کوتاه نگاری هایی درباره فلسفه وعرفان ۱۰
آیا به سلمان، معارف فلسفی و یا عرفانی مصطلح از جانب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده بود که ابوذر ظرفیت دریافت و فهم آنها را نداشت؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان میشنید او را تکفیر میکرد و میکشت؟!
از جمله مستمسک های اهل فلسفه و عرفان برای اثبات مطلوبیت این دو مسلک، روایتی از امام سجاد علیه السلام است که فرمود:
لوعلم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله (۱)
ـ اگر ابوذر بر آنچه در دل سلمان بود اطلاع مییافت، او را میکشت.
حقیقت این است که از این روایت تنها این مطلب استفاده میشود که بعضی از انسانها ظرفیت تحمل شنیدن و دانستن برخی معارف عالی را ندارند و در مقابل برخی دیگر از چنین ظرفیتی برخوردارند اما این ادعا که مقصود از آن معارف بلند و عالیای که برخی طاقت و استعداد دریافت آن راندارند، از سنخ معارف فلسفی و یا عرفانی یونانی و مثلا نظریه وحدت وجود و دیگر نظریات فلسفی و عرفانی است، نیاز به دلیل دیگری دارد و این روایت نمی تواند مثبت آن باشد.
آیا به سلمان، معارف فلسفی و یا عرفانی مصطلح از جانب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده بود که ابوذر ظرفیت دریافت و فهم آنها را نداشت؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان میشنید او را تکفیر میکرد و میکشت؟!
اما در مورداینکه مفهوم روایت فوق چیست و آن معارف بلند و بالایی که سلمان ظرفیت آن را داشت و ابوذر نداشت، چیست، اگر چه در خود روایت به آن تصریح نشده است امااز برخی شواهد چنین بر میآید که از جمله معارفی که سلمان واجد آن بود امادیگران و از جمله شاید ابوذر ظرفیت هضم و پذیرش آن را نداشت، مراتبفضیلت و مقامات عالیه امیر المؤمنین علیه السلام است. مرحوم طبرسی در کتاب احتجاجاز قول سلمان چنین نقل میکند که اگر من همه آنچه را که درباره فضایلامیرالمؤمنین علی علیه السلام میدانم برای شما بازگو کنم، عدهای از شما من را مجنونخواهید دانست و عدهای دیگر خواهید گفت: خدایا قاتل سلمان را بیامرز.(۲)
علامه مجلسی در بحار الانوار در ارتباط با همین حدیث توضیحی دارد کهخواندنی است:
« بعضی ازمتکلمان و محدثان در مسأله غلو و مصادیق آن زیادهروی کرده و به دلیلکوتاهی و کاستیشان در شناخت ائمه علیهم السلام و مراتب عالی و مقامات غریب آنان، بسیاری از راویان ثقه و معتمد را به دلیل آنکه معجزات و امور خارقالعاده رااز ائمه علیهم السلام نقل کرده بودند، غالی دانستند با آنکه در روایات متعددی ازائمه علیهم السلام است که «ما را ربّ و شریک خداوند ندانید و هر آنچه میخواهید، درباره (فضایل و مقامات) ما بگویید که هرگز به نهایت آن نخواهید رسید» و نیزروایت است که «امر ما [مقامات و فضائل ائمه علیهم السلام] به گونهای سخت و باورنکردنی است که جز فرشتهای مقرب یا پیامبری مرسل و یا بنده مومنی کهخداوند دلش را در ایمان آزموده است، تاب تحمل و باور آن را ندارد.» و نیز ازهمین مقوله است این روایت که «اگر ابوذر بر آنچه که در قلب سلمان بود، اطلاعمییافت، او را میکشت» و روایاتی دیگر از این قبیل.»(۳)
مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول و اصولی و فقیه بزرگ عهد قاجار در رساله ای که بر رد اعتقاد ابن عربی مبنی بر مؤمن رفتن فرعون از این دنیا نوشته است، در بخشی از این رساله میگوید صوفیه در پاسخ به این اشکال که چرا خلاف آیات و روایات سخن میگویید، میگویند این سخنان ما جزء اسرار است و عموم مردم طاقت شنیدن آن را ندارند و بنای قران و روایات هم سخن گفتن بهاندازه عقول مردم بوده است. بعد ایشان در پاسخ به این حرف چنین می نویسد:
«سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما میگویید، لکن امر کردهاند به کتمان اسرار ایشان و نهی کردهاند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار.و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت میگویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها میگویند، پس جواب امام های خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا میکنند؟ و بر فرض که متمسّک شوند در اثبات این معنی به حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: « لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان لقتله» و در بعضی روایات: «لکفره»؛ یعنی اگر أبوذر می دانست در دل سلمان چه چیز است، هر آینه میکشت او را، یا حکم به کفر او میکرد.ما میگوییم که: شکیّ نیست که در این صورت لازم بود پنهان داشتن آنچه در دل داشت، و اگر اظهار میکرد، از مرتبه سلمانی در می رفت و فسق او ظاهر میشد که باعث قتل خود میشد، یا باعث تهمت او به کفر میشد، و لکن ابوذر که او را میکشت یا تکفیر میکرد از مرتبه ابوذری در نمی رفت، بلکه مرتبه او به سبب اطاعت و اتیان به تکلیف خود بالا می رفت…
پس چگونه شد که این جماعت اسرار به هر کس میگویند، حتی آن کسانی که قابلیت نوکری ابوذر را ندارند! و این ها قابل اسرار هستند و ابوذر قابل نبود؟!
اگر انصاف باشد معلوم میشود که این جماعت، چقدر گمراه، و آن ها که تصدیق این ها میکنند چقدر بی خبر و دور از راهند! …» (۴)
*مهدی نصیری
——————————————
۱. الصفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/ ۴۵
۲. احتجاج طبرسی۱/ ۱۴۹
۳. بحارالانوار۲۵/ ۳۴۶
۴ . فصلنامه سمات شماره ۵ مقاله رد وحدت وجود به نقل ازکتاب سه رساله در نقد عرفان به قلم میرزای قمی از انتشارات آستان قدس رضوی با تصحیح و تحقیق آقایان حسین لطیفی و سید علی جبار گلباغی ماسوله