند از غوّاصی و برخی افعال دیگر توسط شیاطین برای سلیمان(ع) سخن میگوید.
در آیات سورۀ سبأ، خداوند از ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه سخن میگوید و از عذابی که بر نافرمانیشان واقع کرده است.
«فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ? وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ ? وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ؛ ۲ پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هرجا تصمیم میگرفت، به فرمان او نرم و روان میشد؛ و شیطانها را [از] بنّا و غوّاص؛ تا [وحشیان] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند، [تحت فرمانش درآوردیم].»
با تأمّل در این آیات، پرسشهایی جدّی برایمان مطرح میشود؛ از جمله آنکه چرا تنها سلیمان(ع) این موجودات را تسخیر میکند؟ مگر پیامبران قبلی قدرت تسخیر نداشتهاند؟و اگر چنین بوده است، پس چرا خداوند این ماجرا را تنها به سلیمان(ع) نسبت میدهد؟ آیا ذوالقرنین که یأجوج و مأجوج را مهار میکند، بقیّۀ اجنّه را نمیتواند به بند کشد؟ و اگر مهار کرده است، چرا خداوند ماجرا را به اسم سلیمان(ع) ثبت میکند؟
تنها یک پاسخ نسبت به این موضوع وجود دارد و آن اینکه اجنّه همیشه وجود داشتهاند؛ امّا اثرگذاری معضل آفرین آنها در زمان سلیمان(ع) واقع شده است، در زمان او این اثرگذاری موجب معضلاتی عظیم شده و نیاز است تا سلیمان(ع) با تسخیر و به کارگیری ایشان، تهدید را به فرصتی مناسب تبدیل کند و البتّه آن چیز که اثرگذاری اجنّه و شیاطین را متفاوت با دورههای قبل و بعد سلیمان(ع) میکند، حضور مادّی اجنّه در زمین است و با پذیرش این منطق، بسیاری از پرسشها پاسخ داده میشود.
۳. ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه
در سورۀ سبأ دربارۀ خدماتی که اجنّه به حضرت سلیمان(ع) میدادند، آمده است:
«و باد را برای سلیمان [رام کردیم] که رفتن آن بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه [راه] بود و معدن مس را برای او ذوب [و روان] گردانیدیم و برخی از جن به فرمان پروردگارشان پیش او کار میکردند و هر کس از آنها از دستور ما سر برمیتافت از عذاب سوزان به او میچشانیدیم؛ [آن متخصّصان] برای او هر چه میخواست از نمازخانهها و مجسّمهها و ظروف بزرگ مانند حوضچهها و دیگهای چسبیده به زمین میساختند ای خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.»۳
در این آیات، حدّاقل ۵ موضوع در ارتباط با اجنّه مطرح شده است:
۱. جریان چشمههای مس و به کارگیری اجنّه در این راستا؛
۲. ساخت محاریب (محرابها)؛
۳. ساخت تماثیل؛
۴. ساخت ظرفهایی همچون حوض؛
۵. ساخت دیگهای ثابت و بزرگ غیرقابل انتقال.
با تأمّل در این آیات، پرسشهایی جدّی برای ما ایجاد میشود از جمله آنکه آیا سلیمان(ع) جامعهای وهمی را سامان داده است که در آن بناهای عظیم ناگهان ساخته میشود؟ ظروف غذای عظیم به یک باره شکل میگیرد؟ محاریب به صورت اتّفاقی بنا میشود؟ و … در حالی که هیچ اثری از سازندگان آن مطرح نیست؟ که اگر چنین باشد، چه موضوعی در تربیت رقم خواهد خورد؟ و آیا این روال، جامعه را به سمت وهم بیشتر حرکت خواهد داد یا به سمت هدایت و ارتقاء و کمال؟
پاسخ آنکه: جامعۀ سلیمانی جامعهای برای جریان تربیت الهی است:
«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ؛ ۴ و به آن گروهی که پیوسته تضعیف میشدند [بخشهای] باختر و خاوری سرزمین [فلسطین] را که در آن برکت قرار داده بودیم، به میراث عطا کردیم و به پاس آنکه صبر کردند، وعدۀ نیکوی پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقّق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند، ویران کردیم.»
و در جریان تربیت، این انسان، خلیفـ[الله است و اشرف مخلوقات که دشمن آشکار بشر را به خدمت گرفته و آنان را در جهت تأمین منافع الهی به کار میگیرد. در این میان، نوع سخن، چگونگی تعامل و نوع تربیت سلیمانی در پیچیدهترین شرایط موجود است که میتواند ارائهگر «مُلک الهی» و نشان دهندۀ قوّت یک «مَلِک الهی» در ادارۀ توحیدی یک جامعه باشد.
۴. رؤیت لشکر اجنّه
در آیات سورۀنمل مشخّص است که سه نوع لشکر برای سلیمان(ع) وجود داشته است: لشکرهایی از جن و انس و پرندگان و این موضوع برای جانداران مختلف هم عیان بوده است.
سخن مورچه از «جنود» سلیمان(ع) است و نه «جند» سلیمان، مورچه از کجا مطلّع است که سلیمان(ع) لشکری از جنّیان دارد؟ آیا جز این است که آنان را همچون لشکر انسانها و پرندگان، در هیبتی مادّی میبیند؟
چنانکه در سورۀ نمل آمده است:
«و برای سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمعآوری شدند و [برای رژه] دسته دسته گردیدند؛ تا آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند، مورچهای [به زبان خویش] گفت: ای مورچگان به خانههایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند.»۵
۵. سلیمان(ع) و ایجاد آزمونی دشوار بین انس و جن، جهت تعیین وصی
در ادامه، سورۀ نمل از آزمون دشوار برگزار شده در میان جنود حضرت سلیمان(ع) اعم از جنّ و انس سخن میگوید؛ میفرماید:
«کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی برایت میآورم. پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقرّ دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی میکنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس میگزارد و هر کس ناسپاسی کند، بیگمان پروردگارم بینیاز و کریم است.»۶
در این آیات از چند موضوع سخن گفته شده است:
صحنهای که سلیمان(ع) میخواهد به تعیین جانشین بپردازد و وصیّ خود را معرفی نماید. (به حسب روایات) سلیمان، به عموم افرادی که در پیشگاهش بودند، یعنی «جنوده من الجنّ و الانس و الطّیر» رو کرده و ایشان را به آزمونی دشوار، جهت آشکار شدن موقعیّت و توانشان فرا میخواند.
خطاب سلیمان(ع) به بزرگان قوم است: «ایّها الملؤا» و از ایشان میخواهد میزان توان خود را در آوردن تخت بلقیس از فاصلهای طولانی (حدود ۱۰۰۰ کیلومتر) مشخّص کنند.
بزرگ از عفاریت طایفۀ جن، سرعت آوردن تخت بلقیس را به میزان از جای برخاستن سلیمان(ع) طرح میکند و آصف، سرعت فعل خود را به میزان چشم برهمزدنی توسط سلیمان(ع).
با توجّه به آنچه گذشت، مرئی بودن اجنّه نزد اهل آن مجلس بزرگ کاملاً عیان است؛ زیرا اوّلاً عرصه، عرصۀ زورآزمایی دو طایفه است، بیشک زورآزمایی دو طایفهای که یکی از ایشان قابل رؤیت نیست، موضوعی مضحک و تنشآفرین است.
و ثانیاً اگر اجنّه تنها برای حضرت سلیمان(ع) قابل رؤیت باشند، او باید تنها ایشان را مورد خطاب قرار دهد نه آنکه بزرگان خویش در هر طایفهای را مورد خطاب قرار دهد و ایشان هم پاسخ گویند.
۶. فوت سلیمان(ع)و باقی ماندن عذاب بر اجنّه تا زمان اطّلاع آنان از فوت وی
ماجرای رحلت حضرت سلیمان(ع) نیز بخشی خواندنی از این ماجرای شگفت است:
«پس چون مرگ را بر او مقرّر داشتیم، جز جنبندهای خاکی [=موریانه] که عصای او را [به تدریج] میخورد، [آدمیان را] از مرگ او آگاه نگردانید. پس چون [سلیمان] فرو افتاد، برای جنّیان روشن گردید که اگر غیب میدانستند در آن عذاب خفّتآور [باقی] نمیماندند.»۷
در این آیه، سخن از فوت سلیمان(ع) است و عدم اطّلاع اجنّه از آن و به تبع باقی ماندن در عذابی که سلیمان(ع) بر ایشان واقع کرده بود.
به راستی چگونه ممکن است که عذابی تنها در مقطع سلیمانی بر اجنّه واقع شود، با فوت او برطرف نشود و تا زمان اطّلاع اجنّه از فوت سلیمان(ع) (یک سال پس از فوت) نیز این عذاب بر اجنّه باقی بماند؟ آیا میتوان این ویژگیها را مختصّ اجنّۀ غیرمرئی و مادّی دانست؟ اگر چنین است، پس چرا اجنّه نتوانستند تا یک سال پس از فوت سلیمان(ع) از عذابها رهایی پیدا کنند؟ و چرا به محض اطّلاع از فوت سلیمان(ع) خود را از عذاب رهاندند؟ آیا جز این است که این عذاب، در حیطۀ ملک سلیمانی و به صورت مادّی بوده است و البتّه بر اجنّهای که در هیئت ?ادّی درآمدهاند؟
دلایل روایی
۱. روایت غلیظ شدن شیاطین در زمان سلیمان(ع):
از هشام بن حکم نقل شده که زندیقی از امام صادق(ع) پرسید: آیا سجده برای غیر خدا صحیح است؟ امام صادق(ع) فرمودند: «نه» گفت: پس چگونه خداوند ملائکه را دستور داد تا بر آدم سجده کنند؟ فرمودند: «کسی که به امر و دستور خدا سجده کند، او برای خداست؛ زیرا اطاعت فرمان او را نموده است.» پرسید: کهانت و جادوگری از کجا به وجود آمد و چگونه خبر از آینده میدهند؟ فرمودند:
«کهانت در جاهلیّت بود، هر موقعی که فاصلهای پیدا میشود از عصر پیامبران، کاهن شبیه حاکم و داور میان مردم بود که در مسائل و وقایعی که نمیدانستند به او مراجعه میکردند. او نیز جریانهایی که بعد به وجود میآمد، به آنها اطّلاع میداد، این اطّلاع کاهن از آینده، به چند طریق پیدا میشد:
تیزبینی و تیزهوشی و به سبب خطور و زیرکی و آگاهی بر دلش القاء میشد، زیرا آنچه در روی زمین به وجود میآمد، شیطان مطّلع بوده و آن را به کاهن میرسانده و وقایع اطراف و داخل منازل را به او میگفت.
در مورد خبرهای آسمانی، شیاطین میرفتند در جاهایی که چیزی به گوش آنها برسد، در آن زمان که از استراق سمع ممنوع نبودند و هدف سنگهای آسمانی قرار نمیگرفتند. علّت اینکه از آنها جلوگیری به عمل آمد این بود که روی زمین از اشخاص، عملی شبیه وحی بروز نیابد و مسئلۀ تشخیص پیامبر و نبوّت، بر مردم مشکل نشود تا حجّت بر مردم ثابت گردد و اشتباهی به وجود نیاید. شیطان یک کلمه از اخبار آسمان را در مورد حوادثی که برای مردم پیش میآمد، میشنید، آن را حفظ میکرد، به زمین میآمد و بر کاهن القا مینمود. از طرف خود کلماتی نیز به آن?میافزود، حق را با باطل میآمیخت. آنچه کاهن درست میگفت از اطّلاعاتی بود که شیطان از آسمان گرفته بود و آنچه اشتباه میکرد از مطالبی بود که شیطان بر آن افزوده بود. از زمانی که شیاطین از استراق سمع ممنوع شدند، دیگر کهانت از میان رفت. در این زمان شیطانها به کاهنان وقایعی را که مردم با یک دیگر گفتوگو میکنند و جریانهایی که نقل میکنند، میرسانند. گاهی نیز شیاطین به یکدیگر وقایعی که در جاهای دور اتّفاق افتاده از قبیل سرقت، قتل یا گمشده میگویند، آنها نیز مثل انسانها راستگو و دروغگو هستند.»
پرسید: چگونه شیاطین به آسمان بالا میروند و حال آنکه ایشان مانند مردمند در خلقت و کثافت و اگر چنین نبودند، چگونه برای حضرت سلیمان(ع) عمارتها میساختند و کارهای دشوار میکردند که فرزندان آدم از آنها عاجز بودند؟ حضرت فرمود: «ایشان اجسام لطیفهاند و غذای ایشان نسیم است، به این دلیل، بینردبان میتوانند به آسمان بالا بروند، در حالی که جسم سنگین نمیتواند بالا برود؛ مگر با نردبان یا وسیلهای دیگر.»
گفت: اصل سحر از چیست؟ ساحر چگونه قدرت بر آن کارهایی که میگویند، پیدا کرده است؟ فرمود: «سحر چند نوع است: یک نوع مانند علم طبّ است. همان طوری که پزشکان برای هر دردی دوایی دارند، ساحران نیز برای هر صحّت و آرامشی، بلا و فتنهای دارند و برای هر عافیت و سلامتی، بیماری و گرفتاریای و برای هر چیزی حیلهای اندیشیدهاند. نوع دیگر، تیزهوشی و سرعت عمل و شعبدهبازی و سبکبالی است. یک نوع هم استفاده از شیاطینی است که با آنها ارتباط دارند. گفت: شیاطین چگونه بر سحر اطّلاع یافتهاند؟ فرمود: از همان راهی که پزشکان به علم طب اطّلاع یافتهاند. برخی از اطّلاعات به وسیلۀ تجربه پیدا شده و برخی علاج و دوا است.»
پرسید: دربارۀآن دو ملک به نام هاروت و ماروت که مردم میگویند: آن دو به اشخاص سحر میآموزند، چه میفرمایید؟ فرمود: «آن دو وسیلهای برای آزمایش و امتحان هستند. تسبیح آنها چنین است: هر کس امروز چنین کند، چنان خواهد شد.
اگر به وسیلۀ فلان چیز معالجه کند، چنان میشود. انواع سحر میآموزد، هرچه میگویند؛ امّا آن دو ملک میگویند: ما برای شما آزمایش هستیم. آنچه زیانبخش برای شماست و سودی ندارد، از ما نگیرید.»
گفت: آیا ساحر میتواند به وسیلۀ سحر، انسان را به صورت سگ و الاغ یا چیز دیگر درآورد؟ فرمود: «او ناتوانتر از اینها و عاجزتر است از آنکه تغییری در آفرینش خدا دهد. هر کس ترکیب صورتی که خدا قرار داده تغییر دهد، شریک اوست در آفرینش. خداوند منزّه است از اینکه شریکی داشته باشد.
اگر ساحر چنین قدرتی داشته باشد، باید بتواند امراض، ناراحتیها، سفیدمویی، فقر و گرسنگی را از خود برطرف نماید. بزرگترین عمل ساحر سخنچینی است که موجب جدایی دو دوست و علاقهمند به یکدیگر میشود و سبب خونریزی و خانه خرابی و رسوایی میگردد. سخنچین بدترین فرد روی زمین است. نزدیکترین سخن ساحران به درستی، آن چیزهایی است که به منزلۀ طب است …»۸
۲. بنای شهری توسط اجنّه در زمان سلیمان(ع) در اسپانیا
شعبی گفت: عبدالملک مروان مرا خواست و گفت: موسی بن نصیر به من نوشته است، خبر رسیده که شهری از مس وجود دارد که آن را حضرت سلیمان(ع) بنا کرده و گویند سلیمان(ع) به جنّیان دستور داد که آن را بنا کنند. پس جماعتی از جن اجتماع نموده، آن را بنا کردند و نوشتهاند که: آن شهر از چشمۀ مس گداخته است که خداوند برای حضرت سلیمان(ع) پدید آورد و آن قصر در بیابان اندلس (اسپانیا) است و گویند: گنجهایی که خداوند برای حضرت سلیمان(ع) به ودیعت گذارده، در آن است.
اکنون اجازه میخواهم که به سوی آن قصر بروم. میگویند راه آن بسی دشوار است و جز با ساز و برگ و غذای کافی، این مسافرت طولانی را نمیتوان طی کرد و هر کس تا کنون به قصد آن شتافته، دست به آن نیافته است، مگر دارا. اسکندر مقدونی پس از قتل دارا گفت: به خدا قسم همۀ اقالیم و نقاط زمین را زیر پا گذاردم و اهل هر سرزمین پیش من سر تسلیم فرود آوردند و هر محلّی را گشودم، مگر این قسمت از اندلس را که پیش از من دارا به آن رسیده بود و بر من نیز لازم است که آهنگ آنجا کنم، تا از دست یافتن به جایی که دارا نسبت به رسیدن به آن اقدام کرده است، باز نمانم. پس خود را برای رفتن به آنجا مهیّا کرد و یک سال تمام تهیّۀ کار دید. چون آمادۀ حرکت شد، به وی اطّلاع دادند که به علّت موانعی، رسیدن به آنجا مشکل است.
عبدالملک بن مروان به موسی بن نصیر نوشت که برای رفتن به آنجا خود را مهیّا سازد. او نیز بدان جا شتافت و بعد از مراجعت، ماجرای آن را برای عبدالملک نگاشت. موسی بن نصیر در پایان نامه نوشته بود: چون روزها سپری شد و آذوقۀما به اتمام رسید به جانب دریاچۀ پر درختی رهسپار گشتیم و من به طرف دیوار شهر رفتم. دیدم بر دیوار شهر مطالبی به عربی نوشتهاند. ایستادم و مشغول خواندن آن شدم و دستور دادم که آن را یادداشت کنند. آن نوشته اشعار زیر بود:
حاصل معنی اینکه: مردمیکه در این جهان ناپایدار میخواهند همیشه بمانند، بدانند که اگر کسی در جهان جاوید میماند، او سلیمان بن داوود بود، که چشمۀ مس گداخته برای او جاری گشت و به جنّیان گفت: خانهای برای من بنا کنید که تا روز رستاخیز سالم بماند، آنها هم کاخی ساختند که از عظمت سر به فلک میکشید. سلیمان(ع) گنجهای روی زمین را در آن پنهان کرد تا روزی کشف شود، ولی بالأخره سلیمان(ع) مُرد و در زیر خاک پنهان شد.
این ماجرا برای این است که مردم بدانند زندگی دنیا فانی است و جز ذات بیزوال خداوند احدیّت کسی باقی نیست تا زمانی که از نسل عدنان و اولاد هاشم، بهترین مولود به وجود آید و خداوند او را با نشانههای مخصوص در نزد مردم جهان ممتاز گرداند. او اختیاردار مردم روی زمین است و جانشینان او نیز چنین هستند. آنها پیشوایان دوازدهگانه و حجّت پروردگارند تا زمانی که قائم آنها به فرمان خداوند قیام کند و این هنگامی است که او را از آسمان به نام، صدا زنند.
چون عبدالملک این نامه را خواند یا (بنا بر روایتی) طالب بن مدرک، فرستادۀموسی بن نصیر ماجرا را به وی گزارش داد، عبدالملک از محمّد بن شهاب زهری که در مجلس حضور داشت، پرسید دربارۀ این موضوع عجیب، چه میگویی؟
زهری گفت: چنان میبینم و چنین پندارم که جماعتی از جن، نگهبان شهر مزبور بوده و نمیگذاشتند کسی به آنجا دست یابد! عبدالملک پرسید: دربارۀکسی که او را از آسمان به نام صدا کنند، اطّلاعی داری؟ گفت: یا امیرالمؤمنین! این موضوع را نشنیده بیانگار! عبدالملک گفت: چگونه میتوانم چیزی که بزرگترین مطلب مورد احتیاج من است، نشنیده انگارم؟ آنچه در این باره میدانی با صراحت هر چه تمامتر بگو! زهری گفت: علیّ بن الحسین(ع) به من خبر داد که: «این شخص مهدی(ع) از فرزندان فاطمه(س) دختر پیغمبر(ص) است». عبدالملک گفت: شما هر دو دروغ میگویید، این مردی از ماست!! زهری گفت: من آن را از علیّ بن الحسین(ع) نقل کردم. اگر میخواهی از وی جویا شو. مرا نباید نکوهش کرد. اگر دروغ است، او گفته و اگر آنچه شما میگویید، درست باشد، دشمن نظر شما را تأیید کرده است.
عبدالملک گفت: من احتیاج به پرسش از اولاد ابوتراب ندارم. ای زهری! آنچه را گفتی، مخفی بدار. مبادا کسی آن را از تو بشنود. زهری گفت: مطمئن باش به کسی نخواهم گفت!۹
۳. دیگر روایات مربوط به حضور اجنّه و شیاطین و اثرگذاری آنان در ملک سلیمان(ع)
این روایات را میتوان در جلد ۱۴ بحار و همچنین کتاب ارزشمند «حیا\ القلوب» جلد ۲ مطالعه کرد.
ماهنامه موعود شماره ۱۲۳
پینوشتها:
۱. سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۱۰۲.