تداوم جنگهای عراق و افغانستان و گسترش دامنه آنها به کشورهای دیگر در حالی صورت گرفت که مردم امریکا میاندیشیدند انتخاب رئیسجمهوری ترقیخواه که بنمایه تمام تبلیغات انتخاباتی او، تغییر در همه سیاستهای دولت امریکاست، وضعیت متفاوتی با این جنگها را رقم خواهد زد. این شرایط در حالی حاکم شده است که با گذشت نزدیک به دو سال از ریاست جمهوری باراک اوباما، امریکاییان به همراه امیدشان، توجه و علاقهمندی خود را نیز نسبت به موضوعهایی همچون جنگهای عراق و افغانستان از دست دادهاند و هیچ تلاشی برای پایان آنها از خود نشان نمیدهند؛ مثل تلاشهایی که در دوران جرج بوش در قالب جنبشهای ضد جنگ سازماندهی شده و توانسته بود در سمت و سو دادن مردم به سمت شعارهای اوباما نیز نقش ایفا کند.
کریس هجز۱
چکیده
تداوم جنگهای عراق و افغانستان و گسترش دامنه آنها به کشورهای دیگر در حالی صورت گرفت که مردم امریکا میاندیشیدند انتخاب رئیسجمهوری ترقیخواه که بنمایه تمام تبلیغات انتخاباتی او، تغییر در همه سیاستهای دولت امریکاست، وضعیت متفاوتی با این جنگها را رقم خواهد زد. این شرایط در حالی حاکم شده است که با گذشت نزدیک به دو سال از ریاست جمهوری باراک اوباما، امریکاییان به همراه امیدشان، توجه و علاقهمندی خود را نیز نسبت به موضوعهایی همچون جنگهای عراق و افغانستان از دست دادهاند و هیچ تلاشی برای پایان آنها از خود نشان نمیدهند؛ مثل تلاشهایی که در دوران جرج بوش در قالب جنبشهای ضد جنگ سازماندهی شده و توانسته بود در سمت و سو دادن مردم به سمت شعارهای اوباما نیز نقش ایفا کند.
توقف اعتراضهای ضد جنگ در سال ۲۰۰۴م. برای کمک به انتخاب نامزد ریاست جمهوری دموکراتها، سناتور جان کری طراحی شده بود. این، سازشی احمقانه و تحقیرآمیز بود
خاستگاه قدرت، صندوقهای رأی نیست. در یکی از دو حزب بزرگ سیاسی نیز نیست. این مطبوعات نیستند که قدرت را نمایندگی میکنند. قدرت در دست قوه قضاییهای نیست که از ما در برابر شکارچیان محافظت میکند. خاستگاه قدرت در شرکتهاست. شرکتهایی که سودهای فریبندهای را از جنگ به دست میآورند، حتی جنگهایی که هیچ شانسی برای برنده شدن در آنها نداریم. تشکیلات سیاسی که کشش آنها به سمت سیستمهای رسمی قدرت است، به جنگهای عراق و
افغانستان پایان نخواهند داد. ما یا باید به طور فیزیکی، مانع ماشین جنگی شویم یا نقش همدستی با آن را بپذیریم.
توقف اعتراضهای ضد جنگ در سال ۲۰۰۴م. برای کمک به انتخاب نامزد ریاست جمهوری دموکراتها، سناتور جان کری طراحی شده بود. این، سازشی احمقانه و تحقیرآمیز بود. کری وقتی به نامزدی این حزب انتخاب شد، مثل عروسکی کوکی، فوری به نشانه تعظیم، خبردار ایستاد. او پیدرپی درباره پیروزی در عراق سخن گفت. او به مردم کشور اطمینان داد که نیروهای امریکایی را از فلوجه بیرون نخواهد کشید. زمانی هم که جرج دبلیو بوش برای یک دوره دیگر انتخاب شد، آهنگ جنبش ضد جنگ از حرکت افتاد. این اقدام برای بازگرداندن کنترل دموکراتها بر کنگره در سال ۲۰۰۶ م. و خاتمه دادن به جنگ در عراق، ناباورانه به یک درس تأسفبار دیگر تبدیل شد. حزب دموکرات که زمانی اکثریت را در دست داشت، بودجه جنگهای عراق و افغانستان را تأمین کرد و آنها را افزایش داد. باراک اوباما نیز در سال ۲۰۰۸ م. ثابت کرد که او هم یک وسیله جلب نظر تبلیغاتی دیگر برای نخبگان شرکتی و نظامی است. با همه تلاشهای سیاسی ما برای متوقف کردن این جنگها مخالفت شده است و به شکلی مصیبتبار ناکام گذاشته شدهاند. در حالی که ما وقتمان را هدر میدادیم، دهها هزار تن از شهروندان عراقی، افغانی و پاکستانی و نیز سربازان و تفنگداران دریایی امریکایی آسیب میدیدند، معلول میشدند و جانشان را از دست میدادند. شما یا مخالف جنگ هستید یا نیستید. یا از جسمتان برای مخالفت با جنگآفرینان و تولیدکنندگان تسلیحات تا پایان جنگها استفاده میکنید یا نه. یا شرافت و قدرت شخصیتی لازم را برای محکوم کردن آنهایی که باورهای اخلاقمحورتان را به سخره یا نادیده میگیرند ـ از جمله اوباما ـ دارید یا ندارید. یا پای چیزی میایستید یا نه. به دلیل اینکه بسیاری از افراد حاضر در جنبش ضد جنگ در سالهای ۲۰۰۴، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ ثابت کردهاند که ضعیف و زودباور بودهاند، باید از نو شروع کنیم. این بار ما باید جنبش ضد جنگی را برپا کنیم که سریع واکنش نشان دهد. ما باید کلیت این سیستم را به چالش بکشیم. ما باید حزب دموکرات با کوتاهی خود در ایستادگی به خاطر حق مردان و زنان کارمند و کارگر، بردگی خود به وال استریت و سرپیچی از پایان دادن به جنگها را تا آنجا ثابت کرده است که دیگر نمیتوان به آن اعتماد کرد. ما فقط باید به خودمان اعتماد کنیم. باید این سیستم را مختل کنیم. ما به هیچ قیمتی نباید این آخرین فرصت را از دست دهیم
تأیید کنیم که کمک به دموکراتها برای برنده شدن در انتخابات، کار ما نیست. حزب دموکرات با کوتاهی خود در ایستادگی به خاطر حق مردان و زنان کارمند و کارگر، بردگی خود به وال استریت و سرپیچی از پایان دادن به جنگها، ثابت کرده است که دیگر نمیتوان به آن اعتماد کرد. ما فقط باید به خودمان اعتماد کنیم. باید این سیستم را مختل کنیم. ما به هیچ قیمتی نباید این آخرین فرصت را از دست دهیم. آخرین فرصت برای اعتراض به این جنگها، یکشنبه نوزدهم مارس، هشتمین سالروز حمله به عراق است. برای این روز، تظاهراتهای خیابانی در سان فرانسیسکو، لس آنجلس، شیکاگو و واشینگتن برنامهریزی شده است. ما با انباشت بدهیها، در حال هزینه کردن قریب به یک تریلیون دلار در هر سال برای تأمین هزینه این جنگها هستیم. کسریهای بودجه ما برای پیش بردن این جنگها افزایش مییابد؛ در حالی که بیشتر از سی میلیون بیکار داریم. حدود چهل میلیون نفر از مردم در فقر زندگی میکنند و دهها میلیون نفر دیگر در آن طبقهبندی قرار میگیرند که نام «نزدیک به فقر» را رویش گذاشتهاند. از زمان حمله به افغانستان، سودهای سازندگان تسلیحات و پیمانکاران خصوصی چهار برابر شده است. هزینههای آز و طمع شرکتی، خیل افراد گرفتار بیکاری طولانی و مزمن و در حال بیکار شدن و کاسته شدن شدید از خدمات فدرال و ایالتی بوده است. شرکتها فارغ از آنکه این جنگها را با چه وخامتی اداره میکنند، از این درگیریها سودهای کلانی میبرند. آنها از خاموش کردن ماشین پولسازیشان هیچ سودی نمیبرند. بگذار عراقیها کشته شوند. بگذار افغانها کشته شوند. بگذار پاکستانیها کشته شوند. بگذار خودمان کشته شویم. صاحبمنصبان در کنگره و کاخ سفید در کنار دلقکان درباریشان در برنامههای خبری تلویزیونی، «درد ما را حس کنید»، بدبینانه، بستههایی از پول نقد سرمایهسالاری را به ما قالب میکنند.
مایکل پریزنر، یکی از کهنهسربازان جنگ عراق و یکی از مؤسسان گروه «به پیش!» است. گروه او یکی از سازماندهندگان اعتراضهای نوزدهم مارس است. پریزنر در سال ۲۰۰۱ و بعد از پایان تحصیل دبیرستانیاش به ارتش پیوست. او جزو نیروهای مهاجم به عراق بود و در طول جنگ در عراق، در زمینه ردگیری اهداف، ترتیب دادن حملات هوایی و آتش توپخانه کار میکرد. او در یورشهای شبانه به خانههای عراقیها شرکت داشته و به عنوان بازجو کار کرده است. او در مأموریتهای شناسایی زمینی و گروههای اعزامی حفاظت شده شرکت جسته است. وی در سال ۲۰۰۵م.، نفرتزده از جنگ و دروغهایی که برای ادامه آن گفته میشد، از ارتش بیرون آمد. او از زمان ترک ارتش در فعالیتهای ضد استخدام سرباز در دبیرستانها و اعتراضهای خیابانی شرکت داشته است. پریزنر هنگام از زمان حمله به افغانستان، سودهای سازندگان تسلیحات و پیمانکاران خصوصی چهار برابر شده است. هزینههای آز و طمع شرکتی، خیل افراد گرفتار بیکاری طولانی و مزمن و در حال بیکار شدن و کاسته شدن شدید از خدمات فدرال و ایالتی بوده است
تظاهرات در مقابل کاخ سفید و در اعتراضهای ضد جنگ شانزدهم دسامبر، به همراه ۱۳۰ نفر دیگر دستگیر شد.
پریزنر چند روز پیش در گفتوگویی که با او داشتم، گفت: «من باور داشتم که با رفتن به جنگ، به مردم عراق یاری میرسانیم و سلاحهای کشتار جمعی را پیدا میکنیم. به سرعت روشن شد که این دو دلیل برای آغاز جنگ به کلی دروغ بودند. اگر نزد افسران اطلاعاتی به سلاحهای کشتار جمعی اشاره میکردید، آنها به شما میخندیدند. یافتن این تسلیحات، حتی بخشی از مأموریتی نبود که به نظر میرسید برای انجام آن در عراق حاضر شدهاند. اگر یافتن این سلاحها از جمله دلایل این مأموریت بود، من میفهمیدم؛ چون من یکی از افراد تنها شرکت اطلاعاتی در شمال این کشور بودم. فکر کردم که شاید ما برای کمک به مردم عراق به آنجا رفتهایم، ولی تنها چیزی که شاهد بودم، شقاوت نسبت به عراقیها و وخامت بسیار شرایط زندگی آنها بود. عراقیها به من میگفتند که وضعیتمان از زمان صدام بدتر شده است. من خیلی زود فهمیدم که این جنگ هدف دیگری را دنبال میکند و آن این است که ما برای اشغال دایمی عراق به این کشور رفتهایم. ما به گمان خود، ترقیخواهترین رئیس جمهوری را پس از مدتها انتخاب کردیم و دموکراتها کنترل مجلس و کنگره را در دست گرفتند، ولی فقط جنگها گسترش یافتند و تشدید شدند.
همان تجربههای اولیهام به من نشان داد که واقعیت جنگ عراق چیست و من را واداشت تا سیاست خارجی امریکا را به پرسش بگیرم. به این نتیجه رسیدم که کل سیاست خارجی امریکا همین هدف را دنبال میکند. امریکا به دلیل در اختیار گرفتن ثروت، بازارها، سرزمین، منابع و نیروی کار کشورها و واگذار کردن آنها به وال استریت، کشورهای دیگر را فتح میکند. انگیزه اصلی سیاست خارجی امریکا همین است».
«وقتی اوباما در سال ۲۰۰۸ م. به ریاست جمهوری انتخاب شد، اکثریت مردم کشور، مخالف جنگ عراق بودند. امکان نداشت کسی یک نامزد ریاست جمهوری دموکرات باشد و آشکارا، خود را مخالف جنگ عراق نشان ندهد. دلیل مخالفت مردم با این جنگ، تعداد زیاد سربازان امریکایی و غیرنظامیان عراقی کشته شده بود. این وضعیت هیچ تغییری نکرده است. با وجود عوض شدن نام اشغال، سربازان امریکایی هنوز هم کشته و زخمی میشوند و در معرض آسیبهای روانی قرار میگیرند، به ویژه آنها که برای سومین، چهارمین و پنجمین بار به این کشور اعزام میشوند و در اعزامهای قبلی، آسیب دیدهاند. ظرف چند روز، دو نفر از سربازان امریکایی کشته شدند. دلایل مخالفت مردم با جنگ در سال ۲۰۰۳م. هنوز هم به قوت خود باقی است. تنها چیزی که تغییر کرده، این است که ایالات متحده توانسته است بهاندازه کافی، عراقیها را استخدام کند تا آنها را در خط مقدّم به کار گیرد و سربازان امریکایی را چند گامی عقبتر از آنها قرار دهد. البته آنها هنوز در عملیاتهای رزمی مشارکت دارند».
«تمام کسانی که به ارتش میپیوندند، به این دلیل است که بازار کار کساد است و نرخ بیکاری سر به آسمان میزند. بیشتر جوانها از کالج ترک تحصیل میکنند. مردم گروه گروه روانه ارتش میشوند تا بتوانند معاش، خانه و مراقبتهای بهداشتی برای خودشان فراهم آوردند، از فرزندانشان مراقبت کنند و هزینه تحصیلاتشان را فراهم سازند. اگر یک قسمت پولی که در جنگهای عراق و افغانستان هزینه میشود، برای برآوردن نیازهای انسانی هزینه میشد، بچهها میتوانستند با هزینههایی قابل تحمل به کالج بروند. ما میتوانستیم برای جوانان، بعد از پایان تحصیل در دبیرستان، شغل ایجاد کنیم. مبالغ هنگفتی از ثروت ما به طرف این جنگها و ارتش سرازیر میشود، در حالی که مردم امریکا با مشکلات روزافزونی روبهرو هستند. ما باید خواستار تغییر شویم و برای ایجاد آن مبارزه کنیم، نه اینکه فقط خواهان آن باشیم».
پریزنر ادامه داد: «ما به گمان خود، ترقیخواهترین رئیس جمهوری را پس از مدتها انتخاب کردیم و دموکراتها کنترل مجلس و کنگره را در دست گرفتند، ولی فقط جنگها گسترش یافتند و تشدید شدند. این جنگها اکنون در حال کشیده شدن به کشورهای دیگر، بهویژه پاکستان و یمن هستند. دموکراتها دارای اکثریت مؤثر در کنگره هستند. ما رئیس جمهوری به ظاهر ترقیخواه داریم، ولی تنها چیزی که به دست آوردهایم، جنگ بیشتر، هزینههای نظامیبیشتر، بمباران بیگناهان بیشتر در کشورهای دیگر و با تابوت برگشتن سربازان امریکایی بیشتر به کشور بوده است. این وضعیت میتواند این ایده را از بین ببرد که متقاعد کردن دموکراتها برای قرار گرفتن در طرف ما، تمام مشکلات را حل خواهد کرد و واشینگتن را به حال خود رها کردن، فقط به تداوم جنگ میانجامد. با این کار، واشینگتن به سلطه بر این کشورها ادامه خواهد داد و از آنها به عنوان سرپلی برای حمله به کشورهای دیگر سود خواهد جست. هیچ تغییر راستینی در سیاست خارجی ما به وجود نیامده است. اگر ما در این نقطه، دموکراتها را به خود بیاوریم، بسیار خوب است. ما باید جنبش سیاسی مستقلی را ایجاد کنیم که خارج از تشکیلات قرار داشته باشد. این تنها راه برای به دست آوردن پیروزیهای واقعی در تاریخ کشورمان است».
سیاحت غرب شماره ۹۳
منبع:
۱ Chris Hedges، روزنامهنگار منتقد مشهور امریکایی.