طبق آمار ۲۰۰۷ میلادی، تعداد ۳۸۹۷۰ سالن سینما در ایالت متّحدۀ آمریکا فعّال بوده و از یک میلیارد و چهارصد میلیون تماشاگر پذیرایی کرده است. این آمار پرده از نقش مهم و جریانساز سینما بر مردم و همسوسازی آنان با خاستگاه اصلی کمپانیهای هالیوود که عمدتاً بنیاسرائیلی هستند، برمیدارد.
اگرچه موضوع «آپوکالیپس» و آخرالزّمان، در تاریخ سینمای غرب و هالیوود به عنوان مضمونی جذَاب و پرکشش شناخته شده است، امَا بروز بسیاری از بحرانهای طبیعی، اقتصادی و … طیّ سه، چهار دهۀ اخیر، این موضوع و همۀ آنچه که قبل از ظهور منجی موعود بشر را تهدید میکند، تبدیل به سوژۀ ثابت و تقریباً شاه بیت قصیدۀ بلند سینمای رؤیاساز هالیوود شده است؛ به گونهای که طیّ این سالها هر از چند ماه، تماشاگران سینما شاهد نسخههای جدیدی از این فیلمها بودهاند.
برخی اطّلاعات حاکی از آن است که در دهۀ نود میلادی، قریب به شصت درصد از پرفروشترین آثار هالیوود با موضوع و محتوای آخرالزّمان ساخته شده است.
با اوجگیری فعّالیتهای بنیادگرایان انجیلی در ایالات متّحدۀ آمریکا و به ویژه سالهای نزدیک به هزارۀ جدید، موضوع بلایای طبیعی، ظهور مسیح و تأسیس حکومت هزار ساله که سخت مورد توجّه این مبلّغان افراطی بود، دست مایۀ اصلی فیلمسازان هالیوودی قرار گرفت.
حسب همین آگاهی و تعداد آثار است که بارها اعلام شده که «سینمای غرب» آرایش آخرالزّمانی گرفته است.
نباید فراموش کرد که هالیوود، تأمین ۷۸٪ از تولیدات سینمایی مورد نیاز جهان را عهدهدار است.
بد نیست که عرض کنم، طبق آمار ۲۰۰۷ میلادی، تعداد ۳۸۹۷۰ سالن سینما در ایالت متّحدۀ آمریکا فعّال بوده و از یک میلیارد و چهارصد میلیون تماشاگر پذیرایی کرده است. این آمار پرده از نقش مهم و جریانساز سینما بر مردم و همسوسازی آنان با خاستگاه اصلی کمپانیهای هالیوود که عمدتاً بنیاسرائیلی هستند، برمیدارد.
برای مقایسه باید دانست که در حال حاضر از مجموع ۴۲۷ سالن موجود در ایران، تنها ۲۱۲ سالن فعّال بوده و طبق آمار سال ۲۰۰۶ میلادی، این سالنها سالانه پذیرای تنها یازده و نیم میلیون نفر تماشاگر سینما بودهاند. باید اضافه نمود که در سال ۱۳۸۸، حسب اطّلاعات مندرج در سایتهای سینمایی کشور و بنیاد فارابی، از مجموع آثار سینمایی در حال ساخت و ساخته شدۀ سال ۱۳۸۸، ۴۳٪ آنها حاوی مضمون و محتوای کمدی بودهاند و پس از آن، مضامینی ملودرام و خانوادگی ـ بخوانید سوژۀ تکراری خواستگاری و دعواهای خانوادگی ـ با ۲۶ تا ۳۵ درصد، بالاترین جایگاه خود را به اختصاص دادهاند. بگذریم!
هم افقی مبلّغان انجیلی، سینمای هالیوود و مردان صاحب نام سیاسی (از دهۀ هفتاد میلادی به بعد) در گفتوگو از آخرالزّمان و قریب الوقوع شناختن واقعۀ ظهور دوم حضرت مسیح(ع)، مثلثی را فراروی ما قرار میدهد که به مدد آن میتوان بسیاری از وقایع جهانی و حوادث رفته بر ایران اسلامی را ـ در وقت مواجهه با غرب استکباری ـ شناسایی و تحلیل نمود.
همین مبلّغان ساکن کمربند جنوبی ایالات متّحده با پشت سر گذاشتن فاز فرهنگی و ورود به عرصۀ سیاست، رئیس جمهوری منتخب خود، یعنی آقای رونالد ریگان را به کاخ سفید فرستادند.
از همین روست که عرض میکنم، نه تنها کاخ سفید از سوگیریهای انجیلیهای افراطی و بنیاسرائیلی و هالیوود دور و در امان نبوده، بلکه همسو با آنان استراتژی و سیاست کلّی واحدی را دنبال نموده است، چنان که؛ گفتوگو از:
• خطر و واقعهای مهلک و تهدید کنندۀ امنیّت جهانی و به ویژه غرب؛
• برخاستن این واقعۀ تهدید کننده از سوی شرق اسلامی؛
• قریب الوقوع بودن ظهور منجی موعود و تأسیس حکومت هزار ساله و جهانی، مضمون مشترک هر یک از اضلاع سه گانۀ مثلث مورد نظر را تشکیل داده است.
نکتۀ جالب توجّه آنکه، هر سه ضلع (بنیادگرایان بنی اسرائیلی، سینمای بنی اسرائیلی هالیوود و مردان سیاسی خدمتگزار بنیاسرائیل) در محتوم بودن حکومت هزار ساله تحت مشیّت و تقدیر الهی آن هم با پایتختی بیت المقدّس متّفق القول و بر آن پای می فشارند؛ به گونهای که مخاطبان مبلّغان انجیلی، آثار سینمایی و مردان سیاسی آمریکایی، بیآنکه قادر به عکسالعمل یا نقد منطقی باشند، مسلوب الارادۀ خود را در خدمت این مثلث رؤیاساز قرار داده و حتّی خیر و صلاح بشر را هم در همراهی با ارادۀ اعضای این مثلث میشناسند.
رؤیاسازی این مثلث با جلوداری هالیوود در میان ساکنان ایالات متّحدۀ آمریکا که همه چیز را در آینۀ سینما و تلویزیون میبینند و بیتفکّر و تأمّل، دل به همۀ آنچه که به آنها القاء میشود میسپارند، باعث بوده تا موضوع «زمان قطعی وقوع حادثه» همواره برایشان مهم و حیاتی جلوه کند، سؤالی که بنیادگرایان بنیاسرائیلی و پس از آن سینما آن را پاسخ گفته است:
۱۹۶۶، ۱۹۹۹، ۲۰۰۷ و بالأخره ۲۰۱۲ میلادی، سالهای اعلام شده، گذشته و آیندهاند. حسب این توقیت مزوّرانه و به بهانۀ بازدارندگی یا کنترل وقایع موحّش پیشبینی شده، طیّ همۀ سالهای گذشته، مجموعهای از استراتژیها و سیاستها از سوی مردان سیاسی، اقتصادی و نظامی غربی علیه ساکنان شرق اسلامی اعمال شده است.
تهدید مستمرّ ایران اسلامی، اشغال عراق و افغانستان، حضور در یمن، حمایت از افراطیهای سلفی وهّابی و… نمونههای بارز این سیاستهای بنیاسرائیلی است که اعضای این مثلث را طیّ سی سال اخیر بدان مبادرت ورزیدهاند.
کارگردان فیلم سینمایی ۲۰۱۲، آقای رونالد آمریخ آلمانیتبار که آخرین اثرش در بیش از ۳۵ هزار سینما به نمایش درآمد و میلیونها دلار را به جیب او سرازیر ساخت، در پاسخ به سؤال دربارۀ وقایع ویرانسازی جهان در فیلم ۲۰۱۲ و عظمت وقایع به نمایش درآمده در فیلم میگوید:
«وقتی شما بخواهید یک دروغ، واقعی و رئالیستی به نظر برسد باید سخت کار و تلاش کنید» و ادامه میدهد: «تماشاچی نباید اصلاً احساس کند که دارد یک فیلم تماشا میکند. شاید بتوان این دو عبارت را خلاصۀ استراتژی پنهان» سران فراماسوزی جهانی دانست. همانان که در پردۀ هدایتگر بنیادگران و سینماگرانند. «واقعی جلوه دادن یک دروغ» و «فریب مردم تا آن را عین واقع بشناسند.»
«تلاش سخت» برای اجرای آن استراتژی و دستیابی به همۀ مقاصد، تنها در این شرایط است که وقتی در عالم واقعی، طرحی درافکنده میشود و میلیونها انسان بیگناه کشته میشوند، هیچ کسی انگشت اتّهام به سوی عواملی اصلی پشت پرده در مقاصد اصلی آنها دراز نمیکند.
جناب رونالد آمریخ، پیش از فیلم ۲۰۱۲، فیلم «روز استقلال» را ساخته بود. اثری که ویرانی دنیا را در ۴ جولای، همزمان با سالروز استقلال ایالات متّحدۀ آمریکا نشان میداد.
اوّلین موضوع مورد اشارۀ رونالد آمریخ، تلاش برای واقعی جلوه دادن «دروغ بزرگ» است.
این عبارت شنونده را به یاد جملۀ معروف وزیر تبلیغات هیتلر یعنی آقای «گوبلز» میاندازد. گوبلز گفته بود: «دورغ هر چه بزرگتر باشد، مردم بیشتر باور میکنند» …
ویرانی دنیا در آخرالزّمان و در اثر سلسلهای از وقایع طبیعی مثل زلزله و سونامی و ذوب شدن یخهای قطبی.
محور عمومی همۀ آثار اکشن آپوکالیپس سینمایی هالیوود همین دروغ است، که قرار شده همهی مردم و به ویژه ساکنان غرب آن را باور بیاورند و برای مقابله با آن مهیّا شوند.
بال به بال این دروغ، دروغ «تأسیس حکومت جهانی بنیاسرائیلی» است که گویا در میان دریایی از خون و در فضایی آرمگدونی رخ مینماید. این دومی را بنیاسرائیل، واپسین کین و حسدی که دربارۀ بنیاسماعیل پیدا کرد، از طرق مختلف به خلق عالم، القاء و حقنه ساخته است.
آن زمان که حسب طرّاحی الهی، آنان دریافتند که دین جهانی اسلام و مؤسّس حکومت جهانی از میان خانوادۀ پیامر آخرالزّمان، حضرت مهدی(ع) و از بین نوادگان اسماعیل بر خواهد خواست، به جای تبعیّت و گردن گزاردن به حکم خدا، بنا را بر تحریف و توطئه گذاشتند.
مسیح(ع) را به دست رومیان سپردند، ایشان را دروغزن و خود را منتظر مسیح یهودی اعلام کردند که در آخرالزّمان از نسل اسرائیل برخواهد خواست تا مؤسّس حکومت جهانی بنیاسرائیل شود. محمّد بن عبدالله، پیامبر آخرالزّمان را منکر شدند، فرزندانش را به شهادت رساندند تا شاید نسل بنیاسماعیل منقرض و شانس تأسیس حکومت به بنیاسرائیل برسد و چنان از طرق مختلف «تحریف و تهدید» بر این دروغ اصرار ورزیدند که حتّی برخی مسلمانان سادهدل هم گمان بردند در واقعۀ شریف ظهور، حضرت عیسی(ع) نزول اجلال نموده و صاحب رکنی از حکومت جهانی اسلامیکه به پیامبر آخرالزّمان وعده داده شده بود، خواهد شد.
در حالی که ایشان، یعنی حضرت عیسی(ع)، تنها به منظور تصدیق امام زمان(ع) از نسل اسماعیل خواهد آمد و پس از آن به اذن خداوند رحلت و در زمین مدفون خواهد شد و موضوع تأسیس حکومت جهانی و ایجاد عدالت و ایفای نقش مصلح کل، به تمامی مخصوص به مهدی موعود(ع) است و در این واقعه سهمی جز تبعیّت و فرمانبرداری برای بنیاسرائیل نیست.
با این دروغ، بنیاسرائیل سعی نمود تا بنیاسرائیل را «وارث» معرفی کند.
پای فشاری انجیلیها بر برخی آیات محرّف انجیل و تورات این شبهه را باعث شده که اینان مذهبی، مؤیّد عالم معنوی و کتب آسمانی و در زمرۀ منتظرانند که برای واقع شدن ظهور بال بال میزنند. به همان سان که در کلیساهای تلویزیونی به نمایش میگذارند.
عموم بر و بچّههای مذهبی این تصوّر غلط را از مسیحیان بنیادگرای وابسته به کلیساهای پروتستانی آمریکایی و انگلیسی دارند.
اگر چنین ظنّی دربارۀ اعضای مثلث (بنیادگرایان بنیاسرائیلی، سینماگران بنی اسرائیلی و مردان سیاسی خدمتگزار بنیاسرائیلی) میرفت، نشانههایی از رویکرد به اخلاق، معاداندیشی و رحم و شفقت دربارۀ بندگان خدا در آنها قابل شناسایی بود.
چه کسی میتوان ظلم و ستم غیرقابل بخشش مردان سیاسی کاخ سفید را انکار کند؟ واپسین این اهتمام برای «تثبیت بزرگترین دروغ تاریخ از طریق رسانههای مدرن»، موضوع «فریب مردم» و رهزنی عقل آنان خود را مینماید. همۀ تحریفهای صورت بسته در تاریخ دراز بنیاسرائیل، جملگی مصروف جایگزین ساختن «مسیح و دجّال و دروغزن» به جای «مسیح موعود» بوده است.
این عمل، همان، عمل شریر اشرار بنیاسرائیل است. به ویژه در این سالها که احساس میشود فرصتها رو به کوتاهی گذارده و احتمال میرود خورشید «موعود مقدّس» از آسمان شرق اسلامی طلوع کند، همۀ قوای خود را مصروف:
ـ انهدام قوای مسلمانان و بازماندگان بنیاسماعیل؛
ـ انعدام سرزمین آنها؛
ـ درگیر ساختن مسلمانان در درگیریهای بزرگ به ظاهر آخرالزّمانی (چنان که سینمای هالیوود آن را به نمایش میگذارد) و؛
ـ بالأخره تأسیس حکومت جهانی بنیاسرائیل بر ویرانههای شرق اسلامیشده است.
این همه را مقدّمه ساختم تا پرده از مفاهیم و مقاصد نهفته در پشت پردۀ مجازی سینمای آخرالزّمانی برداشته شود.
اشارهای کوتاه دربارۀ دو فیلم متأخّر؛ فیلم ۲۰۱۲ و پیش از آن «باهوش» (Knowing)، دو اثر قابل تأمّل در میان آثار سالهای گذشته هالیوودند. شایان ذکر است با عنوان ۲۰۱۲ چند فیلم سینمایی و مستند ساخته شده و به نمایش درآمده است.
این فیلم محصول ۲۰۰۹ در آمریکا ساخته شده بود.
شروع ماجرای فیلم به سال ۱۹۵۸ برمیگردد. طیّ مراسمیگرهی از دانشآموزان آرزوها و درخواستهایشان دربارۀ آینده را در یک کپسول زمان قرار داده و در زمینی مخفی میکنند تا پنجاه سال بعد در معرض تماشا و مطالعۀ آیندگان قرار داده شود. در میان آثار، دخترکی مرموز برگهای را به کپسول زمان سپرده که تنها از اعداد و ارقام پوشیده شده است. بعد از پنجاه سال پرفسور کستلر با مطالعۀ این برگه پی به وقایعی وحشتناک میبرد که اتّفاق افتاده و درمییابد که در آینده نیز حوادث بزرگتری، جهان و بشر را تهدید خواهد کرد، تلاش او برای متوقّف کردن حوادث پیدر پی به جایی نمیرسد. گوئیا نوعی آگاهی، هوش یا الهام اخبار آینده را به آن دختر القاء کرده است.
با شروع آخرین وقایع که مربوط به آخرالزّمان است؛ در حالی که زمین و ساکنانش در حال نابودیاند، سفینههایی نورانی برگزیدهای از زنان و مردان را با خود به آسمان میبرند. در میان آنها، دختر و پسری یهودیاند که به آسمان صعود میکنند. (و پایان فیلم، این دو در دشتی بهشتی و جادویی به سوی درختی ویژه حرکت میکنند. در واقع آنان، نمایندگان برگزیدۀ بشری هستند که پس از بحرانهای بزرگ آخرالزّمان، بهشت موعود را که همان حکومت هزار سالۀ بنیاسرائیلی است، تأسیس خواهند ساخت. این اثر، برخاسته از آموزههای بنیاسرائیلی است.
فراموش نکنیم که حسب تفاسیر روایی ائمۀ دین(ع)، درخت ممنوعهای که حضرت آدم و حوا از نزدیک شدن بدان منع شده بودند، شجرۀ طیّبۀ پیامبر آخرالزّمان، مقام و منزلت ایشان و مأموریت ویژۀ آنها بوده است.
حکومت صالحان و میراث انبیاء و اوصیاء عظام الهی، در تقدیر پیامبر آخرالزّمان و اهل بیت مکرّم ایشان(ع) وارد شده بود. بنیاسرائیل در پی معلّم بزرگش، ابلیس لعین، دریافته بود که مأموریت تأسیس حکومت جهانی و انتشار دین جهانی بر دوش مردی از بنیاسماعیل، خلف صالح، وارث انبیاء و اوصیاء حضرت صاحب الزّمان(ع) گذارده شده است امّا، این جریان، به جای گردن نهادن به حکم خداوندی، از روی حسد، طریق کینجویی را در پیش گرفت.
بیدلیل نیست که مسیحیّت، پس از گذار از کارخانۀ تحریف پولس و در قرن شانزدهم مارتین لوتر معترض، در اثر رخنۀ یهود به فرقهای پروتستانی تبدیل شد و مقامی در حدّ سگ پای سفرۀ بنیاسرائیل را از آن مسیحیان ساخت. از همین طریق، بنیادگران انجیلی پروتستان، نه تنها خودشان بر آستان بنیاسرائیل سر سپردند، بلکه تمامی دستگاه سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا و انگلیس را در کنار همۀ ساز و برگ رسانهای و از جمله کمپانیهای هالیوود در خدمت استراتژی و خواست اشرار یهود قرار داد.
با این گفتوگوی مطوّل، درک این خبر که از طریق فاکسنیوز اعلام شده، سخت نیست؛ آمده بود که: «۶۰% مردم آمریکا معتقدند باید با ایران جنگید» در این نظرسنجی که به صورت تلفنی طیّ روزهای ۲۳ و ۲۴ فوریه؛ یعنی هفتۀ قبل انجام شد، نهصد نفر از شرکتکنندگان در نظرسنجی، نظر خود را دربارۀ موضعگیری علیه ایران ابراز داشتند.
۶۰% از پرسش شنوندگان گفتهاند که دیپلماسی و استفاده از تحریم در برابر سیاست اتمی ایران کارایی ندارد و برای بازداشتن ایران از آنچه که دستیابی به صلاح اتمی خواندهاند، باید از ابزار نظامی استفاده کرد.
نکتۀ جالب توجّه اینکه، ۷۵% از شهروندان حامیگزینۀ به کارگیری ابزار نظامی علیه ایران، دارای گرایش جمهوری خواهانه بودهاند.
عموماً جمهوریخواهان و اعضای جناح راست مسیحی برخاسته از کمبرند ایالات جنوبی آمریکا و متأثّر از بنیادگرایان مسیحی هستند.
اسماعیل شفیعی سروستانی