«چنگیز به مسجد راند و پیش مغصوره [محلّ ایستادن امام در مسجد] بایستاد و پسر او تولی پیاده شده و بر بالای منبر برآمد. چنگیز پرسید که سرای سلطان است؟ گفتند: خانۀ یزدان است. او نیز از اسب فرود آمد و بر دو سه پایۀ منبر برآمد و فرمود که: صحرا از علف خالی است. اسبان را شکم پر کنند. انبارها که در شهر بود گشاده کردند و غلّه میکشیدند و…
این روزها احساس جریحهدار شدۀ مسلمانان به دلیل هتک حرمت کشیش افراطی آمریکایی، تری جونز و هوادارنش به قرآن مجید، موج بزرگ اعتراضی را در میان مسلمانان سراسر جهان برپا کرده است. به همین مناسبت اخبار و تحلیلهای خبری بسیاری از طریق رسانهها منتشر شده است. دریچههای گشوده شده توسط روزنامهنگاران و تحلیلگران مباحث سیاسی، اجتماعی و مذهبی، هر یک منظری از حادثه را فراروی خوانندگان گشوده است.
در این نکته تردیدی نیست که «تری جونز» نه یک شخص بلکه نمایندۀ جریانی است که با تکیه بر قدرت و نفوذ مردان سیاسی و امنیّتی غرب مجال طرح موضوع و عملیّاتی کردن آن را یافته است. به رغم آنکه، طرّاحان و عاملان از عکس العمل جهان اسلام و هزینههای تحمیلی بر غرب از این طریق با خبر بودند، لیکن؛ این عمل شنیع همۀ قوّه و توان خود را از انگیزهای اخذ میکند که از نظر غرب از درجهای و رتبهای از ضرورت برخوردار است که پیشاپیش تحمّل خسارات ناشی از عکسالعمل مسلمانان سراسر جهان را ممکن و ناگزیر میسازد.
قبل از آنکه دیدگاه خود را دربارۀ این حادثه و عوامل محرّک آن بیان کنم به حادثهای مشابه اشاره میکنم که صدها سال قبل از این و در اوّلین فصل از حملۀ مغول به جهان اسلام رخ نمود. در آن سال هم بیگانگان از روی غرور و تبختر، قرآنها را بر سنگفرشها ریختند، هتک حرمت کردند و جنایتها نمودند تا آنکه گذر ایّام نه تنها حقّانیت این مصحف آسمانی را ثابت کرد، بلکه هتّاکان را هم در خدمت قرآن و اسلام در آورد. ناقل این ماجرا، مرحوم «عطا ملک جوینی»، مورّخ و نویسندۀ «تاریخ جهانگشا» است.
تاریخ جهانگشا، در روایت سالهای هول و هراس حملۀ مغول به سرزمینهای اسلامیکه به گواهی برخی مورّخان حاصل حیله و همراهی اربابان کلیسا برای حملۀ دو سویۀ شرقی و غربی مغول و صلیبیّون بود، روایتی شنیدنی از ورود چنگیز به «بخارا» و «تصرّف» مسجد آن شهر دارد. جوینی در تاریخش مینویسد:
«چنگیز به مسجد راند و پیش مغصوره [محلّ ایستادن امام در مسجد] بایستاد و پسر او تولی پیاده شده و بر بالای منبر برآمد. چنگیز پرسید که سرای سلطان است؟ گفتند: خانۀ یزدان است. او نیز از اسب فرود آمد و بر دو سه پایۀ منبر برآمد و فرمود که: صحرا از علف خالی است. اسبان را شکم پر کنند. انبارها که در شهر بود گشاده کردند و غلّه میکشیدند و صنادیق مصاحف [صندوقهای قرآنها] را به میان صحن مسجد میآوردند و مصاحف را در دست و پای میانداخت و صندوقها را آخور اسبان میساخت و کاسان نبید [جامهای شراب] پیاپی کرده و مغنیان [آوازخوانان] شهری را حاضر آورده تا سماع و رقص میکردند و مغولان، بر اصول غنای خویش، آوازها بر کشیده.
در این حالت، «امیر جلال الدّین علی بن الحسین الرندی» که مقدّم و مقتدای سادات ماوراء النّهر بود و در زهد و ورع مشارالله [مورد اشاره و زبانزد] روی به رکن الدّین امام زاده، که از افاضل علمای عالم بود، آورد و گفت: «مولانا! چه حالت است اینکه میبینم؟ به بیداری است یا رب یا بخواب؟»
مولانا امام زاده گفت: «خاموش باش! باد بینیازی خداوند است که میوزد، سامان سخن گفتن نیست.»
به راستی هم چنین بود و هست. گذر زمان راز همۀ آمد و شدها را برملا ساخت و سرکشترین قوم بیفرهنگ و تمدّن را، مغول را، واداشت تا بر آستان فرهنگ و تمدّن منبعث از قرآن زانوی ادب به زمین زند. امّا در عصر ما؛ واقعۀ قرآن سوزی، در ایالات متّحدۀ آمریکا؛ یعنی قطب غرب و تمدّن تکنولوژیک غربی در شرایطی و توسط قومی رقم میخورد که به رغم تصوّر در وضعیّـی کاملاً انفعالی به سر میبرند.
درک این معنا؛ یعنی «شرایط انفعالی عارض شده بر حیات فرهنگی و تمدّنی» غربی کمی سخت مینماید. سر و صدای ماشینهای جنگی و رسانههای مردان عصبانی، ساده دلان را میفریبد و گاه به هراس میاندازد.
این ماجرا را از چند منظر میتوان دید.
۱. اوّل سخن اینکه به اعتراف بسیاری از اهل نظر در جهان، تاریخ غربی از اهل نظر در جهان، تاریخ غربی از روزهای آغازین قرن بیستم و شاید هم پیشتر بحران در دو حوزۀ فرهنگی و تمدّنی را به تجربه نشسته است. این دو حوزه بحران را از منشأ دیگری یعنی بحران در حوزۀ تفکّر و مبانی نظری دریافت کردهاند. غرب ابتدا در مبانی و مبادی نظری و دیدگاه کلّی به هستی مبتلابه بحران شده و سپس در فرهنگ و صورت تمدّنی.
آمران و عاملان ماجرای قرآن سوزی، به درستی پی بردهاند، عامل اصلی و مسبّب بروز شرایط انفعالی در غرب و همۀ آنچه که این انفعال در پی خواهد داشت «کتاب» است و نه شخص.
اشخاص را میتوان کشت و از آنان خلاص شد، امّا افکار را چه میتوان کرد؟ عامل اصلی به چالش کشیده شدن غرب در حوزۀ فرهنگی و تمدّنی قبل از آنکه اشخاص باشند «افکار»اند. قرآن و اسلام، به تمامی، تاریخ و تفکّر، فرهنگ و تمدّن غربی را در بنیاد و مبانی دچار بحران و چالش ساخته است. درست از همین جا بنای به ظاهر سترگ و آهنین فرهنگی و تمدّنی غربی ضربه خورده و فرو میریزد. چنانکه، چهارصد سال پیش از این، تفکّر امانیستی و سکولاریستی در غرب، فرهنگ و تمدّن مسیحی را در بنیاد دچار بحران ساخت و در مسیری تدریجی باعث فروپاشی تمام عیار آن شد و فرهنگ و تمدّن مدرن خود را بر ویرانههای تاریخ قبلی بر کشید.
اینک، غرب، خود را مواجه با لرزشهایی در پایهها میبیند. پایههای نظری، مبانی و مبادی ویژهای که غرب را برپا داشته بود، امّا اینک تفکّری نو، دینی و مدّعی بر کشیدن بنای تمدّنی دیگر و مدّعی پیشنهاد شیوۀ نو در مدیریّت کلان سیاسی ـ اجتماعی بشر، از صحن و سرای کتاب آسمانی قرآن سر برآورده و به تمامی غرب و تاریخ و تفکّر و تمدّن چهارصد سالهاش را مورد بازخواست قرار داده و تهدید مینماید.
بیتردید هیچ کدام ملل و نحل سابق و لا حق شرقی و غربی همچون مسیحیّت و یهودیّت به دلیل ابتلا به تحریف و سکولاریزم وحشتناک قادر به بازخواست از مبانی نظری تمدّن غربی و به چالش کشیدن تمام عیار آن نیستند، مگر قرآن مجید و تفکّر ولایی همسنگ آن.
از اینجاست که عرض کردم آنان به درستی پی به عامل و مسبّب اصلی این فروپاشی بردهآند. درک این همه از کشیشی وابسته به یک کلیسای محلّی خاسته نیست.
به خواست خداوند، پردهآی از قرآن برداشته شده و خصم قرآن (ابلیس و جنود زمینیاش) متذکّر واقعهای شدهاند که به فروپاشی و اضمحلال غرب میانجامد.
بیراه نیست اگر قول مولانا امام زاده را که در قرن ششم هجری قمری در مسجد بخارا زمزمه کرد تکرار کنم:
«باد بینیازی خداوند است که میوزد!»
تفکّر، نورانی و لطیف، امّا نافذ است. بیسر و صدا جانها را متأثّر و متحوّل میکند و در پیاش، همۀ صورتها را دیگرگون میسازد. از همین رو، هیچ سلاحی و سختافزاری قادر به مقابله با آن نیست.
غرب، امروزه، تفکّر دینی، آن هم از نوع قرآنی و منتسب به پیامبر آخرالزّمان را در خانه و بر فرش خود دارد. آن هنگام که چون نسیمی لطیف مرزهای غربی را با همۀ حارس و پاسبان در نوردید و وارد صحن و سرای انسان غربی شد و بنیاد فرهنگی چهارصد ساله را به چالش کشید و فضا را بر آن تنگ نمود، هیچ مهندسی و تکنوکراتی و هیچ ارتش و سلاحی قادر به تهدید آن و بیرون راندنش نبود.
بد نیست از زبان غرب دربارۀ جایگیر شدن تفکّر دینی اسلامی در غرب بشنویم تا امکان درک یکی از دلایل اصلی اسلامستیزی و قرآنسوزی فراهم آید.
به شهادت اطّلاعات و آمار ارائه شده از سوی مجامع و رسانههای غربی، طیّ دهههای اخیر اسلام به نحو شگفتی در غرب منتشر شده است و در میان عموم مذاهب، رقم اوّل رشد را از آن خود ساخته است.
روزنامۀ پر تیراژ «سیدنی مورنینگ هرالد» مینویسد:
اسلام را از مرزهای جغرافیایی عبور میکند، مکتبهای سیاسی و رژیمهای ملّی را پشت سر میگذارد و کشورهای گوناگون شاهد تحرّک سیاسی و رشد پایندۀ اسلام خواهند بود.
در همین جهت، رئیس ادارۀ فدرال حفاظت از قانون اساسی آلمان، پتر فریش، با ابراز نگرانی از شرایط موجود گفته است که در قرن آینده، اسلامگرایی به بزرگترین خطر تبدیل میشود و علّت آن هم در این است که اصول حکمت الهی حکومتی که مسلمانان در تلاش برای دستیابی به آن هستند به هیچ وجه با اصول نظامهای دمکراتیک و لیبرال همخوانی ندارد.
«حکمت الهی» و تفکّر قدسی دینی مسلمانان، در مقابل تفکّر خود بنیاد، امانیستی و سکولاریستی غربی خود را مینماید.
خطر اصلی از جانب مردان جنگی و اسلحه غرب را تهدید نمیکند. همگان بر این قول متّفقاند که در سراسر جهان کمتر کسی را یاری مقابله با انواع سلاحهای مدرن غربی است. نقطۀ آسیبپذیر و پاشنۀ آشیل غرب ساحت نظری و فکری است. همان نقطهای که قرآن آن را به چالش کشیده است. در حالی که تاریخ غرب طیّ همۀ سالهای قرن بیستم از این حوزه روی به ضعف نهاد و همۀ توش و توان خود را از دست داد.
آنگاه که پایهها و اصول در خانۀ جان و ذهن و زبان انسان غربی و غرب زدگان فرو میریزد، همۀ صورتهای بر کشیده شده بر پایهها مه فرو میریزند و همۀ مناسبات و معاملات اجتماعی، سیاسی و… را از خود متأثّر میسازد.
قرآن با متأثّر ساختن جهانبینی و دیگرگون ساختن جهانشناسی غربی، همۀ اخلاق و اعمال انسانهای غربی و غرب زده را هم عوض میکند. درست به همین دلیل است که نویسندۀ مجلۀ فیگارو مینویسد:
«اینکه شعارهای مشهور مسلمانان با عنوان «قانون اساسی ما قرآن است» حکم یک بمب اجتماعی را در غرب خواهد داشت. حقیقتی که میتوان آن ار از قوانین مربوط به روسری دریافت.»
قانون اساسی وحیانی قرآنی در مقابل «قراردادهای اجتماعی» جعل شده توسط انسانهای بریده از آسمان و کتب آسمانی به مثابۀ یک بمب مناسبات اجتماعی غرب را از هم میپاشد.
هیچ کس نمیتواند به زور، زنان غربی را وادار به پذیرش روسری کند در حالی که ورود قرآن به صحن و سرای دریافتها و بینشها، تمامی صورت و سیرت حیات زنان را دگرگون میسازد.
«قدرت» حقیقی پیش از آنکه حاصل قدرت بازو و سلاح باشد، حاصل تفکّر است. با سلاح سرد و گرم نمیتوان بر فکر و اندیشه فائق آمد در حالی کهاندیشه، افراد مسلّح را بیسلاح و مردان بی سلاح را مسلّح میسازد تا در پی تفکّر و آرمانی خاص به راه افتاده و عمل کنند. قدرت آرمان، بر کشیده بر پایۀ تفکّر، از هر سلاحی کاراتر است.
غرب به خوبی میداند که دیر یا زود، مردان و زنان مسلّح به سلاح تفکّر و اندیشۀ دینی بر همۀ ساحتها و سطوح فرهنگی و تمدّنی غربی فائق میآیند. از همین جا و قبل از آنکه همۀ فرصتها از دست برود، غرب سعی در متوقّف کردن جریان سیّال اسلامخواهی دارد.
هنری کسینجر، استراتژیست پیر و از اعضای اصلی مجامع مخفی ماسونی و یهودی در سال ۱۹۹۰ م. با درک خطر بزرگی که از سوی اسلام و مسلمانان غرب را تهدید میکند، نوشت:
در ده سال آینده، افزایش چشمگیر جمعیّت مسلمانان، بزرگترین خطر برای آمریکا خواهد بود و آمریکا باید برای جلوگیری از این خطر، با همکاری صادقانه و مخلصانه حکومتهای کشورهای اسلامی، اقدامات گستردهای را به عمل آورد و در همۀ کشورهای اسلامی استفاده از ابزارها و داروهای کنترل کنندۀ جمعیّت رواج پیدا کند.
کلام کسینجر در اثر کهولت و متأثّر از دریافت بنیاسرائیلی احمقانه است. این جمعیّت کثیر کشورهای مسلمان نیست که غرب را تهدید میکند، قدرت اسلام، قدرت تفکّر، قدرت قرآن و دریافت ویژهای دربارۀ عالم و آدم است که غرب را از درون انسانها و به نحو بنیادین متأثّر ساخته و دیگرگون میسازد. این نکته را هم متدکّر میشوم که غرب دهها سال است که از طرق مختلف سعی در کاهش جمعیّت مسلمانان و عقیمسازی مردان و زنان مسلمان دارد فاجعهای که از آن به عنون «کشتار خاموش» یاد کردهام. نویسندۀ فیگارو، در تمثیل زیبایی، از میزان نزدیک شدن مسلمانان به حوزههای مختلف ایدئولوژیک غربی و سینه به سینه ایستادن آنها در برابر صاحبان قدرت در آلمان سخن میگوید:
مسلمانان در آلمان تا بدان حد رشد کردهاند که اکنون سوسیال دمکراتها در زمرۀ همسایگان آنها در آمدهاند. ساختمان مرکزی حزب دمکرات مسیحی آلمان در مقابل آنهاست. فاصلۀ ساختمان مجلس تا دفتر مرکزی آنها چند متر بیشتر نیست و حتّی دفتر صدر اعظم در دسترسی آنها قرار دارد. حدّاقل چیزی که در مورد دفتر مرکزی مسلمانان آلمان میتوان گفت این است که جوانان محمّدی گام بلند و نیرومندانه در مسیر کسب قدرت برداشتهاند.
قبل از آنکه آخرین فراز از موضوع را بیان کنم نگاهی به رشد و گسترش اسلام در غرب خواهم داشت:
رابرت اسپنسر، منتقد سرسخت اسلام که تاکنون و در همین راستای اسلامستیزی هفت جلد کتاب، ده پژوهش و بیش از دویست مقاله نوشته است به نقل از برنارد لوئیس، مستشرق یهودی الاصل آلمانی مینویسد: در پایان این قرن (قرن بیست و یکم) اروپا مسلمان خواهد شد.
خانم اوریانا فالاچی را بسیاری میشناسند. خبرنگار کهنسال جنگی که در اوایل انقلاب برای انجام مصاحبه با امام خمینی(ره) به ایران آمد، در آخرین کتاب خود به نام «نیروی خرد» مینویسد:
ده درصد نوزادانی که در سطح کشورهای اتّحادیّۀ اروپا چشم به جهان میگشایند، مسلمان هستند.
حال، نگاهی گذرا به وضع اسلام در کشورهای غربی داشته باشیم. اوّل فرانسه:
فرانسه:
کارشناسان آمار، با مقایسۀ رشد دو جمعیّت مسلمان و مسیحی در فرانسه معتقدند این کشور تا چهل سال آینده به کشوری با جمعیّت حدّاکثری مسلمان تبدیل خواهد شد.
هم اکنون سی درصد کودکان و نوجوانان زیر ۲۰ سال در فرانسه مسلمانند. این نرخ در شهرهای بزرگی مثل «پاریس» «نیس» و «مارسی» ۴۵% کودکان و نوجوانان زیر ۲۰ سال را شامل میشود.
بر اساس اطّلاعات فراهم شده، تا سال ۲۰۲۵ از هر پنج فرانسوی یک نفر مسلمان خواهد بود و چنانچه نرخ جمعیّت به همین منوال پیش رود، فرانسه به کشوری مسلمان تبدیل میشود.
در حال حاضر، تعداد ۵ میلیون نفر مسلمان در فرانسه زندگی میکند. این رقم بیشترین تعداد مسلمانان ساکن در یک کشور اروپایی را نشان میدهد.
باید دید سایر کشورهای اروپایی از چه وضعی برخوردارند.
انگلستان:
در سی سال پیش، جمعیّت مسلمانان انگلستان ۰۰۰,۸۲ نفر بود در حالی که امروزه، این تعداد به ۰۰۰,۵۰۰,۲ مسلمان در این کشور رسیده است. در این کشور بیش از یک هزار باب مسجد وجود دارد که بیشتر این مساجد و کلیساهای خریداری شده از مسیحیان تأسیس شده است.
نرخ رشد جمعیّت در بریتانیا ۶/۱ درصد است. در یونان ۳/۱ درصد، در آلمان ۳/۱ درصد در ایتالیا ۲/۱ و در اسپانیا ۱/۱ درصد است.
به شهادت کسانی که به انگلستان رفته و حوزههای علمیّۀ اسلامی این کشور را دیدهاند، مجالس طلّاب در برخی مدارس بیشباهت به حوزههای علمیّۀ قم نیستند.
میانگین رشد جمعیّت مسیحیان در ۳۱ کشور اتّحادیۀ اروپا ۳۸/۱ درصد است در حالی که جمعیّت شناسان معتقدند اگر رشد جمعیّت یک کشور در ۲۵ سال متوالی کمتر از ۵/۲ درصد باشد نجات فرهنگ و تمدّن آن کشور امکانپذیر نخواهد بود. این همه در حالی که است که واتیکان، رسماً اعلام کرده است که: جمعیّت مسلمانان در جهان از جمعیّت کاتولیکها بیشتر شده و ظرف ۵ الی ۶ سال دیگر، اسلام بزرگترین دین جهان خواهد بود.
آلمان
مجلۀ فیگارو دربارۀ حضور مسلمانان در مساجد و نمازخانههای وابسته به جوامع اسلامی آلمان مینویسد:
«حضور مسلمانان چنان است که پاپ، تنها میتواند رؤیای چنین استقبالی از کلیساها را در سر بپرورد.» مسلمانان در حال حاضر در آلمان، ۲۲۰۰ نمازخانه و مسجد دارند. زیباترین و غرورآمیزترین این بناها در شهر مانهایم قرار دارد، ساختمان گنبدی شکل و با شکوه که ظرفیّت پذیرش ۲۵۰۰ نفر را دارد.
تحقیقات انجام شده از سوی انستیتوی شرقشناسی هامبورگ وابسته به وزارت کشور فدرال آلمان از روند رو به رشد پیوستن جوانان به سازمانهای اسلامگرا خبر میدهد.
اخیراً دولت آلمان اعلام کرده است که کنترل کاهش جمعیّت این کشور دیگر ممکن نیست و ممکن است این کشور تا سال ۲۰۵۰ م. به یک کشور مسلمان تبدیل شود.
بلای کنترل جمعیّت طولانی و از هم گسیختگی واحد خانواده، اروپا را به قارّهای پیر و بیآینده تبدیل کرده است.
آلمان معتقد است که جمعیّت ۲/۵ میلیونی مسلمانان اروپا در ۲۰ سال آینده به دو برابر افزایش مییابد.
آقای کلاوس کینکل، وزیر خارجۀ اسبق آلمان میگوید: در حالی که اسلام در سی سال پیش از این ۱۸% جمعیّت دنیا را داشت، اینک به یک چهارم جمعیّت دنیا؛ یعنی یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر رسیده است.
سایر کشورهای اروپایی
اتریش: سالهای زیادی است که در این کشور، اسلام به عنوان دین رسمیشناخته شده است. در حال حاضر بیش از ۰۰۰,۳۷۵ نفر مسلمان در اتریش زندگی میکنند.
اسپانیا: در این کشور ۰۰۰,۴۰۰ نفر مسلمان زندگی میکند.
بوسنی: بیش از ۵ تا ۶ سده از عمر گرایش مردم بوسنی به اسلام میگذرد و در حال حاضر دو میلیون مسلمان در این کشور زندگی میکند.
هلند: طبق آمار، نیمی از کودکانی که هر سال در هلند به دنیا میآیند، مسلمانانند. چنانچه این روند ادامه پیدا کند، ظرف پانزده سال آینده نیمی از جمعیّت هلند را مسلمانان تشکیل میدهند.
سازندگان فیلم «فتنه» با ارائه کردن آمار رشد مسلمانان در هلند اعلام خطر کردند و از اسلامیشدن هلند در سالهای آینده خبر دادند و در واقع این فیلم به همین منظور و در راستای انعکاس اسلامهراسی ساخته و پخش شد.
بلژیک: در این کشور نیمی از کودکانی که هر سال به دنیا میآیند، مسلمانانند. در بلژیک ۲۵% جمعیّت را مسلمانان به خود اختصاص میدهند.
آلبانی: جمعیّت حدّاکثری این کشور مسلمان است. اینک ۱/۶ میلیون نفر مسلمان در آلبانی زندگی میکند.
روسیه: در روسیه ۲۳ میلیون نفر مسلمان زندگی میکند. ۴۰% از نیروهای ارتش این کشور را طیّ سالهای آینده مسلمانان تشکیل خواهند داد.
یک کشیش ایتالیایی در واتیکان نسبت به اسلامیشدن قارّه اروپا هشدار داد. به گزارش خبرگزاری «ابنا» پیرو گدو، کشیش ایتالیایی واتیکان اعلام کرد، با توجّه به کاهش میانگین زاد و ولد در میان ساکنان اصلی قارۀ اروپا و افزایش بیسابقۀ مهاجران مسلمان که دارای خانوادۀ پر جمعیّتی هستند، قارۀ اروپا در نسلهای بعدی به قارّهای مسلمان تبدیل میشود.
و امّا آمریکا: در سال ۱۹۷۰ م. جمعیّت مسلمانان آمریکا، بیشتر یک صد هزار نفر نبود، امّا در سال ۲۰۰۸ م. این رقم به نه میلیون نفر افزایش یافت. این همه در حالی است که رشد جمعیّت مسیحیان در آمریکا ۶/۱ درصد است و این نرخ رشد حدّاقل رشد ضروری برای حفظ یک تمدّن به حساب میآید.
کانادا: در کشور کانادا نیز نرخ رشد جمعیّت مسیحیان ۶/۱ درصد است.
به گزارش شبکۀ ایرانیان کانادا (ایرانتو)، اوّلین مسجد در شمالیترین نقطۀ زمین و در شهر اینوویک Inuvok در قلمرو شمال غربی کانادا احداث میشود. این مسجد توسط یک گروه اسلامی خیریّه در شهر «ویتی بگ» در استان مینتویا برای ساکنان اینوویک ساخته میشود. این شهر در دلتای مکنزی و در ۲۰۰ کیلومتری شمال دایرۀ قطب قرار دارد و حدود یکصد نفر از جمعیّت ۳۵۰۰ نفری آن را مسلمانان تشکیل میدهند.
اخیراً شبکۀ تلویزیونی «روسیا الیوم»، گزارش «ریما ابوحمدیه» خبرنگار آن شبکه را دربارۀ اوضاع و مشکلات مسلمانان در آمریکا را منتشر ساخته است. او در این گزارش اعلام میدارد:
«آمارها نشان میدهد که چهل درصد از آمریکاییها با دادن کارتهای شناسایی ویژه به مسلمانان موافقند و این در حالی است که سالانه بیش از ۰۰۰,۲۰ نفر از آمریکاییها به اسلام گرایش پیدا میکنند. از زمانی که رسانههای آمریکایی مواضع ضدّ اسلامی اتّخاذ کردهاند، این موضع بسیاری از مردم را نیز تحت تأثیر قرار داد. «مارسی موبرگ» شهروند تازه مسلمان شدۀ آمریکایی میگوید:
«بزرگترین مشکل این است که والدینم مرا طرد کردند، امّا افرادی که خیلی مرا نمیشناختند مرا پذیرفتند. (روزنامۀ جمهوری)
آقای دکتر پیتر بریولی، مدیر اجرایی مؤسّسۀ تحقیقاتی مسیحیّت در انگلستان، در سال ۱۹۹۷ م. طیّ مقالهای که در صفحۀ اوّل نشریّۀ ساندی تایمز منتشر شد، اعلام کرد که:
«بر اساس ارقام، اسلام سریعترین مذهب در حال رشد در جهان بوده است.»
آقای فرانچسکو گابریلی، قدیمیترین محقّق مطالعات اسلامی در ایتالیا نیز، در سال ۱۹۸۶ م. در نشریۀ پانوراما، طیّ مطلبی با عنوان «هم نوا با بانگ الهی» نوشت:
مردم به دلایل احساسی، محیطی و گاه نیز به دلایل مادّی ناگزیر از تغییر دین میشوند. عدّهای اسلام را با توجّه به سادگی آن برای فرار از مشکلات تمدّن امروز برمیگزینند و برخی دیگر از این جهت به اسلام میگروند که معتقد به یافتن پاسخ مشکلات اجتماعی در آن هستند.
نکتۀ جالب آن است که محقّقان غربی با رویکرد مثبت به وجه اجتماعی اسلام و عدالت خواهانۀ آن مینگرند، چنان که راجر ستربوری، اسقف بارکینگ، طیّ مقالهای با عنوان «رشد مسلمانان نسبت به مسیحیان» که در سال ۱۹۹۷ م. در نشریۀ ساندی تایمز منتشر شد مینویسد:
یکی از جذّابیتهای اسلام برای جوانان محروم آن است که مسلمانان برای عدالت اجتماعی و نژادی هر دو مبارزه میکنند. کلیسای انگلستان باید این تلاش و مبارزه را یاد بگیرد.
آقای دی مایکل برادین، استاد دانشگاه آریزونا، در سال ۱۹۹۱ م. اسلام آورد، مجلۀ العالم در یکم مارس ۱۹۹۶ م. علّت اسلام آوردن این استاد را از زبان خودش منتشر کرد. او میگوید:
اسلام آوردم برای آنکه تنها راه حلّ مسائل امروز آمریکا و جهان است. آنچه در قرن بیست و یکم و پس از آن برای باقی ماندن بدان نیازمندیم اسلام است. بدون اسلام آیندهآی تیره و تار خواهیم داشت. مسلمان شدم چون اسلام دین منطق پرور است و راه حلهای عملی همۀ مشکلات شخصی، ملّی و جهانی امروز نیز در اسلام نهفته است.
درک این نکته که از بستر تباهی اخلاقی و سقوط فرهنگی هیچ تمدّن بالندهای پا نمیگیرد، قابل قبول همگان است به ویژه در غرب که در اثر سلطۀ لیبرالیسم و هیدوئیسم (مکتب اصالت لذّت) تمامی پایههای اخلاقی ویران شده است.
برژنیسکی، مشاور امنیّت ملّی کارتر، در سال ۱۹۹۶ م. طیّ مقالهای با عنوان «اسلام تنها راه نجات آمریکا و جهان» که در العالم منتشر شد مینویسد:
«جامعۀ غوطه ور در شهوتها نمیتواند آداب اخلاقی جهان را پایهریزی کند و هر تمدّنی که نتواند در اخلاق پیشگام و جلودار باشد دچار فروپاشی میشود.»
مقصودم از ذکر این آمار و اطّلاعات و اعتراضات بیان این نکته بود که غرب و آمریکا، به دلایل مختلف و از جمله به قول پال کندی، استاد انگلیسی دانشگاههای آمریکا، به دلیل عارضۀ گستردگی بیش از حدّ امپراتوری، بحران زیست محیطی، فقر و بیاخلاقی در آستانۀ فروپاشی از درون، به ناگزیر بر اسلام آغوش گشوده است و اسلام، چون فرمانده و سرداری فاتح، خاکریزهای فرهنگی و تمدّنی غرب را در مینوردد تا رنگ خود را بر همۀ سطوح و لایههای حیات مادّی و فرهنگی غرب بزند. غرب ناگزیر است در اسلام سر فرود آورد.
***
ایستاده بر توهّم دشمنی
تردیدی نباید داشت که غرب، در شرایطی که بحران در حوزههای نظری، فرهنگی و مناسبات مادّی را به تجربه نشسته است، اسلام و احیای اسلام را به عنوان یک «تهدید بزرگ» تلقّی کند.
گسترش اسلام در غرب و بروز تمایلات اسلامخواهانه طیّ دهههای اخیر بیش از هر زمان این تهدید را جدّی و واقعی جلوه میدهد.
ایالات متّحدۀ آمریکا اگرچه در آخرین منزل از تمدّن تکنولوژیک غربی نشسته است، امّا فاقد تاریخ و اسطوره است. عمران این کشور بیش از دویست سال نیست، کلونی بزرگی از مهاجران که به دلایل مختلف گرد هم آمدهاند. این امر به منزلۀ نداشتن عاملی مشترک برای حفظ وحدت ملّی و وحدت رویه است.
بخشی از این خلأ را قهرمانان نو به نو که توسط سینما و ورزشگاهها جعل و معرفی میشوند پر میکنند. قهرمانانی که همگی دولتی مستعجل و عمری کوتاه دارند و بخش دیگر را «توهّم دشمنی».
از این نکته نیز نباید غفلت کرد که « جعل دشمن خارجی» در ایالات متّحدۀ آمریکا، به عنوان «عامل مهمّی برای دستیابی به وحدت ملّی» شناخته شده است. این استراتژی در ادوار مختلف و به ویژه با جایگیر شدن نومحافظانهکاران در دستگاه اجرایی ایالات متّحده پر رنگتر از هر زمان خود را در سیاست خارجی آمریکا نشان داد.
نو محافظهکاران، متأثّر از مبانی فکری لئواشتراوس، پر رنگ جلوه دادن دشمن مفروض خارجی را در سیاست خارجی در رأس سایر سیاستهای خود قرار میدهند.
در سالهای سخت «جنگ سرد»، شوروی به عنوان دشمن بزرگ غرب و دمکراسی معرفی شد و رسانهها پابهپای سیاستمداران، همۀ سیاهیها، ترس، ناامنی، دیکتاتور منشی و ضدّیت با آزادی و دمکراسی را به سوسیالیسم و کمونیسم نسبت دادند و بیش از هفتاد سال از این جریان سواری گرفتند.
فروپاشی شوروی ضرورت جایگزینی دشمن جدید را به گردانندگان سیاست خارجی آمریکا یادآور شد. بازگشت و احیای اسلام، این فرصت را فراهم آورد تا «اسلام و مسلمانان» جایگزین«شوروی و کمونیسم» شوند.
از این روست که عرض میکنم، یکی از دلایل بروز کینورزی ایالات متّحدۀ آمریکا را به طور خاص دربارۀ اسلام و مسلمانان باید به این موضوع باز گرداند. ادوارد سعید در کتاب شرقشناسی مینویسد:
«اسلام به چشم اروپا و غرب یک تهدید میآید. امروز، این بیش از هر زمانی جلب توجّه میکند. چون از یک طرف رسانهها بر سر آنچه ظهور، برگشت یا احیای اسلام مینامند اتّفاقنظر و خبر زیادی دارند و از طرف دیگر، بخشهایی از دنیای اسلام، ، فلسطین، ایران، افغانستان، که توسعۀ تاریخی متفاوت و نابرابری را گذراندهاند، به سلطۀ سنّت غربی (به ویژه آمریکا) گردن نگذاشتهاند. نظرات متخصّصان و رسانهها در این مورد تقریباً شبیه هم است. جامعۀ روشنفکران و سیاسی ایالات متّحده نه تنها تلاشی برای اصلاح یا حتّی مخالفت با تصویر زشت اسلام به عنوان تهدید نکرد، بلکه این تصویر را تأیید و بزرگ کرد. از «هلال بحران» برژینیسکی تا «بازگشت اسلام» برنارد لوئیس، همۀ با تصویری که رسم شده هم سو هستند.
انتخاب، بسط و رشد جریان القاعده به عنوان چهرهای خش، ضدّ انسانی و نامتمدّن از اسلام و مسلمانان از یک سو کارکرد «دامن زدن به اسلامهراسی» در غرب را داشت و از دیگر سو، جعل رقیبی از میان اهل عامّۀ برای مقابله با جریان انقلابی شیعی ایران اسلامی.
جای تأسّف است اگر اعلام شود، جماعتی از مسلمانان و از جمله سیاستمداران کشورهای اسلامی نیز نادانسته با عملکرد خود بر تصویر جعلی ارائه شده از اسلام و مسلمانان مهر تأیید زدند و با غفلت از ضرورت اصلاح این تصویرسازی مغرضانه، اجازه دادند که دشمنان اصلی اسلام یعنی یهودیّت صهیونیستی به بخش بزرگی از اهداف خودش برسد.
جریانی که بیش از همه از وجود خصومت مزمن میان مسلمانان و مسیحیان، میان شرق و غرب بهره میبرد، یهودیّت صهیونیستی است که در این میانه مجال بهرهبرداری دو سویه از شرق و غرب و سرکوب مسلمانان به وسیلۀ دولتهای غربی را به دست میآورد. چنان که تاکنون این ماجرا ادامه داشته است.
ادوارد سعید، در کتاب «شرقشناسی» دردمندانه از این موضوع سخن میگوید:
کشورهای جهان سوم همه سرگرم تماشای برنامههای تلویزیونی آمریکا هستند و حتّی در موارد زیادی که اخبار دربارۀ خود جهان سوم است، کاملاً به چند آژانس خبری وابسته هستند که اخبار خودشان را از آنها بشنوند. جهان سوم به طور کلّی و کشورهای اسلامیبه طور خاص از منبع خبر تبدیل به مصرفکنندگان خبر شدند. شاید بتوان گفت: برای اوّلین بار (با چنین مقیاسی) در تاریخ، دنیای اسلام دربارۀ خودش از طریق تصوّرات تاریخ و اطّلاعاتی که در غرب تولید میشود میآموزد. برای ترسیم تصویری کاملتر باید در نظر گرفت که دانشجویان و اندیشمندان در دنیای اسلام برای آنچه به نام مطالعات خاورمیانه جریان دارد هنوز به کتابخانهها و مؤسّسات آموزشی اروپایی و آمریکایی محتاجند به عنوان مثال در نظر بگیرید که یک کتابخانه به درد بخور از کتابهای عربی در سراسر دنیای اسلام وجود ندارد.
بزرگنمایی دشمنی نه تنها باعث فریب افکار عمومی مردم آمریکا و انحراف ذهنی آنها از بحرانهای داخلی این کشور میشود، بلکه دست مردان آمریکایی را در دستاندازی به نقاط مختلف جهان، اردوکشی نظامی، راهاندازی جنگهای بزرگ و در عین حال کسب حمایت عمومی ساکنان آمریکا باز نگه میدارد. حسب همین رویکرد است که آمریکا در وقت حمله به عراق و افغانستان خود را بینیاز از همراهی متّحدان اروپایی نیز میشناسند.
بیگمان، قرآنسوزی، طرح ویژهای است که در پس خود، برنامهای بزرگتر برای انجام عملیّات نظامی در جغرافیای خارج از ایالات متّحدۀ آمریکا را پنهان داشته است.
آخرین کلام، کلام آخرین
وقتی از آقای تری جونز، کشیش ایوانجلیک پیش قراول قرآن سوزی دربارۀ علّت مخالفتش با قرآن سؤال میشود، به سه نکته اشاره دارد، از نظر او قرآن، کتابی سیاسی، حاوی مضامین خشن است و اسلام میخواهد تحت عنوان آخرالزّمان جهان را تصاحب کند.
اگرچه آقای تری جونز، کشیشی ایوانجلیک و پروتستان است و رویکرد آخرالزّمانی در او به دلیل نسبتش با ایوانجلیسم قوی است، لیکن حسب اطّلاعاتی که دربارۀ او و سوابقش منتشر شده، نه تنها تا سال ۲۰۰۸ م. فاقد تحصیلات دینی قابل توجّه بوده بلکه به دلیل اتّهاماتی همچون حقّهبازی نیز از کلیسای آلمان اخراج شده است و حتّی یکی از راهبان کلیسای کلن اعلام داشته که آقای جونز حتّی مناسک مذهبی را هم انجام نمیداده است. پس از اخراج از آلمان به اتّفاق همسرش اقدام به تأسیس کلیسا میکند، امّا بیش از آنکه او در بند مذهب و کلیسا باشد. سعی در سوءاستفاده از معافیّت مالیاتی کلیسا کرده و با راهاندازی شرکت Ts and company اقدام به فروش کالا و اموال وقفی و اهدایی مردم به کلیسا میکند. او در حالی از قرآنسوزی سخن میراند که حتّی برای یک بار هم قرآن را ورق نزده و حتّی با یک مسلمان هم ارتباط نداشته است. وی یکبار نیز در آلمان به جرم استفاده از عنوان دکتری، ناچار به پرداخت ۳۸۰۰ دلار جریمه میشود.
به این دلیل به ذکر سوابق تری جونز اشاره کردم تا عرض نمایم، بیان رویکرد و خطر آخرالزّمانی اسلام و قرآن، بسیار بزرگتر از آن است کهاندیشۀ معلول تری جونز مجال پر کشیدن بر بلندای آن را داشته باشد.
در حالی که رویکرد به موضوع آخرالزّمان، ظهور دوم مسیح، رویارویی دو نیروی خیر و شر در صحرای مگیدو و بالأخره تأسیس حکومت جهانی بنی اسرائیلی در بیت المقدّس، در زمرۀ موضوعات اصلی و مبتلا به ذهنی پر قدرتترین مبلّغان انجیلی و کلیساهای صاحب نفوذ آمریکایی و انگلیسی است و طیّ بیش از سی سال اخیر بخش عمدۀ سیاست خارجی ایالات متّحده آمریکا بر اساس همین رویکرد تنظیم شده است و حتّی توسط دولتهایی مثل دولت جرج دبلیو بوش بسیاری از مقدّمات راهاندازی جنگ آخرالزّمانی آرمگدون فراهم آمد و رسانههای بیشماری با اتّخاذ آرایش آخرالزّمانی بر موج ماجرا سوار شده و بر تنور این جنگ دمیدند. میتوان نتیجه گرفت که آقای تری جونز، تنها مطالبی را تکرار کرده یا وادار به بیان آنها شده تا از این مجرابخشی از استراتژی اصلی غرب یهودی علیه مسلمانان قابلیت اجرا بیابد و آقای کشیش هم به صله و مرحمتی سفارش دهندگان پروژۀ قرآنسوزی.
ادوارد سعید، منتقد و استاد ادبیّات تطبیقی دانشگاه کلمبیا و محقّق فلسطینی الاصل انگشت بر موضوع مهم و ویژهای میگذارد. میگوید: مشرق زمین در حالی بخش پستتر جهان قلمداد میشود که از موهبت وسعت پهناورتر و پتانسیل بیشتر برای قدرت، نسبت به غرب برخوردار است. از این رو اسلام همیشه متعلّق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمنی و ترس همراه بوده است. برای این وضعیّت دلایل سیاسی و روانشناختی و مذهبی میتوان برشمرد ولی همۀ این دلایل از برداشتی نتیجه میشود که اسلام را رقیبی وحشتناک و چالشی آخرالزّمانی در برابر مسیحیّت میدانند.
ادوارد سعید را در آمریکا به عنوان نظریه پرداز ادبی از بنیان گذاران نظریۀ پسا استعماری، منتقد شرقشناسی و فعّال سیاسی میشناسند که دیدگاهش دربارۀ تعامل غرب با شرق قابل توجّه است.
موضوع تمرکز و توجّه غرب مسیحی به منجیگرایی و آخرالزّمان، موضوع مهم، ریشهدار و در عین حال عجین با فرهنگ و باورهای عمومی ساکنان آن بخش از جغرافیای زمین است. اساساً مسیحیّت و مسیحیان را از موضوع «تبشیر و انتظار بازگشت دوبارۀ مسیح» نمیتوان منفک ساخت. جز این، مسیحیت پروتستانی که جمعیّت حدّاکثری ایالات متّحدۀ آمریکا و بریتانیا خود را به گرد خویش دارد، بر محوریّت موضوع «بازگشت دوبارۀ مسیح» و زمینهسازی برای آن همۀ تعالیم و آموزههای خود را متمرکز ساخته است. حسب همین موضوع و باور ویژۀ ساری در میان عموم ساکنان ایالات متّحده است که این کشور را به عنوان کشوری مذهبی و با رویکرد آخرالزّمانی میتوان شناسایی کرد. مبلّغان این جریان کلیسایی که به عنوان «ایوانجلیک» شناخته میشوند، همۀ همّت خود را مصروف تبلیغ و بسط موضوع بازگشت مسیح و زمینه سازی برای این بازگشت مینمایند.
شایان ذکر است مهاجران اوّلیه از انگلستان، با داشتن خلق و خوی پیوریتانی این آموزه را به سرزمین تازه کشف شده، منتقل کردند. نوعی مسیحیّت یهودی شده که مارتین لوتر و کالون بنیانگذار آن بودند.
صرف نظر از میزان تأثیرپذیری ایوانجلیکها از لاهوت توراتی، که موضوع این مقاله نیست، طیّ حدّاقل سه دهۀ اخیر، مبلّغان پر قدرت انجیلی با مدد گرفتن از رسانههای پر قدرت مدرن و نفوذ در دستگاه سیاسی ایالات متّحدۀ آمریکا، این امکان را یافتند تا نقش مهمّی را در سیاست خارجی این کشور و رؤسای جمهور آن ایفا کنند تا آنجا که آنان، تأثیر بسزایی در تحریک سیاستمداران آمریکایی و انگلیسی برای حمله به عراق، افغانستان و تشویق آنان برای حمله به ایران داشتند.
در تفسیر ارائه شده، این مبلّغان انجیلی ـ اگرچه مجعول و محرّف از نظر ما ـ جهان در آستانۀ ظهور دوم قرار گرفته است. آنان دولت آمریکا را مکلّف به زمینهسازی جنگ جهانی و آخرالزّمانی آرمگدون در فلسطین اشغالی و سرکوب مسلمانان میشناسند.
در تعریف آنها از نیروهای شرور، مسلمانان و اعراب، نماد شرارت و قرآن کتاب و آیین نامۀ شرارت و وحشت شناخته میشود.
وابستگی کشیش آمریکایی، آقای تری جونز به ایوانجلیکها، پرده از جریانی بر میدارد که سعی میکنند، غرب مسیحی را با شرق اسلامی درگیر کرده و آتش جنگ صلیبی دوم را به نفع بنی اسرائیل (یهودیان صهیونیست) روشن کنند.
این موضوع، چنان که آقای ادوارد سعید بدان اشاره دارد، حکایت از آگاهی و عمل آقای تری جونز و سایر مبلّغان انجیلی از چالش آخرالزّمانی «غرب و اسلام» دارد و آتش زدن قرآن نیز در راستای همین موضوع و آگاهی قابل شناسایی است.
بسیاری از قراین و شواهد حاکی از همگرایی جدّی ایوانجلیکها با یهودیان صهیونیست است. از نظر مذهبی، پروتستانها و مبلّغان ایوانجلیک، نه تنها ظهور مسیح را برای بنیاسرائیل و در بزرگداشت بنیاسرائیل ارزیابی میکنند، بلکه خود و عموم مسیحیان را وامدار بنیاسرائیل و خدمتگزار آنان میدانند. از همین رو، آنان فلسطین را به طور مطلق متعلّق به بنیاسرائیل دانسته و حاضر به هیچ گونه مذاکره و گفتوگویی در این باره با مسلمانان و فلسطینیان نیستند. ضمن آنکه، آنان، بازگشت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولت یهودی در آن سامان را شرط ضروری بازگشت حضرت مسیح اعلام میدارند. پر واضح است که آنان، با این رویکرد، خود را در تعرّض به قرآن و سرکوب مسلمانان محق میشناسند و وجود آیات جهادی قرآن و رویکرد مجاهدان مسلمان به مبارزه برای آزادی قدس شریف را در تعارض با خواستهای خود تعریف میکنند، بنابراین، در تلاشی پیگیر، سعی در سرکوب همۀ مسلمانان مجاهد و نفی هر گونه باور و حرکت جهادی در میان مسلمانان میکنند.
غرب راه نجات را در یک جنگ فراگیر میشناسد.
چنان که ذکر شد، غرب در بن بست و بحران حاصله از تاریخ چهارصد سالۀ بیخدا و بیآسمان، قبل از آنکه با شرق اسلامی درگیر باشد، در خودش درگیر و مبتلاست. ادامۀ شرایط و روند فعلی که از اوّلین سالهای قرن بیستم نشانههایش نمودار شد، غرب را در خودش نابود میکند و آن را در حوزههای مختلف و در آستانۀ تاریخ جدید که به نام دین و خدا متولّد شده است به زانو در میآورد.
جز این، احیای اسلام و رشد و گسترش آن در میان ساکنان غرب، نه تنها بر سرعت فروپاشی میافزاید بلکه، این وضع، جامعۀ غربی را در مناسبات سیاسی، اجتماعی و امنیّتی دچار چالش بزرگ ساخته و در برابر شرق اسلامی در شرایط انفعالی جدّی قرار خواهد داد.
شاید بتوان بزرگترین هراس غرب را در قد برافراشتن «قدرتی بزرگ در شرق اسلامی» دانست. رقیبی که در دوران کهولت و احتضار تاریخ و تفکّر و فرهنگ غربی، جوانی و برومندی را تجربه میکند.
این قدرت، به دلیل رویکرد دینی به عالم و داشتن ادّعای مدیریّت کلان بر مبنای قوانین کتاب دینی اسلامی میتواند، حوزۀ تمدّنی از دست رفته شرق را که طیّ قرون گذشته از شرق دریای مدیترانه به غرب آن منتقل ساخت، دیگر بار به شرق منتقل ساخته و موجب بروز رکود و ریزش تمام عیار فرهنگی و تمدّنی مغرب زمین شود.
به همان سان که با انتقال حوزۀ تمدّنی از شرق دریای مدیترانه، مشرق زمین دچار رکود و رخوت شد و به زیر سلطۀ غرب رفت.
کلام آخر آنکه، بنیاسرائیل، که طیّ قرون گذشته و با آلت فعل قرار دادن غرب مسیحی و ساکنان غرب به بخشهای مهمّی از اهداف و استراتژیهای خود دست یافته است، برای اجرای آخرین بند از قصیدۀ بلند سلطهجوییاش و تأسیس حکومت جهانی، فرصت چندانی ندارد. وقایع ذکر شده و شرایط موجود و مطرح حاکی از آن است که چنان چه در حرکتی عاجل و اقدامی سریع امکان اعلام جهان تک حکومتی را نیابند، دیگر امکان دستیابی به فرصتی برای این امر وجود نخواهد داشت.
دستیابی به آخرین مرحله از این سناریوی جنگی، فائق آمدن بر همۀ بحرانها و بنبستها و از جمله متوقّف کردن روند رو به رشد اسلامگرایی در گرو ورود به فراگیر و جهانی است. نبردی که با عنوان «جنگ صلیبی دوم» همۀ فرصتها و بهانهها را برای سرکوب مسلمانان، غصب باقی ماندۀ سرزمین فلسطین، سرکوب نهضتهای اسلامی و بالأخره متوقّف کردن جریان توفندۀ انقلاب اسلامی ایران را ممکن میسازد.
ایجاد هیجان بالا تا سر حدّ ناشکیبایی در میان مسلمانان میتواند ضامن بمبی را بکشد که غرب و سران مجامع مخفی یهودی، از آن برای آغاز آخرین یورش و بزرگترین آنها استفاده خواهند کرد. چنان که، بالا گرفتن موج اختلافات داخلی در هر یک از سرزمینها و کشورهای اسلامی، امکان تضعیف قوا و توانایی بالقوّه و بالفعل آنان را سبب خواهد شد.
نمیتوان از این نکته غفلت کرد که در این شرایط حسّاس، طرح «شعارهای نو» و «شبه نظریّههای عامّه پسند»، خارج از چهارچوب اصلی بنای فرهنگی و سیاسی اجتماعی ایران اسلامی، زنگ خطری است که غفلت از آن به خسارات جبرانناپذیر میانجامد.
کلام خود را با این عبارت ختم میکنم.
شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر
استاد اسماعیل شفیعی سروستانی