اسماعیل شفیعی سروستانی
شاید خواننده این سطور تصور کند که نگارنده نیمه خالی لیوان را میبیند، میخواهد جماعت مسلمین را بدبین و نا امید سازد، خانوادهها را بترساند و یا هنوز در حال و هوای سال 57 زندگی میکند. شاید هم دوم خرداد را درک نکرده، مهم نیست. شاید هم آنچه که نگارنده برایش مثل مرغ نیم بسمل بال بال میزند مهم نباشد. و صد البته، برای همه آنهایی که شباهنگام در خانههای امن و راحت سر بر بالش میگذارند نیز مهم نیست؛ مثل همه وقتها و ایّام و سالهایی که در نظر آنها مهم نبود و در چشمبههمزدنی گذشت تا آنکه … سیل آمد!
این سیل، خیلی پیش از این به راه افتاده بود. صدای توفنده غرشش را میشد شنید. خودمان را مثل جالیزبان در وقت برداشت محصول به کری زده بودیم. اینک تنها کافی است کمی از لاک خود ساخته بدر آئیم و پشت در اتاق و خانه خودمان را نظاره کنیم. آن وقت گوش و چشممان شاهد عرض و طول این سیل بنیان کن که همه چیز و همه کس را با خود میبرد خواهد بود.
مجالی برای هیچکس نمانده است . همان وقتی که با خوش خیالی همه خبرها را شایعه میپنداشتیم و به شعار دلخوش کرده بودیم سیل از کوهسار کنده شده بود و پیش میآمد. همان وقتی که به صورتسازی دلخوش میداشتیم و در بیش و کم لبخند و خوشامد هواداران حقوق بشر چرتکه میانداختیم .
این سیل بعکس همیشه از میانه شهر به راه افتاد. کوچه و پس کوچهها را پشت سر گذارد و محلهها را نابود کرد؛ همان وقتی که پشت سر هم بیانیه میدادیم و سمینارهای رنگ و وارنگ برگزار میکردیم. آرشیو مطبوعات لبریز از میلیونها بیانیه است و خانههای چتربازان سمینارها مملو از انواع کیف و قلم و هدایای مدیران ادارات روابط عمومی .
همان وقتی که چشمانمان را بر روی خطاهای دوستان و همنشینان میبستیم و با چشم پوشی از خطاها از مادهها و تبصرههای قانونی برای خلاصی بخشیدن دوستان از مخمصههای سوء استفادهها، اختلاسها، سوء مدیریتها و… مدد میجستیم؛ سیل از خانه خود کنده شده بود و پیش میآمد.
آن روز که گفتوگو در باره جوانان و زنان را وجه المصالحه زد و بندهای سیاسی ساختیم در هوای جمع آوری آرا به عَلَم کردن ساختمانها و سازمانهای بیخاصیت مشغول شدیم و همه فرصتهای برنامه ریزی جدّی و کارساز را از دست دادیم؛ صدای غرش سیل شنیده میشد. درست همان ایّام که چشم براه سرمایههای خارجی بودیم و چشمانمان را بر اعداد و ارقام نجومی سوء استفادهها و اختلاسها میبستیم.
آن روزها بیش از هر چیز و پیش از هر اقدام به پر کردن اوقات فراغت و راهانداختن کارناوالهای شادی میاندیشیدیم، همان ایّام که بر سر میراث انقلاب چانه میزدیم و با انواع حیل سعی در حذف رقیب داشتیم و توسعه سیاسی و اقتصادی را حلّال مشکلات معیشتی، فرهنگی میپنداشتیم و مثل همین امروز که در میان آیات و روایات به دنبال راه تأیید «گفتگوی تمدنها »می گردیم، سعی در مستند ساختن تز توسعه سیاسی و اقتصادی داشتیم. بله، همان روزها سیل از میان شهرهای بزرگی چون تهران هم گذشت و به حاشیه شهرستانها رسید. همه سنتهای فرهنگی را در نوردید. نگاه و نگرش جمعیتی کلان از میان نوجوانان و جوانان را در باره عالم و آدم دیگرگون ساخت. اخلاق سوداگرانه را به میان تاروپود و بود و نبود مردم دواند. همه تعریف و نگاه در باره دین، دینداری و دینداران را قلب کرد و آنهمه را ناکارآمد جلوه داد. همه اعتماد و اطمینان را مخدوش ساخت. بیقراری و دغدغه را روزیف روزان و شبان مردم کرد. آینده را تیره و تار جلوه داد. یأس را قرین بیکاری و آن دو را یار و همراه اعتیاد و انحراف ساخت. لاقیدی و ولنگاری را سنتی حسنه، ادب و آداب دانی را بدعت و سوءاستفاده از موقعیتها را نوعی زیرکی و زرنگی قلمداد کرد. آیا این همه جز امواج سیل خروشان بود که پیش میآمد؟!
آیا حوصله ورق زدن روزنامهها و مجلاتی را که دردمندانه از اینهمه گفتوگو میکردند دارید؟ آثار همه مردان و زنانی که فرزندان همین دیار، همین انقلاب و همین دین بودند و کسی تابشان نمیآورد.
سیل، محصول غفلت ماست. غفلت از سنتهای خداوندگار هستی در پهنه زمین و پیامد تعطیل همه آنچه به اجرای آن مأمور بودیم و خود را معذور گمان کردیم.
غفلت از اجرای عدالت، عدالتی که استراتژی اعلام شده پیشوایان دین برای زیستن در عصر غیبت است، آیا به حقیقت ما مأموران معذور بودیم؟
سیل محصول غفلت از غرب، یهودیت صهیونیستی، بیماری شایع روشنفکری و تاریخ دویست ساله بود و همه آنچه که استکبار طی سالهای دراز برای بلعیدن سرزمینهای اسلامی و جهان سومی تدارک دیده بود. سیل، محصول غفلت از نسلی بود که در کنار ما چون جوانهای سر برآورده بود و دنیای کودکی و نوجوانی را به دور از همه غوغا پشت سر مینهاد. سیل، محصول غفلت از قیامت کبرای حضرت خداوندی بود. و ناتوانی این انسان غافل از پاسخگویی در پیشگاه خدا، ائمه هدی (ع) و هزاران شهید.
اینک آنچه سیل بر جای گذارده، جمعیتی کلان از خیل میلیونها نوجوان و جوان است. جمعیتی مبتلا، چشم به راه، آلوده اعتیاد، گرفتار در دام باندهای جرم و جنایت، بیتفاوت، جویای نان و کار و هزاران سؤال بیجواب در باره ما، خودش، آینده و دغدغههایش. آیا با اینهمه وزیران و وکیلان و مدیران را مجالی برای صدور بیانیه هست؟ آنان که بر صندلی امضا، ثروت و قدرت تکیه میزنند و از پشت شیشههای رنگین اتومبیلها عالم و آدم را رنگین میبینند و در خانه گرم سر بر بالش نرم میگذارند.
واقع امر این است که همه ما نیازمند کمی خدا ترسی هستیم. جرعهای انصاف. لحظهای نگاه صادقانه به پیرامون خود. همه ما نیازمند خیزشی بزرگیم، برای جبران رفتهها، نجات آنها که در سیلاب غرقهاند و نیازمند بیمناک شدن از سنتهای لا یتغیر خداوندگار.
در چنین غوغایی، برخی گمان میکنند کار از کار گذشته و چارهای جز زانوی غم بغل گرفتن و در انتظار قضا و قدر نشستن نیست. بهمان سان که جماعتی فرض میکنند جهان به کامشان است و هیچ مانع و رادعی نمیتوانند آنان را از آنچه میکنند و میپندارند باز دارد. به حقیقت چنین نیست. بیگمان خداوندگار هستی همه کسانی را که در انتظاری منفعل نشستهاند نمیبخشد. و این انفعال را عذری نمیشناسد. همه ما مکلفیم، همه آنان که از قدرتی برخوردارند و همه آنان که باب گفتوگو، امر به معروف و نهی از منکر و تلاش مجاهدانه را بر خود بستهاند.
همه ما ناگزیر به درک صمیمانه این نکتهایم که نمیتوان دست بر کلاه خود گرفت و خود را رهانید. و این اولین قدم است. بیرون آمدن از خود و پس از آن، خود راه بگویدت که چون باید رفت!
پیشتر، متذکر این نکته بودهایم که خداوند بزرگترین تکلیف عالم را بر دوش بزرگترین مرد عالم نهاده است. بزرگترین تکلیف اقامه عدل و بزرگترین مرد، امام عدل و تکلیف ما، تنظیم عقربهها، همه جهتها و همه تلاشها همسو با آن تکلیف بزرگ است.
همه بچهها، همه نوجوانان و همه جوانان منتظرند و امام عصر (ع) منتظرند و مضطر .
أمّن یجیب المضطرّ ءاذا دعاه و یکشف السوء.