جهان – چندی است که رجب طیب اردوغان که روزگاری پیروزی وی در انتخابات ترکیه جشن گرفته میشد و به نماد اسلامگرایی در برابر لائیسیته بدل شده بود، کاملا نزد دستگاه دیپلماسی کشورمان و به تبع آن رسانههای داخلی تغییر چهره داده و به یک غربگرای تمامعیار تبدیل شده است که حتی درگیری و اختلاف وی با رژیم صهیونیستی نیز نمایشی بیش نیست!
اصلی در دیپلماسی وجود دارد که بنابر آن از پی هر کندروی تندروی است و از پی هر تندروی، کندروی. مساله اصلی و سوال واقعی این است که از ابتدا چه کسی با خروج از جاده اعتدال، به این باور رسید که اردوغان یک اسلامگرا است که اکنون لازم باشد با حملات تند تبلیغاتی، این باور به وجود آمده در جامعه را پالایش کرد؟ بدیهی است این تحلیل اشتباه، تحلیل دستگاه دیپلماسی کشور بود و جالب اینجاست که این دستگاه اکنون بزرگترین مدعی مخالفت با اردوغان و سیاستهای او در خصوص سپر دفاع موشکی ناتو و حمایت از اپوزیسیون سوریه است! کسی هم این سوال را مطرح نمیکند که چرا تحلیلهای غلط گذشته مورد مداقه قرار نگرفت و بهاندازه کافی پالایش نشد تا به واقعگرایی نزدیکتر شود؟
واقعیت آن است که اردوغان و حزب عدالت و توسعه ترکیه از ابتدا در چارچوب قانون اساسی سکولار این کشور پا به عرصه رقابت سیاسی گذاشتند و هر چند مسلمان بودند اما اسلام آنان، اسلام سکولار و عرفی بود. اسلامیکه از یکسو به عبادات توجه دارد و از سوی دیگر با رواج انواع فساد در جامعه نیز مشکلی ندارد. در همین دوران حکومت اردوغان، آزادیهای غربی در جامعه ترکیه رواج داشت و با هیچ منعی نیز مواجه نشد.
نکته دیگری که باید تحلیلگران دستگاه دیپلماسی را از مدتها پیش به فکر وامیداشت این بود که چرا ترکیه از ناتو خارج نمیشود؟ اگر دولت ترکیه واقعا اسلامگرا است، چرا به پیوند نامیمون خود با ناتو ادامه میدهد؟
از سوی دیگر، اردوغان کجا ادعای اسلامگرایی کرده بود که دستگاه دیپلماسی ایران سعی داشت به هر ترتیب ممکن اسلامگرایی را به وی نسبت دهد؟ دولت ترکیه تنها یکسری آزادی مذهبی بیشتر در داخل این کشور قائل شد و دست به بهبود روابط با کشورهای منطقه زد که هیچکدام جز ایران حکومتی اسلامی ندارند. دفاع وی از مردم غزه را نیز باید در چارچوب منافع ملی ترکیه و منافع حزب عدالت و توسعه ارزیابی کرد. اولا مسئله کشتار جنگ ۲۲ روزه و محاصره نوار غزه توسط رژیم اسرائیل به حدی رسوا بود که موضع نگرفتن در برابر آن هزینهای بسیار بالا داشت و از دیگر سو، کشوری که قصد داشت در منطقه مشروعیت داشته باشد، چارهای جز موضعگیری در برابر آن نداشت. ترکیه در شرایط ناگواری بود که اتحادیه اروپا با نپذیرفتن عضویت آن به وجود آورده بود، لذا قصد داشت آبروی از دست رفته در اروپا را با کسب مشروعیت در ایران منطقه جبران کند.
انصافا باید اذعان کرد که اردوغان در برخورد با شیمون پرز در اجلاس داووس هنرمندانه عمل کرد. تندی کلام وی از یکسو و نوع ترک اجلاس داووس از سوی دیگر و سپس مراسم استقبالی که در ترکیه از وی برگزار شد، توانست برای او اعتبار زیادی کسب کند. این اعتبار با حمایت از اعزام کاروان آزادی و شهادت ۹ فعال ترک در این کشتی افزایش نیز یافت. موضعگیریهای تند ترکیه پس از این واقعه و محکومیت جنایت اسرائیل در کاروان آزادی از سوی افکار عمومی جهان، امتیاز بزرگی برای ترکیه محسوب میشد.
بدیهی است که این وقایع، وقایع کوچکی نبودند و از نظر سیاسی و بعد تبلیغاتی نیز از اهمیتی به سزا برخوردار بودند. اما مسئله تحلیل ریشهای این وقایع بود که هرگز انجام نشد. ترکیه به عنوان کشوری که میخواست در منطقه به آبرویی دست پیدا کند – که پیدا کرد- و سالها خاطره آتاتورکیسم را از اذهان بزداید، فرصت جنگ غزه را بهترین فرصت میدید. صد البته در مواجهه بین ترکیه و رژیم صهیونیستی، چه آن زمان و چه امروز، سیاست اصولی کشورمان حکم میکند که ما در صف مخالف رژیم صهیونیستی قرار بگیریم اما اینکه این اختلافات را عمیق تر از آنچه هست تصور کنیم، به واقع جز سادهانگاری چیزی نیست.
اما به هر حال، با گذشت زمان و بخصوص پس از وقایع سوریه، سیاست لائیک دولت اردوغان از پرده بیرون افتاد. اردوغان در جریان سوریه به مخالفت با دولتی برخاست که اولا خود عزم اصلاحات داشت و ثانیا از اعضای اصلی جبهه مقاومت در برابر صهیونیسم بود. اردوغان میتوانست در میدان سوریه ضمن حمایت از اصلاحات، در آرام کردن اوضاع تلاش کند اما این کار را نکرد چرا که احساس میکرد باید اغتشاشات سوریه را با تحلیلی غربگرایانه جزئی از بهار عربی بینگارد و از فرصت به دست آمده برای کسب حمایت افکار عمومیبه نفع خود بهره بیشتر ببرد.
از سوی دیگر، اردوغان که روزی خود را حامی حقوق هستهای ملت ایران نشان میداد، این بار پذیرای سیستمی موشکی شد که بانیان آن رسما آن را بر ضد ایران میدانند! این سیستم موشکی در ادامه همان سیاست بقای در ناتو در ترکیه جای گرفت که هرگز به درستی تحلیل نشد.
این سیاستهای جدید دولت اردوغان کار را به آنجا رساند که حتی اخراج سفیر رژیم صهیونیستی از خاک ترکیه و کاهش سطح روابط ترکیه با این رژیم را نیز دیگر بیاهمیت جلوه داد. بدیهی است که اگر چند ماه پیش این اتفاق میافتاد، دستگاه دیپلماسی ایران بهبه و چهچه بسیاری برای آن به راه میانداخت. امروز هم در خصوص اخراج سفیر رژیم صهیونیستی نه باید تندروی کرد و نه کندروی. این اخراج ناشی از عدم عذرخواهی اسرائیل بوده و اگر فردا کابینه نتانیاهو تحت فشار احزاب مخالف از ترکیه عذرخواهی کند، همه چیز تمام میشود. اختلاف بین ترکیه و اسرائیل وجود دارد و صوری هم نیست و میتوان از آن بهرهبرداری تبلیغاتی و دیپلماتیک هم کرد، اما در همین حد است و نه بیشتر.
از دستگاه دیپلماسی انتظار میرود که واقعگرا باشد و در حقیقت آنقدر که این انتظار از دستگاه مزبور وجود دارد، از هیچ دستگاهی وجود ندارد. کار دستگاه دیپلماسی ایران در قبال ترکیه طی سالهای اخیر جز تندروی یا کندروی نبوده است، یک روز شخصی علیه ترکیه سخنرانی میکند و آن را متهم به ژینوساید میکند و روز دیگر اردوغان نماد اسلامگرایی ملت ترکیه جلوه داده میشود.
البته اشاره به این واقعیت نیز ضروری است که اکثریت ملت ترکیه ملتی عمیقا اسلامخواه است و اقبال آن به حزب عدالت و توسعه نیز تنها به خاطر آزادیهای مذهبی است که این حزب به آن داده و اصلاحاتی است که به رغم خواست نظامیان لائیک در قانون اساسی این کشور اعمال کرده است و البته در کنار این دو موفقیتهای اقتصادی حزب عدالت و توسعه نیز مدنظر است.
در تحلیل احزاب و جریانات سیاسی و بینالمللی نباید سطحینگر بود. امید است در ادامه شاهد چنین برآوردهای سطحینگرانهای نباشیم و هرچیزی را در جای خود و در حد خود تحلیل کنیم، نه از کاه کوه بسازیم و نه از کوه، کاه! میتوان از برخی سیاستهای ضدصهیونیستی اردوغان استقبال کرد اما باید به برخی سیاستهای وی نیز انتقاد داشت. این همان واقعگرایی است که باید در دستور کار دستگاه دیپلماسی ایران قرار گیرد.