قاره سیاه از جمله مناطق مورد توجه رژیم صهیونیستی است که جایگاه ویژهای در سیاست خارجی این رژیم دارد و رژیم صهیونیستی با بهرهگیری از مشکلات اقتصادی حاکم بر این قاره تلاش میکند، تحت عنوان کمکهای اقتصادی نفوذ خود در آن را تعمیم داده و اهداف خود را محقق کند.
خبرگزاری فارس: نفوذ نرم رژیم صهیونیستی در قاره آفریقا
به گزارش فارس به نقل از مجله مصری رسالۀ التقریب، آفریقا از جمله عرصههایی است که رژیم صهیونیستی توجه ویژهای به نفوذ درون آن دارد، به همین دلیل تلاش داشته با پنهان کردن اهداف و مطامع واقعی خود، تحت عناوین دیگر در کشورهای این قاره که با مشکلات اقتصادی و سیاسی مواجه هستند، نفوذ کند. مطلب زیر نگاهی به نفوذ رژیم صهیونیستی در این قاره دارد.
* دهه ۱۹۶۰ و اوج نفوذ صهیونیسم در قاره سیاه
به اعتقاد برخی تحلیلگران سیاسی، دهه۱۹۶۰را باید اوج نفوذ رژیم صهیونیستی در قاره آفریقا دانست. اگر چه وقوع جنگ سوم اعراب - اسرائیل در اکتبر ۱۹۷۳و قطع روابط دیپلماتیک کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به ویژه کشورهای عربی شمال آفریقا به منزله پایانی تلخ برای این دوران به شمار میرفت، با اینحال دستگاه دیپلماسی و سیاسیت خارجی رژیم صهیونیستی تلاشهای مجددی را به منظور احیای روابط سنتی خود با برخی کشورهای آفریقایی طی دهه ۱۹۸۰ آغاز کرد که اوج استراتژی آفریقایی رژیم صهیونیستی را میتوان انعقاد توافقنامههای “اسلو” در سال ۱۹۹۳به شمار اورد که طی آن اسرائیل موفق شد، برخی از اهداف خود در قاره پهناور آفریقا را محقق کند.
* تاکید بیش از پیش بر استراتژی نفوذ پس از جنگ سرد
سیاست نفوذ در آفریقا با پایان جنگ سرد در اولویت تفکر استراتژیک رژیم صهیونیستی قرار گرفت؛ زیرا ظهور برخی تهدیدات امنیتی بر محیط منطقهای قاره آفریقا به ویژه پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و ترویج شیوه جدیدی از استعمار منابع و ثروتهای طبیعی قاره آفریقا رهبران این رژیم را به سوی توجه جدی به قاره آفریقا در سیاست خارجی رژیم صهیونیستی سوق داد.
به عنوان مثال: “تئودر هرتزل” بنیانگذار صهیونیسم سیاسی در کتاب خود به تبیین شباهتهای تجربه قوم یهود با اقوام آفریقایی پرداخته و از گرایش ملتهای آفریقایی و یهودی جهت آزادی و رهایی سخن میگوید. وی میافزاید: “من شاهد رهایی ملت یهود بودهام و اکنون تمایل به آزادی و رهایی ملتهای آفریقایی دارم”.
* کنفرانس باندوگ نقطه عطفی در تحول سیاست آفریقایی رژیم صهیونیستی
هنگام طرح ایده تقسیم فلسطین به دو منطقه در سازمان ملل متحد در نوامبر ۱۹۴۷ نیز تنها کشورهای آفریقایی عضو سازمان شامل “لیبریا” و “اتیوپی” به نوعی با طرح تقسیم موافقت کردند، به گونهای که لیبریا از همان ابتدا با این پروژه موافقت و اتیوپی از شرکت در رای گیری امتناع کرد. کنفرانس کشورهای عدم تعهد (۱۹۵۵) در شهر “باندوگ” را باید نقطه عطفی در تحول سیاست آفریقایی رژیم صهیونیستی به شمار آورد؛ زیرا نه تنها در این کنفرانس از اسرائیل دعوت نشد، بلکه سیاست تحریم اسرائیل و محکومیت اشغال اراضی فلسطینی به عنوان سیاست علنی کشورهای حاضر در این کنفرانس اعلام شد.
* حضور رژیم صهیونیستی در آفریقا در گذر زمان
آفریقا قدرت منحصر به فردی در زمینه آراء بین المللی به خصوص در سازمان ملل متحد دارد، به عبارت دیگر، قاره آفریقا میتواند توانایی بالایی در تغییر سیاستهای بین المللی در قبال رژیم صهیونیستی داشته باشد.
علاوه بر این، آفریقا به ویژه منطقه شاخ آفریقا و شرق آفریقا موقعیت مناسبی برای شکستن حصار عربی اعمال شده علیه اسرائیل دارد، در اینباره سخنان “دیوید بن گوریون” نخستوزیر سابق رژیم صهیونیستی در کنست در سال ۱۹۶۰ قابل تامل است: “کمکهای ما به دولتهای تازه تاسیس از روی خیرخواهی نیست، بلکه بیش از آنکه آنها نیازمند کمک ما باشند ما نیازمند دوستی با آنان هستیم”.
* دهه ۱۹۶۰: گشایش ۳۲ سفارخانه در آفریقا
توجه به این نکته ضروی است که در طی اولین موج استقلال خواهی کشورهای آفریقایی، رژیم صهیونیستی در شمار اولین کشورهایی بود که کشورهای تازه استقلال یافته آفریقایی را به رسمیت شناخت و مبادرت به برقراری روابط دیپلماتیک با آنان کرد، به عنوان مثال این رژیم در سال ۱۹۵۶ به تاسیس نمایندگی سیاسی در گینهکوناکری و طی سالهای ۱۹۶۰-۱۹۶۱ در کشورهای کنگو، مالی، سیرالئون، ماداگاسکار و نیجریه مبادرت به تاسیس نمایندگی دیپلماتیک کرد. لذا تعداد سفارتخانههای اسرائیلی در قاره آفریقا تا پایان سال ۱۹۶۲ به ۲۲ و تا سال ۱۹۷۲ به ۳۲ سفارت افزایش پیدا کرد.
این در حالی است که برخی از کشورهای آفریقایی نیز در آن برهه خواستار گشودن سفارت خود در رژیم صهیونیستی بوده و حتی شهر “بیت المقدس” را پایتخت این رژیم اشغالگر عنوان کردند. ناگفته پیداست، این اقدام به منزله تایید و به رسمیت شناختن رژیم مجهول صهیونیستی قلمداد میشد و لذا با استقبال رژیم صهیونیستی مواجه شد.
* تیرگی روابط رژیم صهیونیستی و قاره آفریقا
طی دهه شصت و هفتاد قرن بیست روابط رژیم صهیونیستی و قاره آفریقا رو به تیرگی نهاد که دلیل این امر را باید در عوامل زیر ملاحظه کرد:
– آغاز موج استقلالخواهی کشورهای آفریقایی طی دهه ۱۹۶۰و افزایش قدرت قاره آفریقا در تصمیمگیریهای مجمع عمومی سازمان ملل از جمله پرونده اعراب و اسرائیل.
– تاسیس “سازمان وحدت آفریقا” در سال ۱۹۶۳ و ممانعت از عضویت رژیم صهیونیستی در این تجمع عربی – آفریقایی.
– عضویت مصر و دیگر دولتهای عربی آفریقایی در اتحادیه عرب، سازمان وحدت آفریقا و تشکیل ائتلافهای عربی – آفریقایی توسط برخی نخبگان آفریقایی همچون “قوام نکرومه” و “سکتوره”.
* دهه۱۹۷۰: قطع ارتباط با اسرائیل
به دنبال جنگ اکتبر ۱۹۷۳ میان اعراب - اسرائیل، کشورهای آفریقایی به منظور حمایت از مصر روابط خود با اسرائیل را قطع کردند. گرچه برخی بر این باورند، علت اصلی اقدام دولتهای آفریقایی تلاش برای جلب توجه کشورهای نفتخیز عرب بوده، با این حال، این اقدام حقایق جدیدی را برای تصمیمگیران اسرائیلی آشکار کرد که در نهایت به تغییر سیاستهای آفریقایی رژیم صهیونیستی منجر شد. از سوی دیگر اسرائیل نیز تلاش کرد، به وسیله تقویت روابط خود با نظام آپارتاید آفریقای جنوبی (۱۹۷۴) و عدم پذیرش درخواستهای آفریقایی مبنی بر کمکهای فنی، به این اقدام کشورهای آفریقایی واکنش نشان دهد.
از نتایج این انزوای بینالمللی و مواضع آفریقایی میتوان به رای مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۵درباره تساوی مفهوم “صهیونیزم” و “نژاد پرستی” اشاره کرد.
در اواسط دهه هفتاد و طی نشست چندجانبه “اسحاق رابین” نخستوزیر اسرائیل با “سیدار سنگور”، رئیس جمهور سنگال و “فلیکس بوانیه”، رئیس جمهور ساحل عاج، به تدریج نشانههایی از نفوذ تدریجی اسرائیل در قاره آفریقا نمایان شد. اما انعقاد توافقنامه صلح مصر – اسرائیل در سال ۱۹۷۹ در حقیقت به معنای خاتمه دوران قطع روابط کشورهای آفریقایی با اسرائیل بشمار میرفت.
* دلایل بهبود روابط رژیم صهیونیستی با قاره آفریقا
از جمله عوامل موثر در بهبود این روابط در این دوره را باید در موارد زیر ملاحظه کرد:
– نارضایتی دولتهای آفریقایی از عدم پویایی جنبش “همکاریهای عربی – آفریقایی”، علاوه بر این، ملتهای آفریقایی از گسترش منازعات اعراب – اسرائیل به خصوص پس از انعقاد توافقنامه “کمپ دیوید” به سازمان وحدت آفریقا در هراس بودند. به همین منظور تلاش برای تاسیس یک سازمان صرفا آفریقایی بدون حضور کشورهای عربی قاره آفریقا آغاز شد.
– آشفتگی اوضاع اقتصادی و اجتماعی قاره آفریقا از آغاز دهه هفتاد؛ این مسئله کشورهای آفریقایی را بر آن داشت تا اقدام به صدور اعلامیه “مونرویا” در سال ۱۹۷۹ مبنی بر استقلال همه جانبه کشورهای آفریقایی و برپایی نظم نوین جهانی کنند. اندکی پس از صدور اعلامیه “مونرویا”، اعلامیه دیگری موسوم به “استراتژی مونرویا” توسط سازمان وحدت آفریقا و به دنبال آن کنفرانس “استراتژی توسعه اقتصادی آفریقا” (۱۹۸۰-۲۰۰۰) در آوریل ۱۹۸۰م در شهر “لاگوس” نیجریه برگزار شد که به موجب آن کشورهای آفریقایی برای تدوین برنامهای منسجم در راستای توسعه اقتصادی کشورهای آفریقایی گرد هم جمع شدند.
اگر چه به نظر میرسد، انتخاب “دیوید قمحی” بعنوان رئیس “موساد” در آن برهه نقطه عطفی در رویکرد اسرائیل به آفریقا قلمداد شود، زیرا وی مقدمات سفر برخی از مقامات ارشد اسرائیلی مانند “اسحاق شامیر” و ” آریل شارون” به پایتختهای آفریقایی را فراهم کرد و با انعقاد برخی توافقنامههای نظامی- امنیتی با کشورهای آفریقایی سعی در تحکیم نفوذ اسرائیل در این قاره پهناور کرد.
* استراتژی آفریقایی رژیم صهیونیستی
قاره آفریقا همچنین به لحاظ اقتصادی از یک سو به لحاظ منابع طبیعی و معدنی غنی و از سوی دیگر به دلیل استعداد این قاره جهت تبدیل شدن به بازار کالاهای اسرائیلی دارای اهمیت استراتژیک اقتصادی بوده و مورد توجه تصمیمگیرندگان اسرائیلی قرار دارد. بر این اساس، رژیم صهیونیستی پیش از استقلال کشورهای آفریقایی اقدام به برقراری روابط سیاسی و اقتصادی با برخی نخبگان کشورهای آفریقایی همچون کشور غنا کرد. روابط اسرائیل و غنا طی کنفرانسهای بینالمللی “انجمنهای کارگری آزاد” با نخبگان غنایی آغاز شد و چند ماه پیش از استقلال غنا، اولین کنسولگری خود را در شهر “آکرا” تاسیس کرد (۱۹۵۶). پس از استقلال غنا نیز در سال ۱۹۵۷ نمایندگی کنسولی اسرائیل به سفارت ارتقا یافت و “ایهود آوریل” به عنوان اولین سفیر رژیم صهیونیبستی در آفریقا به این کشور اعزام شد.
با وجود توسعه روابط اقتصادی و نظامی اسرائیل و کشورهای آفریقایی، برقراری روابط سیاسی و دیپلماتیک میان دو طرف همچنان به آهستگی در حال گسترش بود. بعنوان مثال، “موبوتو سس سکو”، رئیس جمهور اسبق کنگوی دموکراتیک اولین رئیس جمهور یک آفریقایی بود که خواهان از سر گیری روابط سیاسی با اسرائیل شد. شاید بتوان گفت، انگیزه وی از این اقدام را جذب کمکهای نظامی اسرائیل و نزدیکی به آمریکا جهت حل برخی مشکلات داخلی همچون جدایی اقلیم “شابا” در سال ۱۹۷۷و ۱۹۷۸ دانست.
* دهه۱۹۸۰: از سرگیری روابط با رژیم صهیونیستی
در اوت ۱۹۸۲″ساموئل دو”، رئیس جمهور لیبریا در اقدامی مشابه و با هدف جلب توجه آمریکا اقدام به از سرگیری روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی کرد. در اواسط دهه هشتاد کشورهای ساحل عاج و کامرون روابط خود با اسرائیل را از سرگرفتند و این در حالی بود که تا دهه ۱۹۹۰ دولتهای دیگری همچون اتیوپی، کنیا، گینه و جمهوری آفریقای مرکزی نیز به جرگه دولتهای حامی اسرائیل شتافتند.
در این شرایط بروز برخی تغییرات اساسی در نوع نگرش تصمیمگیرندگان اسرائیلی کاملا مشهود بود، به گونهای که تلاش برای افتتاح نمایندگی سیاسی در تمام کشورهای قاره آفریقا جای خود را به توجه تصمیمگیرندگان اسرائیلی به نقاط استراتژیک در این قاره معطوف کرد.
* راهاندازی شبکههای غیر رسمی
علاوه براین، اسرائیل برای تحقق اهداف خود در قاره آفریقا برخی شبکههای غیررسمی در قاره آفریقا را راهاندازی کرد که توسط اتباع اسرائیل در نقاط مختلف قاره آفریقا به فعالیت خود ادامه میداد. از جمله آن میتوان به نفوذ اتباع اسرائیلی درون هیئتهای حاکمه و انجام برخی فعالیتهای اقتصادی بنیادی در برخی کشورهای آفریقایی همچون کنیا، کنگو کینشازا، اتیوپی و کامرون اشاره کرد. همچنین افسران اطلاعات ارتش اسرائیل نقش مهمی در منازعات داخلی کشورهای سیرالئون، لیبریا، آنگولا، نیجریه، روندا و کنگوی دموکراتیک بر عهده داشتند.
در نهایت الحاق رژیم صهیونیستی به جرگه کشورهای تحریمکننده نظام نژادپرست آفریقای جنوبی گام موثری در روابط میان اسرائیل و کشورهای آفریقایی دانست.
* دهه ۱۹۹۰: رویکرد جدید در قبال آفریقا
با آغاز دهه ۱۹۹۰روابط رژیم صهیونیستی با آفریقا وارد مرحله جدیدی شد که علت اصلی آن را میتوان در موارد زیر جستجو کرد:
– انعقاد توافقنامههای “اسلو” و معاهده صلح اردن- اسرائیل که به معنای حذف کلیه موانع موجود بر سر راه تعامل اسرائیل و آفریقا بود.
– فروپاشی نظام نژادپرست آفریقای جنوبی و نقش اسرائیل در حمایت از حاکمیت اکثریت سیاه پوست در این کشور.
– فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا بمنزله یگانه قدرت هژمونیک در دنیا؛ ناگفته پیداست که در شرایط جدید نزدیکی هر یک از کشورهای آفریقایی به این ابرقدرت نوظهور تنها به واسطه رژیم صهیونیستی ممکن بود.
* افزایش بیش از پیش نفوذ رژیم صهیونیستی در آفریقا
به این ترتیب، ملاحظه میشود که در اواخر سال ۱۹۹۳ هفت کشور آفریقایی روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل را از سر گرفته و یک سال بعد، ده کشور دیگر نیز به آنها پیوستند. با کمال ناباوری مشاهده میشود که تا اواخر دهه نود قرن بیست حدود۴۰ کشور آفریقایی روابط خود با اسرائیل را از سر گرفته یا مبادرت به برقراری ارتباط میکنند، بهگونهای که این رقم حتی بیشتر از تعداد متحدان آفریقایی اسرائیل طی دهه شصت است.
قابل ذکر است که از میان آن دسته از دولتهای آفریقایی که برای اولین بار اقدام به برقراری روابط با رژیم صهیونیستی کردند، کشورهایی همچون آنگولا، موزامبیک، گینه بیسائو، سائوتمه پرنسیپ، زمیبابوه، نامیبیا، اریتره و موریتانی قرار داشتند که در این میان تنها موریتانی روابط خود را در سال ۲۰۰۸ با رژیم صهیونیستی اسرائیل قطع کرده است.
اگرچه پروژه سیاست آفریقایی در وزارت خارجه رژیم صهیونیستی همزمان با تلاش برای برقراری ارتباط با کشورهای هند و چین در آسیا و همچنین عادی سازی روابط با جهان عرب کلید خورد، اما از آنجا که اولویت اسرائیل در برقراری ارتباط با کشورهای آفریقایی بر محور مولفههای استراتژیکی و اقتصادی قرار گرفته بود، لذا نتوانست از موفقیت چندانی بهرهمند شود.
بطور کلی اسرائیل در این مرحله تنها موفق به افتتاح ۱۱ نمایندگی دیپلماتیک در کشورهای اتیوپی، ارتیره، کنیا، آنگولا، کامرون، نیجریه، ساحل عاج، سنگال، مصر، آفریقای جنوبی و موریتانی شد.
گفتنی است که آفریقا در آن برهه از زمان کاملا از نظرگاه سیاست خارجی اسرائیل و حتی تفکر استراتژیک اسرائیلی در حاشیه قرار داشت. این مسئله به نوبه خود موجب روی کار آمدن نسل جدیدی از سیاستمداران اسرائیلی شد که توجه چندانی به واقعیت و بحرانهای قاره آفریقا نداشتند و نتیجه این اهمال به وضوح در عدم توانایی رژیم صهیونیستی برای رویارویی با برخی مسائل مرتبط با آفریقا همچون رشد تعداد کارگران آفریقایی در اسرائیل و تاثیرات مهاجرت یهودیان فلاشا (از اتیوپی) کاملا مشهود و نمایان بود.
اگرچه این بمعنای صرف نظر کردن اسرائیل از کلیه اهداف ثابت خود در قاره آفریقا نبود، بلکه میتوانست دربردارنده هشداری در راستای ظهور تهدیدات امنیتی و استراتژیکی جدید پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در این قاره باشد. بر این اساس، بنظر میرسد که اسرائیل در این دوره سعی در محافظت بیشتر از مراکز نفوذ و تاثیر خود در آفریقا داشت.