کوتاه نگاری هایی درباره فلسفه وعرفان ۱۴
مولوی در اشعاری با استناد به حکایتی در مورد عزاداری شیعیان شهر حلب به نفی و تخطئه عزاداری شیعیان در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا می پردازد و از منظری عارفانه! مدعی است عزاداران باید به دین و دل خراب خود گریه کنند.
اساسی ترین مشکل مدرسه فلسفه و عرفان مصطلح، خود بنیادی نظری و اعتقادی آن و بی توجهی و بلکه مخالفت با تعالیم برهانی و عرفانی اصیل و صحیح اهل بیت علیهم السلام است. این خود بنیادی و بی توجهی فلاسفه و عرفا به آموزه های اهل بیت علیهم السلام، در عرصه های گوناگون اعم از اصول و فروع دین خود را نشان می دهد که از جمله این موارد نحوه برخورد عارفان صوفی مسلک با حادثه عظیم عاشورای حسینی علیه السلام است.
مولوی در اشعاری با استناد به حکایتی در مورد عزاداری شیعیان شهر حلب به نفی و تخطئه عزاداری شیعیان در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا می پردازد و از منظری عارفانه! مدعی است که چون امام حسین علیه السلام و دیگر شهدا به وصال معشوق خود رسیدهاند، پس دیگر چه جای نوحه و ماتم و عزاداری بلکه هنگامه شادی است و عزاداران باید به دین و دل خراب خود گریه کنند!:
روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیهاندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان
یک غریبی شاعری از ره رسید روز عاشورا و آن افغان شنید
پرس پرسان میشد اندر افتقاد چیست این غم بر که این ماتم فتاد
نام او و القاب او شرحم دهید که غریبم من شما اهل دهید
آن یکی گفتش که هی دیوانهای تو نهای شیعه عدو خانهای
روز عاشورا نمیدانی که هست ماتم جانی که از قرنی بهست
پیش مؤمن ماتم آن پاکروح شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
گفت آری لیک کو دور یزید کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
خفته بودستید تا اکنون شما که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بودهاند وقت شادی شد چو بشکستند بند
روز ملکست و گش و شاهنشهی گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نهای آگه برو بر خود گریز انک در انکار نقل و محشری
بر دل و دین خرابت نوحه کن که نمیبیند جز این خاک کهن
شمس تبریزی هم میگوید:
“شمس خجندی” برخاندان پیامبرمیگریست، مابروی میگریستیم، یکی به خداپیوست، بر وی میگرید…!
شاید این تفسیر از عاشورا و عزاداری شیعیان از عارف و صوفیانی چون مولوی و شمس بعید نباشد اما از عارف مسلکان شیعه قطعا این گونه مواجهه با عاشورا بسیار عجیب و موجب تاسف است. مرحوم آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی که سخت شیفته فلسفه صدرایی و عرفان ابن عربی بوده است در کتاب روح مجرد در باره سید هاشم حداد می نویسد:
«درتمام دهه عزاداری، حال حضرت[سیدهاشم]حدادبسیارمنقلب بود. چهره سرخ میشدوچشمان درخشان ونورانی؛ حال حزن واندوه درایشان دیده نمیشد؛ سراسرابتهاج ومسرت بود. میفرمود: چقدمردم غافلندکه برای این شهیدجانباخته غصه میخورندوماتم واندوه بپامی دارند…تحقیقاًروزشادی ومسرّت اهل وبیت (علیهمالسلام) است». (کتاب روح مجرد، ص ۷۸ و ۷۹)
البته قصد این نوشته نفی ارادت امثال مرحوم آقای حسینی طهرانی و مرحوم سید هاشم حداد نسبت به سید الشهداء علیه السلام نیست اما طرح این نکته لازم است که گرایشهای عرفانی و صوفیانه چگونه افراد را از مسیر سیره و شیوه اهل بیت علیهم السلام خارج کرده و به ورطه من عندی و ذوقی حرف زدن و مبنا تراشیدن میکشاند و از اهمیت ابعاد سازنده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و فضائل و اجر اخروی عزاداری برای سید الشهدا غافل میکند.
این تفسیر از عاشورا را مقایسه کنید با تعابیر زیر از اهل بیت علیهم السلام در باره عاشورا و اهمیت و فضیلت عزاداری برای امام حسین علیه السلام:
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکندحسین ابن علی علیهما السلام فرمودند: من کشته اشک چشمم هیچ مومنی مرایادنکندجزاینکه گریه اش بگیرد.
امام رضاعلیه السّلام فرمودند:
پدرم چون ماه محرم داخل میشدکسی آن حضرت راخندان نمیدید. واندوه وحزن پیوسته براو غالب میشدتاروزعاشورا. آن روز، روزمصیبت وحزن وگریه اوبود ومیفرمود: امروز روزی است که حسین (علیهالسّلام) شهیدشده است.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به جدبزرگوارشان امام حسین علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه میفرمایند:
مجالس ماتم برای تو دراعلا علّیین (عالم ملکوت) برپاشد. حوریان بهشتی درعزای تو برسرو صورت زدند و آسمان وساکنانش کوههاودامنه هایش ودریاهاو ماهیانش وباغهای بهشتی ونوجوانانش خانه کعبه ومقام ابراهیم، مشعرالحرام حرم خانه ی خدا (کسانیکه مُحرم هستند) واطراف آن همگی درماتم تو گریستند. همچنین می فرمایند:
صبح وشام برتومویِه میکنم، وبه جاى اشک براى توخون گریه میکنم، …تاجائى که ازفرط اندوهِ مصیبت، وغم وغصّه شدّتِ حزن جان سپارم .
*مهدی نصیری