مشرق:اربعین از رازهای هستی است، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن برای ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگی های انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه معنوی و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند میشود.
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین روز شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) گفته میشود که مصادف با بیستم ماه صفر است. از سنت های مردمیگرامیداشت چهلم مردگان است که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات می دهند و مجلس یادبود برپا می کنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی برپا میکنند. عاشقان و پیروان آن امام، در سحال اسرار اربعین به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خویش را با مظلومیت حسین(ع) و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچ گاه بی رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامی هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه ای دارد. چله نشینی برای رفع حاجات، حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از این نمونه هاست.
برای بررسی و کنکاش در این زمینه خدمت حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا رسیدیم. ماحصل این گفتگو پیش روی شماست.
یکی از فرازهای مهم واقعه عاشورا اربعین است که عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود این مسأله از کجاست؟ آیا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و یا جایگاه عدد چهل میباشد؟
بازگشت اهل بیت علیهم السلام در اربعین به کربلا مورد اختلاف است و تاکنون نیز به جایی نرسیده، بعضی از علماء صرفا آن را مستبعد دانستهاند و بعضی از آنها آن را مسکوت گذاشتهاند. اما موضوع اربعین موضوعیت دارد؛ یعنی ناظر به آمدن اهل بیت به کربلا نیست. عدد چهل، یک وقتی به خاطر بیان کثرت گفته میشود، مثل اعداد دیگر. یک عددی گفته میشود به عنوان بیان کثرت. مثلا عدد ۷۰ خداوند در مورد مشرکین می فرماید: «ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم»
«پیغمبر اگر ۷۰ بار هم برای آنها طلب آمرزش کنی، خداوند آنها را نخواهد بخشید»، نه اینکه ۱+۶۹باشد یعنی بی نهایت، … و هکذا اربعین امکان دارد برای بیان کثرت گفته شود.
گاهی عدد چهل موضوعیت دارد. مثلا امام حسن عسکری(ع) می فرماید: علائم ایمان پنج تاست. یکی از آنها زیارت اربعین است زیارت اربعینی که واقعا چهل روز از شهادت سیدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضی جاها موضوعیت دارد. من اخلص لله اربعین صباحا بعید نیست که موضوعیت چهل صباح کسی اخلاص بورزد. یعنی چهل صباح بر او بگذرد و تمامیکارهایش برای خدا باشد واقعا ممکن است بسیار کم کسانی پیدا کنیم که حتی ۱۰ روز این گونه بگذرانند و بالاخره تمام کارها برای خدا باشد حتی نفسانیت ریز داخلی هم در کار نباشد. بعد می فرماید: خدا چشمه های حکمت را از باطنش برزبانش جاری می سازد. اما اربعین امام حسین علیه السلام، یقینا موضوعیت دارد و ناظر به بازگشت اهل بیت نیست. ما میبینیم درسیره اهل بیت بوده چقدر هم تاکید بر زیارت اربعین شده و چقدر آثار وضعیه دارد.
من در اینجا یاد میکنم از یکی از اولیاء خدا که مرحوم پدرم بودند (مرحوم آیت الله زبده السالکین آقای سیداسماعیل اصفیایی (قدس سره) ایشان زمانی که در حیات بودند میگفتند اسم نبریم حال که از دنیا رفتهاند، ایشان از کبار اولیاء و مجتهدان و بزرگان بود. ایشان می فرمودند که من از احادیث پیدا کردم (ایشان خیلی اهل حرف زدن نبودند و فکر میکنم مکاشفتا پیدا کرده بود) زیارت اربعین یک اثری دارد که هیچ عمل مستحبی آن را ندارد و عجیب آن است که هر کس در اربعین، امام حسین (علیه السلام) را زیارت کند، عاقبت به شر نمیشود و ایمان در قلبش ثبت میشود.
سر عدد چهل در اسلام چیست؟
ما در اسلام عددهایی داریم که اینها اعداد خاصی هستند. معلوم می شود که موضوعیت هم دارد، یکی عدد هفت است، شما ملاحظه می فرمایید که عدد آیات سوره مبارکه حمد هفت است، طواف هفت است و از این قبیل… حال غرض این است که این اسرار نزد خداست مادامیکه بیان معصوم زیر این حرف ها نباشد که عدد هفت چرا و عدد ۴۰ چرا؟ تا بیان معصوم نباشد نمی توانیم چیزی بگوییم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چیزی بگوییم، خدای ناکرده منشأ انحراف میشود.
چنانچه الان در فرقه اسماعیلیه عدد هفت کاملا منشاء انحراف شده یعنی خدا می داند آنها روی عدد هفت و ۷۰ چه کاخ هایی ساختهاند برای این که سرش را نمی دانستند. بنابراین ما باید متعبد باشیم حتی در اذکار. ممکن است ذکری از معصوم برسد که میگوید این را چهل بار بخوانید، چهل بار بخوانیم. اگر از کسی برسد که معصوم نیست، بزرگی است ولی ما می دانیم که بی حساب و کتاب حرف نمی زند مثل آقای قاضی، آقای بهاءالدینی، آقای طباطبایی و… این جور شخصیت ها، گاهی وقت ها ممکن بود چهل روز دستور می دادند، برای شاگردانشان که چهل روز این دعا را بخوانید. معلوم بود چهل، موضوعیت دارد.
اما مطلبی بگویم که برای شما به یادگار بماند، شما بدانید که عدد چهل را گاهی خداوند موضوعیت می دهد و خدا بخواهد بنده اش را با یک عدد کمتر به آن هدفی که باید به چهل برسد می رساند.
یکی از صاحبدلان در گذشته می گوید که انس سه قسم است. یک قسمت انس به خلوت، یک قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتی ما این بحث را شروع کردیم با چین و چروک صورت ها و اعتراض ها مواجه شدیم چون سخت بود بعضی ها بپذیرند که وقتی کسی می رود و در خلوت دعا میکند، نماز می خواند چرا این را یک قسم جدا کردید یا انس به عبادت؟ مگر عبادت برای خدا نیست اما شما آمدید در اینجا یک قسم دیگر تراشیده اید که انس به الله است، در صورتی آن کسی که می رود در خلوت برای خدا می رود. معمولا خلوت را انتخاب میکند که حواسشان جمع باشد. یا آن کسی که انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت برای خدا میشود چرا شما قسم سوم تراشیدید؟ آخر دیدیم باید مطلب را باز کنیم. اما انس به خلوت گفتهاند علامتش این است که اگر خلوت را از او بگیرند آن حالی که او داشت از دستش می رود واصلا به هم می ریزد اما علامت انس به عبادت علامتش این است که اگر عبادتی که همیشه آن را انجام می داد بگیرند و بدل کنند به عبادت دیگر او به هم می ریزد و معلوم میشود که انس او انس به عبادت است. من حاشیه زدم به این مطلب که در انس بالعباده انتخاب کننده بنده است، در انس بالله انتخاب کننده خداست. ما مثال می زدیم یک حاج آقایی یا حاج خانمی ۲۰ بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم که می خواهد برود میگوییم خانم، آقا ما خانواده ای میشناسیم که آبرومنداست و خیلی مضطر به این پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بیرون می اندازند این دفعه را بدهید به اینها، امسال را مشرف نشوید ان شاءالله سال آینده مشرف شوید. میگویند: نه نمی توانیم این انس به عبادت است و انس بالله نیست پس فرق بین انس به الله و انس به عبادت روشن میشود.
علامت انس به عبادت این است که ما آن عبادت را اگر بخواهیم جایگزین کنیم با دیگری بهم می ریزد. یک نفر آمده بود در یک صندوق قرض الحسنه برای کسی ورقه ای را امضا کند یکدفعه زد زیر گریه گفتیم چه شده؟ گفت من این موقع زیارت عاشورا می خواندم. گفتم تو انس به عبادت داری. امام حسین شهید شده تا تو بیایی گره از کار این فرد باز کنی.
استاد یادگاری را برای خوانندگان نفرمودید!
مطلبی را که می خواستم به عنوان یادگاری بگویم در اینجاست. مرحوم پدرم میگفت (قریب به مضامین فرض کنید): یک نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود که چهل روز باید این ذکر و یا ظاهرا عملی را به جا بیاوری. چهل شب انجام بدهی شب چهلم به تو نتیجه داده میشود. این از ظرایف معارف الهیه است که این چهل شب باید متصل باشد و اگر در وسطش یک وقفه ای حاصل شد و برید، باید از سر بگیرد.
طلبه میگوید ما ۲۵ شب انجام دادیم، شب ۲۶ یک مهمان رسید حال چه کنیم؟ مهمان است نمیشود یک مقدار خوراکی و شیرینی بگذاریم جلویش و بگوییم مشغول باشید تا ما برویم سه، چهار ساعت مشغول باشیم این خلاف احترام است. طلبه میگوید آمدم و یک ترازو گذاشتم و گفتم تمام این کارها برای پروردگار و برای محبوب حقیقی ماست حال او خود گفته مهمان را احترام کنیم، اگر من امشب مهمان را احترام بکنم می ارزد که امر پروردگار را اطاعت کنم. استاد گفته بود که اگر وسطش ببرد باید از آغاز شروع کنم، آخرش این است که ۱۵ شب باقیمانده را رها میکنم و همه ۲۵ شب را به هیچ میگیرم. رفت و کنار مهمان نشست.
عجیب است پدرم تعبیری دارد که از گفتن آن معذورم و شاید راضی نباشد. خلاصه نقل به معنا میکنم. شب طلبه خوابید آن شب به طلبه گفتند: آشیخ ما کاسه ات را پر کردیم، نمی خواهد دیگر زحمت بکشی، ۱۵ شب دیگر هم مال خودت می خواهم این را بگویم. ظریفه ای در اینجا دیده میشود. عدد چهل با اینکه موضوعیت دارد، در عین حال بنده وقتی خالص باشد مثل این است که خدای متعال با عدد دیگر هم به دادش می رسد این ظرایفی است که می خواستم سربسته گفته باشم.
بر گردیم به اربعین امام حسین(ع) آیا آمدن جابر به کربلا تصادفی بوده یا با برنامه صورت گرفته است؟
نخیر. اتفاقا جابر را که گفتید، بسیار کار خوبی کردید. واقعا جابر با این کاری که کردند در تاریخ ما تکیه گاهی است. زیارت جابر کاملا با برنامه بوده است. بچه که بودم یادم می آید در تبریز با پدر و مادرم روضه می رفتیم. بعضی از منبری ها میگفتند جابر به خادمش عطیه گفت. در تهران هم کم و بیش شنیدم بعد فهمیدم که عطیه یکی از علمای زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربیت شده اهل بیت بوده. شما باید همه کارهای جابر و ظرایف کارش را کنار هم بگذارید و ببینید این مکتب اهل بیت چه مکتبی است؟ از طرفی یادمان باشد که حضرت امام حسن عسکری(ع) می فرماید: علایم ایمان پنج تاست. آن علائم، تمامش برای شیعیان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پیشانی را به خاک گذاشتن، انگشتر را به دست راست کردن، خواندن زیارت اربعین و ۵۱ رکعت نماز در شبانه روز خواندن. این مختصات شیعه است. اما جابر عمدا برای اینکه اربعین است می خواهد برود به کربلا نه اینکه از آنجا رد میشده و مصادف شد با اربعین.
عطیه میگوید جابر به من گفت: من را ببر به زیارت حسین(علیه السلام). منتهی اینکه گفته میشود به امام سجاد(ع) خبر دادند که جابر آمده در اینجا مطلب دور از ذهن است. ما باید ابتدا آمدن اهل بیت را ثابت کنیم تا بعد ملاقات جابر با اهل بیت را هم ثابت کنیم و این دو مبتنی بر همدیگر است پس بهتر است مطلب را مسکوت بگذاریم چون علما هم نمی دانند که جابر در کدام اربعین آمد به کربلا.
یعنی آمدن جابر در اربعین اول مورد تأیید نیست؟
آمدن جابر مورد تایید است ولی تعیین آن مشکل است در تعیین آن علما نظر ندادهاند کدام اربعین است. قطعا اربعین آمده ولی مورد تردید است که در اربعین اول بوده یا دوم و این را مسکوت گذاشتهاند.
جالب اینجاست که آمدن ایشان برای زیارت اربعین بوده، درست است که آنجا آمد گریه کرد و حتی حالش بد شد و غش کرد، که عطیه میگوید حتی آب آوردم و ریختم، اما صرفا برای قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقایدش بوده که اربعین، زیارت اربعین امام حسین(ع) را به جا بیاورد.
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه زیارتنامه ای که از قول جابر نقل کرده نشان می دهد، این یک شیعه کامل العیار تربیت شده است. وقتی عطیه می گوید، او حالش بد شد و گریه کرد و من آب آوردم و به صورتش ریختم. میگوید او بلند شد و دیدم دارد جملات بلندبالایی را به زبان می آورد. به امام حسین(ع) میگوید: السلام علیک یا وارث علوم الانبیا. این جمله اصلا از دهان یک غیرشیعه کامل العیار تربیت شده بیرون نمی آید.
کاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا یک کاروان داغدیده و آسیب دیده است، اداره این کاروان نیز دو وجه داشت، یک طرف اداره زن و بچه های داغدار و مصیب دیده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهدای کربلا، مسئولیت این کاروان نیز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زینب(س)، یک جمله ای داریم از امام سجاد خطاب به حضرت زینب(س) که فرمودند. انت عالمه غیر معلمه. حال سوال اینجاست که حضرت زینب(س) از این علمشان برای اداره کاروان استفاده میکردند و یا اینکه از قاعده تبعیت از امام زمانشان استفاده می کردند؟
اداره کاروان از امور اجتماعی است یعنی شاید نیاز به علم لدنی و یا به کار بردن آن نباشد بلکه یک بحث مدیریتی است. منتهی اهل بیت غیر از علمشان و غیر از مدیریتشان انسان هایی ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر این، حضرت زینب یک مدیریتی داشته است و آن عقل و تدبیر و تعقل حضرت زینب(س) که حتی زبانزد مخالفین شد. در کتابی که تالیف ابن اثیر جزری است درباره حضرت زینب(س) میگوید وکلامها عند یزید یدل علی قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جیم که به معنی فکر است. یعنی سخن گفتن او نزد یزید دلالت بر قدرت عقل او میکند این تعقل حضرت زینب(س) میباشد.
اما می ماند یک بحث، زمانی مسائل فوق العاده ای پیش می آید. می توانیم بگوییم که البته در اصل ایشان به امام زمانش مراجعه میکرده و ممکن است ایشان از قسمتی از علم لدنی خودش هم استفاده میکرد، چنانچه ما در مدیریت حضرت زینب(س) در مقاتل معتبر داریم که وقتی بچه ها بهانه پدر را میگرفتند، حضرت می فرمود که پدرتان مسافرت رفته، این نمونه است و کاشفیت دارد اولا که مقصودشان سفر آخرت بوده ثانیا به بچه سه ساله نمی توان گفت که پدرت را کشتهاند گفتن این مسائل بچه را می کشد اما بالاخره عالمه غیرمعلمه، خانمیکه علم لدنی داشت به بچه ها اینطور می فرمود و می خواست که بچه ها در جریان مصیبت ها حتی الامکان قرار نگیرند.
جمع بین استفاده از علم لدنی و تبعیت از امام زمان چگونه بود؟
جمع بین این دو تا یعنی استفاده از عملشان و تبعیت از امام زمانشان مانعه الجمع نیست. یک وقتی مسأله ای است که ترجیح می دهند از امام زمان بپرسند و یک وقتی هم مرحله ای است که خدا روشنشان میکند یا همان علم لدنی، همان جا می دانند که ولی خدا به این قسمت راضی است، در مورد این مسائل نظر دادن سخت است اصل این است که آنها از امام زمانشان می پرسند شاید هم زمانی مصلحت بدانند که از علم لدنی استفاده کنند، مانعه الجمع نیست.
بیماری امام سجاد(علیه السلام) تا چه زمانی طول کشید؟
این از مسائلی است که باید عنوان شود و متاسفانه ذاکرین و غیرذاکرین ـ ان شاءالله امام زمان کمک کنند که اینها این جمله زشت را ترک کنند و نگویند بیمار کربلا.
زمانی مداحی میگفت: بیمار کربلا. به او گفتم: من به تو بگویم مداح بیمار خوشتان می آید. گفت نه، گفتم پس چرا به امام میگویی؟ آنچه در روایت آمده این است که حضرت در روز عاشورا مریض بودند بیشتر از این روایات نشان نمی دهد که بگوییم در شام هم مریض بوده. تمامی علمای اهل سنت نوشتهاند ـ جای تاسف است که من شیعه بگویم بیمار کربلا بعداً سنی اینطوری بنویسید ـ وقتی حضرت می آمدند کنار کعبه در قضیه (فرزدق) که مردم حتی خلیفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بکند، وقتی حضرت آمد آنها که می شناختند احترام گذاشتند و آنهایی هم که نمیشناختند با آن قدرت ولایت بی اختیار به کناری رفتند.
اهل سنت همه ایشان نوشتند و کان من اجمل الناس وجها و اطیبهم ریحاً. وقتی امام سجاد(ع) از خوش بوترین و خوشروترین افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بیمار کربلا بنامیم، چقدر ما باید بی معرفت باشیم که این حرف ها را بزنیم.
بیماری حضرت حداکثر روز عاشورا و یا شب عاشورا بوده و بیشتر از آن را ما مدرکی نداریم که بگوییم ایشان مریض بوده، هنگامیکه خیمه ها را می خواسنتد آتش بزنند ایشان بیمار بودند.
یزید با چرخاندن کاروان می خواست اسرا را تحقیر کند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با این صحنه های عمومی چه شیوه ای داشتند؟ در محافل خصوصی چه شیوه ای را اختیار کردند؟
محفل خصوصی در مقاتل نداریم.
بالاخره در کاخ یزید گفتگوهایی بدون حضور مردم برگزار شده است.
گفتگوهایی در زمانی که یزید ملعون می خواست ایشان را مرخص کند صورت گرفت که چه چیزی می خواهید و… قریب به همین مضامین بود و روایت است که حضرت سر مبارک پدر را درخواست کردند بنابر قولی که اگر صحیح باشد و آن هم جوابی داد.
علی کل حال ما محافل خصوصی در مقاتل نیافتیم. هر چه بوده همین مجالس بود که به خاطر به رخ کشیدن قدرت بوده و یا اینکه نستجیر بالله اهل بیت را تحقیر کند و از مردم زهر چشم بگیرد که ما این هستیم و قدرت داریم. در همین مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زینب کبری صحبت میکردند و گاهی وقت ها به حضرت زینب از طرف دشمن خطاب میشود که حضرت خودشان جواب می دادند مانند مجلس ابن زیاد که خود ابن زیاد یا پلیدی دیگر شماتتی به حضرت زینب کرد و حضرت یک جمله عرفانی ماندگاری فرمودند که به راستی مایه حیرت تمامی عرفای عالم است :مارایت الا جمیلا-.
ما اگر ابرویمان خم شود این طور حرف نمی زنیم. خانمیکه در این واقعه در سن جوانی بودند، مداحی که میگوید قدشان خمیده بود همه اینها دروغ است، اینها تتمه ظلم بنی امیه است. خدا به این مداحان انصاف بدهد اینها گفتهاند که فلان کس مخالف ما است اما من حلال نمیکنم هر مداحی که افترا ببندد، واگذارش میکنیم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را میبوسم، اما مداحی که مزخرفات بگوید با او مخالفم. به یک چیزی اشاره میکنم که به گوش این مداح برسد و توبه کند، بعضی از مداحان الان معتقدند که علما دعوت نشوند، فقط مداح بیاید، فقط اکو و بلندگو باشد اصلا بعضی از این مداحان روبروی امام حسین(ع) ایستادهاند.
نمیگذارند بیان شود که هدف امام حسین(ع) چه بوده، در همین زیارت اربعین حضرت می فرماید؛ خدایا امام حسین خونش را داد که بندگان را از نادانی برهاند.
عالم بزرگی به یک مجلس آمده بود در مورد امام حسین(ع) صحبت کند یک مداحی بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جلیل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. این بلندگو را نمی دهد! مداح باید ۱۰ دقیقه بخواند برود، التماس دعا. مداح که نباید نظر بدهد حتی بعضی می آیند در ضمن مدحش به نظام قدیم و جدید مدارس اعتراض میکنند!
این گونه جمع بندی میکنیم که در بعضی از مجالس حضرت زینب حرف می زدند و در بعضی مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت میکردند و شاید در بعضی جاها هر دوی آنان، برحسب مصلحت بینی ها بوده است.
در بعضی از نقل ها داریم که زمان برگشت به مدینه همسر حضرت، ایشان را به خاطر شکستگی چهره شان نشناختند. آیا این نقل ها صحت دارد؟
تمامی اینها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا یک سطری از اینها در کتاب های ما نیست. حتی میگویند یکی آمد در کوفه و گفت تو کی هستی حضرت می فرماید؛ زینب هستم و او گفت من کلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده که این گونه تغییر کرده ای همه اینها دروغ است.
هدف های حادثه عاشورا چه زمانی به بار نشست؟ قبل از ورود به مدینه یا بعد از ورود به مدینه؟
تحلیلی که از منابع معتبر به دست می آید که اصلا یزید قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دین را ببندد. امام حسین(ع) سلام الله علیها با خون خود و عزیزانشان نگذاشتند بسته شود واین در را باز کرد. سخنرانی ها و گفتگوهایی که حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) کردند، جزء اولین دروس این دانشگاه می دانیم. این که حضرت سجاد(ع) وقتی می رود در مجلس یزید میگوید انا بن فاطمه الزهرا، این خودش یک درس است. در این خطبه حضرت سجاد تحولی به وجود آورد که وقتی خطبه تمام شد دیدند مردم زبانشان حرکت میکند و لعنت به بنی امیه میکنند و چشم ها تمام اشک آلود است.
این دانشگاه باز شد و یک استاد و یک معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زینب بودند. منتهی این بار نشستن و ظهور این بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع کردند. همین ها درس بود، مرتب در شام توهین میشنیدند. مثلا در شام پیرمردی توهین کرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ بله. این آیه شریفه را خواندی: «قل لااسئلکم علیه اجراً الالموده فی القربی» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطی دارد؟ ما اولاد او هستیم.
حضرت زینب هم یک جمله عرفانی دارد: ما رایت الا جمیلا. یک جمله حماسی، باید به آن افتخار کنیم و به چند زبان ترجمه کنیم. عوض اینکه بگوییم قدش خمیده بود ما باید این را بگوییم، قدش را چه کار داری قدش خیلی هم استوار بود. برای اینکه وقتی در مجلس یزید زنان دورش را میگرفتند که خانم شناخته نشود یکی از ملعونین گفته بود که من هذه المتنکره این کیست که می خواهد خودش را این جوری مخفی کند و خودش را گم میکند. اما جمله حماسی ایشان وقتی بود که یزید نشسته بود و جلاد در طرفین، حضرت زینب فرمود: من قدر تو را خوار میشمرم، تو را چیزی حساب نمیکنم. این خیلی حرف است که انسان به خلیفه خون آشام این حرف را بزند. من قدر تو را کوچک میشمارم. این ظهور نشستن همین طور مراتب دارد که می رسد به اینکه کاروان به مدینه باز میگردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر میشوند.
ما از شیعیانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داریم که بی حساب است. چقدر اهل سنت داریم که میگویند قال علی بن الحسین این نشان می دهد که در خانه باز بود. این مکتب دایر بود و با و جود فشارهایی که بوده، ظاهراً در شرح ابن الحدید دیدم که یک نفر می آید و با حضرت سجاد احوالپرسی میکند تازه بعد از اینکه غائله کربلا تمام شد و رفتهاند در مدینه نشستهاند و به قول معروف آبها از آسیاب افتاده، آن موقع احوالپرسی میکند حضرت جواب می دهد، این جواب نشان می دهد که چقدر اهل بیت در فشار بودهاند و جای تاسف است که میگوید: کیف اصبحت یابن رسول الله یعنی چگونه صبح کردی؟ حالت چطور است، حضرت می فرماید: اصبحنا خائفین برسول الله. صبح کردیم، امان نداریم چون نسبتمان به پیغمبر می رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنین. می فرماید بقیه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پیغمبر نمی رسد. یعنی اولاد پیامبر بودن خطر بود، ولی با وجود این میبینیم چقدر سنی داریم که میگوید قال حسین بن علی چقدر مراجعه شده چقدر سوال کردهاند. بعد آن وقت شما ببینید که حضرت باقرالعلوم که ابن حجرسنی میگوید این آقا شکافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده این طور میگویم: پایه گذار انقلاب فرهنگی جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر که با آن همه ظلم و ستم که زمان هشام بود، خیلی حضرت در فشار بود، در عین حال کار حضرت صدا کرد، این از برکات کربلا بود.
حضرت صادق(ع) وقتی آمد شوخی نیست که انسان این همه شاگرد داشته باشد که ممتازهای آن چهارهزار نفر باشد. یک نفر از هند یا ایران درست در خاطر ندارم رفته بود مدینه میگوید سه روز در مسجد ماندم و می خواستم یک دست به امام صادق بزنم که میسر نشد. آنقدر ازدحام جمعیت بوده. ازدحام های الان خیلی ملاک نیست مردم زیاد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اینها نتیجه ظهورهای به بار نشسته این خون ها بود. شکی در این نیست که اگر امام صادق صدایش به همه جا رسید، علتش کربلا بود.