کوتاه نگاریهایی درباره فلسفه و عرفان ۳
چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور ترجمه فلسفه را ندادند و به این کار نپرداختند تا مسلمین دین را عقلی بفهمند! و چرا ائمه طاهرین علیهم السلام در جریان ترجمه فلسفه، هیچ کمکی به آن نکردند بلکه مخالفتهایی نیز ابراز داشتهاند و همواره تاکید کردهاند که معارف دینی را از غیر قرآن نیاموزید که گمراه میشوید.
مرحوم علامه مجلسی درباره نهضت ترجمه در صدر اسلام می نویسد:
«ترویج کتب فلاسفه در میان مسلمین، از بدعتهای حاکمان جور و معاند با ائمه معصومین علیهم السلام برای سلب توجه مردم از ائمه و شرع مبین بود. از جمله مؤیدات این ادّعا، مطلبی است که صفدی در شرح «لامیۀالعجم» مینویسد: هنگامی که مأمون با یکی از پادشاهان مسیحی معاهده صلح بست، از وی مجموعه کتابهای یونانی را درخواست کرد. آن پادشاه با نزدیکان خود رایزنی کرد و همه آنها جز یک روحانی مسیحی مخالفت کردند. آن روحانی مسیحی گفت، این کتابها را روانه کنید، زیرا این علوم هیچگاه در اختیار یک حکومت دینی قرار نگرفته است مگر اینکه آن را به تباهی سوق داده و میان عالمانشان اختلاف افکنده است.
علامه مجلسی می افزاید: مشهور آن است که اوّلین کسی که اقدام به ترجمه کتب یونانی به زبان عربی نمود، خالد پسر یزید پسر معاویه بود و نیز از جمله شواهد تمایل خلفا به فلسفه این است که یحیی برمکی چون دریافت که هشام بن حکم [صحابی معروف امام صادق علیه السلام] به فلاسفه انتقاد میکند، هارون را تحریک به قتل هشام نمود.» (۱)
تحلیل استاد محمد رضا حکیمی در باره نهضت ترجمه متون یونانی چنین است:
«چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور ترجمه فلسفه را ندادند و به این کار نپرداختند تا مسلمین دین را عقلی بفهمند! و چرا ائمه طاهرین علیهم السلام در جریان ترجمه فلسفه، هیچ کمکی به آن نکردند (بلکه مخالفتهایی نیز ابراز داشتهاند و همواره تاکید کردهاند که معارف دینی را از غیر قرآن نیاموزید که گمراه میشوید)؛ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام خبر نداشتند که چنین فلسفه و عرفانی وجود دارد؟ آیا ایشان در حق دین و فهم دین کوتاهی کردهاند و این بنیامیّه و بنیعباس بودند که با کمک بیدریغ مترجمان یهودی و نصرانی و مجوسی ـ و گاه برخی از ملاحده ـ فلسفه یونانی و عرفان هندی و سلوک اورفئوسی را ترجمه کردند و ریختند در مساجد و مدارس مسلمین و در کنار قرآن، دکانی به این وسعت گشودند؟!… آری آنان برای بستن «بیتالقرآن» در مدینه، بیتالحکمۀ را در بغداد گشودند و گرنه کسی (هارون) که مجسمه علم و سلوک و عبادت و معرفت و تبلور آیه آیه قرآن را ـ سالها در سیاهچالها ـ زندانی و سرانجام مسموم و شهید میکند، میتواند مروّج بیقصد و غرض علم و فرهنگ ـ آن هم در حوزه اسلام ـ به شمار آید؟ یا کسی (مأمون) که مطلع انوار علم قرآنی و معارف سبحانی و تعالیم وحیانی را آن گونه به این سوی و آن سوی میکشد و مجالس «مناظرات» تشکیل میدهد و از فلاسفه و متکلّمان زمان دعوت میکند تا امام علیه السلام را محکوم کنند و در نهایت هم، در نهایت غربت و مظلومیّت، آن تجسّم عقل اعلا و تعالیم والا و معارف علیا را مسموم و شهید میکند و بشریت را از چنان خورشید تابان علم و معرفت و اقیانوس موّاج فطرت پروری و تربیت محروم میسازد، بانی تمدن اسلامی و طرفدار علم میتواند شمرده شود. چه بیتالحکمۀ و مخزن المعرفَۀ و وعاءُ العلمی بالاتر و فروغ افکنتر و عقل پرورتر از وجود علمی قدّوسی و سرّ تعالیم سبّوحی، حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی امام رضا علیه السلام.» (۲)
——————————-
[۱] . حکیمی، محمدرضا، مقاله عقل خود بنیاد دینی، روزنامه همشهری، کتاب ضمیمه آذرماه ۱۳۸۰، ص ۴۳
*مهدی نصیری